۰
plusresetminus
غرب­زدگی جلال چند کار مهم برای جامعه ایران انجام داد: نخست آنکه از راه فراهم آوردن یک تراز نامه انتقادی از کارنامه صد ساله روشنفکری در ایران، مسائل پیچیده­ای که این جامعه در حال تغییر با آن دست به گریبان بود را به سادگی توضیح داد. دوم آنکه با مطرح ساختن دوباره مسئله هویت ملی و قومی یک آلترناتیو بومی­گرایانه را در برابر دیدگاه انترناسیونالیستی نیروهای چپ ایرانی که درآن برهه از قدرت زیادی برخوردار بودند، علم کرد؛
سیری در تحول اندیشه سیاسی جلال آل احمد(2)
کوتادی 28 مرداد و حوادث پس از آن، دوره­ای از خفقان و سردرگمی برای روشنفکران ایرانی به ارمغان آورد. رژیم کودتا برای چند سال  تمامی تلاش خود را در راستای سرکوب مخالفان سیاسی متمرکز ساخت و عملاً امکان فعالیت سیاسی خارج از حیطه خواسته­های حکومت وجود نداشت. در حالیکه هر دو دوره فعالیتهای سیاسی جلال در حزب توده و همچنین دولت ملی مصدق با شکست مواجه شده بود، وی در این چند سال سکوت سیاسی راه جدیدی برای مبارزه با استبداد و عقب ماندگی جامعه ایران جستجو می­کرد چرا که او خود به عینه دیده بودکه بلوک غرب و شرق بعنوان نمایندگان دو جریان عمده فکری قرن بیستم، جز عقب­ماندگی و وابستگی ، حاصلی برای این ملت نداشتند و از سوی دیگر نیز  بیگانگی و عدم سنخیت  این اندیشه­ها با شرایط جامعه و نیازهای آن، روز به روز بیشتر هویدا می­شد.

به همین مناسبت یکی از اولین گامها برای پردازش ایده­های بومی در میان روشنفکران ایرانی را جلال برداشت، این گام نخستین بی شک می­بایست با انتقاد از رسوخ و پرستش اندیشه­های غربی آغاز می­شد و کتاب "غرب زدگی" جلال این رسالت را به بهترین وجه به انجام رساند. . وی در آغاز دهه 1340 با انتشار این کتاب ، جامعه روشنفکری را تکان داد. آل احمد مفهوم غرب زدگی را از فردید به عاریت گرفت، آنرا بسط داد و تفسیری همه فهم ازآن ارائه نمود. [i][1] به تعبیر خود او « حرف اصلی این دفتر در این است که ما نتوانسته ایم شخصیت فرهنگی  – تاریخی خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبریش حفظ کنیم، و مضمحل شده ایم[ii][2]» و همانطور که خودش تصریح می­کند : «تضاد اصلی بنیاد های سنتی اجتماعی ایرانی ها با آنچه به اسم تحول و ترقی دارد در این مملکت می گذرد، محرک صلی او برای نوشتن غرب زدگی شده است»[iii][3] . به عبارت بهتر " غرب زدگی"  نقدی بود بر تقلید بی و چون چرای روشنفکران ایرانی از تفکرات وارداتی، بدون توجه به شرایط و نیازهای جامعه خودی، از همین رو  وی هیچ تفاوتی میان بلوک غرب و شرق قائل نمی­شد، کما اینکه منظور وی از غرب­زدگی نیز، غرب جغرافیایی نبود، بلکه منظور، جهان توسعه­یافته­ای بود که بقای خود را در رسوخ و چیرگی بر جهان توسعه نیافته و مکیدن منابع و وادار نمودن آنان به تسلیم می­دانست و از این حیث آل احمد شوروی را نیز جزئی از جهان غرب تلقی می­کرد. بر این اساس وی معتقد بود گام نخستین برای دست یابی به پیشرفت، استقلال فکری و دوری از تقلیدهای بی­محتوا از فرهنگ و اندیشه غربی است. از نظر او :  غرب زده انسان پا در هوایی است که نه رابطه­ای با گذشت زمان دارد و نه درکی ازآینده. غرب زده هرهری مذهب است و به هیچ چیز اعتقاد ندارد. نان به نرخ روز خور و راحت طلب و بی­شخصیت و بی­تخصص و قرتی و... است.[iv][4]

 این کتاب جرقه مهمی برای روشنفکری ایرانی در ابتدای دهه 40  بود که خیانت غرب و شرق را به آرمانهای ملی و استقلال­طلبانه ایرانی با تمام وجود حس نموده و قریب به یک دهه سرکوب از سوی دولتی دست نشانده را تجربه کرده بود.  و این سرآغازی بود برای فصلی جدید از تاریخ تفکر معاصر ایرانی که یک دهه بعد آثار خود را پدیدار نمود.

غرب­زدگی جلال آل احمد چند کار مهم برای جامعه ایران انجام داد: نخست آنکه از راه فراهم آوردن یک تراز نامه انتقادی از کارنامه صد ساله روشنفکری در ایران، مسائل پیچیده­ای که این جامعه در حال تغییر با آن دست به گریبان بود را به سادگی توضیح داد. دوم آنکه با مطرح ساختن دوباره مسئله هویت ملی و قومی یک آلترناتیو بومی­گرایانه را در برابر دیدگاه انترناسیونالیستی نیروهای چپ ایرانی که درآن برهه از قدرت زیادی برخوردار بودند، علم کرد؛ و سوم آنکه غرب­زدگی با ارائه یک مسئله سوزناک برای دوران و آداب و رسومی که می­رفتند تا رفته رفته از خاطره­ها زدوده شوند کفه ترازو را بسوی یک گفتمان جهان سومی که نسبت به آنچه غرب برای عرضه داشت شکاک بود، سنگینتر کرد و چهارم آنکه به روشنفکران ایرانی تلنگری زد تا به خود آیند و هژمونی فرهنگی بیگانه که می­رفت تا بر حیات فکری و سیاسی و اقتصادی جامعه ایرانی سایه افکند، به رویارویی برخیزند. [v][5] وی آن دسته از روشنفکران ایرانی را که به غرب بعنوان یک آلترناتیو می­نگریستند مسئول اصلی به وجود آمدن فضایی می­دانست که آماده ورود و چیرگی غرب بود. [vi][6]

با ایجاد فضای آزادتر در آغاز دهه 1340 ، نیروهای سیاسی مخالف حکومت شاه، پس از یک دهه سکوت و تجدید قوا با آرایشی جدید به میدان آمدند. در حالیکه از فردای کودتای 28 مرداد، ایران به جولانگاه بیگانگان در حوزه های نظامی، سیاسی، اقتصادی و بالاخص فرهنگی تبدیل شده بود، این بار جهت پیکان مخالفتها به سوی سرسپردگی ایران به غرب و تلاش برای رهایی از آن سوق می­یافت. پیشگام این حرکت جدید نه روشنفکران، که روحانیون به رهبری امام خمینی (ره) بودند. در حالیکه سیاستهای جدید شاه در راستای گسترش فرهنگ غربی و سرکوب نهادهای سنتی در جامعه افزایش می­یافت، حوزه های علمیه پس از مدتها دوری از سیاست، به مقابله با این اقدامات شاه برآمده و به مخالفت با سیاستهای غربگرایانه شاه پرداختند.

سال 1341 سالی سرنوشت ساز در تاریخ ایران به شمار می­رفت و سرآغاز شکل جدیدی از مبارزات بر علیه حکومت استبدادی پهلوی بود. در حالیکه نیروهای سیاسی مخالف دوره­های قبل، به شدت سرکوب شده و توان فعالیت­های جدید را نداشتند و از سوی دیگر جامعه نیز اقبال چندانی برای پذیرش تفکرات آنان از خود بروز نمی­داد، روحانیت توانست روح جدیدی در کالبد حرکتهای سیاسی مخالف شاه بدمد؛ حرکتی که شعار اصلی آن مبارزه با غرب و غربی شدن جامعه ایران بود.

جلال آل احمد تحت تاثیر این تحولات جدید و آشنایی با امام خمینی (ره)، کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" را نوشت که بار دیگر نقدی بود بر اقدامات روشنفکران ایرانی در یک قرن اخیر و دفاع از روحانیت به عنوان سدی در برابر این غرب زدگی و پیروی از حکومتهای استعماری غرب. [vii][7]  به عقیده او  رسالت روشنفکر تنها در دانستن نیست، بلکه درقبول مسئولیت هم هست و پذیرش مسئولیت ملازم با عمل است. آل ‏احمد از غربزدگان می‏خواهد که باید ازاین وضعیت اسفبار غربزدگی عبور کرد و این منظور خرد با عمل فکری و عمل سیاسی و اجتماعی امکان پذیر نیست. برای عبور از خط غربزدگی، اگر باید اقدام به تفکر یا عمل سیاسی کرد، به یک اهتمام عملی نیازدارد. او اعتقاد داشت که: «در سراسر تاریخ، روشنفکران، در اغلب، بنده قدرت‏ها بوده‏اند. یعنی خریده می‏شده‏اند به وسیله قدرت‏های روز» و از طریق آثارش در جست و جوی آن دسته از روشنفکرهایی بود که «خودشان را در اختیار طبقات محروم بگذارند».[viii][8]

در واقع او با انتقاد از روشنفکران سر سپرده به غرب، این بار نیروی جدیدی را برای پیشگامی در فعالیتهای فکری و سیاسی معرفی نمود. وی با مراجعه به تاریخ مشروطه، نقش روحانیت در مبارزات ضد استبدادی را ستود و هوشیاری آنان برای تشخیص رد پای غرب  در حرکات اینچنینی و مقابله با آن – نظیر آنچه شیخ فضل الله نوری برای آن کوشید- را یادآوری نمود و از روحانیت بعنوان سنگر بزرگی برای پرورش تفکر بومی و مقابله با نفوذ بی چون چرای غرب در ایران یاد کرد و بطور کلی نقش مذهب در این امر را بخوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. او که خود در خانواده­ای روحانی پرورش یافته بود و مقاومت صادقانه آن با اصلاحات غربی رضاخانی و رنجها و مشقات حاصل از را با تمام وجود احساس کرده ، اینک که تنها راه نجات را در مبارزه با تسلیم فکری، فرهنگی و سیاسی  به غرب می­دانست، روحانیت را تنها قشری تشخیص می­داد که قادرند با این نفوذ مقابله نموده و با توجه به مقبولیت در میان مردم ، خواهند توانست این مقاومت را به مقاومتی فراگیر تبدیل کنند.  به نظر وی روحانیون با صلاحیت­ترین پزشکانی هستند که می­توانند این واکسن نجات دهنده هویت ایرانی را فراهم آورند[ix][9]. تاکید او بر مذهب شیعه به عنوان راه نجات، بعدها از سوی روشنفکران دیگری نظیر شریعتی - که بر نفوذ بی چون و چرای جلال بر خود اعتراف کرده­اند - را به خوبی می­توان تشخیص داد. امری که دهه بعد به انقلاب اسلامی در سال 1357 ختم شد و با شکلهای جدیدی به حیات خود ادامه داد.

تلاشهای آل احمد، زمینه های مساعدی برای پیوند میان روشنفکران و روحانیون - که تا پیش از این سنخیت و نقاط مشترک چندانی برای فعالیت با یکدیگر نداشتند-  در دهه 1350 فراهم کرد؛ روی آوردن آل احمد به مذهب بیانگر چرخش ایدئولوژی طیف گسترده­ای از روشنفکران ایرانی بود. اندیشه­های ضد مذهبی روشنفکران کم­کم جای خود را به اسلام مبارز و سیاسی می­داد و مذهب شیعه به مثابه یک ایدئولوژی مدرن به اینکه روحانیون تنها قشری در ایران بودند که در برابر غرب تسلیم نشده­اند، لحن ضد مذهبی آنان را ملایم تر سازد و از سوی دیگر تلاش کرد روحانیون را قانع سازد که اتحاد آنها با روشنفکران تنها راه موثر برای به مبارزه خواندن حکومت استبدادی شاه است. [x][10] از سوی دیگر به دلیل پائین بودن سطح سواد توده‏های مردم، «رابطه میان روشنفکر وتوده، دچار اختلالی مداوم بود». اما آل‏احمد در دهه چهل نه تنها توانست جامعه روشنفکری را از انزوا بیرون کشد، بلکه فضای روشنفکری زمان خود و نسلهای جوان بعدی رازیرسلطه خودآورد و  مرکز این تاثیرگذاری آل احمد درکتاب غربزدگی است.[xi][11]

در مجموع باید گفت که آل احمد نماینده نسلی از روشنفکران ایرانی بود که هم از لیبرالیسم و هم از سوسیالیسم سرخورده بودند. ناخشنودی وی از لیبرالیسم ریشه در این واقعیت داشت که غرب علیرغم  قولی که برای پشتیبانی از دمکراسی می­داد، همه آنچه که برای ایران به ارمغان آورده بود استعمار کهنه و نو و پشتیبانی از حاکمان خودکامه بود. همچنانکه سرخوردگی او از سوسیالیسم نتیجه توسعه­طلبی شوروی، شکست سوسیالیسم موجود در برآورده ساختن وعده­های خود و نگرش فرمانبردارانه رهبران حزب توده در برابر خواستها و سیاستهای شوروی بود. [xii][12] و در نهایت همه اینها سیر تحول در اندیشه وی و بازگشت به ریشه­های اعتقادی و بومی جامعه خودی را در او زنده ساخت.

جلال آل احمد محصول فراز و نشیبهای یک جامعه رو به تحول بود با این حال،  هیچگاه از تلاش برای رسیدن به هدف اساسی خود یعنی مبازره با استبداد داخلی و سلطه خارجی و رسیدن به رشد و اعتلا ، دست بر نداشت و هرگز تعصب خشک و بی­نتیجه را بر تلاش برای رسیدن به حقیقت برتری نداد و به ما آموخت که به آرمانها بیش از " ایسم" ها وفادار بمانیم و از اعتراف به اشتباهات و تلاش برای جبران آنها نهراسیم، کما اینکه خود او در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد.

تاثیرگذاری وی بر حوزه ادبیات نیز در همین راستا به خوبی مشهود است، به نحویکه وی آغازگر راهی در ادبیات ایران بود که داریوش آشوری به زیبایی آن را چنین توصیف کرده است : «ادبیات روزگار ما با یک جهش از دوره هدایت به دوره آل‌احمد جهید، ادبیات سرخورده، غمگین و رنگ پریده­ی بوف کوری ناگهان جای خود را به ادبیاتی ستیزنده و شتابنده و جهنده و پرغوغا داد. آل‌احمد بحث کهنه و لوس «هنر برای هنر» یا «هنر برای اجتماع» را رها کرد و مفهوم «مسئولیت نویسنده» را از سارتر الهام گرفت،  نظریه­ای که «مسئولیت» را جزء ذاتی کار نویسنده می‌داند نه چیزی افزون بر آن . آل‌احمد با پیش کشیدن این نظر درباره ادبیات حرکت و تکانی تازه را سبب شد و خودش همیشه پرچمدار این حرکت ماند. او سنگین­ترین وزنه قلم در دوره خود بود و کمابیش همه نسل جوانتر را به اشکال مختلف تحت نفوذ خود داشت. نثر آل‌احمد هر چند در دست او بهترین سلاح کارش بود اما در دست مقلدانش لوس و بی روح می‌شد؛ زیرا این نثر و شیوه تنها یک شیوه و سبک نبود،  یک شخص بود، "جلال آل‌احمد" بود[xiii][13]. 

 

https://www.cafetarikh.com/news/20349/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما