۲
plusresetminus
رضاخان اعتقاد داشت که در دنیای پساجنگ و برتری آلمان بر متفقین، می تواند با توسعه روابط با آلمان جایگاه ویژه ای برای سلطنت پهلوی در منطقه کسب نماید و درنتیجه پایه های استبداد داخلی خود را مستحکم تر نماید...
اشتباه محاسباتی رضاخان در کاربست استراتژی نیروی سوم

مقدمه

ایران از در طول تاریخ به دلیل برخورداری از منابع معدنی مختلف نظیر نفت و به واسطه موقعیت استراتژیکی و ژئوپلتیکی خاص خود مورد توجه قدرتهای بزرگ دنیا بوده است و تقریباً اولین جرقه های روابط خارجی ایران در دوران صفویان شروع شد؛ به ویژه اینکه در دوران سلطنت شاه عباس کبیر، به دلیل جنگهای ایران و عثمانی حجم روابط ایران با دولتهای اروپایی به طور فزاینده ای گسترش یافت. اما دستگاه دیپلماسی  ایران به طور رسمی در دوران قاجاریه و در زمان فتحعلیشاه قاجار پایه ریزی شدو. در دوران فتحعلی شاه، رفت و آمدهای دیپلماتیک زیاد شد؛ لذا نخستین اقدامات جهت ایجاد و راه اندازی سفارتخانه های خارجی شروع شد. اولین کشوری که اقدام به تأسیس سفارت در ایران کرد فرانسه بود. بعد از آن انگلیس و سپس روسیه و بعد از آن عثمانی سفارت خود را در ایران دایر کردند. در این دوران سیاست خارجی ایران تحت الشعاع چند عامل اساسی قرار داشت. اول اینکه ایران تبدیل به کانونی برای رقابت دولتهای خارجی نظیر انگلیس،فرانسه، عثمانی و روسیه شده بود؛ این عامل قدرت  مانور و ابتکار عمل ایران را در حوزه روابط خارجی به طورکلی از بین برده بود. دوم اینکه دستگاه دیپلماسی ایران از سطوح عالی تا اجرایی فاقد یک استراتژی سیاست خارجی منسجم در برخورد با تحولات جهانی و منطقه ای بود. به عبارت دیگر فقدان دانش و هنر مقامات قاجار در حوزه دیپلماسی و روابط خارجی باعث شده بود تا منافع ملی ایران در برهه های زمانی مختلف دستخوش فراز و نشیب زیادی شود. اما اولین اقدام تحول خواه در زمینه سیاست خارجی در نیمه قرن بیستم و در زمان سلطنت ناصرالدین شاه قاجار و در زمان صدارت اتفاق افتاد. امیرکبیر اولین کسی بود که استراتژی سیاست خارجی ایران را تبیین کرد و آن عبارت بود از استراتژی «سیاست موازنه منفی». در حدود سه سالی که وی عهده دار سیاست خارجی بود، این سیاست را به خوبی دنبال کرد.  سیاست موازنه منفی، بعدها هم  در دولتهای دیگر ادامه پیدا کرد. برپایه دکترین موازنه منفی ؛ دولتمردان ایرانی برای کاهش نفوذ سنتی دولتهایی نظیر انگلیس و روسیه به دنبال نیروی سومی بودند که تا بتواند با توسل به آن، منزلت استراتژیک ایران را در تحولات مختلف و در مقابل قدرتهای بزرگ ارتقاء دهند.  در این میان آلمانی ها اولین کشوری بودند که در این جایگاه قرار گرفتند و در اواخر دوره ناصرالدین شاه (در دوره بیسمارک) توانستند برخی امتیازات را از ایران بگیرند؛ از جمله در زمان جنگ جهانی اول سال های (1915 -1917م) با صرف پول های زیادی موفق شدند دولت دومی در کرمانشاه راه اندازی کنند که طرفدار آلمان بود.  پس از اتمام جنگ اول جهانی، انگلیسی ها با توجه به موقعیّت برتر خود، و تثبیت نفوذ  خود در ایران اقدام به انعقاد قرارداد 1919 نمودند. قراردادی که رسماً ایران را به عنوان دولت تحت الحمایه امپراطوری بریتانیا تبدیل می نمود.  گر چه تلاش دولت بر این بود که قرارداد مخفی بماند ولی سرانجام فاش شد. از مهم ترین تأثیرات فاش شدن این قرارداد، مخالفت های کشورهای خارجی و گروه های داخلی متمایل به آنها بود؛ در داخل ملیّون و در خارج کشورهای فرانسه و آمریکا و دولت نو بنیاد شوروی با این اقدام مخالفت کردند. اقدامات آنها باعث شد تا این قرارداد لغو شود. با لغو این قرارداد انگلیس آخرین برگ خود را در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران رو نمود و آن طرحریزی و عملیاتی نمودن کودتای سوم اسفند 1299 شمسی بود. رضاخان به عنوان یک مهره تمام عیار انگلیسی در  ده سال اول حکومت خود؛ با پیروی کامل از سیاستهای استعماری دولت انگلیس، رسماً در اردوگاه انگلیس قرار داشت. اما در ده سال دوم  وقوع تحولات مختلف نظیر جنگ جهانی دوم و دست برتر آلمان در ابتدای جنگ باعث شد تا استراتژی توسل به نیروی سوم دوباره وارد محافل تصمیم گیری ایران شود. رضاخان که بین خود و هیتلر تشابهات زیادی می دید  عمده تلاش خود را صرف نزدیکی با آلمان نازی نمود. اما این نزدیکی به هیتلر برای رضاخان بسیار گران تمام شد؛ لذا از مهم ترین نتایج زیانبار آن؛ اشغال ایران در شهریور سال 1320 بود. در  این نوشتار بر آنیم تا سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی اول را به طور مختصر مورد واکاوی قرار دهیم.

 

 

 تصویر آدولف هیتلر در قاب عکس اصلی مخصوص پیشوا با علامت مخصوص آدولف هیتلر که به رضاشاه تقدیم شده‌ است. این عکس در کاخ صاحبقرانیه در مجموعه کاخ موزه نیاوران نگهداری می‌شود. در قسمت پایین عکس به زبان آلمانی نوشته‌است: اعلی حضرت همایونی -رضاشاه پهلوی - شاهنشاه ایران - با بهترین آرزوها - برلین ۱۲ مارس ۱۹۳۶ - امضای آدولف هیتلر




رضاخان و استراتژی اتکاء به نیروی سوم

بعد از وقوع کودتای انگلیسی 1299 شمسی و تاسیس کابینه کودتا توسط ضیاءالدین طباطبایی ؛ رضاخان به عنوان سردار سپه مامور حفظ امنیت داخلی شد؛ ولی در ادامه فعالیت خود با سید  ضیاء دچار اختلاف شد و نهایتاً بعد از فرازو نشیب نسبتاً طولانی  در 15 آذرماه 1304.ش مجلس مـؤسسان تشکیل شد و در این چهارمین جلسۀ‌ خود‌ در‌ 21 آذرماه 1304.ش حکومت ایران را به رضاشاه پهلوی تفویض کرد و دولت‌های انگلیس و شوروی‌ حکومت‌ وی را به رسمیت شناختند. از این تاریخ به بعد رسماً سلطنت پهلوی شروع به کار نمود و با به قدرت رسیدن رضاشاه فـصل نوینی در تاریخ ایران  درابعاد مختلف سیاست داخلی و سیات خارجی آغاز شد؛ فصلی که در حوزه سیاست داخلی آمیخته با تضادها و تنش‌های اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، سیاسی، نظامی و... بود و رضاخان با انجام یک سری اطلاحات به ویژه در حوزه ارتش و نظامی گری سعی در نوسازی و بازسازی کشور داشت و از اینرو اولین و آخرین سفر خارجی خود را به ترکیه انجام داد و بعد از ملاقات با آتاتورک پروژه کشف حجاب را به عنوان مقدمه اصلاحات خود کلید زد. در بعد سیاست خارجی نیز با توجه به تقسیم‌بندی جهانی قدرت‌ها در آستانۀ جنگ جـهانی دوم، از یـک‌سو، و موقعیت منحصربه‌فرد و استراتژیکی ایران، از طرف دیگر، باعث شد استراتژی نیروی سوم به صورت جدی مورد توجه رضاخان قرار بگیرد و لذا با توجه به برتری آلمان در جبهه های نبرد با متفقین؛ رضاخان توجه ویژه ای نسبت به آلمان نازی پیدا نمود و از اینرو روابط ایران و آلمان‌ در‌ دورۀ پهلوی اول به مرحلۀ جدیدی از همکاری‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی وارد شود. تحلیل گران درباره عوامل گرایش رضاشاه به آلمان دلایل متعددی را مطرح می نمایند.

 

 الف) تنفر‌ عمومی مردم ایران از روس و انگلیس همواره در تـاریخ سـیاسی این کشور در میانِ جامعه‌ زمینۀ‌ بسیار‌ مناسبی داشت و دولت‌ها معمولاً برای جلب حمایت مردم از تأکید بر این‌ امر‌ ناگزیر بودند. رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت بر همان سیاست خارجی کـه اسـلاف مشروطه‌خواهش ادعا‌ داشتند‌ تکیه نمود: «روابط خوب با روسیه و بریتانیا، بی‌طرفی در سیاست جهانی و رابطۀ‌ دوستانۀ‌ نزدیک با یک نیروی سوم جهت برقراری‌ یک‌ موازنه‌ بین روسیه و انگلیس.» رضاخان چنین وانمود می کرد که هدف سلطنت پهلوی کاهش نفوذ سیاسی انگلیس و روسیه در ایران و در نتیجه کسب استقلال سیاسی کشور ایران می باشد. رضاخان معتقد بود که ایجاد پیوندهای نزدیک با‌ یک‌ قـدرت‌ ثالث، اهرمی در‌ اختیار‌ ایران قرار خواهد داد‌ که‌ برای دفاع از تمامیّت ارضی و استقلال خود به آن نیاز دارد.[1] رضاخان پروژه اتکاء به نیروی سوم را با برقراری روابط با امریکا شروع نمود اما به دلیل  اتخاذ دکترین انزواطلبی «مونرئه» از جانب امریکا؛ دولتمردان امریکایی توجه چندانی به تحولات منطقه خاورمیانه و از جمله ایران نشان نمی دادند. امریکاییها دراین دوران اصلا تمایلی نداشتند با انگلستان بر سر توسعه مناطق نفوذ درگیر شوند. در نهایت دربارۀ این روابط و انگیزه می‌توان گفت که رضاشاه سرانجام به چیزی بـیش از مـناسبات دیپلماسی و پیوندهای تجاری محدود‌ با‌ امریکا دست نیافت. دومین «قدرت ثالثی» که رضـاشاه بـه آن روی آورد آلمـان بود و با توجه به ناکامی روابط با امریکا بود که رضاشاه را به ایجاد پیوندهای نـزدیکتر‌ بـا‌ آلمان ترغیب کرد. از طرف دیگر آلمان در خلال جنگ جهانی اول با گنجاندن مـاده 7 در قـرارداد بـرست لیتوفسک 1918.م مبنی بر تضمین‌ استقلال‌ و حاکمیت ایران و تخلیه قوای خارجی‌ از‌ این کشور، محبوبیت بسیاری در جـامعۀ ایـرانی کـسب کرد و همین امر، نفوذ سهل و آسان آلمان در ایران و گسترش روابط با ایـن کـشور را موجب‌ شد‌ تا جایی که ایرانیان‌، «آلمان‌ را به عنوان نیروی سوم می‌نگریستند و به آن چشم یاری دوخـته بـودند.»[2]

 

ب) عامل دیگر در توسعه روابط ایران و آلمان باید به چهره و وجهه مثبت آلمان در نزد ایرانیان اشاره نمود. در مورد دلایل ذهنیت تاریخی مثبت نخبگان ایرانی و توده مردم نسبت به آلمان باید گفت که آلمان‌ سابقۀ‌ مداخلۀ استعماری در خـاورمیانه نـداشت تـا احساسات ایرانیان را جریحه‌دار کند و از طرف دیگر یـکی از کـشورهای پیشرفتۀ جهان در زمینۀ علم و تکنولوژی بود و به خوبی می‌توانست به کشور توسعه‌نیافته‌ای‌ مـانند‌ ایـران کمک‌ کند؛ چراکه سرمایه، مـشاوران فـنّی، واحدهای صـنعت و مـاشین‌آلات آمـاده برای صدور در اختیار داشت. از طرف دیـگر‌ رضـاشاه تمایل شدیدی به صنعتی کردن کشور داشت؛ لذا خواهان کشوری‌ بود‌ که‌ ایـن امـکانات را به‌راحتی و ارزان در اختیار او قرار دهد. البته نـیاز آلمان به مواد خـام بـاعث ‌‌شده‌ بود که این کـشور بـتواند همگام با نیازهای ایران حرکت کند و نیازهای آن‌ را‌ برطرف‌ سازد. لذا انگیزه های تجاری و اقتصادی و توسعه مناسبات تجاری دوجانبه ؛ عامل دیگر موثر در سیاست نزدیکی رضاخان به آلمان بود. البته آلمـان‌ها نیز پس از جـنگ جهانی اول، بـا توجه‌ به‌ شرایط جدید به‌وجودآمده، یعنی قدرت‌گیری تدریجی رضاشاه‌ و سیاست‌ وی‌ در زمینۀ صـنعتی کردن کشـور و همچنین مواجه‌ نشدن‌ با مزاحمت انگلیس، توانستند موفقیت اقتصادی خود را در ایران تثبیت نمایند.[3]

 نامه تبریک عید نوروز هیتلر به رضاخان




ج) برنامه های نوسازی رضاخان به ویژه اصلاحات و نوسازی ارتش و ایجاد یک ارتش مدرن از دیگر عوامل گرایش رضاخان به آلمان بود. دراقع رضاشاه به تجهیزات نظامی‌ آلمان‌ برای‌ سـاختار یـک ارتش قدرتمند و بازسازی صنایع نظامی کشور - آنچه دولت‌های روس و انگلیس نمی‌خواستند‌- نیاز داشت؛ چرا که این تسلیحات ارزش خود را در سرکوبی شورش‌ها و جنبش‌های‌ داخلی‌ به‌خصوص‌ عشایر نشان داد. براساس چنین خط‌مشی بود که دولت ایـران گـرایش و نزدیکی روزافـزون نسبت‌ به‌ آلمان نازی پیدا کرد. با توجه به این زمینه‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی می‌توان‌ گفت‌ کـه‌ «گرایش نسبی ایران در آن روزگار به جانب آلمان بیش از آنکه به جـهت ارادت بـاشد‌، سیاست بوده است.»[4]




جمع­بندی

با قدرت گرفتن رضاشاه روابط ایران و آلمان فصل جدیدی از روابط دو کشور آغاز شد و دولتمردان دو کشور  بر پایه نیازمندیهای استراتژیک خود سعی در توسعه و گسترش روابط دو جانبه فی مابین داشتند. دراین میان وقوع جنگ جهانی دوم به عنوان یک نقطه عطف در روابط خارجی دو کشور مطرح می شود و با توجه به صف بندی آلمان نازی در مقابله جبهه متفقین، انگلستان با حساسیت ویژه ای فعالیتها و سیاستهای آلمان در ایران را رصد می نمود و همواره دولتمردان ایران را به کاهش سطح روابط با آلمان و حتی اخراج اتباع آلمانی از ایران تحریک و در بعضی از مواقع نیز به صورت مستقیم تحت فشار سیاسی قرار میداد. از طرف دیگر در سـال‌های دهـۀ سوم قرن بیستم آلمان دوباره درصدد برآمد نفوذ خود را در‌ ایران‌ گسترش دهد. و موقعیت ژئوپلتیکی ایران در همجواری با شوروی نیز عامل مهمی بود تا هیتلر نزدیکی به ایران را در دستور کار سیاست خارجی و امنیتی خود قرار دهد. از طرف دیگر گزارشهایی که گاه و بیگاه توسط برخی نزدیکان رضاخان در مورد عمق و دامنه پیشرویهای ارتش آلمان در برابر متقفین به رضاشاه ارائه می شد ؛ باعث شد تا رضاخان هم از لحاظ شخصیتی مجذوب هیتلر شود و هم اینکه وی دچار اشتباه محاسباتی شود و آلمان را پیروز نهایی جنگ جهانی قلمداد نماید. رضاخان اعتقاد داشت که در دنیای پساجنگ و برتری آلمان بر متفقین، می تواند با توسعه روابط با آلمان جایگاه ویژه ای برای سلطنت پهلوی در منطقه کسب نماید و درنتیجه پایه های استبداد داخلی خود را مستحکم تر نماید. اما حمله متفقین به ایران در شهریور 1320 و اشغال ایران؛ پایانی برای آرزوهای دور و دراز رضاخان شد.

 
 
https://www.cafetarikh.com/news/21649/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما