۱
plusresetminus
تختی یک افسانه نیست بلکه یک الگو محسوب می‌شود؛ فردی که بسیار متعهد و مومن بود و دیگران برایش بسیار باارزش بودند به طوری که حتی حقوق خود را به افرادی که بضاعت مالی نداشتند و یا دانشجویانی که پول برای تحصیل نداشتند، می‌داد. تمام این خصوصیات دهان به دهان گشته و باعث شده که هر سال در مراسم سالگردش جمعیت زیادی حضور داشته باشند و مردم بعد از 47 سال از درگذشتش همچنان او را دوست داشته باشند. همین که او را قبول دارند، از او تبعیت نیز خواهند کرد.
اقدام جالب تختی برای دلجویی از مردم جنگ‌زده آلمان
 در آستانه چهل و هفتمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی، تعدادی از همدوره‌ای های او مانند محمود و حسین ملاقاسمی، محمد مهدی یعقوبی، محمد ابراهیم سیف‌پور و اکبر حیدری خاطراتی از تختی گفتند که در ادامه می‌خوانید:

حرکت تختی برای شاد کردن مردم جنگ‌زده آلمان

محمود ملاقاسمی درباره خاطرات خود با جهان پهلوان تختی خاطر نشان کرد: تختی چه از نظر فنی و چه از لحاظ اخلاقی در میان کشتی گیران و به طور کل ورزشکاران واقعا نمونه بود. او همیشه دلش با مردم بود و هیچگاه مردم را فراموش نکرد.

دارنده مدال برنز المپیک 1952 هلسینکی فنلاند ادامه داد: سال 51 مرحوم تختی آمد و به تیم ما اضافه شد. من، گیوه‌چی، توفیق، مجتبوی، یعقوبی، زندی و وفادار بودیم. سال 51 حتی وقتی به مسابقات جهانی می‌رفتیم پولی نمی دادند و ما برای خودمان کشتی می‌گرفتیم. تختی ما را تشویق می‌کرد و می‌گفت به هم احترام و محبت کنید، از اردو بیرون نروید. در آن زمان کشتی 15 دقیقه‌ بود. در سال 1951 با تیم ملی آزاد رفتیم فنلاند. این اولین حضور ایران در مسابقات کشتی آزاد قهرمانی جهان بود. در آنجا من و تختی نقره گرفتیم و یعقوبی و مجتبوی برنز. پس از آن در سال 1952 اولین مدال تاریخ کشتی در المپیک را گرفتم تختی هم در آنجا نقره گرفت. من 16 سال با تختی بودم. من سال 1950 به تیم ملی آمدم، تختی در سال 51. در خیلی مسابقات مانند ژاپن، رم و هلسینکی با هم بودیم.

وی به ذکر خاطره‌ای از تختی پرداخت و گفت:موقعی که در آمریکا بودیم تختی را معاینه کردند و گفتند باید بستری شود. پزشکان احساس کردند او سرطان دارد. همه تیم به ایران بازگشتند اما به من گفتند تو رفیقش هستی و من مجبور شدم در کنارش بمانم. تختی را عمل کردند. من از محل اقامتم تا نزدیک سازمان ملل پیاده می‌رفتم تا او را ببینم. راه دور بود. هر وقت پیش او می‌رفتم اطرافش خیلی شلوغ بود و ایرانی ها به دیدنش می‌رفتند. او به من محل نمی‌گذاشت که به تختی گفتم من ملاقاسمی‌ام. تختی گفت تو همیشه پیش من هستی، من الان باید جواب این بچه‌ها را یکی یکی بدهم که به اینجا آمده اند. در همان زمان پسری بود که گفت باید تختی به خانه‌مان بیاید. وقتی تختی خوب شد به خانه آنها رفتیم. من 80 دلار پول داشتم که پیش از رفتن به آمریکا داده بودم به تختی. در آنجا گفتم آقا تختی این 80 دلار رو بده می‌خواهم یک گرام (گرامافون) بخرم. او گفت من در تهران برایت گرام می خرم. به تختی گفتم من پولم را می‌خواهم خرید کنم اما او نداد. از این اتفاق ناراحت شدم و اشکم داشت درمی‌آمد اما او یک دفعه خندید و گفت خانواده آن بچه کوچک هیچ چیز نداشت. من 80 دلار تو را به خانواده‌اش دادم، پول خودم را هم به آنها دادم.

دارنده مدال نقره جهان افزود: با تختی به نیویورک رفته بودیم. او به محله فقیرنشین آنجا رفت و می‌گفت چرا به این آدم‌ها نمی‌رسند. او حتی از دیدن فقر مردم آمریکایی هم ناراحت می‌شد و یا از ایتالیا با ترن به آلمان رفتیم و وقتی انسان کوری را دید می‌گفت چرا در اینجا او را معالجه نمی‌کنند؟ منظور من این است که او علاوه بر محبت به هموطنان ایرانی حتی نسبت به انسان‌های خارجی هم محبت داشت و دلسوزی می‌کرد.

پیشکسوت کشتی ایران یاد آور شد: از المپیک 1952 با تختی از فنلاند به آلمان رفتیم. آلمان آن زمان یک ویرانه بود(پس از جنگ جهانی دوم). به آنجا دعوت شده بودیم تا با خانواده‌ها و جوانان آلمانی کشتی بگیریم. هر کدام از حریفان، ما را به خانه خود بردند. هیچ وقت یادم نمی‌رود. صبح که آمدیم تختی گفت " بچه‌ها ما نان و نمک این‌ها را خورده‌ایم. اینجا هم نه عکاس هست، نه مدال و نه قهرمانی. این‌ها به ما محبت کرده‌اند، شما هم محبت کنید و یک خاک بکنید و یک خاک شوید. سفت و سخت کشتی نگیرید. بگذارید این‌ها هم روحیه پیدا کنند. ما رفتیم و همین کار را کردیم. اسم یکی از بچه‌ها را نمی‌خواهم بیاورم. رفت همان اول حریف آلمانی را به زمین زد که تختی ناراحت شد و به او گفت "آفرین! تو حق شناس هستی" تختی از آلمان تا تهران دیگر با او حرف نزد. تختی بیشتر از یک کشتی‌گیر بود و از همه بچه‌ها مراقبت می‌کرد.

ماجرای تصادف تختی در ترکیه از زبان یعقوبی

محمد مهدی یعقوبی نیز به بیان خاطرات جالبی از رفاقت با تختی، خرید شراکتی ماشین از آلمان و تصادف در ترکیه پرداخت که در ادامه می‌خوانید:

تختی به درد این روزگار نمی خورد!

" تختی از لحاظ کشتی شاید مانند عباس زندی و عبدالله موحد بود، اما وقتی به جبهه ملی رفت و با مصدق همکاری کرد خیلی اسمی شد. او خیلی آدم با انصاف و با صداقتی بود. تختی به درد این روزگار نمی خورد. او باید 100 سال قبل از آن به دنیا می آمد؛ زمانی که نه دروغ بود و نه کلک. او از این که می دید مردم کلک هستند و دروغ می‌گویند ناراحت بود. نماز او هیچ وقت ترک نمی‌شد و در این 10 سالی که با او زندگی کردم لب به مشروب نزد."

با تختی از آلمان ماشین خریدیم

"یادم می‌آید که مسابقات کاپی در استانبول برگزار می‌شد. با تختی به آنجا رفتیم تا کشتی‌ها را نگاه کنیم و بعد دو تایی به آلمان برویم و شریکی یک ماشین بخریم تا به تهران بیاوریم و با فروش آن سود کنیم. در آن موقع نه من پولی داشتم که یک ماشین برای خودم بخرم و نه او. به همین خاطر می‌خواستیم شریکی ماشین بخریم. از ترکیه با قطار به مونیخ رفتیم. البته او در فرانکفورت نشستی سیاسی داشت که به من گفت که در مونیخ بمان. وقتی او رفت و به مونیخ برگشت یک بنز خریدیم 10 هزار تومان.

تختی به پل زد و داشتیم می‌مردیم!

"آن زمان تمام پولمان 13 هزار تومان بود. در برگشت در شهر سامسون کنار دریای سیاه ترکیه خیار خریدیم. روی داشبورد ماشین نمک ریخته بودیم و خیار را در نمک می‌زدیم و می‌خوردیم. هر دو رانندگی‌مان خوب نبود. تختی پشت فرمان نشسته بود و زمانی که روی یک پیچ تند و تیز به پل رسیدیم دیدم فریاد می‌زند که "ماشین دارد از دستم در می‌رود" او به پل زد و در آب افتادیم. من از شیشه عقب خودم را در آوردم، اما تختی پشت فرمان گیر کرده بود و پرس شده بود. او اصلا نمی توانست تکان بخورد و ماشین هم در حال پر شدن از آب بود. وقتی من بیرون آمدم جلوی یک اتوبوس را گرفتم و آنها زنجیر انداختند تا ماشین را در آورند. پنج دقیقه‌ دیرتر می‌شد تختی خفه شده بود. وقتی در آمد گفت "چقدر آب خوردم یعقوبی." سرش هم شکسته بود. من داشتم گریه می‌کردم. او گفت "برای ماشینت گریه می‌کنی" گفتم "نه برای تو دارم گریه می‌کنم چون داشتی می‌مردی." گفت "حالا که نمرده‌ایم سه ماه دیگر المپیک ملبورن است و در آنجا مدال می‌گیریم" که همین طور هم شد."

" وقتی ماشین را در آوردیم پول هم نداشتیم. درشکه‌چی‌ها گفتند سفیر شما در هتل است. ظاهرا او به ترکیه آمده و جلسه داشت. اسم او "تورانیان" بود. به او گفتم من و تختی اینجا آمده‌ایم و چپ ‌کرده‌ایم و پول هم نداریم. او به استانبول نرفت و چهار – پنج هزار لیر به ما داد و گفت "هر موقع داشتید به خواهرم در تهران بدهید." ما ماشین را درست کردیم و در خیابان بوذرجمهر 15 هزار تومان فروختیم. وقتی ماشین را فروختیم تختی گفت "اول پول سفیر را بدهیم" به آدرس خواهر او رفتیم و پول را به او دادیم. بقیه سودی را هم که مانده بود را نصف کردیم و بعد از آن به المپیک ملبورن رفتیم که او طلا گرفت و من نقره."

به تهران می‌رفتیم یا در خانه تختی بودیم، یا در خانه گیوه‌چی

صمیمی‌ترین رفیق من "گیوه‌چی" بود. با او خیلی قاطی بودم. بعد از او هم با"تختی" خیلی رفیق بودم. وقتی ما شهرستانی‌ها به تهران می‌رفتیم یا در خانه تختی بودیم و یا در خانه گیوه‌چی در نارمک."

سیف‌پور: تختی الگو است نه افسانه

محمدابراهیم سیف‌پور دارنده دو مدال طلا، یک نقره و یک برنز جهان و المپیک با اشاره به در پیش بودن سالگرد درگذشت تختی اظهار کرد: هر کشوری یک الگو دارد که از آن پیروی می‌کنند همین موضوع که تختی نیز الگوی ایران محسوب می‌شود اتفاق خوبی است. هنوز هم کسی نیامده که مانند او باشد زیرا علاوه بر 11 مدال المپیک، جهان و آسیایی که داشت در اخلاق نیز نمونه بود قطعا نیز کسی که در اخلاق نمونه باشد تمام مردم به او احترام می‌گذارند.

سیف‌پور با بیان اینکه ورزشکاران حال حاضر خودشان باید بخواهند که مانند تختی شوند، بیان کرد: خوب بودن را کسی به تختی یاد نداد بنابراین ورزشکاران نیز باید خودشان بخواهند که خصوصیات اخلاقی نزدیک به تختی را داشته باشند. یکی از دلایلی که اخلاق خوبش پررنگ‌ شد این است که با مردم رفیق بود و به آن‌ها توجه می‌کرد. حتی وقتی هم‌تیمی‌اش در مسابقه‌ای شکست می‌خورد حاضر بود او هم ببازد یعنی آنقدر بزرگوار بود.

وی ادامه داد: در المپیک رم وقتی تنها من و او مدال گرفتیم و بقیه نفرات مانند صنعت‌کاران، مهدی‌زاده و حبیبی اوت شدند بسیار آشفته بود.

قهرمان جهان در سالهای 1961 و 65 با اشاره به خصوصیات اخلاقی تختی، تصریح کرد: تختی یک افسانه نیست بلکه یک الگو محسوب می‌شود؛ فردی که بسیار متعهد و مومن بود و دیگران برایش بسیار باارزش بودند به طوری که حتی حقوق خود را به افرادی که بضاعت مالی نداشتند و یا دانشجویانی که پول برای تحصیل نداشتند، می‌داد. تمام این خصوصیات دهان به دهان گشته و باعث شده که هر سال در مراسم سالگردش جمعیت زیادی حضور داشته باشند و مردم بعد از 47 سال از درگذشتش همچنان او را دوست داشته باشند. همین که او را قبول دارند، از او تبعیت نیز خواهند کرد.

حسین ملاقاسمی: تختی هیچ‌گاه مقابل مقام و ثروت تسلیم نشد

حسین ملاقاسمی نیز با تمجید از ویژگی‌های بارز اخلاقی تختی اظهار کرد: او به معنای واقعی جوانمرد بود و هیچ چیز را برای خود نمیخواست بلکه فقط به فکر خوشحال کردن مردم بود و از هیچ کوششی برای خوشحالی مردم و یا حل مشکل آنها دریغ نداشت.

پیشکسوت کشتی ایران درباره خصوصیات بارز جهان پهلوان تختی گفت: تختی اخلاق به خصوصی داشت. یکی از ویژگی‌های خوب او این بود که در مقابل مقام و ثروت هیچ گاه تسلیم نشد. به اوج که رسید خود را گم نکرد. سال‌ها کاپیتان تیم بود، اما این طور نبود که بخواهد به دیگران امر و نهی کند. او دنیایی برای خودش داشت که خارج از مادیات بود. بی‌خودی کسی اسمی نمی‌شود. تختی به خاطر خصوصیات اخلاقی که داشت توی دهان‌ها افتاد. مردم همه انسانها را زیر ذره بین دارند و نسبت به افراد شاخص حساس هستند. حتی اگر بلند سرفه کنی چهار تا روی آن می‌گذارند و پخش می‌کنند. تختی هر چه بالا آمد تواضعش را بیشتر کرد و رفتار و کردارش را در جامعه زیباتر ساخت.

دارنده مدال نقره جهان همچنین گفت: در آن زمان وقتی تختی وارد جبهه ملی شد اسمی‌تر شد. البته ما مردم ایران طوری هستیم که اگر او زنده بود شاید به این محبوبیت نمی‌رسید. افراد بزرگ ما تا وقتی هستند شاید به اندازه لیاقتشان به آنها پرداخته نشود. وقتی آنها از دنیا می‌روند تازه قصه آنها نوشته می‌شود.

ملاقاسمی که علاوه بر حضور در کشتی در سینما و تلویزیون نیز حضور فعالی داشته است با اشاره به اینکه اکثر قهرمانان کشتی ایران در گذشته از قشر ضعیف جامعه بودند و با هزاران سختی توانستند خود را مطرح کنند افزود:کشتی‌گیران آن زمان قبل از رسیدن به شهرت وضع مالی خوبی نداشتند. این افراد را نام می برم و شما ببینید که چه کاره بودند و چه کردند و با چه وضعیتی قهرمان می‌شدند. محمود ملاقاسمی در سبزه‌میدان دستفروش بود. توفیق شب‌ها روزنامه‌ کیهان و اطلاعات می‌فروخت، اما از آنجا به قهرمانی جهان رسید و مهندس شد. تختی هم وضعش خراب بود. او ابتدا کارمند شرکت نفت شد و او را به سمت آبادان و گچساران فرستادند. او پس از این که سرباز شد پیش معروف خانی خودش را نشان داد و از سربازی به سمت قهرمانی حرکت کرد. ناصر گیوه‌چی نجاری می‌کرد. خجسته پور که قهرمان جهان و المپیک شد در بازار به همراه ما دستفروشی می‌کرد و پدرش هم کفش می‌فروخت. تنها وضع یعقوبی خوب بود که پدرش زمین دار بود.

وی تصریح کرد: تمام ما که به این افتخارات بزرگ رسیدیم از فقر حرکت کردیم. قهرمانان آن موقع زندگی آن چنانی نداشتند و کشتی مال پایین شهر بود. وضع پایین شهر هم که مشخص است. آن موقع بدنسازی وجود نداشت. بدنسازی ما زورخانه بود. گیوه چی، زندی و تختی زیاد زورخانه می‌رفتند.

تختی مظلوم زندگی کرد و مظلوم هم از دنیا رفت.

خاطرات اکبر حیدری از تختی در المپیک 64 توکیو

اکبر حیدری درباره خاطراتش با جهان پهلوان تختی، اظهار کرد: افتخار می‌کنم در تیمی حضور داشتم که در المپیک 1964 توکیو به همراه شادروان تختی برای ایران کشتی گرفتم و برای اولین بار در المپیک حاضر شدم. او علاوه بر این که اسوه‌ای در بین قهرمانان بود از لحاظ اخلاقی و منش پهلوانی نیز چیزهای بسیار زیادی از او یاد گرفتم.

دارنده مدال برنز المپیک با بیان خاطره‌ای از جهان پهلوان تختی گفت: تختی چه در اردوها و یا خارج از اردو در عمل به فرایض دینی بسیار پایبند بود. در المپیک توکیو یکسری از افراد تیم بودند که نماز نمی‌خواندند و تختی برای این که مزاحمتی برای آنها در هنگام خواندن نماز صبح به وجود نیاید به من گفت "عمو حیدر وقتی صبح برای نماز بلند می‌شوی شصت آنهایی را که نماز می‌خوانند تکان بده تا آرام از خواب بیدار شوند و مزاحم دیگران نشوند و به خاطر نماز ما بد خواب شوند."

وی ادامه داد: یکی از این افراد که نماز نمی خواند به من گفت شما چرا نماز می‌خوانید که من در جواب گفتم که ما با نماز خواندن از خدا کمک زیادی می‌گیریم و از لحاظ روحی – روانی شارژ می شویم تا در مسابقات عملکرد بهتری داشته باشیم. آن کشتی‌گیر گفت که من هم می‌خواهم مثل شما نماز بخوانم تا خدا در مسابقات کمکم کند. پس از این که مسابقات تمام شد به هتل آمدیم و شب خوابیدیم. صبح که برای نماز بلند شدیم طبق معمول من شصت پای آنهایی که نماز می‌خواندند را تکان دادم. ناگهان آن فرد نیز از خواب بیدار شد و فهمید که من برای نماز دیگران را بیدار می‌کنم که خطاب به من گفت، مگر مسابقات تمام نشده، پس دیگر چرا دوباره نماز می خوانید! این حرف او باعث شد تختی به قدری بخندد که اشک از چشم‌هایش جاری شود. آن خاطره را صبح برای همه سر میز صبحانه نیز تعریف کرد.

حیدری با بیان این که تختی از لحاظ اخلاقی و رعایت اصول پهلوانی و جوانمردی در میان ورزشکاران ایران یکه تاز بود، گفت: ما قهرمانان زیادی داشتیم که از لحاظ مدالی حتی بهتر از او عمل کردند، اما تختی، نه رستم و نه پوریای ولی بود، بلکه فقط تختی بود. او به خاطر اخلاق خوبی که داشت در دل‌ها جای گرفته بود و در قلب‌ها نفوذ کرده بود. به یاد ندارم که هیچ گاه بخواهد حتی به تازه واردهای تیم تذکری بدهد، ‌بلکه همیشه سعی می‌کرد با اعمال خود دیگران را راهنمایی کند. مثلا صبح که از خواب بلند می‌شد تخت خود را مرتب و زیر تخت را جارو می‌کرد و همیشه با سر و وضع مرتب سر میز صبحانه حاضر می‌شد یا این که زودتر از همه برای تمرین روی تشک می‌آمد. او با عمل خود باعث می‌شد امثال من که تازه وارد بودیم، نیز به وظایف خود عمل کنیم و از این که بخواهیم این کارها را انجام ندهیم خجالت می‌کشیدیم. کارهای او واقعا استثنایی بود. یکی از نمونه کارهای او این بود که همیشه پیش سلام بود.

پیشکسوت کشتی ایران با ذکر یک خاطره دیگر از جهان پهلوان تختی در المپیک توکیو، گفت: وقتی وارد کمپ المپیک شدیم من دیدم مقدار زیادی دوچرخه در محوطه وجود دارد که وقتی پرسیدم جواب دادن این برای ورزشکاران است که از آنها برای خرید و رفت و آمد قرار است استفاده کنند. من پیش خودم گفتم نکند این دوچرخه‌ها تمام شود و به ما نرسد. بنابراین سه تا از آنها را برداشتم و به اتاقمان که با تختی و مهدی زاده هم اتاقی بودم بردم. وقتی تختی آمد جریان را جویا شد که من موضوع را توضیح دادم، اما او در جواب گفت: "عمو حیدر! این‌ها را ببر و سر جایش بگذار. آنقدر دوچرخه می‌آورند که برای کسی کم نمی‌آید." او واقعا برای هیچ چیز حرص نداشت و هیچ چیزی را برای خود نمی‌خواست.

وی تصریح کرد: برای حضور در المپیک، تختی نمی توانست با سنگین وزن ها کار کند و نمی‌گذاشتند که او این کار را انجام دهد. بنابراین مجبور بود با سبک وزن‌ها تمرین کند اما هیچ وقت اعتراضی نکرد. او آماده نبود، اما به خاطر دل مردم در المپیک توکیو کشتی ‌گرفت. وقتی در این رقابت‌ها به آئیک ترک باخت و چهارم المپیک شد، شب‌ها از خواب می‌پرید و همش می‌گفت که خدایا جواب این ملت را چطور بدهم. پیرمرد و پیرزن‌هایی که مالیات می‌دهند تا ما افتخارآفرینی کنیم جوابشان را چه بدهم. خجالت او از مردم به خاطر این که نتوانسته بود برای اولین بار در المپیک مدال کسب کند باعث شد او به همراه تیم به تهران برنگردد و یک هفته‌ پس از آن در سکوت به تهران بازگشت. تنها برای این که در فرودگاه با مردم روبرو نشود تا از آنها خجالت بکشد.

حیدری با تاکید بر این که تختی علاقه و ارادت بسیار زیادی به امام رضا (ع) و زیارت او داشت گفت: او قبل و بعد از هر مسابقه‌ای به زیارت امام رضا (ع) می رفت که بچه های تیم به او می‌گفتند مشهد رفتی چه کار کردی که او به شوخی می‌گفت "رفتم پشتم را به ضریح بمالم تا کسی نتواند خاکم کند!" او همیشه شوخی های جالبی با بچه‌ها می‌کرد. مثلا ما در تیم نفری داشتیم به نام عزیز کیانی که همین چند روز پیش در تاریخ 18 آذر ماه در کشور سوئد درگذشت، از قهرمانان هم وزن تختی بود، چون قد بلندی داشت بچه‌ها به شوخی به او می‌گفتند "عزیز غول" اما وقتی تختی می‌خواست او را صدا کند به او می‌گفت "عزیز آقا غول" تا به این ترتیب هم شوخی کرده باشد و هم به او احترام بگذارد و یک آقا هم به اسمش اضافه کرده باشد. او واقعا با مزه بود و بچه‌ها را با این کارها شاد می‌کرد و روحیه می‌داد.

دارنده مدال برنز المپیک توکیو افزود: تختی همیشه با بچه‌های تیم چه قبل و چه بعد از مسابقه صحبت می‌کرد و به آنها روحیه می‌داد. او همیشه تیم را در نظر می‌گرفت و هیچ وقت تنها به دنبال موفقیت خودش نبود. به گونه‌ای که کشتی‌گیر می‌باخت خیلی ناراحت می‌شد. وضعیت ما در توکیو به شکلی بود که باید عنوان قهرمانی المپیک را به دست می‌آوردیم. مثلا موحد همیشه ولچوف بلغار را شکست می‌داد، اما در توکیو با او مساوی کرد یا منصور مهدی زاده نفر اول و دوم المپیک را برد، اما با حریف آمریکایی مساوی کرد. تنها دلیلش این بود که وقتی تختی به آئیک ترک باخت، روحیه تیم به کلی بر هم ریخت و تیمی که به راحتی می توانست قهرمان المپیک شود به خاطر باخت تختی روحیه خود را از دست داد و در آخر پنجم المپیک شد. این در صورتی بود که پیش از باخت تختی همه به ما به خاطر این که قرار است قهرمان شویم تبریک می‌گفتند!

حیدری با بیان این که تختی مظلوم زندگی کرد و مظلوم از دنیا رفت، گفت: باید تختی به مردم و مخصوصا جوانان به خوبی شناخته شود. اگر بخواهیم درباره خصلت‌های تختی و مروت، گذشت و اخلاق او کتاب بنویسیم هر کدام یک کتاب قطور می‌شود.

 

https://www.cafetarikh.com/news/22989/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما