۰
plusresetminus
مسیر ما مسیر نفت‏ نیست؛ نفت پیش ما مطرح نیست. ملى کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. ما اسلام را مى‏خواهیم. اسلام که آمد نفت هم مال خودمان مى‏شود. مقصد ما اسلام است. مقصد ما نفت نیست تا اگر یک نفر نفت را ملى کرده، اسلام را کنار بگذاریم براى او سینه بزنیم.
تاریخ شفاهی / بازخوانی مبارزات ملی شدن نفت از زبان امام (ره)
*اینهایى که اسم از اسلام نمى‏آورند و اجتناب مى‏کنند از اینکه اسمى از اسلام بیاورند، در عمرشان «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» را نمى‏خواهند بگویند، اینهایى که نوشته‏هاشان را بخوانید ببینید که از جمهورى اسلامى اصلش صحبتى نیست، اینهایى که از این فداکارى که روحانیین کردند و قدم اول را روحانیین برداشتند، 15 خرداد 51، خردادِ روحانى است و باید تعطیل بشود براى روحانى، نهضت روحانیت. اینهایى که مى‏بینید که اجتناب از این دارند، حتماً باید اسم دیگرى روى آن باشد، اسلام نباشد هر چه مى‏خواهد باشد، اینها سرپوش مى‏خواهند بگذارند روى مقاصد خودشان؛ آن مقاصدى که بر خلاف مسیر ماست، با اسم یک نفرى که ملى است. مسیر ما مسیر نفت‏ نیست؛ نفت پیش ما مطرح نیست. ملى کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. ما اسلام را مى‏خواهیم اسلام که آمد نفت هم مال خودمان مى‏شود. مقصد ما اسلام است. مقصد ما نفت نیست تا اگر یک نفر نفت را ملى کرده، اسلام را کنار بگذاریم براى او سینه بزنیم. هر کس را دیدید با هر اسمى، هر هیأتى را دیدید با هر اسمى، هر جمعیتى را دیدید با هر اسمى، هر نویسنده‏اى را دیدید با هر اسمى، هر کسى که دعوى مى‏کند که ما حقوقدان هستیم، دعوى هر چى که مى‏کند ببینید مقالاتشان چه جورى است؛ در روزنامه‏ها مقالاتشان را مى‏نویسند. ببینید وقتى که اجتماع مى‏کنند- که کردند- ببینید که با اسلام چطور مخالفت مى‏کنند «1». ببینید این اجتماعات از چه، از چه جور جمعیتى مجتَمع مى‏شود. ببینید چه مردمى در این اجتماعات جمع مى‏شوند و خودشان را متصل مى‏کنند، و بعد هم از اسلام هیچ خبرى نیست. ببینید چه جمعیتهایى هستند که روحانیین را مى‏خواهند کنار بگذارند.

پیروزى در سایه سیطره اسلام بر همه دستگاهها

*ما در طول تاریخ که دیدیم، آنهایى هم که خودمان یادمان است مثل قضیه نفت، چون اسلامى نبود، ملى تنها بود، به اسلام کارى نداشتند، از این جهت نتوانستند کارى انجام بدهند، آن کارهاى نصفه کاره‏اى هم که انجام دادند، بعدش از دستشان گرفته شد و رفت کنار

یک خاطره از آیت الله کاشانی

*من یک قصه‏اى از مرحوم حاج آقا روح اللَّه خرم‏آبادى شنیدم و یک قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاى کاشانى - رحمه اللَّه- را که تبعید کرده بودند به خرم‏آباد و محبوس کرده بودند و در قلعه فلک الافلاک «3» یا کجا، آقاى حاج آقا روح اللَّه مى‏فرمودند که من از آن کسى که رئیس ارتش آنجا، و آقاى کاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود- من حالا وقتى مى‏گویم محبوس در زمان رضا خان، شما خیال مى‏کنید مثل حبسهاى عادى زمانهاى دیگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لکن آن کسى که گرفتار مى‏شد اگر از اشخاصى عادى بود همچو مرعوب مى‏شد که در حبس یک کلمه‏اى که بر خلاف مثلًا دولت یا آن کسى که در آنجا هست بزنند، امکان نداشت برایشان- مرحوم حاج آقا روح اللَّه گفتند که من از این رئیس ارتش که در آنجا بود خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقاى کاشانى، قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان. آن رئیس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى کاشانى. آن شخص شروع کرد صحبت کردن، و رو کرد به آقاى کاشانى که آقا شما چرا خودتان را- قریب به این معانى- به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت مى‏کنید؟ سیاست، شأن شما نیست، چرا شما دخالت مى‏کنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن. آقاى کاشانى فرمودند:

 «خیلى خرى»!

شما نمى‏توانید که این کلمه در آن وقت مساوق با قتل بود. ایشان گفتند:

 «تو خیلى خرى، اگر من دخالت در سیاست نکنم کى دخالت بکند؟» یک قصه هم من خودم دارم. وقتى که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم قیطریّه و در حصر باشیم، آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برویم، ما را بردند پیش او. او ضمن صحبتهایش گفت که: آقا! سیاست عبارت از دروغگویى است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگى است، این را بگذارید براى ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست! البته بعدش آمد دروغى گفت که [فلانى‏] بنا گذاشتند که در سیاست دخالت نکنند و ما هم جوابش را دادیم. مسأله این است، البته سیاست به آن معنایى که اینها مى‏گویند که دروغگویى، با دروغگویى، چپاول مردم و با حیله و تزویر و سایر چیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطى به سیاست اسلامى ندارد، این سیاست شیطانى است.

شما تا آخر هم این طور بودید

*نه آن دیدِ تنگ بعضى از شما را دارد که مى‏گوید «ما نمى‏توانیم»

شما تا آن آخر هم «اعلیحضرت» را مى‏خواستیدش! به من گفتید دیگر. اینکه نمى‏توانید حاشا کنید. تا آن آخر هم مى‏گفتید خوب، ایشان باشند. اعلیحضرت همایونى باشند، حکومت نکنند! شما تا آخر هم این طور بودید. بختیار هم تا آخر مى‏خواستید! آخر شما نباید دیگر ما را بازى بدهید بگویید که ما چه، ما چه. این «جبهه ملى»، از میرزاى شیرازى «1»- در یکى از روزنامه‏هایشان که من دیدم و بسیار ناراحت شدم- از میرزاى شیرازى که قضیه تنباکو را درست کرده، تا آقاى کاشانى، تمام علمایى که در خلال مشروطیت براى اسلام کار کردند، میرزاى شیرازى براى اسلام کار کرده است، آقاى کاشانى براى اسلام کار کرده، شیخ فضل اللَّه کرده، تمام اینها را به آنها بد گفتند! آن روزنامه جبهه ملى را پیدا بکنید: میرزاى شیرازى را متهم کرده به دروغگویى! شیخ فضل اللَّه را این قدر فحش داده! جرم شیخ فضل اللَّه بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل اللَّه این بود که قانون باید اسلامى باشد. جرم شیخ فضل اللَّه این بود که احکام قصاص غیر انسانى‏ نیست، انسانى است. آقاى کاشانى هم همین طور. جرم اینها همین است که اینها عقیده‏شان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود. و شما مى‏گویید که احکام غرب مترقى است. ما باید احکام مترقى را ... شما هم رأیتان، همه‏تان، مثل آن آقایان حقوقدانهاست که مقابل قصاص ایستاده‏اند. منتها آنها این تعبیر فضیح شما را نکردند! و من گفتم که در تمام طول سلطنت رضا شاه و محمد رضا شاه سبّ به اسلام در کار نبوده، و «جبهه ملى» سبّ اسلام کرده است.

ترور شخصیت آیت الله کاشانى

*ما در زمان خودمان هم آقاى کاشانى را دیدیم. آقاى کاشانى «2» از جوانى در نجف بودند و یک روحانى مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ایران هم که آمدند تمام زندگى‏شان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را مى‏شناختم. در یک وقت وضع ایشان طورى شد که وقتى که از منزل مى‏خواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجد شاه، مسجد شاه مطلع مى‏شد، در نظر داشتند، اعلام مى‏شد، این طور بود وضع ایشان. بعدش دیدند که اگر یک روحانى در میدان باشد لا بد اسلام را در کار مى‏آورد، این حتمى است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازى. آن طور جوسازى کردند که یک سگى را عینک به آن زدند- و آن طور که من شنیدم- عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت اللَّه. و من خودم در یک مجلسى بودم که مرحوم آقاى کاشانى وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پانشد. من پاشدم و یکى از علماى تهران که الآن هم هستند و من جا دادم به ایشان- جا هم ندادند-. این جو را درست کرده بودند براى آقاى کاشانى که دیگر از منزلش نمى‏توانست بیرون بیاید، در یک اتاقى محبوس بود در منزلش طورى که‏ نمى‏توانست بیرون بیاید. چند دفعه هم گرفتند چه کردند. آنجا هم شکست دادند، مسلمین را شکست دادند.

«جبهه ملى» تکلیفش معلوم است
*خوب چرا حسابتان را جدا نمى‏کنید؟ من حالا باز عرض مى‏کنم به شماها حسابتان را جدا کنید. به مجرد اینکه کمونیستها هم به ضد اسلام است، آقایان از کمونیستها هم دعوت کردند که بیایید، بیایید با هم باشیم! خوب، «جبهه ملى» تکلیفش معلوم است؛ آن‏ صریحاً به ضد اسلام قیام کرده؛ اما شمایى که مسلمان هستید و هیچ گاه نمى‏خواهید به ضد اسلام قیام کنید چرا این قدر هواهاى نفسانیه زیاد شده است که نمى‏فهمید دارید چه مى‏کنید؟ چرا این قدر شیطان در نفس ماها سلطنت پیدا کرده است که چشمهاى ما را کور کرده است و قلبهاى ما را وارونه کرده است؟ بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا «نهضت آزادى» هم قبول دارد آن حرفى را که «جبهه ملى» مى‏گوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم- حکم قصاص- که در قرآن کریم و ضرورى بین همه مسلمین است، «غیر انسانى» است؟ آیا این نماز شب‏خوانها این را قبول دارند یا نه؟ شک ندارم که قبول ندارند. خوب، اعلام کنید. چرا ساکت نشسته‏اید. مگر نهى از منکر فقط باید من را نهى کنید؟ نهى از منکر فقط براى این است که دولت را خُرد کنید و مجلس را خُرد کنید و چه؟ با منکر مى‏خواهید نهى از منکر کنید؟! کدام منکر؟ شما مى‏فرمایید که [در مقابل‏] آن کسى که دعوت مى‏کند به اینکه بیایید [علیه‏] این حکم «غیر انسانى» اسلام راهپیمایى کنید، مسلمانها بنشینند تماشا کنند سبّ به رسول اللَّه بشود، سبّ به قرآن هم بشود؟ این سبّ به قرآن است. مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهى که از اولش باطل بودند [هر کارى مى‏خواهند بکنند]- من از آن ریشه‏هایش مى‏دانم- یک گروهى که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتى که مرحوم آیت اللَّه کاشانى «1» دید که اینها خلاف دارند مى‏کنند و صحبت کرد، اینها [این‏] کار کردند [که‏] یک سگى را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت اللَّه» گذاشتند! این در زمان آن «2» بود که اینها فخر مى‏کنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یکى از علماى تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگى را عینک زده‏اند و به اسم «آیت اللَّه» توى خیابانها مى‏گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلى خواهد خورد. و طولى نکشید که سیلى را خورد. و اگر مانده بود سیلى بر اسلام مى‏زد.

موضع و موقع من در قبال امریکا همچنان تغییر ناپذیر خواهد ماند

*در طى بیانیه‏ها و اعلامیه‏هاى پانزده سال اخیر خود چندین بار موضع و موقع خودم را در قبال امریکا و قدرتهاى بزرگ دیگرى که از ثروتهاى ممالک فقیر بهره‏بردارى مى‏کنند، بیان کرده‏ام. امریکا عمال خود را در این ممالک تحمیل و بعد خشونتى را که به مردم تحمیل مى‏شود تأیید مى‏کند. امریکا که منشأ کودتاى 1332 و بازگشت و حفظ شاه بر سر قدرت است، سیاست خود را تغییر نداده است. تا وقتى که وضع بدین منوال است، موضع و موقع من در قبال امریکا همچنان تغییر ناپذیر خواهد ماند.

اشتباهات چه بود

*این یکى از غفلتهایى بود در تاریخ ایران که مسیر تاریخ ایران را اگر این غفلت نشده بود برگردانده بود و ما حالا ابتلاى به این صحبتها اینجا نداشتیم؛ و نه من اینجا بودم و نه آقایان؛ همه سرِ کارِ خودشان در مملکت خودشان بودند.

*این غفلت بزرگ از رجال سیاسى و علما و- عرض مى‏کنم که- سایر اقشار مملکت ما واقع شد، و این آدم را تحمیل کردند بر ما و دنباله‏اش را هم گرفتند که قدرتمندش کنند. از آن وقت تا حالا هم غفلتها شده است. «قوام السلطنه» مى‏توانست این کارها را بکند لکن با غفلتها، با ضعف نفسها نکرد. از او بالاتر «دکتر مصدق» بود. قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او براى مملکت مى‏خواست خدمت بکند لکن اشتباه هم داشت. یکى از اشتباهات این بود که آن وقتى که قدرت دستش آمد، این را خفه‏اش نکرد که تمام کند قضیه را. این کارى براى او نداشت آن وقت، هیچ کارى براى او نداشت، براى اینکه ارتش دست او بود، همه قدرتها دست او بود، و این هم این ارزش نداشت آن وقت.

*آن وقت این طور نبود که این یک آدم قدرتمندى باشد ... مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکن غفلتى شد. غفلتى دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکى یکى وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید. وقتى استعفا دادند، یک طریق قانونى براى شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخست وزیر با شاه است؛ شاه تعیین کرد نخست وزیر را! این اشتباهى بود که از دکتر واقع شد. و دنبال آن این مرد را دوباره برگرداندند به ایران. به قول بعضى که «محمد رضا شاه رفت و رضا شاه آمد»! بعضى گفته بودند این را به دکتر که کار شما این شد که محمد رضا شاه رفت- خوب، محمد رضا آن وقت یک آدم بى‏عرضه‏اى بود و تحت چنگال او بود- او رفت و رضا شاه آمد یعنى یک نفر قلدر آمد. اینها آن وقت گفتند نمى‏دانستند که بعدها رضا شاهِ چند آتشه است.

*این هم یکى از اشتباهات بود که شده است. و حالا هم یک موقع حساسى است که من از اشتباهات مى‏ترسم. الآن ماها مکلفیم دیگر. خوب، ما اشتباهات را تا حالا دیدیم، و من خوف این دارم که باز اقشار این ملت ما، این رجال علمى ما، رجال سیاسى ما- عرض مى‏کنم که- اشخاص روشنفکر ما، یک اشتباهى بکنند که اگر این اشتباه بشود دیگر ما تا آخر گرفتار هستیم‏

انقلاب شاه آمریکایی بود

*امریکا با کودتاى نظامى، مجدداً شاه را بر ایران تحمیل کرد و به نام مدرنیزه کردن مملکت، انقلاب امریکایى شاه را به راه انداخت و دیدیم که نتیجه تمام این انقلاب به سود امریکا و خرابى ایران بود

*سالیان دراز است که امریکا بر خلاف همه موازین بین المللى و انسانى در امور داخلى کشور ایران، دخالت مستقیم دارد. به طورى که امروز مى‏بینیم وقتى شاه در پرتگاه سقوط قرار گرفته و ملت ایران براى به دست گرفتن سرنوشت خود بپاخاسته است، مستقیماً رئیس جمهورى امریکا و نیز بعضى از سایر مقامات عالى رتبه امریکایى رسماً دخالت مى‏کنند و على‏ رغم اراده قاطع ملت ایران، اعلام مى‏کنند که «ما از شاه حمایت مى‏کنیم و باید حمایت بکنیم چون بهترین دوست و حافظ منافع ما در منطقه است»

*در سالیان دراز مى‏بینیم که اکثر و بلکه تمامى سیاستهاى شاه در زمینه‏هاى مختلف، در جهت تأمین هر چه بیشتر منافع امریکا و همدستان امریکا بوده است. کشاورزى ایران را به نفع امریکا نابود کرده است. مخازن زیرزمینى و مخصوصاً نفت را به غارت امریکا داده است و ایران را با پول نفت انبار اسلحه ساخت امریکا و همدستانش قرار داده است که گذشته از اینکه این سلاحها، به هیچ کارى جز کشتن فرزندان ملت در شهرها و دهات نمى‏خورد، بیش از چهل هزار مستشار نظامى امریکایى را بر ما تحمیل کرده است، که علاوه بر اینکه در هر سال بابت حقوق آنان، هزینه کمرشکنى بر ما تحمیل مى‏شود، اصولًا همین مستشاران زیر نظر سفارت امریکا، تمامى اوضاع کشور را براى حفظ منافع امریکا کنترل مى‏کنند و قدرت هر گونه آزادى عمل را از ارتش ایران سلب کرده‏اند. و ارتش را على‏ رغم خواست آنان در جهت حفظ شاه بسیج نموده‏اند. امریکا به دست شاه، ایران را به یک پایگاه نظامى در برابر ابرقدرتهاى رقیب خود درآورده است. شاه با زور سرنیزه، حق کارگران و زحمتکشان شریف و محروم ایران را بر باد داده است. سرمایه داران امریکایى، ایران را بهترین نقطه براى استثمار مى‏دانند و سرمایه‏هاى خود را به اشکال مختلف به ایران سرازیر کرده‏اند. و باید بگویم که ابعاد دخالت امریکا در ایران به قدرى وسیع است که در این فرصت امکان شمردن آنها نیست.

 

 

 

https://www.cafetarikh.com/news/22678/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما