۲
plusresetminus
با کشته شدن رزم‏آرا اوضاع به‏ کلی عوض شد و مردم نیز باهدایت‏ آیت‏ الله کاشانی و هماهنگی‏ بعضی ‏از نمایندگان مجلس، تظاهرات و اجتماعاتی در حمایت از ملی شدن صنعت نفت‏ برپاکردند. سرانجام، لایحه ملی شدن نفت در 29 اسفند 1329 درمجلس به‏تصویب رسید...
تحلیلی بر نهضت ملی شدن نفت ایران
 مروری برحوادث پنجاه ساله قبل‏از نهضت ملی‏شدن‏نفت یکی از صحنه‏های مبارزات ملت ایران علیه استعمار خارجی واستبداد داخلی، نهضت ملی شدن نفت در سال 1329است. برای‏بررسی و تحلیل عمیق‏تر، اجمالی از حوادث نیم قرن قبل‏ازاین‏واقعه در ارتباط با مساله نفت را بیان می‏کنیم. ایران، در عهد شاهان نالایق قاجار، پس از دو مرحله‏شکست در جنگهای یازده ساله خود با روسیه تزاری و عقدقراردادهای ننگین و اسارت‏آور گلستان و ترکمنچای با آن کشور،صحنه رقابت دولتهای اروپایی به‏ویژه انگلستان برای گرفتن‏امتیازات مشابه از سلاطین نالایق قاجار گردید. در این میان،عجیبترین قرارداد، قراردادی بود که دولت ایران با «بارون‏ژولیوس رویتر» منعقد کرد که به‏موجب آن، امتیاز بهره‏برداری واستفاده از کلیه جنگلها، نهرها، معادن ذغال سنگ، آهن، مس،سرب، نفت و غیره، به‏مدت هفتاد سال به یک رکت‏خارجی‏واگذار می‏شد و سهم ایران پس از بهره‏برداری 15% از منافع‏خالص بود. (یعنی سهم صاحب ثروت تقریبا 16 بود) این‏قرارداد، به حدی عجیب و باورنکردنی بود که حتی «لردکرزن‏» ازسیاستمداران مشهور انگلستان و از پایه‏گذاران سیاست‏استعماری آن کشور، در باره این قرارداد، چنین می‏نویسد:«واگذاری کلیه منابع صنعتی یک مملکت‏به‏دست‏خارجی،حقیقتا عجیب و غریب به‏نظر می‏آید و حرارت انگلیس دوستی‏در تهران در هیچ تاریخی تابه این درجه بالا نرفته‏بود.» در مقابل چنین قراردادی رجال، جاهل و متملق وابسته به‏دربار، نامه‏ای به ناصرالدین‏شاه نوشته و اظهار داشتند که درطول دوهزاروپانصد سال تاریخ ایران، چنین قدم بزرگی به‏نفع‏ملت ایران برداشته نشده‏است.! ولی با اعتراض و تظاهر مردم‏سرانجام، شاه مجبور شد صدراعظم، مشیرالدوله را که نقش‏بسزایی در عقد این قرارداد داشت عزل کند و عملا قرارداد«رویتر» به‏حالت تعلیق درآمد؛ البته استعمار انگلستان از پای‏ننشست و به‏موجب قرارداد «دارسی‏» امتیاز نفت را به‏مدت‏شصت‏سال به‏دست آورد.(1901 - 1961م)با مشاهده تزلزل،در ارکان حکومتی سلسله قاجار و وضع آشفته ایران، انگلستان‏رضاخان را به‏قدرت رسانید و درصدد برآمد تا با ترویج فرهنگ‏غربی، تحت عنوان تجدد و تمدن، اسلام را که بزرگترین مانع‏استبداد و استعمار بود از سر راه بردارد، تادیگر، مقاومتی دربرابر استعمارگری آن کشور صورت نگیرد. جالب این‏که خودرضاخان درباره این‏که انگلیسیها او را بر سرکار آورده‏اند وخواهان تمدید مدت اعتبار امتیاز نفت جنوب هستند، درحضور هیات هشت‏نفری مشاورین خصوصی خود، به این دونکته اعتراف کرده‏است. حاج میرزا یحیی دولت‏آبادی، در کتاب‏خاطراتش در این باره چنین می‏نویسد: «سردار سپه از روی‏روحیات نظامی، حرفها را صریح و به اصطلاح عوام، پوست‏کنده می‏زند؛ چنان که در یکی از جلسه‏های مشاوره خصوصی‏که در خانه دکتر محمدخان مصدق السلطنه منعقد بود و ازوطن‏پرستی، صحبت‏به میان آمد، او گفت: مثلا مرا انگلیسیان‏سرکار آوردند اما وقتی آمدم، به وطنم خدمت کردم...» و درجای دیگر می‏گوید: «انگلیسیان چند مطلب از دولت ایران‏می‏خواهند، از جمله، تمدید مدت اعتبار امتیاز نفت جنوب،معروف به امتیاز دارسی ...» (1) رضاخان ماموریت‏خود را به‏خوبی انجام داد؛ زیرا پس ازتحکیم پایه‏های حکومت‏خود و مسلط شدن براوضاع، نقاب ازچهره عوام‏فریبانه خود برگرفت و با لغو قرارداد «دارسی‏» در سال‏1312 شمسی قرارداد دیگری که به‏مراتب، بدتر از قرارداد اول‏بود با دستیاری تقی‏زاده و چندنفر دیگر، با دولت انگلستان‏منعقد کرد. (قرارداد مشهور به قرارداد 1933) مطابق قرارداد«دارسی‏» پس از انقضای مدت قرارداد، کلیه تاسیسات شرکت‏نفت که میلیونها دلار قیمت داشت‏به ایران تعلق می‏گرفت، ولی‏رضا خان با انعقاد قرارداد جدید، مانع از این امر گردید، علاوه‏براین، سی و دو سال، به مدت قرارداد، افزود. سرانجام، باعوض شدن اوضاع و شرایط در جنگ جهانی دوم، در شهریور1320 رضاشاه، به‏دست ارباب خود سرنگون شد. در طول‏سالهای حکومت رضاخان، قتل‏عامهایی‏چون‏کشتارفجیع مسجدگوهرشاد و جلوگیری از ترویج و تعلیم احکام دین، کشف‏حجاب بانوان و شهیدکردن مردان بزرگی، همچون مدرس و بازگذاشتن دست افرادی همچون کسروی در کوبیدن اسلام وروحانیت، همگی به‏هدف ریشه‏کن کردن دین از قلوب مردم ونابودی روحانیت صورت گرفت، ولی نفوذ دین در میان مردم‏مسلمان، بیش از آن بود که انگلستان می‏پنداشت. در نتیجه،علی‏رغم تصورانگلستان، پس از شهریور 1320 احساسات ضداستعماری مردم مسلمان به‏اوج خود رسید. دراین شرایط جدید،مجلس دوره چهاردهم، به پیشنهاد دکتر مصدق طرحی را به‏تصویب رسانید که به‏موجب آن، دولتها از مذاکره درباره اعطای‏امتیازنفت‏به خارجیان منع شده ودرصورت‏تخلف،به سه‏تاهشت‏سال حبس وانفصال ازخدمات دولتی محکوم می‏شدند. مطلبی که جای سؤال و تحقیق بیشتر دارد این است که درهمان زمان، یکی از نمایندگان مجلس، در جلسه 12 آذر 1323ماده واحده‏ای را به مجلس پیشنهاد کرد و خواهان الغاء قرارداد1933 م. در ارتباط با امتیاز نفت جنوب گردید. برای این‏که این‏طرح در مجلس مطرح شود، می‏بایست پیشنهاد کننده، موافقت‏عده‏ای از نمایندگان را جلب کند، اما وقتی که طراح، طرح خودرا به دکتر مصدق ارائه داد، وی از امضای آن خودداری کرد. (2) متن آن ماده واحده، پس از ذکر مقدمه‏ای چنین بود: «... مجلس‏شورای ملی ایران، امتیاز نفت جنوب را که در دوره استبداد، به‏شرکت دارسی واگذار شده‏بود و در موقع دیکتاتوری نیز آن راتمدید و تجدید نموده‏اند به‏موجب این قانون الغاء می‏نماید.» (3) البته ممکن است گفته شود: گرچه تصویب طرح پیشنهادی‏دکتر مصدق در ممنوعیت دادن امتیاز جدید، عملا تلاش دولت‏روسیه را در گرفتن امتیاز نفت‏شمال (باسهم 50 - 50) به‏عنوان‏رقیب دولت انگلستان، خنثی کرد ولی او هنوز شرایط داخلی وخارجی را برای الغای امتیاز نفت جنوب مناسب نمی‏دید. سیر تحولات قبل و بعد از ملی شدن نفت ایران پس از افشاگریهای دکتر مصدق و بعضی دیگر از نمایندگان، درمجلس چهاردهم، حمله به انگلستان، در داخل و خارج ازمجلس ادامه داشت و دولت انگلیس نیز در صدد تجدید قراردادنفت‏به‏منظور تحکیم پایه‏های قرارداد سال 1933 بود؛ زیرا بااعتراف تقی زاده (وزیر دارایی زمان رضاخان هنگام انعقادقرارداد 1933 و یکی از امضاء کنندگان آن) در مجلس پانزدهم، مبنی براین که در امضای قرارداد مذکور، آلت دستی، بیش نبوده‏است و نیز افشای این مطلب که انعقاد و تصویب آن قرارداد، درشرایط خفقان و اختناق صورت گرفته‏است، عملا این قرارداد درداخل و خارج از ایران، بی‏اعتبار شده‏بود. در همین زمان، یعنی‏چند روز قبل از حادثه پانزدهم بهمن، آیت‏الله کاشانی، اعلامیه‏شدید اللحنی علیه شرکت نفت انگلیس صادر کرد و عده‏ای ازنمایندگان طرح الغاء قرارداد را به مجلس تقدیم نمودند، ولی‏دولت انگلستان که در صدد تغییر اوضاع به‏نفع خودبود، حادثه‏15بهمن‏1327 وتیراندازی (ساختگی یاواقعی) به شاه رابه‏وجود آورد. نقشه طوری طرح‏ریزی شده‏بود که در هر صورت، (چه‏شاه کشته می‏شد ویازنده می‏ماند) شرایط به‏نفع انگلستان‏تغییر یابد. امابا ناکام ماندن ترور شاه، مزدورانش این حادثه‏رامستمسک قرارداده وبه سرکوبی‏آزادی خواهان پرداختند. آیت‏الله کاشانی، رهبر روحانی مبارزات سیاسی آن روز، شبانه با وضع اهانت‏آمیزی به‏وسیله سرتیپ متین‏دفتری، فرماندار نظامی تهران در منزلشان دستگیر و به قلعه فلک‏الافلاک در خرم‏آباد و سپس به کرمانشاه منتقل و از آن جا به‏لبنان تبعید گردید. (4) در این دوره، مجلس فرمایشی، مؤسسان‏تشکیل شد و با تغییر قانون اساسی، بعضی اختیارات، از جمله‏اختیار انحلال مجلس، به‏شاه واگذار گردید و به‏منظور قانونی‏کردن قرارداد 1933 طرح خائنانه‏ای موسوم به «قرارداد الحاقی‏گس - گلشائیان‏» در اواخر دوره پانزدهم، به مجلس برده‏شد، ولی‏با نطق طولانی حسین مکی و مقاومت معدودی از نمایندگان،به تصویب نرسید و دوره پانزدهم مجلس، به پایان رسید. (5) مبارزات پیگیر و شجاعانه ملت ادامه یافت و در این زمان،عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، به‏دست رادمردی شجاع و مؤمن‏از فدائیان اسلام، به‏نام سیدحسین امامی به‏قتل رسید. در دوره شانزدهم مجلس، جبهه ملی که به‏تازگی اعلام‏موجودیت کرده‏بود توانست هشت نفر از نمایندگان خود، ازجمله، دکتر مصدق را به مجلس بفرستد. با انتخاب آیت‏الله‏کاشانی از طرف مردم تهران و تلاش بعضی از علمای بزرگ،نظیر مرحوم آیت‏الله العظمی بروجردی، ایشان در خرداد 1329با استقبال با شکوه و بی‏نظیر مردم تهران (که در میان آنان دکترمصدق و نمایندگان جبهه ملی نیز بودند) به‏وطن بازگشتند. (6) دریکی از نخستین جلسات مجلس شانزدهم، پیام آیت‏الله کاشانی، مبنی براعتراض به تبعید غیرقانونی خود و علل آن و بی‏اعتباری‏مصوبات مجلس ساختگی مؤسسان (مجلس سنای سابق) و قرارداد تحمیلی نفت، به‏وسیله دکتر مصدق قرائت‏شد. درقسمتی از این پیام آمده‏است: «... نفت ایران متعلق به ملت ایران‏است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت‏به آن رفتار می‏کند و قراردادقانونی که با اکراه و اجبار تحمیل شود، هیچ نوع ارزش قضایی‏ندارد و نمی‏تواند ملت ایران را از حقوق مسلمه خود محروم‏کند.» (7) با عنوان شدن ملی کردن صنعت نفت در سراسر کشور، آیت‏الله کاشانی طی اعلامیه مفصلی، کوشش در این راه راتکلیف دینی و وطنی ملت مسلمان اعلام کردند. پس از آن،علما ومجتهدین بزرگی، نظیرآیت‏الله سیدمحمدتقی خونساری،بهاءالدین محلاتی، عباسعلی شاهرودی، سید محمود روحانی‏قمی و کلباسی با صدور اعلامیه‏هایی و نیز در پاسخ به‏استفتائات مردم، برلزوم ملی کردن صنعت نفت و حمایت ازآیت‏الله کاشانی تاکید کردند. (8) از این رو، انگیزه اصلی مردم درحمایت از این نهضت، معتقدات مذهبی آنان بود. اما در صحنه‏سیاسی، پس از برکناری ساعد و علی منصور، شاه برای مقابله بابیداری و یکپارچگی مردم، سپهبد رزم‏آرا را که فردی دیکتاتور وحامی منافع انگلستان بود، به نخست‏وزیری منصوب کرد. او باتلاش فراوان، سعی کرد تا قرارداد الحاقی «گس - گلشائیان‏» را به‏تصویب برساند و در مجلس، صریحا به ملت ایران اهانت کرد و اداره صنعت عظیم نفت، به وسیله ایران را غیر ممکن دانست؛ ولی سرانجام، در16اسفند1329توسط خلیل طهماسبی، عضوفدائیان اسلام، به‏قتل رسید و از صحنه سیاست‏خارج شد. با کشته شدن رزم‏آرا اوضاع به‏کلی عوض شد و مردم نیز باهدایت‏آیت‏الله کاشانی وهماهنگی‏بعضی‏ازنمایندگان مجلس، تظاهرات واجتماعاتی در حمایت از ملی شدن صنعت نفت‏ برپاکردند. سرانجام، لایحه ملی شدن نفت در 29 اسفند 1329 درمجلس به‏تصویب رسید. نخست وزیری دکتر مصدق پس‏از قتل رزم‏آرا، حسین‏اعلاء،وزیردربار وقت،به نخست‏وزیری‏رسید ولی وی پس از مدت کوتاهی استعفا داد. در این هنگام، باپیشنهاد جمال‏امامی، سرکرده اکثریت مخالف جبهه ملی، دکترمصدق، نخست وزیری را برعهده گرفت. مساله مهم در این‏جا اعضای کابینه دکتر مصدق است که‏تعدادی از آنها در کابینه قبلی نیز شرکت داشتند. در این میان،سرلشکر زاهدی،که لودر کودتای 28 مرداد ونقشی اساسی وتعیین کننده در آن داشت، به‏عنوان وزیر کشور و باقر کاظمی،به‏عنوان وزیر امور خارجه که در یکی از کابینه‏های سابق و دردروه رضاخان نیز همین سمت را برعهده داشت، معرفی شدند. بعدازمعرفی‏کابینه،یکی‏ازنمایندگان مجلس، درجلسه دوازده‏اردیبهشت 1330 چنین‏گفت: «... من‏موافقم بادکترمصدق ولی بااین وزرای فراماسون و قزاق که در این کابینه هست مخالفم. ماازدکترمصدق انتظار نداشتیم وزیر فراماسون و قزاق بیاورد... من باوزیر کشوری که نظامی باشد مخالفم، با دیکتاتوری مخالفم‏» (9) آیت‏الله‏کاشانی، دست دکترمصدق را درانتخاب‏اعضاء کابینه‏اش،کاملا بازگذاشت وهیچ‏گونه‏توصیه‏ای نیز نکرد. این مطلب را طی‏اطلاعیه‏ای قبل از معرفی کابینه اعلام نمود. (10) در این دوره(اردیبهشت 1330 تا مرداد 1331) آیت‏الله‏کاشانی، بارهاحمایت‏خود رااز دولت دکترمصدق اعلام داشت و برای مقابله‏با مشکلات و کارشکنی های داخلی و خارجی، تظاهرات وسخنرانی هایی برپا می‏شد. با پیام ها و اعلامیه‏های آیت‏الله‏کاشانی، نقشه‏ها و توطئه‏های عده‏ای که درصدد ایجاد اختلافات‏مذهبی، بین شیعه و سنی و یا با پیشنهاد اخراج زنان از ادارات، درصدد اخلال و آشوب بودند، خنثی شد؛ حتی وقتی که‏انگلستان، دولت دکترمصدق را تهدیدبه حمله نظامی کرد، ایشان‏با شجاعت، خطاب به خبرنگاران خارجی فرمودند: اگر این کارصورت گیرد، حکم جهاد می‏دهم. زمانی که کارکنان صنعت نفت‏با تحریک توده‏ای ها و دیگر توطئه‏گران داخلی و خارجی‏اعتصاب کرده‏بودند، آیت‏الله کاشانی با اعلامیه‏هایی آنها را به‏همکاری و اتحاد دعوت کردند و هنگامی که دکتر مصدق به‏انتشار اوراق قرضه ملی دست زد، آیت‏الله کاشانی خرید آنها ویاری دولت را یک امر واجب شرعی، اعلام کرد. (11) قیام 30تیر و بازگشت دکتر مصدق به قدرت در شرایط حساس آن دوران، دکتر مصدق، به‏خاطر اختلاف ‏باشاه در مورد تصدی سمت وزارت جنگ، در 25 تیر 1331بدون مشورت وحتی اطلاع آیت‏الله کاشانی و دیگر همرزمانش‏استعفای خود را تسلیم شاه کرد. شاه بلافاصله، قوام السلطنه راکه فردی مورد اعتماد دربار و ازکهنه‏کاران عالم سیاست‏بود، برسرکار آورد و او نیز شروع به ارعاب و تهدید مردم کرد. آیت‏الله‏کاشانی مردم را به مبارزه دعوت کرد و در مصاحبه با خبرنگاران، سوگند یاد کرد که اگر قوام برکنار نشود، اعلام جهاد می‏کند وشخصا کفن پوشیده؛ مردم را همراهی خواهدکرد. (12) در همین زمان، دو بار، دکتر امینی از طرف قوام برای‏پیشنهاداتی درباره معرفی وزاری مورد اعتماد آیت‏الله‏کاشانی به‏منزل ایشان رفت؛ ولی ایشان در جواب او گفتند: با بودن دکترمصدق، هیچ‏کس نمی‏تواند نخست‏وزیر باشد. (13) از طرف دیگر، شاه‏با احساس خطر، حسین علاء، وزیر دربار را در 28 تیر ماه به منزل آیت‏الله کاشانی فرستاد. ایشان با تندی‏جواب دادند که به شاه بگویید: اگر مصدق برسرکار برنگردد شخصا به خیابان خواهم‏آمد ومبارزه را متوجه دربار خواهم کرد. ایشان حتی‏ارسنجانی، معاون سیاسی قوام‏السلطنة در آن زمان ووزیر کشاورزی در سالهای 40 و 41، را که از طرف قوام،پیشنهادانتخاب شش وزیر رابه‏ایشان داده‏بود، باتندی رد کردند وضمن نامه‏ای به وزیر دربار نوشتند: «اگر تا فردا مصدق بر سرکاربرنگردد، شخصا مبارزه را به‏طرف دربار، رهبری خواهم کرد.» (14) سرانجام، با قیام ملت در 30تیر، به رهبری آیت‏الله کاشانی، شاه‏به برکناری قوام تن داده و مصدق با سربلندی، با در اختیار گرفتن‏سمت وزارت دفاع به پست نخست‏وزیری بازگشت. عملکرد دکتر مصدق و آغاز جدایی ها و اختلافات (مرداد 1331 تا مرداد 1332) دکتر مصدق پس از بازگشت ‏به‏قدرت، سرلشکر احمد وثوق رابه عنوان معاون وزارت دفاع، یعنی معاون خود، برگزید.سرلشکر وثوق کسی بود که چند روز قبل از آن، به عنوان‏فرمانده ژاندارمری، دستور شلیک به کفن پوشان قیام 30تیر درکاروانسرای سنگی و همچنین کفن پوشان کرمانشاه، همدان وقزوین را صادر کرده‏بود. (او پس از کودتای 28 مرداد در همین‏مقام‏ابقاءگردید.) ازجمله کسانی که‏به فرماندهی یکی‏از واحدهای‏مهم‏انتظامی منصوب گردید، سرتیپ متین دفتری بود. او که در سال 1327 فرماندار نظامی تهران بود؛ شبانه ازطریق بام خانه آیت‏الله کاشانی وارد منزل شده وایشان را باخشونت و اهانت دستگیر و تبعید کرده‏بود. (این واحد نظامی، بعد از کودتای 28 مرداد 1332 قبل از دیگران وفاداری خود را به‏شاه اعلام کرد.) بر طبق اسناد به‏دست آمده از لانه جاسوسی‏انگلستان، یعنی از خانه ریچارد سدان، مدیرعامل شرکت نفت‏ایران و انگلیس، وی نقش فعالی در برقرارکردن رابطه باانگلستان و جاسوسی برای آنان داشته‏است. (15) او داماد دکترمصدق بود و در زمان سلطنت رضاخان، به‏مقام نخست‏وزیری‏رسید. علی‏رغم این سوابق، دکتر مصدق او را از اعضای هیات‏ایرانی، به هنگام مسافرت به شورای امنیت قرار داد و اعتراض‏سایر اعضای هیات نیز به جایی نرسید. از دیگر افرادی که به‏موجب اسناد خانه سدان، سالها برای‏شرکت نفت جاسوسی می‏کرده‏است وازطرف دکتر مصدق به‏سمت معاون وزارت کارمنصوب شد، دکترشاپوربختیار بود.این‏انتصابات و انتصاب بعضی دیگر، نظیر دکتر اخوی به سمت‏وزارت دارایی و نصرت‏الله امینی به سمت‏شهردار تهران، مورداعتراض‏آیت‏الله‏کاشانی قرارگرفت.ایشان طی نامه‏ای خصوصی، نسبت‏به این انتصابات که عملا پایمال کردن خون شهدای قیام‏30تیر محسوب می‏شد اعتراض کردند؛ چرا که مسببین آن‏حادثه و عاملین کشتار مردم، نه تنها به مجازات نرسیدند بلکه‏بعضی از آنها نظیر سرلشکر وثوق، ترفیع درجه یافتند. در این میان، بعضی از اطرافیان غرب زده دکتر مصدق که باروحانیت میانه خوشی نداشتند نزد او از وحانیت‏بدگویی ها می‏کردند. دکتر مصدق نیز در ششم مرداد 1331 نامه تندی به‏آیت‏الله کاشانی نوشت و از ایشان خواست که از هرگونه دخالت‏در امور سیاسی کشور خودداری کنند. (16) واقعیت این بود که‏دکتر مصدق پس از روی کار آمدن مجدد، روش جدایی دین ازسیاست را که قوام‏السلطنة نیز برآن تاکید داشت پیشه خودساخت؛ ولی آیت‏الله کاشانی بارهاگفته‏بودند که در اسلام، دین‏از سیاست جدا نیست: اسلام، با تشکیلات کلیسایی فرق دارد و مشارکت روحانیون در سیاست‏به‏معنای رسیدگی به‏امورمسلمین است که خود یک وظیفه مشخص دینی است. (17) دکترمصدق به‏گواه یادداشتهای سیاسی ارسنجانی، معاون سیاسی‏قوام و رئیس تبلیغات او در حکومت چهار روزه‏اش، که در سال‏1335 منتشر گردید، تمام قدرت خود را برای حمایت ازقوام‏السلطنة و استخلاص وی به‏کار برد. او برای لغو قانون‏تعقیب و مجازات قوام‏السلطنة به عنوان مفسد فی‏الارض ومصادره اموال او که در تاریخ 12 مرداد 31 به تصویب مجلس‏رسیده‏بود، قانونی تحت عنوان «اجازه تعقیب قوام‏» به مجلس‏برد که هدف او این بود که قانون قبلی را لغو کند. (18) دکتر مصدق و رابطه با آمریکا دکتر مصدق در زمان نخست‏وزیری، قرارداد تاسیس لانه‏جاسوسی آمریکا به‏نام «اداره اصل چهار»، را رسما با آمریکامنعقد کرد و به جاسوسان آمریکا رسما امکان داد که در تمام‏شؤون مالی و کشاورزی ایران مداخله کنند. و یکی از خانه‏های‏بزرگ خویش را در خیابان فلسطین (کاخ سابق) به مبلغ ماهیانه‏3500 تومان به لانه جاسوسی آمریکا اجاره داد. او درنامه خودبه ترومن در5 تیرماه 1330 می‏نویسد:«...نظربه‏اینکه بین ملتین‏ایران و آمریکا همواره روابط دوستانه برقرار بوده و ملت‏بزرگ وارجمندآمریکااز طرفداران جدی آزادی و حاکمیت ملل شناخته‏شده وفداکاریهای آن ملت‏نیک نهاد،دردو جنگ اخیربهترین گواه‏این معنی است لازم دانستم که خاطر آن حضرت را از جریانات‏اخیر مستحضر سازم و یقین دارم که دولتهای آزاد جهان‏خصوصادولت دوست ماآمریکادراین موضوع مهم‏از معاضدت‏به آمال ملی ایران خودداری نخواهند کرد» (19) این نامه در حالی‏نوشته می‏شد که‏یک ماه قبل‏ازآن،آیت‏الله کاشانی درپیامی،که دراجتماع مردم، در رابطه با اعتراض به مداخلات بیگانگان دربهارستان تشکیل شده‏بود قرائت گردید، چنین آورده‏بودند:«...ملت مسلمان ایران اکنون به‏فضل الهی از خواب غفلت‏بیدارشده و به حقوق خود آشنا گردیده، تا اساس استقلال کامل‏سیاسی و اقتصادی خود را مستقر نکند، از پای نخواهد نشست‏وعموما تنفر خود را از مداخلات استقلال شکنانه انگلسیها وآمریکاییهابه سمع عالمیان می‏رساند». (20) دکتر مصدق در مسافرت خود به آمریکا چهل و دو روز درآن کشور اقامت کرد و پس از بازگشت در قسمتی از گزارش سفرخود چنین گفت: «... در واشنگتن مدت بیست و پنج روز با آقای‏ژرژمک‏گی، معاون وزارت خارج آمریکا، در تماس بودم. اوبعضی‏روزها دوبار به‏دیدن من می‏آمد... بنده صاف وپوست‏کنده عرض کنم که آقای ژرژمک‏گی با من در این مدت‏بیست و پنج روز مثل یک برادر صمیمی بود...» (21) لازم به ذکراست که شخص مذکور، مامور شرکتهای نفتی آمریکا بوده‏است‏و روابط حسنه دکتر مصدق با آمریکاییها آن چنان بود که گاهی‏بین او و لویی‏هندرسن، سفیر کبیر آمریکا، ملاقاتهای هفت‏ساعته صورت می‏گرفت. (22) او با پذیرش و تمدید قرارداد «جم- آلن‏» ارتش ایران را تحت تسلط مستشاران آمریکایی نگه‏داشت و امور اقتصادی ما بیش از پیش در قبضه آنان قرارگرفت. (23) لویی هندرسن، سفیر آمریکا در ایران، در گزارش‏فروردین ماه 1331 خود، راجع به وضعیت‏سیاسی ایران برای‏مقامات وزارت خارجه و دستگاههای جاسوسی آمریکامی‏نویسد: «دکتر مصدق چه در مورد قبول شرایط بانک‏بین‏الملل برای حل مساله نفت ایران و چه درباره قرارداد نظامی‏ایران و آمریکا حسن نیت‏به‏خرج داده و با نظرات آمریکاییهاروی موافق داشته‏است، ولی در این جریانات فقط یک عامل‏مزاحم مداخله کرده که مانع حل قضیه به‏نفع آمریکا شده‏است واین عامل مزاحم که مانع تسلیم ایران به‏نظرات بانک بین‏الملل وادامه همکاری بین ایران و آمریکا می‏باشد آیت‏الله کاشانی‏است...» (24) بعد از ترومن، آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا شد ودکتر مصدق در قسمتی از نامه خود به او چنین نوشت: «اکنون‏که در اثر اقدامات رکت‏سابق و دولت انگلستان، ملت ایران دربرابر مشکلات اقتصادی و سیاسی بزرگی قرار گرفته‏است که‏ادامه این وضع از نظر بین‏الملل نیز ممکن است عواقب خطیری‏داشته‏باشد واگر دراین موقع کمک مؤثر و فوری به این مملکت‏نشود شاید اقداماتی که فردا به‏منظور جبران غفلت امروز به‏عمل‏آید خیلی دیر باشد ... ملت ایران امیداوار است که با مساعدت وهمراهی دولت آمریکا موانعی که در راه فروش نفت ایران ایجادشده برطرف شود و چنانچه رفع موانع مزبور برای آن دولت‏مقدور نیست کمکهای اقتصادی مؤثری بفرمایند تا ایرن بتوانداز سایر منابع خود استفاده نماید...» (25) اعتماد بیش از حد دکترمصدق به آمریکاییها در حالی که آنها درصدد تصاحب منابع‏نفتی ایران و گرفتن ماهی از آب گل‏آلود بودند از سیاستمدارکهنه‏کاری چون مصدق (26) دور از انتظار بود. جای تعجب است‏که نخست‏وزیری که او را به‏صورت قهرمان ملی و رهبر نهضت‏ملی شدن نفت معرفی کردند در مقابل رئیس‏جمهور آمریکا این‏چنین دست تکدی دراز کند و حکومت‏خود را آن چنان ضعیف‏بشمرد که تنها راه نجات کشور را کمک آمریکا بداند. زمینه‏های کودتای 28 مرداد و عوامل شکست نهضت 1- با اینکه دکتر مصدق قبل از رسیدن به مقام‏نخست‏وزیری بارها ضمن نطقهایی در مجلس، مخالفت‏خود رابا واگذاری اختیارات قانونگذاری به یکی از وزرا یا دولت اعلام‏کرده و آن را مخالف قانون اساسی می‏دانست در تیر ماه 1331 ازمجلس تقاضای اختیارات قانونگذاری به‏مدت شش ماه را نمودکه مجلس، در آن موقع با این تقاضا موافقت نکرد و او تحت‏عنوان اختلاف با شاه بر سرگرفتن پست وزارت جنگ در 25تیرماه استعفاء کرد، ولی سرانجام پس از به‏قدرت رسیدن مجدددر 21 مرداد 1331 این اختیارات را از مجلس گرفت وبرای باردوم در دی ماه همان سال تقاضای تمدید این اختیارات را کرد.در آن موقع، آیت‏الله‏کاشانی که رئیس مجلس شورای ملی بودندطی نامه‏ای به مجلس لایحه مزبور را ناقض اصول 11، 13، 24،25، 27 قانون اساسی و اصول 7، 27، 28 متمم آن دانسته و به‏شدت با این امر مخالفت کردند و از اصل تفکیک قوا به‏عنوان‏ضامن بقای دموکراسی و آزادی ملت دفاع کردند. 2- عدم دستگیری و مجازات مسببین کشتار مردم در 30 تیرماه 1331 و نجات قوام‏السلطنة از اعدام و مصادره اموال، باحمایت دکتر مصدق که قبلا بدان اشاره شد. این انتصابات وکوتاهیها در مجازات جنایتکاران، مردم انقلابی را از مجاهدت وجانفشانی در راه نهضت دلسرد می‏کرد و اعتراض جامعه‏روحانیت‏به‏ویژه آیت‏الله کاشانی را درپی داشت، ولی دکترمصدق به گونه‏ای عمل کرد که عوامل حزب توده و روزنامه‏های‏جیره‏خوار دولت، زشت‏ترین ناسزاها و تهمتها را به آن روحانی‏مجاهد نسبت دهند. به‏عنوان مثال، وقتی که ایشان در اسفند،1331 با خروج شاه از کشور مخالفت کرد، زیرا آن را توطئه‏حساب شده دربار و عوامل خارجی می‏دانستند، ایشان را به‏سازش با دربار متهم کردند. لازم به‏ذکر است که دکتر مصدق باخروج شاه موافق بود و حتی مخارج سفر او را به‏میزان ده‏هزاردلار تامین کرد. (27) 3- دکتر مصدق با این که برای بار دوم، اختیارات ویژه‏قانونگذاری را از مجلس گرفت و با این که در دادن این اختیارات‏به او پنجاه نفر از هشتاد نماینده مجلس آن دوره، رای مثبت‏داده‏بودند و انتخابات این دوره از مجلس در زمان خود دکترمصدق انجام گرفته‏بود، پس از برگزاری انتخابات، درباره آن‏گفت: «بااین حال، اطمینان کامل دارم که 80 % از نمایندگانی که‏به مجلس می‏روند، نماینده حقیقی ملت‏خواهند بود و جزبه‏صلاح مملکت کاری نمی‏کنند. (28) باوجود همه این مسایل، اوبرای از بین بردن مصونیت پارلمانی نمایندگان مخالف، در صددانحلال مجلس برآمد؛ زیرا عده‏ای از نمایندگان مجلس در مقابل‏خلافکاریهای دولت‏سکوت نمی‏کردند و چند نفر از آنان طرح‏استیضاح دولت رامطرح کردند.دکترمصدق مدعی شدکه مجلس‏در کار دولت کارشکنی می‏کند و باعذرهای گوناگون از حضور درمجلس و جواب، خودداری کرد و سرانجام با رفراندمی عجیب‏و غریب در 12 مرداد 1332 مجلس را منحل کرد. جالب این که کودتای 28 مرداد تنها شانزده روز پس ازانحلال مجلس به‏اجراء درآمد چرا که دیگر، سنگری به‏نام‏مجلس برای افشای نقشه‏ها و توطئه‏های دشمنان وجود نداشت‏و دست‏شاه و حامیان داخلی و خارجی‏اش برای اجرای نقشه‏کودتا به سرکردگی سرلشکر زاهدی باز بود. بامطالعه حوادث سیزده‏ماهه، بین‏نخست وزیری مجدد دکترمصدق تا کودتای 28 مرداد، به این نتیجه می‏رسیم که استعمارانگلستان با همکاری ظاهر و پنهان مقامات آمریکایی و دستگاه‏جاسوسی این کشور، تنها راه غلبه بر نهضت ملی مردم ایران و به‏شکست کشاندن آن را جدا کردن مردم و دولت دکتر مصدق ازروحانیت مبارز، که پرچمدار مبارزات سیاسی - مذهبی آن‏آیت‏الله کاشانی بود، تشخیص داد. از این رو نقشه‏های وسیعی‏برای ایجاد اختلاف و بدبینی در میان این دو قشر، به اجراء درآمد و در این راه از عوامل حزب توده و چپ گرایان تاروشنفکران غرب زده وابسته به‏خود، حداکثر استفاده را بردند.دکتر مصدق نیز به عمق فاجعه‏ای که بعد از کنار گذاشتن آن‏روحانی مجاهد، پیش خواهد آمد پی نبرد و همواره فکر می‏کردکه دولت او برای همیشه، حمایت توده‏های مردمی را با آن‏اتحاد و همبستگی سی‏تیر 1331 به‏دنبال خود دارد. وقتی که‏آیت‏الله کاشانی مقدمات کودتا را مشاهده کرد و توطئه دربار به‏سرکردگی سرلشکر زاهدی و هماهنگی آمریکا و انگلیس باهدایت ژنرال «شوراتسکف‏» (عامل سیا در تهران) و «هندرسن‏»سفیر کبیر آمریکا و دیگر عوامل مزدور داخلی را جهت‏سرنگونی دکتر مصدق محرز دید، یک روز قبل از کودتا با لحن‏تلخ و شکوه‏آمیزی که از خاطر رنجیده‏اش حکایت می‏کردحتمی بودن وقوع کودتا را طی نامه‏ای به‏وی اطلاع داد. درقسمتی از این نامه آمده‏است: «...صلاح دین وملت‏برای‏این خادم اسلام بالاترازاحساسات‏شخصی است و علی‏رغم غرض ورزیها وبوق وکرنای تبلیغات‏شما، خودتان بهتر از هرکس می‏دانید که هم و غمم در نگهداری‏دولت جنابعالی است که خودتان به بقای آن مایل نیستید. ازتجربیات روی‏کارآمدن قوام ولجبازی‏های‏اخیر،برمن مسلم‏است‏که می‏خواهید مانند سی‏ام تیر کذایی یک بار دیگر ملت را تنهاگذاشته و قهرمانانه بروید». زاهدی را که من با زحمت در مجلس‏تحت نظروقابل‏کنترل‏نگاه داشته‏بودم‏بالطایف‏الحیل‏خارج کردیدوحالا همان طورکه واضح بوده،در صددبه‏اصطلاح، کودتاست. اگر نقشه شما نیست که مانند سی‏ام تیر عقب نشینی کنید و به ظاهر قهرمان زمان بمانید و اگر حدس و نظر من صحیح‏نیست که همان طور که در آخرین ملاقاتم به شما گفتم و به‏هندرسن هم گوشزد کردم که آمریکا ما را در گرفتن نفت ازانگلیس ها کمک کرد و حالا به‏صورت ملی و دنیاپسندی‏می‏خواهد به دست جنابعالی این ثروتها را به چنگ آورد و اگرواقعا با دیپلماسی نمی‏خواهید کنار بروید این نامه من سندی درتاریخ ملت ایران خواهد بود که من شما را با وجود همه بدی های‏خصوصی‏تان نسبت‏به خودم ‏از وقوع حتمی یک کودتا به وسیله‏زاهدی که مطابق با نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جای‏هیچ گونه عذر موجهی نباشد». متاسفانه دکترمصدق‏به‏جای‏اقدامات فوری و پیشگیرانه جواب‏زیر را خدمت آیت‏الله‏کاشانی ارسال کرد: «27 مرداد، مرقومه‏حضرت آقا به وسیله آقاحسن آقاسالمی زیارت شد، اینجانب‏مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم والسلام. (29) با توجه به جواب دکتر مصدق، به این نکته پی می‏بریم که‏یکی از عوامل دیگری که در شکست نهضت ملی مؤثر بود،سیاست مماشات و سازش در مقابل توطئه‏گران بود. به عنوان‏مثال، سرلشکر زاهدی دو نوبت (یکی در شهریور 1331 ودیگری در اوایل اسفند 1331) به‏اتهام شرکت در طرح کودتاعلیه دولت مصدق وکمک به ایل‏بختیاری برای شورش، دستگیر (30) ولی هر بار با وساطت دربار آزاد شده‏بود. این‏سیاست‏به حدی در سرنگونی دولت او مؤثر بود که حتی یکی‏از شیفتگان دکتر مصدق نسبت‏به او انتقاد کرده و می‏نویسد: باوجود این‏که دکتر مصدق از فعالیت پشت پرده اطلاع کافی‏داشت ... با پیروی از سیاست همیشگی خود که مبنی بر عدم‏قاطعیت و مماشات بود، حتی پس از شروع کودتا، تا عمق‏حادثه را درک نکرد حاضر نشد که حتی بنابر درخواست و اصراربعضی از یاران صدیقش با اعلام رادیویی از مردم استمدادبطلبد. (31) از این رو می‏بینیم، که در سی‏ام تیر با این‏که شاه بر سرقدرت و دکتر مصدق برکنار شده‏بود، اما وحدت و یکپارچگی‏مردم با هدایت روحانیت، شاه را به زانو درآورد و مصدق به‏قدرت بازگشت ولی در 28 مرداد با این که شاه فراری بود ومصدق با سمت وزارت دفاع بر سرقدرت بود، کودتا به‏وقوع‏پیوست‏بعد از وقوع کودتا و روی کار آمدن سرلشکر زاهدی، وقتی که دولت مذاکره را با دولت انگلستان آغاز کرد. آیت‏الله‏کاشانی به مبارزه با حکومت‏برخاسته و نسبت‏به وضع اختناق‏آمیز آن روز و بی اعتباری مصوبات مجلس هیجدهم وقراردادهای نفت‏باکنسرسیوم، به سازمان ملل نامه‏ای نوشتند. دراعلامیه‏ای که در رابطه با عقد قرارداد با کنسرسیوم صادر کردندصریحا به سیاستهای آمریکا و همکاری و تجدید رابطه بادولت انگلستان حمله کردند. (32) بنابراین می‏بینیم که مبارزات‏ایشان حتی پس از کودتای 28 مرداد علیه دولت زاهدی ومذاکرات او با آمریکا و انگلستان جهت عقد قراردادهای نفتی ومحوآثارنهضت ملی کردن نفت ادامه داشت. سخنگوی دولت‏زاهدی ازایشان به عنوان شخص مجهول الهویه‏ای که می‏خواهدجنجال راه‏بیندازد ونظم‏رابرهم زند نام‏ برد وبانقشه حساب‏شده‏ای‏فرزندجوانش، سیدمصطفی رامسموم کرد. سپس‏با دستگیری وزندانی کردن‏آن عالم مجاهد،ایشان راتاآستانه اعدام پیش بردند واگرایستادگی جامعه روحانیت،به ویژه‏آیت‏الله العظمی‏بروجردی، قدس‏سره، نبودازآن مهلکه،نجات‏نمی‏یافتند. (33) البته دربار شاه در هرزمان سعی می‏کرداز وجهه علمای دین ‏و مراجع و روحانیون مورد اعتماد و علاقه مردم به‏نفع خوداستفاده کرده و یا حداقل، حیثیت آنها را لکه‏دار کند. به همین‏دلیل می‏بینیم که بعد از کودتای 28 مرداد، سرلشکر زاهدی‏بدون اطلاع قبلی وبه‏طورناگهانی به منزل آیت‏الله‏کاشانی رفته وسوگند یاد کرد که راه مصدق را در مساله نفت ادامه دهد و آیت‏الله کاشانی از او خواستند که برای اثبات صداقت‏خود، دستورآزادی افراد دستگیر شده را صادر کند و مطبوعات نیز آزاد باشند.و... ولی‏به محض مخالفت واثبات سرسپردگی زاهدی به آمریکاو انگلستان، ایشان مخالفت و مبارزه خود را با دولت او شروع‏کردند و شاه در آخرین لحظات عمر ایشان برای بدنام کردن آن‏عالم مجاهد، بدون اطلاع قبلی، به عنوان عیادت به منزل ایشان‏آمد، ولی ایشان از او روی گردانده و با او صحبتی نکردند. (34) نتیجه‏گیری «درسها و عبرتها» از آنجا که یکی از نیرنگهای قدیمی استعمار، در مقابله بانهضت های انقلابی و مردمی، این است که وقتی متوجه شود که‏دیگر نمی‏تواند رو در روی ملت‏بایستد و دیگر کاری از دست‏عوامل مزدور وشناخته شده داخلی ساخته‏نیست،عوامل‏خود رادرصفوف انقلابیون، به عنوان چهره‏های ملی و دلسوز محرومین‏جازده‏تا رفته رفته‏انقلاب را ازدورن تهی کرده و به سوی اهداف وخواسته‏های خود بکشاند. از این رو، وقتی که پیروزی انقلاب‏شکوهمند اسلامی‏ایران درسال 57 نزدیک بود استعمار غرب به‏سرکردگی آمریکا در صدد علم کردن و جازدن چهره‏هایی از این‏قبیل برآمد. به عنوان مثال، برای جلوگیری از پیروزی انقلاب ونگه‏داشتن شاه بر سرقدرت، شاهپوربختیار رابه‏عنوان یک چهره‏ملی، مبارز ودلسوز ملت‏بر سر کار آوردند، در حالی که او از زمان دکتر مصدق و قبل از آن برای شرکت‏سابق نفت جاسوسی‏می‏کرده‏است و اسناد آن در سال 1330 از خانه ریچارد سدان که‏در آن زمان، لانه جاسوسی انگلستان نام گرفت، کشف شده‏بود. او کسی بود که قبل از روی کار آمدن و زمانی که هنوز عضو جبهه ملی بود خطاب به سپهبد مقدم، رئیس ساواک چنین‏می‏گوید: «خمینی پیش افتاده است و فعلا کاری نمی‏شود کرد، ما برای این که بتوانیم رهبری جنبش را از اختیار او خارج کنیم‏ باید منتظر فرصت و زمان باشیم، اما تا آن موعد نرسیده ما بایدحتی‏المقدور، دوش به دوش خمینی حرکت کنیم و پس از آن درفرصت مناسب او را کنار زنیم و خود ما آن توانایی را پیدا کنیم که‏مستقلا عمل کنیم. این خواست همه ماست.» (35) و هم از این روست که می‏بینیم رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذارجمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(قدس‏سره) بارها در طی‏دوران حیاتشان، درباره عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران‏صحبت فرمودند که در یکی از آن سخنان، عامل مهم پیروزی‏انقلاب اسلامی و تداوم آن را اسلامی بودن نهضت و فداکاری وجانفشانی برای مکتب ذکر کردند و عامل شکست و ناتمام‏ماندن نهضت ملی شدن نفت در دوران دکتر مصدق را تکیه برملی‏گرایی بیان فرمودند. (36) ایشان بارها ملی گرایی را نکوهش‏کرده و می‏فرمودند: ما اسلام را می‏خواهیم و از ملی‏گرایی سیلی‏خورده‏ایم و... ماچقدر سیلی از این ملیت‏خوردیم، مانمی‏توانیم تحمل کنیم به این که هر کس، هر جوری دلش‏می‏خواهد، خیر، من دلم می‏خواهد که حالا دمکرات باشد، من‏دلم می‏خواهد که ملی باشد، من دلم می‏خواهد که ملی واسلامی باشد» ما از اینها ضربه دیده‏ایم، ما اسلام را می‏خواهیم‏غیر اسلام را نمی‏خواهیم ... (37) از عوامل مهم شکست نهضت‏ملی، در آن عصر این است که هیچ یک از رجال سیاسی ومذهبی، مبارزه خود را متوجه دربار و شخص شاه که عامل فسادو توطئه و وابستگی کشور به اجانب بود نکرد. شاید بتوان دراین‏باره چنین گفت که آنان یا آن دید وسیع سیاسی و گسترده رانداشتند و یا شرایط اجتماعی را مناسب برای چنین اقدامی‏نمی‏دیدند. در این زمینه رهبر کبیرانقلاب امام خمینی(قدس‏سره) در قسمتی از سخنان خود، در باره دوران نهضت ملی‏شدن‏نفت فرمودند: «... قدرت دست دکتر مصدق آمد لیکن اشتباهات‏هم داشت، او برای مملکت می‏خواست‏خدمت کند لکن اشتباه‏هم داشت‏یکی از اشتباهات او این بود که آنوقتی که قدرت‏دستش آمد این را (شاه) خفه‏اش نکرد که تمام کند قضیه را. این‏برای او کاری نداشت‏بلکه ارتش دست او بود همه قدرتها دست‏او بود و این همه این ارزش را نداشت. آن وقت این طور نبود که‏آدم قدرتمندی باشد، مثل بعد که شد، آن وقت ضعیف بود لکن‏غفلت‏شد و غفلت دیگر این که مجلس را ایشان منحل کرد... (38

https://www.cafetarikh.com/news/20458/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما