۰
plusresetminus
روایت شیرخدا از غلامرضا تختی؛

اشتباهی که تختی مرتکب شد

به نظر من زورخانه کانون ادب و تربیت بود. باید 30 سال تحمل می‌کردی و منتظر می‌ماندی تا روزی تو را قابل ببینند و خوشامد بگویند. باید 40 سال صبر می‌کردی تا تو را لایق بدانند و وقتی وارد می‌شوی برایت صلوات بفرستند.
اشتباهی که تختی مرتکب شد
استاد عباس شیر خدا،به رغم حضور درعرصه هنر ضرب زورخانه ای،از دوستان قدیمی جهان پهلوان غلامرضا تختی به شمار می رود.او در این گفت وشنود به پاره ای از خاطرات خویش از خصال اخلاقی تختی اشاره کرده است،که برای علاقمندان به آن قهرمان ملی ایران،جذاب ولذت بخش تواند بود.

 

 

 

*از کی و چگونه با مرحوم تختی آشنا شدید؟

از نوجوانی، چون منزل ایشان خانی‌آباد و منزل ما خیابان خیام بود و تقریباً بچه محل بودیم.

*همسن بودید؟

خیر، سه چهار سال از ایشان بزرگ‌تر بودم. از همان اول عاشق ورزش بودم و هیچ وقت دنبال دود و دم و این برنامه‌ها نرفتم، چون گاهی باید سه چهار ساعت ضرب می‌زدم و اگر ورزش نمی‌کردم، پشت و پهلوهایم درد می‌گرفت. چون رعایت این مسائل را کردم، الحمدلله توانستم سلامتی خودم را حفظ کنم.

اشتباهی که تختی انجام داد *شما از دوران نوجوانی با مرحوم تختی آشنا بودید. سیر تکامل روحی و معنوی او را چگونه دیدید؟

بله، نوجوان بودیم و با هم استخر می‌رفتیم. راستش مرحوم تختی هر چه اسم و رسم بیشتری پیدا می‌کرد، افتاده‌تر و متواضع‌تر می‌شد. خیلی مشدی بود. یادم هست یک روز با یک نفر کشتی می‌گرفت و طرف دستش آسیب دیده بود. حالا هر کس دیگری بود آن دست را می‌گرفت که ببرد، اما تختی تا آخر کشتی به آن دست حتی دست هم نزد. صاحب چنین مردانگی‌ها و فتوت‌هایی بود که نامش ماندگار شد.

*رابطه‌تان با هم چطور بود؟

خدا بیامرز خیلی به من علاقه داشت. از یک طرف به خاطر صدایم و از طرف دیگر به خاطر اینکه اهل دود و دم و رفیق‌بازی و کارهایی که بقیه همسن و سال‌هایم الکی خودشان را سرگرم می‌کردند نبودم.

*به نظر شما چه عاملی باعث می‌شد چنین شیوه‌ای را برای خودتان انتخاب کنید؟

به خاطر اینکه زورخانه می‌رفتم. به نظر من زورخانه کانون ادب و تربیت بود. باید 30 سال تحمل می‌کردی و منتظر می‌ماندی تا روزی تو را قابل ببینند و خوشامد بگویند. باید 40 سال صبر می‌کردی تا تو را لایق بدانند و وقتی وارد می‌شوی برایت صلوات بفرستند. باید 50 سال مرارت می‌کشیدی تا زنگ زورخانه را برایت به صدا در بیاورند، ولی الان چی؟ کافی است شندرغاز کف دست مرشد بگذاری تا هر چقدر دلت می‌خواهد زنگ زورخانه را برایت به صدا در بیاورد. مرحوم تختی می‌دید من اهل این جور کارها نیستم و معنی قداست زورخانه، پهلوانی و مشدی‌گری را می‌دانم، مرا دوست داشت.

*اهل زورخانه و ورزش باستانی هم بود؟

بله، ولی بیشتر کشتی‌گیر بود تا باستانی‌کار. هر وقت در مسابقات جهانی یا المپیک مدال می‌گفت، در زورخانه برایش جشن می‌گرفتیم و دعوتش می‌کردیم. تختی اول باستانی‌کار بود و کشتی را از گود زورخانه شروع کرد. یادم هست یک بار از مسابقات المپیک برگشتند و برایش خواندم: «جهان پهلوان تختی نامدار/ که هست از برای وطن افتخار» تختی گفت: «آقا! من کسی نیستم. برای من نخوان، برای مولا علی(ع) بخوان.» خیلی مرد بود.





اشتباهی که تختی انجام داد *چه شد نام تختی روی ایشان ماند، چون ظاهراً فامیل اصلی ایشان نبود؟

خیر، فامیل اصلی تختی چیز دیگری بود. قصه این فامیل این است که در قدیم یخچال نبود و جاهایی به اسم یخچال بودند که تابستان‌ها برای مردم یخ تهیه می‌کردند و آنها را روی یک تخت می‌ریختند. پدر تختی روی تخت می‌نشست و یخ می‌فروخت، برای همین به او تختی می‌گفتند.

*از ویژگی‌های شخصیتی مرحوم تختی برایمان بگویید.

بسیار نجیب بود. یک بار در یک مدرسه دخترانه برنامه اجرا می‌کردم و مرحوم تختی هم بود. دخترها می‌آمدند از او امضا بگیرند، سرش را بلند نمی‌کرد ببیند طرف چه شکلی است. هر پولی هم در می‌آورد خرج نیازمندان می‌کرد. بعد از تختی خیلی‌ها مدال طلا و نقره گرفتند، ولی هیچ کدام مثل تختی در یاد و خاطره مردم نمانده‌اند. به نظرم همه جور صفات آقایی و انسانی در وجود آقا تختی بود، فقط یک اشتباه کرد.

*چه اشتباهی؟

اشتباهش این بود که رفت توی دار و دسته جبهه ملی، در حالی که اهل سیاست نبود. نمی‌دانم چرا و به چه دلیل او را کشتند، چون نه آن موقع از سیاست سر در می‌آوردم، نه حالا سر در می‌آورم. به نظرم کار سیاست کار آقا تختی نبود و بیخود رفت. خود من اهل سیاست نبودم، ولی در عمرم پیش نیامد حتی یک بار در مقابل شاه ضرب بزنم. آدم عاقل که نباید الکی خودش را گرفتار کند. کسی جرئت نداشت روی حرف شعبان جعفری که حدود 30 سال رئیس ورزش باستانی بود حرف بزند، اما هر کار کرد بروم و پیش این و آن ضرب بگیرم، حریفم نشد، چون از نظر من ورزش باستانی حرمت دارد و نباید همه جا آن را برد و به نمایش گذاشت. الان هم مسئولین ورزش کارهای عجیب و غریبی می‌کنند. ورزش باستانی ورزشکار، نوچه و مرشد دارد و به نام علی(ع) و آل علی(ع) متبرک است و برگزار می‌شود، آن وقت اینها برمی‌دارند این ورزش را می‌برند و در جاهایی اجرا می‌کنند که طرف اصلاً نمی‌داند علی(ع) کیست؟ گاهی با بی‌فکری اصل ارزش چیزی را زیر سئوال می‌بریم.

اشتباهی که تختی انجام داد


*شما به دلیل همین اعتقادات و منش‌ها یک جور وجاهت و محبوبیت ملی هم دارید؟

خدا را شکر که در این کشور همان‌طور که وقتی می‌گویید اذان، همه می‌گویند مؤذن‌زاده، همان‌طور که وقتی می‌گویید ضرب زورخانه، مردم لطف دارند و می‌گویند شیرخدا. خودم مردمدار هستم و با همه مدارا می‌کنم. مردم به خاطر اینکه 28 سال در رژیم پهلوی همه بالاخره یک چیزی برای شاه خواندند یا گفتند، اما من حتی یک کلمه هم نگفتم، خیلی احترامم را دارند. همه‌اش لطف خداست. الان هم همه جا نمی‌روم که یک وقت ناچار نشوم تعریف و تمجیدی کنم که اعتقادم نیست. بر اساس همان توصیه آقا تختی، اگر بخوانم، از مولا علی(ع) می‌خوانم.

*شما هم همیشه با مرحوم تختی بودید، حتماً می‌دانید چه کسی او را وارد سیاست کرد و این کار چه تأثیراتی روی زندگی‌اش داشت؟

یکی دو تا دوست داشت که در جبهه ملی بودند. اسم یکی‌شان قیصر بود و نزدیک پل امامزاده حسن قطعات یدکی ماشین می‌فروخت. تختی خیلی با آن دو نفر رفیق بود و همان‌ها هم او را به سیاست کشیدند. بدترین اثرش این بود که جلوی کشتی گرفتنش را گرفتند، البته مردم اعتراض کردند.

*قضیه بی‌اعتنایی مردم به شاپور غلامرضا چه بود؟

یک شب در سالن محمدرضا شاه(هفت تیر حالا) کشتی بود و شاپور غلامرضا آمده بود. جبهه ملی‌ها همه بلیط را خریده بودند و حتی یکی از عوامل شاه هم نتوانست بلیط بخرد. وقتی شاپور غلامرضا آمد، حتی یک نفر دست نزد، اما یک ساعت بعد که آقا تختی آمد، همه صلوات فرستادند و هورا کشیدند. این باعث شد دار و دسته شاه بیشتر از قبل کینه‌اش را به دل بگیرند. جبهه ملی‌ها فقط قصدشان این بود که یک جوری شاه را بکوبند، ولی تختی به خاطر ایمانش با دستگاه خوب نبود.

*ظاهراً محبوبیت مرحوم تختی ربط چندانی به قهرمانی‌های او نداشت. اینطور نیست؟

اصلاً. مردم او را به خاطر صفات مردانگی‌اش دوست داشتند، والا کسانی که خیلی بهتر از او کشتی می‌گرفتند و می‌گیرند و مدال‌های بیشتری هم آورده‌اند، این جور محبوب مردم می‌شدند. حتی تختی وقتی در کشتی آخر مقام پنجم را آورد، باز هم مردم مثل سابق از او استقبال کردند. آقا تختی در دل مردم جا داشت. هنوز هم همین‌طور است. مردم خانی‌آباد بار آخری که از مسابقات برگشت، چراغانی مفصل‌تری نسبت به همیشه کردند. جلو رفتم و او را بوسیدم و گفتم: «آقا تختی! شما همیشه تختی هستی و تختی هم می‌مانی!» پیشانی‌ام را بوسید و گفت: «علی یارت!» انسان نمی‌تواند دم از علی(ع) بزند و پاک نباشد. آقا تختی پاک بود.

*از نظر اعتقادات دینی، مرحوم تختی را چگونه دیدید؟

بسیار متدین و پایبند به مسائل دینی بود. مادرش هم همین‌طور. مرحوم تختی هرگز نمازش ترک نمی‌شد. یک برادر بزرگ‌تر هم داشت که چند سال پیش فوت کرد، ولی مثل تختی نبود. آقا تختی چیز دیگری بود. بسیار سخاوتمند بود و خودم شاهد بودم حقوقی را که می‌گرفت به دانشجوهای بی‌بضاعت می‌داد.

*خبر فوت مرحوم تختی را چگونه شنیدید؟

وقتی گفتند ابداً باور نکردم، ولی وقتی روزنامه‌ها را خواندم، فهمیدم بالاخره کسانی که چشم دیدنش را نداشتند کار خودشان را کردند. واقعاً نمی‌دانم کار کدام ناجوانمرد بود.

ای کاش همیشه ورزشکارها، مخصوصاً کشتی‌گیرها رفتار و منش آقا تختی را دنبال کنند. واقعاً کسی را مثل او ندیدم. هر چه دیدم چاکری، نوکری و پول به جیب زدن بود.

*و سخن آخر؟

هر سال برایش در ابن‌بابویه سالگرد می‌گیرند می‌روم و این شعر را برایش می‌خوانم:

«جهان پهلوان تختی نامدار

که بوده است بهر وطن افتخار

ز کردار نیک و ز رفتار نیک

نبیند چون تختی دگر روزگار»

خدا رحمتش کند. یکپارچه آقا بود.

https://www.cafetarikh.com/news/21397/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما