۰
plusresetminus
زمینه های سیاسی و تاریخی گسترش بدحجابی در تاریخ معاصر ایران (1)

از تاسیس مدارس دخترانه تا انجمن نسوان

زن ایرانی برابر اهداف استعماری می بایست با زن اروپایی هم گون شود. مقابله با حجاب لازم بود، ولی کافی نبود، زنان باید آموزش می دیدند تا عقیده آنان تغییر کند و خود به دنبال غرب بروند. بدین منظور، در ایران برای دختران مدارسی تأسیس و ترویج می شد که با برنامه های دقیق و با احتیاط و صبر و حوصله و به آرامی توسعه می یافت و هدف آنها راه گشایی اندیشه های غربی به کشور ما بود.
از تاسیس مدارس دخترانه تا انجمن نسوان
مقدمه

گسترش اسلام تا سرزمین های جنوبی و مرکزی اروپا، از طریق شمال افریقا و آسیای صغیر، موجب هراس امپراتوران اروپایی و رهبران واتیکان شد. لذا تصمیم گرفتند مانع پیشرفت اسلام شوند که بسیار سریع و اعجاب انگیز مرزها را درمی نوردید و پیش می رفت. تحریک مغول به حمله به سرزمین های اسلامی به خصوص ایران، نیز جنگ های صلیبی که چند نسل طول کشید، تلاش هایی از قبیل تشدید اختلاف بین مذاهب اسلامی و توطئه های دیگر، در همین زمینه بوده است.

جنگ های صلیبی به طور مقطعی به نفع مسلمانان بود، اما در دراز مدت، در نتیجه تماس اروپاییان با مسلمانان به رنسانس یا تجدید حیات علوم، ادبیات و هنر در غرب انجامید که انقلاب صنعتی و اختراعات و اکتشافات در زمینه های مختلف نتیجه آن بود. ممالک غربی از یک طرف برای تهیه مواد خام اولیه این صنایع و از طرف دیگر برای تأمین بازار مصرف تولید مازاد بر مصرف خود، به کشورهای افریقایی و آسیایی، از جمله ایران روی آوردند.

پی آمد انقلاب صنعتی در همین جا متوقف نشد بلکه دین، اعتقاد، اخلاق و خانواده را نیز در برگرفت.

«چون انقلاب صنعتی در حال گسترش، بیش از هر زمان به کارگران و مدیران تحصیل کرده نیاز داشت، طبقه جدید برای مدارس، کتاب خانه ها، و دانشگاه ها به مقیاسی که به سختی در گذشته خواب آن هم دیده می شد، پول خرج می کرد، هدف تربیت استعداد فنی و محصول فرعی این کار، گسترش بی سابقه دانش غیرمذهبی بود... . این تحولات در علوم و تمایلات مشابه در فلسفه، با شرایط اجتماعات شهری و افزایش ثروت ترکیب شدند تا معتقدات مذهبی را ضعیف کنند.

انقلاب صنعتی اخلاقیات را تغییر شکل داد، این انقلاب ماهیت بشر را عوض نکرد، ولی به غرایز قدیمی که برای زندگی بدوی مفید و برای زندگی اجتماعی پردردسرند، نیروها و فرصت های تازه ای داد. این انقلاب انگیزه سودجویی را تا آن جا مورد تأکید قرار داد که به نظر می رسید خودخواهی طبیعی بشر را تشویق و تشدید می کند، در گذشته تحکم پدارانه، تعلیمات اخلاقی در مدارس و تلقینات مذهبی جلو غرایز غیراجتماعی را گرفته بودند، انقلاب صنعتی همه این عوامل جلوگیرنده را ضعیف کرد، در نظام اقتصاد کشاورزی، خانواده واحد تولید اقتصادی و هم چنین واحد دوام نسل ها و نظام اجتماعی بود، افراد خانواده در مزارع، تحت انضباط والدین و نظم و ترتیب فصول، با هم کار می کردند و خانواده پایه اقتصادی قدرت و نقش اخلاقی خود را از دست دادند... چون محدود شدن تعداد افراد خانواده و وجود وسایل ماشینی، زنان را از توجه مادرانه و کارهای خانه آزاد می ساخت، زنان به داخل کارخانه ها و ادارات کشانده شدند. آزادی زنان نتیجه صنعتی شدن بود.»

هم چنان که امام خمینی(قدس سره) نیز فرمود:

«ابر جنایت کاران که ادامه حیات خویش را در اسارت ملت ها به ویژه ملت های اسلامی می دانند، در این سده های اخیر که راهشان به کشورهای اسلامی نفت خیز و ثروت مند باز شد، دریافتند که تنها قشر مذهبی است که می تواند خاری در راه استعمار و استثمار آنان باشد و دیدند که حکم نیم سطری یک مرجع مذهبی مورد علاقه مردم دارای چنان قدرتی است که دولت انگلستان و دربار قدرت مند قاجار را به زانو درآورد و نیز دریافتند که زنان در آن نهضت نقش اساسی داشتند و متوجه شدند که در مشروطه و پس از آن نیز زنان به ویژه قشر متوسط محروم آنان هستند که می توانند با قیام خود، مردان را به میدان بکشند و احساس کردند تا این عوامل به قوت خود باقی هستند، نقشه های آنان نقش بر آب است و لازم دیدند برای دست یافتن به این کشورها و مخازن سرشار آنها پایه های مذهب و رهبری مذهبی و قشرهای مذهبی سست شود و از همان زمان به فکر این نقشه و عملی نمودن آن افتادند و توفیق هایی هم به دست آوردند.»

تأسیس و ترویج مدارس دخترانه

زن ایرانی برابر اهداف استعماری می بایست با زن اروپایی هم گون شود. مقابله با حجاب لازم بود، ولی کافی نبود، زنان باید آموزش می دیدند تا عقیده آنان تغییر کند و خود به دنبال غرب بروند.

بدین منظور، در ایران برای دختران مدارسی تأسیس و ترویج می شد که با برنامه های دقیق و با احتیاط و صبر و حوصله و به آرامی توسعه می یافت و هدف آنها راه گشایی اندیشه های غربی به کشور ما بود.

خانم کلاراکولیور رایس، همسر یکی از مأموران هیئت مذهبی ـ تبلیغی مسیحی انگلیس که در سال های قبل و بعد از جنگ اول جهانی در ایران سکونت داشته، می نویسد:

زمانی که دولت [ایران] مدرسه معمولی را در تهران گشود، از مبلغان مذهبی امریکایی بسیاری دعوت به همکاری کرد. به احتمال، رهایی زن و برداشته شدن طوق رقیت از گردن او از طریق اعتراض ها و دادخواهی های زنان حاصل نمی شود، بلکه نیل به این هدف از طریق درک و دریافت نیازها، از سوی خودشان و مردان، امکان پذیر است... .

پیش گویی این مسئله که در آینده در مورد پیش رفت فکری دختران چه پیش خواهد آمد، کار مشکلی است، لکن بی گمان به ندرت می تواند حرکتی واپس گرا وجود داشته باشد... . کتاب های درسی موجود در حال افزایش است و گرچه به نظر ما با مهارت تمام آماده نشده اند، معلمان و شاگردان بومی آنها را دل پسند می شمارند. بسیاری از معلمان مدارس دولتی، دختران بزرگ تری هستند که خود در مدارس مبلغان مذهبی به تحصیل اشتغال دارند و بالطبع روح کلاس مدرسه ای را به کلاس های دیگر منتقل می کنند. مدارس غربی راه را گشودند و آموزش و پرورش ایران در سال های آینده زیر نفوذ اندیشه ها و شیوه های غربی خواهد بود.

روند تأسیس مدارس در ایران با پیش گامی غربی ها دقت و دوراندیشی موءسسان آن در مدارس را کشور ما نشان می دهد. آنان امید داشتند بدین وسیله در درازمدت در قلب توده های مردم نفوذ و در نهایت اسلام زدایی کنند؛ زیرا اسلام مانع سلطه آنها بود.

لرد کرزن، سیاست مدار معروف انگلیسی، روند فعالیت مبلغان مسیحی را کم نتیجه و ناقص می داند. او به جای تبلیغات آشکار، آموزش از طریق مدارس را پیشنهاد می کند و ضمن تحلیل آن چه وجود دارد، آن چه را باید به وجود آید، تبیین می کند:

در کشورهای متعدد شرق که من سفر کرده ام، از سوریه تا ژاپون با این مسئله عجیب و به نظر خودم غم انگیز مواجه شدم که هیئت های مسیحی در زیر لقای سلطان صلح (حضرت مسیح) راه پیکار پیش گرفتند، در حالی که اسلحه برادر کشی را هم در دست دارند.

[...] حال نتایج عملی تمام این تأسیسات عالی را، هرچند که همواره هم آهنگی نداشته اند، در مد نظر بیاوریم. در مورد اشاراتم راجع به نسطوری های مسیحی ذکر خواهم کرد که هیئت های مذهبی در این مورد خدمت قابل ستایشی انجام داده اند و راجع به کار دکتر بروس در میان ارامنه جلفا هم می توان همین نظر را اظهار داشت، ولی روی هم رفته این هیئت ها در واقع جنبه تبلیغی دارند و رضایت قلبی نفرات غیور وابسته به آن آسان حاصل نمی شود، مگر آن که هم بر عده پیروان بیفزایند و هم علاقه و ایمان پیوستگان حاضر را راسخ تر سازند. بنابراین، اگر مقیاس کار دستگاه های روحانی در ایران تعداد افرادی است که از اسلام برگشته اند، باید بدون درنگ افزود که خروج مبالغ هنگفت، صرف نیروی صمیمانه و تحول رنج و زحمت که در آن سرزمین واقع شده است، نتایج به کلی ناقص داشته است.

گاهی مسلمان جوانی غسل تعمید هم یافته است، ولی این عمل را با گرایش باطنی اشتباه نباید کرد؛ زیرا که بیشتر این تازه کیشان، راه همان دین و قوم و خویشان خود را باز در پیش می گیرند و من حتی می پرسم از روزگاری که هنری مارتین پا به شیراز نهاده تاکنون فقط چند تن محدود از ایرانیان به جان و دل ایمان مسیحیت حاصل کرده اند و خودم بارها در مقام جست وجو برآمده ام، ولی هیچ گاه فردی را که از اسلام دست کشیده باشد، نیافته ام، البته عده یتیمانی که از دوران کودکی در مدارس مسیحی بزرگ شده اند، مستثناست و من از این اثر فاحش شکست به هیچ وجه حیرتی ندارم... . توفیق و مجال تبلیغ مسیحیت هر گاه تسلط بر جسم و بر جان تازه کیش هر دو منظور باشد، به راستی که در ایران بسیار محدود است....

امواج مجاهدت هیئت مذهبی با دیوارهای سنگی و غیر قابل رسوخ اسلام که شریعتی است شامل همه جوانب و تکالیف و اعمال زندگانی انسان، برخورد می کند و از احراز هدف خویش باز می ماند. اسلام که به وجهی بسیار نیکو با شرایط اقلیمی و اخلاقی و موقع و وضع کشورهایی که دست یافته منطبق است، از گهواره تا گور عنان اراده پیروان خود را در چنگ دارد. در نظر اهل شرق او فقط دین و ایمان نیست، بلکه حکومت است، فلسفه است و هم چنین علم و دانش است. شریعت محمدی نه چندان دولتی است مذهبی و یا اگر آوردن این عبارت روا باشد، دینی است دولتی. آن تار و پودی که خود جامعه را با آن فرا بسته اند، مدنی نیست، بلکه از مقوله روحانی است تا زمانی که این قاعده قهری و ساحر زندگانی مردم از مشرق زمین را در بر گرفته است، بر همه تکالیف و همه قسم اعمال زندگانی آنها حاکم و متضمن رستگاری نهایی است. قسمت اعظم صرف مال از جانب هیئت های مذهبی و فداکاری های ایشان پاک بیهوده است.

در واقع، به نظر من تبلیغات آشکار، بدترین کاری است که میسیونرهای مذهبی در یک سرزمین متعصب شرقی پیشه سازند. بردباری سرشار دینی که من به دولت ایران نسبت داده ام تا درجه زیادی مرهون هیئت های مذهبی از کار تبلیغات علنی است خدمت این حضرات سرانجام پاداش آنها را از طریق امور غیردینی و مشهود بیشتر از تأسیسات مذهبی قابل حصول خواهد بود.

با تأسیس مدارس و اقدامات نوع پروری و به خصوص نثار کردن مجانی کمک های درمانی رفته رفته و به نحو اطمینان آمیزی در قلب توده خاصی که به رکود فکری محکوم است، می توان تأثیر نمود. روزی که همه مرده و از یاد رفته باشند، شاید درستی و ثواب کار ایشان بهتر نمودار خواهد شد.

تاریخچه مدارس دخترانه در ایران

مبلغان مسیحی که از خارج به ایران آمده بودند، اولین مدارس دخترانه و هم چنین پسرانه را برای آموزش اقلیت های دینی بنا نهادند. پس از چندی، آرام آرام دختران مسلمان را نیز وارد این مدارس کردند. بعد از آن زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان داخل کشور مدارسی برای خود بنا نمودند که در آنها تعدادی از دانش آموزان مسلمان به تحصیل مشغول شدند. فارغ التحصیلان این مدارس بعدها خود از معلمان و مروجان مدرسه سازی به شیوه کلاسیک در ایران شدند. از جمله اینان، خانم بدرالدجی مهرتاج رخشان را می توان نام برد که در خاطراتش می نویسد:

پس از آن که فارغ التحصیل شدم، بیشتر وقت خود را در مدرسه گذراندم. وزیر معارف از من خواست که برنامه ای کامل برای مدرسه های ایرانی برای اصول تدریس در مدرسه امریکایی که تعداد آن در ایران زیاد شده بود، بنویسم. برنامه را آماده کردم که در صفحات نخستین مجله معارف چاپ شد و نظامات مدرسه های دخترانه و پسرانه بر این اساس نوشته شد. موضوع تحصیل در مدرسه امریکایی هم به آسانی حل نشد و پدر قبول نمی کرد که من و خواهرم را به مدرسه امریکایی بفرستد. بنابراین، با خواهر قرار گذاشتیم یک روز از راه حمام فرار کنیم و در منزل علی اصغر خان اتابک که از دشمنان پدرم بود، متحصن شویم. با تدارک قبلی از راه مراجعت حمام سوار واگن اسبی شدیم و به اندرون خانه اتابک رفتیم. مدت یک ماه بست نشستیم تا پدرم موافقت کرد ما را به مدرسه امریکایی بگذارد.

چگونه شکل گرفتن نخستین مدارس دخترانه

در سال 1217 شمسی هیئت مذهبی پروتستان امریکایی، نخستین مدرسه دخترانه را در ارومیه تأسیس کرد و به تدریج مدارس مشابه بسیاری در این شهر و اطراف آن به وجود آمد که علاوه بر دانش آموزان مسیحی، کودکان مسلمان را نیز می پذیرفتند. هم چنین از سال 1218 شمسی فرقه لازاریست ها، وابسته به کلیسای کاتولیک فرانسه، موفق شد مدارس متعددی را در روستاهای مسیحی نشین ارومیه و سلماس تأسیس کند و در سال 1243 مبلغان فرانسوی مدرسه دخترانه سن ونسان دو پل را در ارومیه و هم زمان مدارس دخترانه دیگری را در روستاهای ارومیه و سلماس تأسیس کردند.

تحلیل برنامه ریزان و مبلغان مسیحی غرب از اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور ما این بود که دولت و ملت ایران، از یک طرف در اوج ضعف و عقب ماندگی قرار دارند و از طرف دیگر، با ملاحظه تحولات جدید، در حال بیداری و فاصله گرفتن از گذشته و استقبال از فرهنگ و تمدن غربی اند. لذا به دقت تحولات ایران را زیر نظر داشتند و تلاش می کردند آن را در جهت اهداف خود شکل دهند. به تصور آنها در مدرسه با پذیرش کودکان از قشرهای مختلف، می توانستند بهتر از همه جا آینده ایران را به دل خواه خود بسازند. یکی از امریکایی هاکه در جریان چنین طرحی بوده، می نویسد:

یکی از نکات قابل ذکر در باب این مدرسه (مدرسه امریکایی ها در تهران) طبقه دانش آموزان ثبت نام شده در آن است. در حالی که دانش آموزان متعلق به هر رده اجتماعی و هر نژاد و عقیده می توانند بدون تبعیض در این مدرسه ثبت نام کنند، تعداد به طرز نامتعارفی زیاد از دانش آموزان آن، فرزندان اشراف و نجبا هستند... . به علاوه در مدارس امریکایی فرزندان خانواده سلطنتی هم تحصیل می کنند... به ندرت و شاید هیچ گاه مدرسه ای یافت نمی شود که چنین موقعیتی برای شکل دهی به حیات جدید یک ملت در حال بیداری داشته باشند.

این مبلغان علی رغم تمام این تلاش ها باز می دیدند که اسلام در ایران تضعیف نشده و به این زودی نمی توانند صلیب مسیحیت را جای گزین هلال اسلام نمایند، چنان که لرد کرزن سیاست مدار انگلیسی گفته بود:

وضع آزادی مذهبی در ایران به اندازه کافی نمایان ساخته است که هر چند شک و بی ایمانی در میان طبقات هوش مند رواج دارد و رفتار دولت هم نسبت به فرقه های مذهبی که به کار خود مشغولند و در کار دیگران دخالتی نمی نمایند، قرین سازگاری است و با آن که نفوذ ملاّها کاهش یافته است و بر عکس سابق سرفرازی و غروری در کار نیست، باز سلطه شریعت اسلام در ایران به هیچ وجه تضعیف نشده است و هنوز ممکن است عده ای بازار تعصب را گرم سازند و آن روز نیز سخت و دور و بعید می نماید که در ایران صلیب مسیح جای هلال اسلام را اشغال کند.

دلیل این امر جز ایستادگی خستگی ناپذیر روحانیت شیعه در مقابل صلیبی ها نبود؛ نکته ای که کرزن نیز بدان توجه دارد:

بدیهی است که باید دشمنی خستگی ناپذیر ملاّها را در نظر داشت. در موقع مسافرتم یکی از سادات نامی اصفهان با رفتار مزاحم و تعصب آمیزی که پیش گرفته بود، سعی فراوان می نمود که مردم را بر ضد عیسویان برانگیزد. بعضی از آقایان سادات که از اعقاب پیغمبر به شمار می روند، اسباب تصدیعی برای مملکت شده اند. از برکت نسب و بابت عمامه سبز، حقّ خاصی برای خود قایلند که در نتیجه آن، هم وطنان ایشان و هم چنین خارجیان، از آن جهت در عذاب اند.

نقش انجمن ها و مجامع زنان

انگلیسی ها اولین تشکیلات با هدف ترویج فرهنگ غربی را در ایران به نام فراماسونری به وجود آوردند که آغاز فعالیت آن به علت پیچیدگی و سرّی بودنش دقیقاً معلوم نیست، ولی حدس زده اند اولین فراماسون در ایران، از فرزندان فتح علی شاه قاجار بوده است.

فراماسونری، هم چنان که شیوه معمول آن است، به تدریج از قشرهای مختلف جامعه عضوگیری کرد، در تمام سطوح مهره چینی کرد و با نفوذ در ارکان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی، به جریان سازی پرداخت و نبض اداره کشور را در دست گرفت؛ به گونه ای که می توان گفت پس از پیروزی مشروطیت که با انحراف نهضت عدالت خانه و هدایت انگلیسی ها شکل گرفت، از میان صدها دولت مرد و صاحب منصبی که آمدند و رفتند، تعداد کسانی که عضو فراماسونری نبودند، از تعداد انگشتان دست کمتر بود. هیچ مجمع و محفلی نبوده است که برخی از موءسسان یا اعضای آن، فراماسون نبوده باشد.

در پشت صحنه فعالیت های زنان و مجامع و محافل مربوط به آنها در دوره قاجار و پهلوی، جای پای فراماسونری کاملاً آشکار است؛ زیرا بسیاری از زنان فعال در این صحنه، چنان که به بعضی اشاره خواهد شد، همسر، دختر یا خواهر عوامل فراماسونری بوده اند. در واقع انجمن ها و مجامع زنان در ایران که به صورت حلقه هایی به هم مربوط فعالیت می کردند، زاییده فراماسونری بودند.

این انجمن ها، به خصوص پس از پیروزی مشروطه، فعالیت های آشکار و مخفی فراوانی را در جهت ترویج فرهنگ غرب شروع کردند. عمده فعالان این عرصه، همان مروّجان مدارس کلاسیک و مشوقان کشف حجاب بودند که به هدایت و حمایت مأموران و یا مبلغان انگلیسی یا امریکایی در تشکیلاتی گرد آمده بودند. خانم کلاراکولیوررایس در کتاب خود به صراحت از نقش انگلیس و امریکا در این زمینه سخن می گوید:

مدتی انجمنی متشکل از هزاران زن تشکیل شد که «انجمن آهنین ایران» نام گرفت و دموکراسی اجتماعی، توان سیاسی بخشیدن و پالودن ایران را هدف خود قرار داد؛ انجمنی که تا حد زیادی به کمک و هدایت بریتانیا بنا نهاده شد. اعضای آن اعم از زن و مرد بودند اعضای شورای مرکزی انجمن هرگز یک دیگر را ملاقات نمی کردند و به ندرت هم دیگر را می شناختند. با این وضع، در باب تمام مسائل مربوط به خط مشی و پیشرفت کار با آنان مشورت می شد و هر یک در رأس حلقه ای دیگر بودند. در نتیجه، هر کجا که اعضای این انجمن بودند، آزادی دین، اندیشه و دوستی و تعاون رو به فزونی می نهاد. چندین بار از من تقاضا شد در بعضی از گردهم آیی های آنان شرکت کنم. اقدام میهن پرستانه دیگری که کاملاً از جانب یک زن صورت گرفت، بسیار مورد توجه واقع شد. بانی امر، زن ایرانی فارغ التحصیل مدرسه امریکایی تهران و مسئول یکی از مدارس دخترانه اصفهان بود. پس از متارکه جنگ «بین الملل اول» اندیشه بزرگ او که مایل بود آن را «اتحاد خواهران انگلیسی - ایرانی» بخواند، شروع به شکل گرفتن کرد. فکرش آن بود هر دو زن انگلیسی و ایرانی به طور مشترک کار کنند، هفته ای یکی دو بار یک دیگر را ملاقات کنند و در باب آن چه برای کمک به زن ایرانی می توانست انجام گیرد، تبادل نظر و گفت وگو کنند. آن گاه هر یک از آن دو رهبری حلقه ای از زنان ایرانی را به عهده گیرند؛ چه تعداد زنان انگلیسی کمتر از آن بود که به همه جا سر زنند. من و او مدام یک دیگر را می دیدیم و طرح را بررسی می کردیم، پیش نویس قوانین و مقررات را تهیه می کردیم، مهر انجمن را آماده ساختیم، در مورد عناوین برنامه و برگه های یادداشت تصمیم گرفتیم و امیدوار بودیم اتحادیه در تهران، اصفهان و شیراز آغاز به کار کند.

در پانزدهم شهریور ماه 1285 شمسی، درست یک ماه پس از آن که مظفرالدین شاه مشروطیت را امضا کرد، جلسه ای هفتگی در تهران با مدیریت برخی از زنان شکل گرفت. یکی از نشریات در این باره نوشته است:

هر چهارشنبه، خانم ها در این جلسه شرکت می کنند و درباره مسائل اجتماعی و سیاسی بحث می نمایند. اولین جلسه در پانزدهم امسال آغاز گردید. بعد از پافشاری روی پیشرفت ها و تفاهم بر قوانین عمومی، رئیس جلسه اعلام کرد که حضور در جلسات و مراعات قوانین، مانند یک وظیفه واقعی اجرا شود. نام برده بیشتر تکیه بر این داشت بانوان، از همراه آوردن کودکان و کشیدن سیگار و خوردن چای در حین سخنرانی جداً خودداری نمایند و در پایان با اصرار بر این که بانوان در پیش رفت کشورشان و توسعه تجارت تکلیف دارند، بسیار تأکید نمود.

در سال 1286، انجمن آزادی زنان در تهران تشکیل شد که اعضای معروف آن عبارت بودند از: صدیقه دولت آبادی، صفیه یزدی، شمس الملوک جواهرکلام، خانم مری پارک جردن که مبلغ مسیحی امریکایی بود، امریکایی دیگری به نام آنی استاکینگ بویس، تاج السلطنه و افتخارالسلطنه، دختران ناصرالدین شاه و عده ای دیگر. برخی همچون صدیقه دولت آبادی، در عین حال، عضو انجمن مخدرات وطن نیز بودند.

جلسات انجمن هر دو هفته یک بار تشکیل می شد. اعضا می بایست به همراه پدر، برادر یا همسر خود در جلسه شرکت می کردند که هدف آن، اختلاط و ارتباط مردان و زنان بوده است. در هر جلسه که جنبه آموزشی و تبلیغی داشت، اعضا درباره مسائل اجتماعی و سیاسی به سخن رانی و بحث می پرداختند.

محل تشکیل جلسات در باغی خارج از تهران بود، مردم متدین که تحمل جلسات مختلط مردان و زنان بی حجاب را نداشتند، به محض اطلاع حمله می کردند و جلسه ها را به هم می زدند.

در همان سال در تهران اتحادیه غیبی نسوان فعالیت خود را آغاز کرد، در سال 1288 صدیقه دولت آبادی انجمن بانوان اصفهان را در اصفهان تشکیل داد.

در سال 1289، انجمن مخدرات وطن در تهران به وجود آمد که از انجمن های بسیار فعال بود. اعضای آن عبارت بودند از: صدیقه دولت آبادی، آغاشاه زاده امین، ماهرخ گوهرشناس، درة المعالی، بانو ملک المتکلمین، آغابیگم و همسر حاج میرزا حسن رشدیه. هم چنین در سال 1290 دو انجمن دیگر به نام های انجمن خواتین ایران و شرکت خیریه خواتین ایران، در تهران تشکیل شد.

حدود سال 1293 انجمن آزادی در تهران به وجود آمد که در آن زنان و مردان به طور مختلط شرکت می کردند. در سال 1297، به همت صدیقه دولت آبادی، شرکت خواتین در اصفهان به وجود آمد و همو دو سال بعد، روزنامه زنان را نیز منتشر کرد.

شرکت آزمایش بانوان، انجمن دیگری بود که صدیقه دولت آبادی در سال 1299 در تهران به راه انداخت.

در سال 1300، عده ای از کمونیست ها در رشت جمعیت پیک سعادت نسوان را تأسیس کردند که آن را می توان پی آمد کنگره حزب کمونیست ایران دانست که در سال 1299، در بندر انزلی تشکیل شده بود.

این جمعیت برای جلب افکار و جذب اعضا، ضمن تبلیغ عقاید کمونیستی، کلاس های آموزشی بزرگ سالان، کلاس های آموزش صنایع دستی و مانند آن برقرار کرده بود. این جمعیت برای نخستین بار روز هشتم مارس را به نام روز بین المللی زنان پذیرفت و مراسمی به این مناسبت برگزار کرد.

در سال 1301، صفیه فیروز جمعیت زنان وطن خواه را در تهران بنا گذاشت. در همین سال مجمع فارغ التحصیلان مدرسه عالی امریکایی در تهران تشکیل شد. این مجمع، از مجامع فعال زنان در ایران بود که با هدایت مبلغان مسیحی امریکایی، چند دهه فعالیت داشت تا آن که در سال 1345 به همراه عده ای دیگر از تشکیلات زنان در سازمان زنان ایرانی ادغام شد.

در سال 1302 جمعیت نسوان وطن خواه به سرپرستی محترم اسکندری تشکیل شد. اعضای فعال آن عبارت بودند از: ملوک اسکندری، مهرانگیز اسکندری، صفیه اسکندری، قدسیه مشیری، هایده افشار، مستوره افشار، عصمت الملوک شریفی، فخرالسلطنه فروهر، فخر آفاق پارسا، نورالهدی منگنه و فخرعظمی ارغون.

جلسات این جمعیت در منزل اعضا برقرار می شد و مردان نیز به آن دعوت می شدند. این جمعیت دارای مرام نامه ای در هجده ماده بود که توسعه مدارس دخترانه، توسعه بهداشت زنان و تشکیل تعاونی های زنان را هدف خود قرار داده بود و نیز نشریه ای به نام مجله نسوان وطن خواه منتشر می کرد.

انجمن نسوان وطن، هیئت خواتین مرکزی، انجمن همت خواتین، اتحادیه نسوان و انجمن نسوان، نمونه های دیگری از مجامعی بودند که در تهران فعالیت داشتند.

 

 

ادامه دارد....

https://www.cafetarikh.com/news/20004/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما