۰
plusresetminus
نیمه‌های شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر می‌خواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» می‌گفت. حالتش از یک خواب هولناک خبر می‌داد، اما سخن مرا که شما را چه می‌شود آیا آب می‌خواهید؟ چیزی دیگر می‌خواهید؟ پاسخ نمی‌داد.
خواب آیت‌الله دستغیب شب قبل از شهادت
 مدرس عرفان اسلامی گفت: نیمه‌های شب بود که آیت‌الله دستغیب ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دست‌هایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» می‌گفت.
20 آذر سالروز شهادت شهید محراب، آیت‌الله عبدالحسین دستغیب است که در سال 1360 هنگام رفتن به نماز جمعه شیراز به شهادت رسید.
حسن اردشیری لاجیمی، از مدرسان عرفان اسلامی درباره شهید دستغیب به فارس گفت: آیت‌الله شهید دستغیب (ره)  از سن سیزده سالگی آثاری چون  بحار، وسائل الشیعه، کافی، وافی و من لا یحضر را مطالعه می‌‌کرد.
وی افزود: در منزل ایشان یک اتاق بسیار بزرگ پر از کتاب بود و ایشان دائما مطالعه می‏‌کردند و حافظه بسیار خوبی هم داشتند. مطالعه کردن و فهمیدن روایات برایشان خیلی آسان بود تا جایی که فرزند ایشان می‌گفت: بنده بعید نمی‌‏دانم پدرم حدود بیست هزار حدیث از حفظ داشت.
غذای شهید دستغیب
اردشیری ابراز داشت: آیت‌الله دستغیب از سن 16 سالگی، بیشتر اوقات، نان جو و روغن زیتون می‏‌خوردند. نان جو، خوراک انبیاء و اولیاست و از زیتون هم که در قرآن تعریف شده است.

معرفی شهید دستغیب (ره) از زبان آیت‌الله نجابت شیرازی(ره)
این مدرس دانشگاه، شهید دستغیب را از زبان آیت‌‌الله نجابت، چنین معرفی کرد: برای جوان (شهید دستغیب) اینکه نان جو و روغن زیتون بخورد و هفته‌‎ای یکبار هم بیشتر گوشت نخورد، خیلی زحمت دارد. دائما مواظب نفس خود بود که با مومنان سرکشی نکند، تا چه رسد به علما و مراجع تقلید. آیت‌‌الله دستغیب از همان اول با «حاج سید علی رضا» و بعد با مرحوم «میرزا علی اکبر ارسنجانی» و بعد در نجف اشرف با آقا شیخ «محمد کاظم شیرازی» و بعد با «حاج میرزا علی آقا قاضی» که هم اول عالم نجف اشرف و هم اول خداشناس بودند رابطه داشت. شهید دستغیب یقین پیدا کرده بود که اساس مذهب تبعیت از اولی‌‌الامر است. لهذا پس از فرمان امام خمینی که باید مردم بسیج شوند، ایشان ارتش و سپاه و بسیج را جُند حضرت ولی‌‌عصر(عج) و امام خمینی را نائب حضرت ولی‌عصر(عج) می‌‏دانست. بنده مطمئن هستم که ایشان فاصله‏‌ای بین این بسیجیان و اصحاب بدر نمی‏‌دانست، چرا که چشم اصحاب بدر در چشم حضرت خاتم‏الانبیاء می‏افتاد و غم‌ها از دلشان می‏رفت در حالیکه این بزرگواران سالی یک دفعه هم نمی‏توانستند امام را ببینند. می‏گفت: این‏ها برترند چرا که با آنکه پهلوی حضرت نیستند ولی فدای اسلام و معصومند.

شهید دستغیب جلوه بارز یقین
این مدرس عرفان اسلامی بیان داشت: در اثر تبعیت و قوی شدن روح تقوا، دو چیز در این شهید فوق‏‌العاده شد؛ یکی یقین و دیگری توکل. یقین به خداوند تبارک و تعالی که دائما حاضر و بیناست و در این مسئله ایشان بر معاصرین خودشان بسیار امتیاز داشتند. یعنی برای یقین هر قدر درجه قائل بشویم، خدا ایشان را موفق به آن درجه کرده بود که این یقین رو به تزاید برود، لذا در بیشتر مجالس ایشان سخن از خدا و ائمه اطهار بوده است.
اردشیری ادامه داد: آیت‌الله نجابت درباره یقین شهید دستغیب گفته است: شاید بنده بتوانم ادعا کنم مجلسی با ایشان نداشتم الا آنکه راجع به یقین و خدا و معارف اهل بیت(ع) در آن سخن به میان آید، و گاهی در یک روز دو مرتبه  با ایشان تلاقی داشتیم، در هر دو مرتبه آیه و یا کلمه و روایتی راجع به یقین برای سخن گفتن و شدت تذکر پیش می‌آوردند.
مولف علوم اسلامی افزود: این شهید بزرگوار در یقین به خداوند در عصر خودشان و در استان فارس منحصر بودند و آثار این یقین بود که مردم با جان و دل ایشان را دوست می‏‌داشتند، آثار یقین بود که ریشه حقیقی اسلام را پیدا کردند و از همان روز اول به حضرت آیت‏الله العظمی خمینی نهایت علاقه را پیدا کردند و از جان و دل مروج ایشان شدند.

عبارت شهید دستغیب درباره امام خمینی (ره)
حسن اردشیری خاطر نشان کرد: این شهید بزرگوار می‏‏‌فرمود که آقای خمینی سیرهای خودش را تمام کرده و فعلا از طرف حضرت احدیت و حضرت ولی عصر(عج) به اصلاح جامعه و مسلمین بالاخص اصلاح ایرانیان مامور است.
وی تاکید کرد: شهید دستغیب، خالص و به تمام معنی مبلغ امام خمینی (ره) بود و این تبلیغ را موجب ترقی خودشان می‏دانست. گرایش ایشان نسبت به حضرت امام خمینی بیشتر بر مقدار مردم عادی بود، یعنی ایشان را علاوه بر اجتهاد و مرجع تقلید بودن، ولی کامل خداوند می‏‌دانستند.

توکل شهید دستغیب (ره)
وی ویژگی دیگری را که در شهید دستغیب، ممتاز بود توکل دانست و بیان داشت: روز به روز ایشان این معنی را کاملتر می‌‏فهمیدند که اسباب بالذات، مؤثر نیستند. چند سال اخیر از عمرشان، معنی «لا حول و لا قوه الا بالله» و اینکه همه کار دست خداست بسیار برای ایشان واضح شده بود، لذا ایشان کارهای خودش را ـ چه دنیوی و چه اخروی ـ به خداوند واگذار می‌‌کرد.
اردشیری اضافه کرد: بناشان بر این بود که تمام وضع حیات و مادی و معنوی‌‏شان را در اختیار خداوند بگذارند. در اثر این توکل به خدا فرمایشات ایشان در هر قلب پاکی جایگزین بود، بلکه بعضی از قلوب ناپاک را هم پاک می‏‌کرد و روز به روز محبت اهالی فارس و بالاخص مردم شیراز نسبت به ایشان رو به ازدیاد بود و به تبع محبتی که به ایشان داشتند، یقینشان نیز به انقلاب بیشتر می‏‌شد.

ارتباط آیت‏‌الله دستغیب (ره) با علامه سید علی آقا قاضی (ره)
حسن اردشیری درباره شاگردی آیت‌الله دستغیب از علامه قاضی اظهار داشت: حضرت آیت‏‌الله شهید دستغیب با مرحوم آیت‌الله آقای حاج شیخ حسنعلی نجابت از دوران نوجوانی آشنا بود و آمد و رفت داشتند و از لحاظ خانوادگی به هم مربوط بودند. آیت‌‏الله نجابت برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف می‏‌شوند و پس از مدتی با مرحوم آیت‏‌الله علامه سید علی آقا قاضی که از عرفای بزرگ بودند آشنا شده ضمن تحصیل علوم دینیه از معانی عرفان آگاه گشته دلباخته مرحوم قاضی می‏‌شوند.
وی ادامه داد: شهید آیت‏‌الله دستغیب که برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف می‏‌شوند به برکت مرحوم آیت‏‌الله نجابت به محضر مرحوم علامه قاضی می‏‌رسند و مدتی هر دو بزرگوار از محضر آن عارف والا مقام بهره می‏‌گیرند. شهید دستغیب‏ پس از اتمام تحصیل و رسیدن به مقام اجتهاد به شیراز مراجعت می‏‌کند. آیت‏‌الله نجابت پس از رحلت مرحوم قاضی به همدان می‏‌آیند و سلوک خود را به رهبری آیت‌الله انصاری پی می‏‌گیرند. سفری هم به شیراز می‏‌آیند و شهید دستغیب را آگاه می‏‌کنند و از این به بعد هر دو نفر از برکات مرحوم آیت‌الله انصاری بهره وافی گرفته به مقامات عالیه‏‌ای در عرفان می‏‌رسند.

خواب بشارت‌آفرین، قبل از شهادت
اردشیری شب قبل از شهادت آیت‌الله دستغیب را - به نقل از فرزند ایشان – چنین نقل کرد: نیمه‌های شب بود که پیش از موعد که برای تهجد از خواب بر می‌خواست، ناگهان سراسیمه از بستر بلند شد و زانوها را بلند کرده و نشست. دستهایش را بر پیشانی نهاد و مرتبا «لاحول و لا قوة الا بالله» می‌گفت. حالتش از یک خواب هولناک خبر می‌داد، اما سخن مرا که شما را چه می‌شود آیا آب می‌خواهید؟ چیزی دیگر می‌خواهید؟ پاسخ نمی‌داد.
اصرارم زیاد شد، فرمود: امروز دیگر جز با اشاره با شما سخن نمی‌گویم.
آنگاه کمی دراز کشید و برای تهجد طبق معمول برخاست. آخرین دقایق، هنگامی که از پلکان منزل جهت بیرون رفتن پائین آمد، دست چپ را به سینه اشاره کرد و سپس رو به آسمان بلند نمود، بدین ترتیب خداحافظی کرد.
آن وقت من (سید محمدهاشم دستغیب فرزند آیت الله شهید دستغیب) نفهمیدم با اشاره چه گفت، اما لحظاتی بعد صدای انفجار از معنی این اشاره پرده برداشت، یعنی من هم پرواز نمودم و به ملکوت اعلا رفتم.
حسن اردشیری افزود: از این شگفت‌تر نواری است که روز پنچشنبه 19 آذر ماه 1360 یعنی درست یک روز پیش از شهادت ایشان در جلسه درس اخلاق جهت طلاب علوم دینی از او باقیمانده که دو مرتبه با تاکید تکرار می‌کند من روزهای آخر عمرم را می‌گذرانم.
ماجرای کیسه‌‌‌ای که به دنبال کفن رفت
این مدرس عرفان اسلامی با اشاره به داستانی که از همسر شهید دستغیب نقل شده است اذعان داشت: ابتدای کتاب بهشت جاودان شهید دستغیب آمده که همسرشان بعد از شهادت می‌‌گوید: هنگامی که خلعتی (کفن) ایشان را بیرون آوردم، در میان پارچه‌‌های کفن، کیسه‌‌ای دوخته شده از پارچه سفید یافتم، متحیر شدم این دیگر برای چیست؟ آن را کنار گذاشتم و بقیه تکه‌‌ها و پارچه‌‌ها را دادم.
یک هفته گذشت، اربعین حسینی (هفتم شهدای جمعه خونین شیراز) بود، قضیه خواب‌هایی که شب پیش از روز هفتم شهادتشان دیده شده بود که پاره‌های بدن آقا هنوز لای دیوارها و پشت بام‌‌ها و بر سر  درخت‌‌های خانه‌‌های مجاور باقیمانده است. وقتی معلوم شد این خواب‌‌ها درست است هیاهویی در شهر افتاد. گوشت‌ها را جمع آوری نمودند و از من کیسه‌‌ای جهت جا دادن آن خواستند.
فورا به یاد آن کیسه همراه خلعتی افتادم، رفتم و آن را آوردم و به بعضی از بستگان دادم و جریان را گفتم؛ که آقا از پیش این کیسه را جز کفنی خود به حساب آورده و از قبل تهیه کرده است. گویا به ایشان الهام شده بود که برای تکه پاره‌‌های باقیمانده بدنشان کیسه مخصوص لازم است.
شب هنگام (شب جمعه بعد از اربعین) با حضور دسته‌های عزاداری، پایین قبر را شکافتند و کیسه مزبور را دفن کردند.

 

https://www.cafetarikh.com/news/20795/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما