۰
plusresetminus
تحلیلی تاریخی بر جریانهای ضد دینی در ایران (بخش دوم)

آثار و پیامدهای جنگهای ایران و روس

سرخوردگی ایرانیان از اوضاع پیش آمده، سیاسیون و نخبگان فکری را به این نتیجه رسانید که عامل پیروزی روس‌ها و اصولاً تفوق غرب، در جنگ افزارهای پیشرفته‌ی نظامی و تشکیلات و قشون منظم آنها بوده است. لذا «عباس میرزا»، بنیانگذار نوگرایی در ایران، به مدرنیزه کردن کشور بر اساس الگوهای «محمدعلی پاشا» در مصر و «سلطان سلیم سوم» و «سلطان محمود دوم» در عثمانی اقدام کرد. وی به کمک کسانی چون «میرزا بزرگ قائم مقام» در تحقق این هدف دست به اقدامات عملی زد.
آثار و پیامدهای جنگهای ایران و روس
بخش دوم

 همان‌گونه که در صفحات قبل اشاره شد، ارتباطات ایران با غرب تا دوره‌ی قاجار بیشتر متکی بر مراودات تجاری و بازرگانی بود. در این دوره جنبه‌های مادی فرهنگ غرب طرفدارانی پیدا کرده و نمود آن را می‌توان در: بام خانه‌ها، نقاشی‌ها، پوشش‌ها و ... مشاهده کرد. اما این تقابل به دلیل پویایی جامعه ایرانی هرگز به آن سطح نرسید که بر اندیشه‌های نخبگان ایرانی و توده‌های مردم تأثیر عمیق بگذارد. در حقیقت در دوره‌ی قاجاریه است که اندیشه‌های غربی به‌شدت مقبولیت یافته و طبقه‌ای از نخبگان فکری و سیاسی را به وجود می‌آورد که وجه نظر قالب آنها ضدیت با اسلام و طرفداری از اندیشه‌های غربی است.

جنگ‌های ایران و روس را باید آغاز تحول اندیشه‌های ایرانیان دانست. این جنگ‌ها که در دو دوره و جمعاً نزدیک به 14 سال به طول انجامید، نهایتاً به دو عهدنامه‌ی ننگین گلستان 29 شوال 1228 ق، و ترکمان‌چای 5 شعبان 1243 ق منتج شدند که آثار سنگین آنها برای دهه‌ها در فضای سیاسی، مذهبی و اقتصادی کشور کاملاً محسوس بود.

در نتیجه این معاهدات سرزمین‌های زیادی از پیکره‌ی اصلی کشور جدا و مرزهای ایران بسیار محدود گردید. از نظر اقتصادی و اجتماعی نیز امتیازات فراوانی به غرب اعطاء و پذیرفتن حقوق کاپیتولاسیون اتباع خارجی نیز از این زمان بر کشور تحمیل گردید. این جنگ‌ها را باید سرآغاز تحولات بسیاری در کشور دانست، این تأثیرات در حوزه‌ی اندیشه و فکر نیز به همین شدت بود و باعث شد تا سؤالات اساسی فراوانی در ذهن ایرانیان مطرح شود؛ سؤالاتی که تا پیش از آن چندان مجال توجه به آنها ایجاد نشده بود. در حقیقت پاسخ به این سؤالات مسیر آتی تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را تعیین کرد.

سؤالات مطرح شده اصولاً دو محور اساسی را به چالش می‌کشید: نخست ناظر به اوضاع ایران در مقایسه با غرب بود و دوم غرب و اوضاع حاکم بر آن را بررسی می‌کرد. از جمله سؤالات مطرح شده این بود که چرا ایران از روس‌ها شکست خورد؟ این سؤال نهایتاً دو موضوع را مطمح نظر داشت: نخست آنکه در غرب چه اتفاقی افتاده است که باعث پیشرفت و عامل پیروزی آنها در جنگ می‌شود؟ دیگر آن که ایران چه شرایط و اوضاعی داشت که منجر به استضعافش در برابر غرب شده است؟ پاسخ به این سؤالات در واقع جدی‌ترین مسئله روشنفکران ایرانی در سده‌ی بعدی بود. بخش عمده‌ای از روشنفکران درصدد پاسخ به این سؤالات برآمده و نهایتاً جریانی را به وجود آوردند که از آن به عنوان جریان روشنفکری ضد دینی یاد می‌شود. این افراد ورود اسلام به ایران و سقوط ساسانی را عامل انحطاط تمدن ایرانی دانسته و نهایتاً بازگشت به فرهنگ و تمدن پیش از اسلام ایران را که با فرهنگ غربی ممزوج شده است، تنها راه رسیدن به دروازه‌های تمدن می‌دانستند. در رأس این افراد باید آخوندزاده، ملکم، تقی‌زاده، فروغی، صادق هدایت، شجاع الدین شفا، علی دشتی و... را نام برد که متأسفانه طرفدارانی نیز پیدا کرده، به بیمار کردن اذهان مشغول گردیدند. این افراد تصویری خشن، منحط، واپس‌گرا، مخالف با ترقی، ضد حقوق بشر و ... از اسلام معرفی  و در جهت محو کامل آن تلاش می‌کردند. در ادامه به سیر تکوین این جریان انحرافی خواهیم پرداخت.

1) نظامی‌گری؛ تقویت توان نظامی کشور

در جریان جنگ‌های ایران و روس ارتباط کشور با قدرت‌های اروپایی افزایش یافت و به تناوب موقعیت جنگ، قاجارها دست یاری به سوی آنها دراز می‌کردند. اولین کشوری که مد نظر رجال سیاسی کشور قرار گرفت، فرانسه بود که امپراتور آن، ناپلئون بناپارت، رؤیای تصرف هند از طریق ایران را در سر می‌پروراند. به همین منظور میان ایران و فرانسه در 25 صفر 1222 ق عهدنامه «فین کنشتاین» منعقد شد که نتیجه‌ی آن ورود هیئتی فرانسوی به سرپرستی «ژنرال گاردان» به کشور بود. وی شرح مشاهدات و اقداماتش را در خاطراتش آورده و به‌خوبی از «حیرت» ایرانی‌ها در تقابل با غرب حکایت می‌کند.۲۰ 

اتحاد فرانسه و روسیه در جریان معاهده‌ی «تیلسیت» ایرانیان را به سمت انگلیسی‌ها سوق داد که نتیجه‌ی آن دو عهدنامه‌ی «مجمل» و «مفصل» بود.

سرخوردگی ایرانیان از اوضاع پیش آمده، سیاسیون و نخبگان فکری را به این نتیجه رسانید که عامل پیروزی روس‌ها و اصولاً تفوق غرب، در جنگ افزارهای پیشرفته‌ی نظامی و تشکیلات و قشون منظم آنها بوده است. لذا «عباس میرزا»، بنیانگذار نوگرایی در ایران، به مدرنیزه کردن کشور بر اساس الگوهای «محمدعلی پاشا» در مصر و «سلطان سلیم سوم» و «سلطان محمود دوم» در عثمانی اقدام کرد. وی به کمک کسانی چون «میرزا بزرگ قائم مقام» در تحقق این هدف دست به اقدامات عملی زد. «میرزا عیسی پدر قائم مقام فراهانی» در این مورد گفته است:

«شاهزاده عباس میرزا با افکار تجدد خواهانه‌ای که داشت می‌خواست کشور ایران را به سوی تمدن و تجدد طبق اصول و روش‌های اروپایی سوق دهد. و وضع ادارات و نظام و ادارات آذربایجان را به صورت نظام و ادارات کشورهای مترقی دنیا درآورد. او فرمان داد مترجمین زبردست به ترجمه‌ی رسالات و کتب مختلف اروپایی که درباره‌ی نظام اروپایی و اوضاع اداری آنجا نوشته شده، مشغول گردند»۲۱

به این ترتیب به دستور عباس میرزا متون خارجی به فارسی ترجمه و زمینه‌های آموزش به سبک غربی فراهم گردید. عباس میرزا حتی به تقلید از عثمانی نام تشکیلات نوینی را که به وجود آورده بود، «نظام جدید» گذاشت که هسته‌ی اصلی آن در ارتش متجلی می‌گردید.۲۲ 

یکی از کارهای عباس میرزا برای تحقق این هدف، اعزام تعدادی محصل به خارج از کشور بود. این دانشجویان نه تنها در عرصه‌ی نظامی کمکی به کشور نکردند، که باعث ورود عناصر قشری و ظاهری غرب به ایران نیز شدند.

«میرزا صالح شیرازی» از جمله‌ی این افراد بود. وی در انگلستان به لژهای فراماسونری پیوست و بعداً نیز در کشور اولین روزنامه را با نام «کاغذ اخبار»  تأسیس کرد، صالح شیرازی در نوشته‌هایش انگلستان را «ولایت آزادی » می‌نامد!۲۳

تلاش‌های معتقدان به ترقی نظامی ـ با هدف پرکردن فاصله‌ی میان ایران و غرب ـ تأثیر چندانی نداشت و کسانی چون امیر کبیر که «دارالفنون» را به همین منظور  تأسیس کرده بودند، از تلاش‌های خود طرفی نبستند.

لازم به یادآوری است که در مدرسه‌ی دارالفنون، استادان اروپایی به زبان‌های غربی تدریس می‌کردند و کتاب‌ها و شیوه‌ی آموزش نیز به سبک مدارس فرانسه بود. فضای حاکم بر این مدرسه غربی و محصلین آن از میان فرزندان اشراف و اعیان انتخاب می‌شدند. اولین هسته‌ی روشنفکران غربگرا در ایران به وسیله این افراد ایجاد گردید.

بی‌نتیجه ماندن تلاش‌های ایران در عرصه‌ی نظامی که در جریان جدایی افغانستان از ایران به خوبی ناکارآمدی خود را نشان داده بود، منجر به ظهور طبقه‌ای از روشنفکران گردید که نوسازی کشور را در جنبه‌های نظامی و صنعتی کافی ندانسته و علت عقب‌ماندگی را در فرهنگ و مذهب جستجو می‌کردند. این افراد که غالباً پرورش یافته‌ی مکتب غرب و بی‌تفاوت به فرهنگ اسلامی بودند،  متأثر از حرکت‌های فکری غرب، که از رنسانس شروع و نهایتاً به جدایی دین از سیاست منجر گردیده بود، ریشه‌های همه‌ی مشکلات را در مذهب دیده، به دشمنان قسم خورده‌ی مذهب تبدیل شدند. این افراد به خاطر این که غرب را کعبه‌ی آمال خود می‌دانستند لاجرم با غربی‌ها تشریک مساعی ‌کرده و به طعمه‌های راحتی برای سرویس‌های اطلاعاتی آنها تبدیل شدند. متأسفانه تاریخ روشنفکری ایران مملو از خیانت‌ها و خباثت‌های این طبقه نسبت به ملت و اسلام است. پیش از گشودن پرونده‌ی این طبقه‌ی وابسته، راجع به ادامه تفکر نظامی کردن ایران اجمالاً باید گفت که معتقدان به این اندیشه که شاهان و رجال برجسته‌ی دوره‌ی قاجار و پهلوی از آن جمله بودند، همچنان بر روی پیشرفت نظامیِ صرف تأکید می‌ورزیدند.

ناصرالدین شاه در سفر اول خود به اروپا در سال 1879 م هنگام عبور از روسیه، نظم نیروهای قزاق را پسندید و از مستشاران روسی برای ایجاد تشکیلاتی مشابه درخواست کمک کرد. از این زمان تا پایان حیات سیاسی قاجار، این نیروها در ایران که فرماندهان آن از میان روس‌ها انتخاب می‌شدند، تنها به شخص شاه وفادار بودند. راجع به وفاداری آنها به ایران با توجه به ماهیت روسی آنها لازم به هیچ گونه توضیحی نیست. این نیروها در حوادث مهم کشور از به توپ بستن مجلس، تا کودتای رضاخان نقش فعالی ایفا کرده اند. نیروی امنیتی دیگر کشور، ژاندارمری بود. این نیرو نیز مانند قشون قزاق به وسیله‌ی خارجی‌ها که سوئدی‌ها در رأس آن بودند اداره می‌شد و در جریان جنگ جهانی اول با پیوستن به آلمان، میزان ناکارآمدی خود را به ثبوت رسانیدند. این تفکر در دوره‌ی پهلوی اول به شدت دنبال و با تشکیل ارتش بخش اعظمی از بودجه‌ی کشور به آن اختصاص داده ‌شد .۲۴

محمدرضا پهلوی نیز با تمسک به این نیرو و با پیگیری اندیشه‌ی یادشده بود که میلیاردها دلار تسلیحات از غرب خریداری و خود را پنجمین قدرت جهانی می‌دانست. متأسفانه این افراد به جای تکیه بر نیروهای مردمی و تقویت فرهنگ و تمدن اسلامی به عنوان شالوده‌ای قوی برای حفظ کشور، در دام خیالات واهی افتاده و هرگز مصدر خدماتی شایسته برای کشور نشدند. در خاطرات «ژنرال هایزر» ضعف ارتش که شاه به آن دل خوش کرده بود کاملاً مشهود است.

2) غرب شیدایی؛ تقلید بی‌چون و چرا از فرهنگ و تمدن غرب

همان‌گونه که گفته شد آغاز آشنایی ایرانیان با فرهنگ و تمدن غرب از دوره‌ی صفوی بود؛ اما به منزله‌ی یک ایده‌ی جذاب و قابل الگوبرداری از اوایل قاجار رواج پیدا کرد. تکنولوژی غرب که بسیاری از ایرانیان را مبهوت خود ‌کرده بود، شاید اولین عامل این تأثیرپذیری بوده است.

با گسترش ارتباطات میان شرق و غرب، ضمن تغییر چهره‌ی ظاهری کشور که هر روز نمود بیشتری می‌یافت و در «ماشین‌دودی» و «مردان کت و شلوار پوش» تجلی می‌یافت، در افکار و اندیشه‌ها نیز این تغییرات کاملاً مشهود بود.  تأسیس دارالفنون، مدرسه‌ی علوم سیاسی، انجمن‌های فراماسونری، و از همه مهمتر «نهضت مشروطیت» حاکی از تحول عظیمی در ساختارهای فکری ایرانیان بود. به موازات این دگردیسی جامعه‌ی ایرانی، مذهب و اصول اعتقادات نیز مورد چالش قرار گرفت و بسیاری از روشنفکران کوشیدند تا آن را از میدان خارج کنند. به همین خاطر دو گروه مذهبی و غرب‌گرا رقابتی سخت را در پیش گرفتند که بررسی تاریخ معاصر ایران بدون توجه به آن قابل درک نخواهد بود. اسلام ستیزان غالباً از میان کسانی برمی‌خاستند که یا در غرب پرورش یافته و یا با آنها در ارتباط بودند. از آنجایی که آموزش جدید در اختیار این افراد قرار داشت، طیف وسیعی از تحصیل‌کردگان داخلی نیز به تدریج در این نزاع جانب غرب‌گرایان را گرفتند و به اسلام به عنوان آموزه‌هایی صرفاً اخلاقی که می‌بایست به حوزه‌ی شخصی افراد محدود شود، نگاه می‌کردند.

اولین مروجین و شیفتگان اصول تفکر غربی، معتقد بودند که ایران برای پیشرفت و سعادت، چاره‌ای جز تقلید بدون چون و چرای فرهنگ و تمدن غربی ندارد. این گروه در حقیقت یک انسان «الینه» شده در فرهنگ غربی را معرفی می‌کردند. این تفکر بدون در نظر گرفتن ریشه‌های عمیق فرهنگی و اعتقادی کشور می‌کوشید تا با ترویج و تبلیغ فرهنگ غربی به عنوان کامل‌ترین شکل حیات اجتماعی، مردم را از اسلام و فرهنگ اصیل آن دور و مطامع خویش را تحقق بخشد.

اولین نوشته‌ها و اظهارات روشنفکران غرب‌گرا، مملو از ستایش غرب و فرهنگ آن است. «عسکر خان افشار ارومی» که در جریان معاهده‌ی «فین کنشتاین» به فراماسون‌ها پیوسته بود، پس از بازگشت، از آنچه که در غرب دیده و ما از آن به نام ظواهر فرهنگ غربی یاد می‌کنیم، تقلید می‌کرد. در بخشی از نوشته‌ی «دروویل فرانسوی» راجع به این رفتارهای ارومی آمده است:

«نیک بختی بزرگی به من روی‌آور شد تا با برخی از بزرگان متشخص ایران مناسبات بسیار دوستانه و محرمانه‌ای پیدا کرده و به حرمسراها مخصوصاً حرمسرای خانواده عسکرخان، آخرین سفیر ایران در فرانسه، راه یابم. من قریب شش ماه در منزل این مرد سالمند محترم به سر بردم. رفتار او با من به مانند غربیان بود و او با این شیوه معاشرت به هنگام اقامت در فرانسه خو گرفته بود.... سرانجام کار به جایی رسید که من آزادانه به حرمسرا رفته و رفت و آمد داشتم و گویی در میان یکی از خانواده‌های اروپایی به سر می‌بردم»۲۵

میرزا صالح شیرازی از دیگر فراماسونهای معتقد به این تفکر بود. وی که در غرب شیفته‌ی ظواهر آن شده بود، در سفرنامه‌اش از ستایش آن هرگز فروگذار نکرده است. وی انگلستان را «ولایت آزادی» و مجلس عوام را «مشورت‌خانه» و از انگلستان تعریف‌ها و تمجیدهای فراوانی می‌کند.۲۶ در کتاب‌ها و نوشته‌های میرزا صالح، علی‌رغم آگاهی وی از استعمار انگلستان و رویه‌ی غیرانسانی آنها در شرق، هرگز انتقادی دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد وی نیز به مانند روشنفکران بعدی استعمار را برای پیشرفت ایران اجتناب‌ناپذیر می‌دانسته است .«ابوالحسن ایلچی» اولین سفیر ایران در لندن، از دیگر شیفتگان فرهنگ غرب در اوایل دوره‌ی قاجاریه است. وی که در حساس‌ترین برهه‌های تاریخی ایران به سفارت فرستاده شده بود، به جای کمک به اهداف سیاسی و اقتصادی کشور و کم رنگ کردن توطئه‌های غرب علیه ایران و اسلام به دام استعمارگران افتاد و به حلقه‌ی سرسپردگان انگلستان پیوست.۲۷ «ایلچی» در انگلستان وارد حلقه‌های ماسونی شده و آن‌چنان که در سفرنامه‌اش آمده است در محفل‌ها و بزم‌های شبانه اروپایی که در آن روابط زن و مرد در کمال آزادی صورت می‌گرفت حضور پررنگی داشته است. با این روحیه، همکاری شدید وی با «سرگوراوزلی» رهبر فراماسونری منطقه‌ی ایران، چندان عجیب به نظر نمی‌رسد. «ایلچی» و «اوزلی» در عهدنامه‌ی گلستان از نمایندگان صلح نامه بودند. ۲۸

کتاب «حیرت نامه» ابوالحسن ایلچی بازتاب مشاهدات و نظریات وی درباره‌ی غرب است. کتاب «یک کلمه» اثر مستشار الدوله تبریزی از دیگر تلاش‌ها به منظور تحقق فرهنگ غربی در ایران است. وی می‌کوشید تا ضمن تفسیر قانون اساسی فرانسه، آن را با احادیث و روایات هماهنگ کرده و مانع از واکنش مذهبیون شود.۲۹

«حاجی بابای اصفهانی» اثر جیمز موریه که به قلم میرزا حبیب اصفهانی ترجمه شده است، ادامه‌ی همین تلاش‌ها را نشان می‌دهد. در این کتاب نویسنده به نقد اوضاع اجتماعی ایران پرداخته و مذهب و طبقه‌ی روحانی و اصولاً همه‌ی مردم ایران را مورد توهین و بی‌حرمتی قرار داده است.

«سفرنامه‌ی ابراهیم بیگ» اثر «زین العابدین مراغه‌ای» هم نقدی از اوضاع جاری کشور است، در حقیقت نویسندگان این آثار پس از نقد اجتماعی کشور، شیوه‌ی زندگی اروپایی را تبلیغ می‌کردند .«رویای حقیقی» اثر مشترک «جمال الدین اصفهانی» و «ملک المتکلمین» نیز ناظر به همین مسائل است. در این میان نباید از نوشته‌های دوتن از چهره‌های فکری این دوره غافل شد که ضمن آشنایی کامل با فرهنگ و تمدن غرب و خصوصاً سیاست‌های استعماری آنها، هرگز آن را محکوم نکرده، بلکه آن را در ایران نیز خواستار شده‌اند. «عبداللطیف شوشتری» از جمله‌ی این چهره‌ها ست. وی به خاطر اقامتش در هند به خوبی جنبه‌های منفی غرب را درک کرده بود. عبداللطیف‌ را باید از طرفداران استعمار انگلیس در ایران دانست.۳۰ «آقا احمد کرمانشاهی» از دیگر چهره‌های موافق استعمار انگلیس بود وی در نوشته‌هایش از سیاست‌های استعماری فرانسه انتقاد کرده و روش استعماری انگلستان را پیشنهاد می‌کند.۳۱ «زین العابدین شیروانی» نیز در این گروه قرار می‌گیرد.۳۲

در کنار این افراد باید «شیخ احمد روحی» و «میرزا آقاخان کرمانی» را نیز اضافه کرد؛ که هر دو بابی و در شمار مخالفین جدی روحانیت بودند. آرا و اندیشه‌های این افراد علی‌رغم اینکه نهایتاً به یک هدف مشترک منتهی می‌گردید، انسجام فکری کامل و دقیقی نداشت. «میرزا ملکم خان» از اولین کسانی است که این خواسته‌ها را به صورتی منظم و هدفمند ارائه کرد. به همین خاطر وی را باید تدوین کننده و سازمان دهنده‌ی واقعی تفکر ضد دینی در تاریخ ایران دانست. کسانی چون تقی‌زاده نیز بر همین مبنا بود که وی را معلم فکری خویش اعلام می‌کردند.

میرزا ملکم خان در رسالات و نوشته‌های متعددش در روزنامه‌ی «قانون» صراحتاً عنوان می‌داشت که باید فرهنگ و تمدن غربی را به عنوان چراغ راهنمای خود برگزید. وی در این زمینه حتی استعمار انگلیس را توجیه می‌کند. مهمترین رساله‌ی ملکم، «دفتر تنظیمات» مملو از نظریاتی این چنینی است:

«همان طوری که تلغراف[تلگراف] را می‌توان از فرنگ آورد و بدون زحمت در تهران نصب کرد، به همان طور نیز می‌توان اصول نظم ایشان را اخذ کرد و بدون معطلی در ایران برقرار ساخت»۳۳

ملکم که بخش عمده‌ای از حیات خود را در غرب گذرانده بود، به منظور تحقق این خواسته تلاش‌های فراوانی به کار برد که انعقاد قرارداد‌های استعماری «رویتر» و «لاتاری» ما حاصل آن می‌باشد. «میرزا فتحعلی آخوندزاده» از دوستان و همفکران ملکم نیز غرب‌گرایی را تنها راه نجات ایران می‌دانست. تلاش‌های وی در زمینه اصلاح خط ناظر به همین مسئله است. «میرزا حسین خان سپهسالار» صدر اعظم ناصر الدین شاه نیز بر پایه‌ی همین نظریه بود که شاه را تشویق نمود تا از اروپا دیدن کند و در عقد قراردادی‌های تجاری با غرب تلاش می‌کرد. ۳۴ وی از دوستان ملکم بود و در این زمینه تشریک مساعی کامل میان آنها وجود داشت. احمد کسروی از چهره‌های برجسته‌ی ضد دینی در کتاب «تاریخ مشروطه‌ی ایران» از ملکم و اقدامات وی به نیکی یاد کرده و حتی در مورد فراماسون بودن وی اظهار بی‌اطلاعی می‌کند که از عمق ارادت وی به این چهره‌ی وابسته حکایت می‌کند.۳۵ اقتباس از غرب در کلام ملکم تجلی خاصی دارد وی در مورد تجارت با اروپایی‌ها می‌نویسد :  «در ایران جمعی بر این عقیده هستند که تجارت ما با فرنگستان ما را فقیر و اهل فرنگستان را غنی می‌کند. این عقیده دلیل کمال جهالت است»۳۶ وی در رساله‌ی «امتیاز فواید  عامه» از دادن امتیاز به غربی‌ها حمایت می‌کند.۳۷

«سید حسن تقی‌زاده» را باید جدی‌ترین و مهم ترین مُبَلِّغ این اندیشه دانست، وی طرفدار سینه چاک پذیرش و اقتباس فرهنگ و تمدن غربی بود. تقی زاده از جمله رجال تأثیرگذاری است که در سلسله مقالاتش در دوره‌ی دوم «مجله کاوه» صراحتاً اعلام می‌کند که ایرانی برای بقای در جهان جدید چاره‌ای ندارد جز آن که روحاً و جسماً، باطناً و ظاهراً از فرق سر تا نوک پا غربی شود. این اندیشه‌ها که از دوره‌ی ناصری آغاز شده بود، تا دوره‌ی پهلوی دوم ادامه داشت و آثار ملموس و عمیقی نیز بر کشور به جای گذاشت. اگر بخواهیم سمبلی برای صحبت‌ها و ایده‌های تقی زاده معرفی کنیم شاید «فرح پهلوی» بهترین نمونه برای آن باشد؛ زنی که حتی در هنر نیز به دنبال غربی کردن جامعه بود. به هر حال تحقق این ایده به ابزار و لوازمی احتیاج داشت که بدون وجود آنها عملی نمی‌گردید این لوازم عبارت بودند از:

1 ـ 2) تشکیلات فراماسونری، جامع آدمیت و ...

عسکرخان افشار ارومی، میرزا صالح شیرازی، ابوالحسن ایلچی، و تعدادی از شاهزادگان قاجاری را باید از اولین ایرانیانی دانست که به این تشکیلات ـ وابسته‌ی به مجامعِ استعماری ـ وارد شده‌اند. مرحوم عبدالهادی حائری در مورد اهداف این تشکیلات می‌نویسد:

«کارهای ضد بشری و جنایت‌های گوناگونی را که انجمن‌های فراماسونی و وابستگان آن مرتکب شده‌اند باید در چارچوب رویه‌ی استعماری تمدن بورژوازی غرب در سده‌ی 19 و 20 بررسی کرد. آشکار است که استعمار غرب می‌کوشید که برای حفظ و گسترش سوداگری و فزون خواهی بورژوازی، سیاستگران و چهره‌های سرشناس کشورهای واپس مانده‌ی جهان از جمله کشورهای اسلامی مانند هند اسلامی، مصر، عثمانی و ایران را در جرگه فراماسون‌ها درآورد و آنان را با شعار زیبنده‌ی «آزادی، برابری و برادری» بفریبد، استعمار در این راه کامیاب نیز بود...»۳۸

این تشکیلات سِرّی که اهداف مشخصی را دنبال می‌کرد و وابسته به سرویس‌های جاسوسی غرب بود، یکی از مهمترین اهداف مشخص و عینی آن تضعیف نهادهای مذهبی و جایگزینی آن با آرمانهای جهان وطنی غربی بوده است. «دنیس رایت» از اینکه ایرانی‌ها، فراماسون‌ها و اصولاً فراماسونری را یکی از سلاح‌های سِرّی انگلیس برای استعمار دانسته‌اند به شدت انتقاد کرده، این مسئله را افسانه‌ای بیش نمی‌داند! وی بر آن است تا روح ایرانی را با فراماسونری‌ هماهنگ کند و اصولاً آن را امری مثبت و خوب جلوه دهد. «رایت» به نقل از سیاحی اروپایی در این مورد مطالبی را ذکر می‌کند که ضمن نشان دادن دیدگاههای مغرضانه آنها، اهداف واقعی فراماسونری را که ضدیت با دین است، نشان می‌دهد:

«کمتر رسمی از رسوم ما فرنگی‌ها وجود دارد که کنجکاوی مردم مشرق زمین را بیشتر از فراماسونری برانگیزد.رمز و رازهای آن، نیروی تخیل آنان را تحریک می‌کند. مخصوصاً کسانی را که تمایل به صوفیگری یا آزاداندیشی در امور مذهبی دارند و تعدادشان هم بالاخص در ایران زیاد است... من کمتر فردی از اهالی ایران را شناخته‌ام که دارای صفات ذکر شده باشد و میل به فراماسون شدن نداشته باشد...»۳۹

میرزا ملکم خان را باید اولین کسی دانست که کوشید تا در ایران تشکیلاتی مشابه آنچه که در غرب بود  تأسیس کند. وی در سال 1857 م هنگامی که برای معاهده‌ی صلح با انگلیسی‌ها به اروپا رفته بود به همراه «فرخ خان امین‌الملک» و پنج تن دیگر از اعضای هیئت ایرانی در «لژ دوستی صمیم» در مقر «گران اوریان» فرانسه به جمع فراماسون‌ها پیوست. ۴۰ ملکم کمی بعد در ایران انجمنی سری تشکیل داد که به «فراموش‌خانه» معروف گردید. لازم به توضیح است که این لفظ را ابتدا «عبداللطیف شوشتری» برای فراماسون‌ها به کار برد. این تشکیلات جدید که بسیاری از رجال سرشناس در آن عضویت داشتند همان اهدافی را دنبال می‌کرد که در انجمن‌های فراماسونری جهانی دنبال می‌شدند. پس از تعطیلی این تشکیلات به دستور ناصرالدین شاه و تبعید ملکم به خارج از کشور، مجدداً گروهی از رجال سیاسی کشور با خواست ملکم تشکیلات جدیدی با نام «جامع آدمیت» ایجاد کردند که اعضای آن بعداً در جریان مشروطیت نقش فعالی بر عهده گرفتند. از این زمان تا پایان حکومت پهلوی تعدادی از نخست وزیران و چهره‌های برجسته رژیم پهلوی در لیست این تشکیلات دیده می‌شوند. تقی زاده، محمد علی فروغی و ... از جمله چهره‌های روشنفکری ضد دینی هستند که با عضویت در این لژها درصدد عملی کردن خواسته‌های غرب و پیمودن راه ترقی آنها بوده‌اند. به تدریج فراماسون بودن به یکی از سه پایه‌ی رسیدن به قدرت و ثروت در دوره‌ی پهلوی تبدیل گردید. فردوست راجع به این تشکیلات گزارش‌های جالبی دارد که از نفوذ و قدرت آنها در ایران حکایت می‌کند. ۴۱

تشکیلات فراماسونری در ایران و اصولاً جهان اسلام به طور قطع در خدمت استعمار بوده و یکی از اصول خدشه‌ناپذیر آن پایبندی به مرام جهانی آن تشکیلات است.

روح کلی حاکم بر فراماسونری، ضدیت با اسلام و اندیشه‌های اصیل آن بود، به همین منظور مرام «جهان وطنی» تبلیغ شده در آن و سیستم «استاد اعظمی»اش با روح اسلام در تضاد کامل قرار داشته و هدف اصلی آن محو همه‌ی نمودهای اسلامی و از همه مهمتر روحانیت آگاه بوده است.

2 ـ 2) مدارس؛ دارالفنون، علوم سیاسی و رشدیه‌ها

راجع به دارالفنون و تأثیر آن بر روشنفکری غرب گرای ایران، در صفحات قبل توضیحاتی به اجمال ارائه شد. در اینجا فقط بایداین مطلب را اضافه کرد که «دارالفنون» هرگز در جهت تحقق آرمان‌های امیرکبیر حرکت نکرد و با مرگ این مصلح اجتماعی، متأسفانه تفکر حاکم بر آن مسیری خلاف خواسته‌های وی را طی کرد. مدرسه‌ی علوم سیاسی که در سال 1317 ق به وسیله‌ی «نصراله خان مشیرالدوله»  تأسیس شد، حقیقتاً تلاشی بود برای مبارزه با حوزه‌های علمیه و مراکز سنتی دانش که در اختیار روحانیون بودند، در این مدرسه موضوعاتی تدریس می‌گردید که مشابهت تامی با فرهنگ غربی داشت، در کنار معلم‌های خارجی این مدرسه، ایرانی‌هایی نیز که در آنجا تدریس می‌کردند، شدیداً حامی و مبلغ فرهنگ و تمدن غربی بودند و به گواهی شاگردان همان مدرسه، استعمارگری انگلیس را تأیید و ایرانی‌ها را بدون حمایت آنها ناتوان معرفی می‌کردند.۴۲

معلمان و پرورش یافتگان این مدرسه بعداً در جریان مشروطیت حضور فعالی داشته، در تحولات بعدی نهضت مشروطیت، نقش مهمی بر عهده گرفتند. در دوره‌ی قاجاریه مدارس متعددی در ایران  تأسیس گردید که نقش مهمی در رواج اندیشه‌های ضد دینی داشتند. تعدادی از این مدارس به وسیله‌ی مبلغین مذهبی مسیحی در ایران ایجاد شده بودند. نخستین مدرسه از این دست را شخصی به نام «پرکینز» در شهر ارومیه و در زمان محمدشاه  تأسیس کرد. مدرسه دیگر به وسیله‌ی «اوژن بوره» در 1255ه‍ ق در تبریز تأسیس گردید؛ این مدرسه چنان آوازه‌ای یافت که «ناصر الدین میرزا» ولیعهد ایران در آنجا به تعلیم زبان فرانسه پرداخت. وی مدرسه‌ی دیگری نیز در اصفهان  تأسیس کرد.

در این مدارس، مسلمانان، یهودی‌ها و مسیحی‌ها در کنار هم درس می‌خواندند. بعداً آمریکایی‌ها نیز مدارسی در سراسر ایران  تأسیس، و کودکانی را تربیت ‌کردند که با فرهنگ و تمدن غربی آشنا و با مسیحیت نیز چندان بیگانه نبودند، لیلی امیر ارجمند و فرح پهلوی از جمله محصلین این مدارس بوده‌اند.۴۳ دسته‌ی دیگری از مدارس کشور که به وسیله‌ی خارجی‌ها اداره می‌شدند، مدارس نظامی بودند که تأثیر آنها نیز در فرهنگ کشور و رواج غرب گرایی غیر قابل انکار است.۴۴

3 ـ 2) روزنامه‌ها و احزاب

روزنامه‌ها یکی از مهمترین ارگان‌های رواج اندیشه‌های غربی در کشور بوده‌اند، روزنامه‌های کاغذ اخبار، ثریا، پرورش، اختر، حبل المتین و قانون از جمله‌ی این روزنامه‌ها هستند. در کنار این روزنامه‌ها که همگی در خارج کشور منتشر می‌شدند، در داخل کشور نیز روزنامه‌های متعددی به چاپ می‌رسید که در بسیاری از آنها مستقیم یا غیر مستقیم افکار و اندیشه‌‌های غربی منتشر و به اسلام و روحانیت حمله می‌شد. این خط فکری متأسفانه در اواخر دوره‌ی قاجار و پهلوی همچنان ادامه داشت و روزنامه‌های کاوه، ایرانشهر، رستاخیز و دنیا ادامه دهنده‌ی این مسیر فکری بودند.

پس از مشروطیت احزاب و دستجات متعددی نیز تشکیل شدند که در این خط فکری حرکت می‌کردند. مهمترین این احزاب، حزب دموکرات به ریاست سید حسن تقی‌زاده بود. وی تلاش می‌کرد تا مجلس را مانند مجالس فرانسه و انگلیس بگرداند. ۴۵

 

 

پی نوشتها:

 

20. خاطرات مأموریت ژنرال گاردان در ایران، تالیف: کنت آلفرددو گاردان، ترجمه‌ی عباس اقبال آشتیانی، تهران، انتشارات گزارش، 1362

21. نجمی، ناصر، ایران در میان طوفان یا شرح زندگانی عباس میرزا نایب السلطنه و جنگ‌های ایران و روس، تهران 1336، ص18

22. کدی، نیکی آر، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، انتشارات قلم، 1369، صص58-59

23. سفرنامه‌ی میرزا صالح، به کوشش اسماعیل رائین، ج1، تهران، 1347، ص235

24. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی(خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست) ج1، تهران، انتشارات اطلاعات، 1369، 79-76

25. دروویل، گاسپار، سفرنامه‌ی دروویل، ترجمه‌ی جواد محیی، تهران، 1337، صص5-6

26. سفرنامه‌ی میرزا صالح، پیشین، ص235

27. رایت، دنیس، ایرانیان در میان انگلیسی‌ها، ترجمه‌ی کریم امامی، تهران، نشر نو، 1368، صص140-109

28. رائین اسماعیل، ابوالحسن خان ایلچی، تهران، 1357، ص 37 به بعد

29. انصاری، مهدی، شیخ فضل الله نوری و مشروطیت، (رویارویی دو اندیشه، تهران، امیرکبیر، 1378، ص68)

30. حائری، پیشین، ص421

31. همان، ص306

32. همان، ص430

33. اصیل، حجت الله، رساله‌های میرزا ملکم خان ناظم الدوله، تهران، نشر نو، 1381، ص30

34. کدی، پیشین، ص100

35. کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیرکبیر، 1381،ص10

36. اصیل، پیشین، ص173

37. اصیل، همان، ص235

38. حائری، پیشین،ص39

39. رایت، پیشین، ص320

40. همان، ص325

41. فردوست، پیشین، ص372

42. تاریخ تهاجم فرهنگی غرب، محمدعلی فروغی، پیشین.

43. سرمد، غلامعلی، اعزام محصل به خارج از کشور در دوره‌ی قاجاریه، تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1372، صص 78-81 همان، صص81-115

44. رک : اتحادیه، منصوره، پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، تهران، نشر گستره، 1361، ص86

45. اندیشه‌ی ترقی و قانون، پیشین، صص 65-64

 

https://www.cafetarikh.com/news/19984/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما