۰
plusresetminus
گرچه نمى‌توان بطور دقیق تاریخ تحوّل مدفن ائمۀ بقیع‌ را از شکل مسکونى به یک زیارتگاه عمومى مشخص کرد، ولى اوّلین و قدیمى‌ترین مدینه‌شناس و مورخ؛ عبدالعزیز‌بن زباله در مورد این حرم شریف و همچنین در مورد حرم حضرت حمزه(ع) مطلبى دارد که گویاى تاریخِ تقریبىِ تغییر و تحول در هر دو حرم شریف مى‌باشد.
بقیع‌ ازچه زمانی به زیارتگاه عمومی تبدیل شد؟
«ابن شبه» متن گفتار ابن زباله را در مورد این دو حرم به ترتیب چنین نقل مى‌کند:
١   - قال عبدالعزیز: «دفن العباس بن عبدالمطلب عند قبر فاطمة بنت اسدبن هاشم فى اوّل مقابر بنى‌هاشم التى فى دار عقیل و یقال انّ ذلک السمجد بنى قبالته قبره. . .». عباس بن عبدالمطلب در اوّل مقابر بنى‌هاشم و در کنار قبر فاطمۀ بنت اسد - که در خانۀ عقیل قرار گرفته - دفن شده است و مى‌گویند این مسجد (موجود) در مقابل قبر عقیل بنا شده است.
٢  - قال عبدالعزیز: «والغالب عندنا انَّ مصعب بن عمیر و عبداللّٰه بن جحش دفنا تحت المسجد الذى بنى على قبر حمزه و انه لیس مع حمزة أحدٌ فى القبر».
غالب علماى ما (دانشمندان مدینه) بر این باورند که مصعب بن عمیر و عبداللّٰه بن جحش در زیر مسجدى که در روى قبر حمزه ساخته شده، مدفون گردیده‌اند و اما در داخل قبر حمزه بجز خود او، کسى دفن نشده است.
از این دو سخن ابن زباله، دو مطلب به دست مى‌آید:
الف - اینکه در قرنهاى اوّل اسلام به حرمها و ساختمانهایى که در روى قبور شخصیتهاى مذهبى بنا مى‌گردید، مسجد گفته مى‌شد و کلمۀ حرم، مزار و مشهد از اصطلاحاتى است که در قرنهاى پنجم و ششم بوجود آمده و لذا احمد مقدسى که از علماى قرن چهارم و از جهانگردان و جغرافى‌دانان اسلامى است، در مورد حرم حضرت حمزه - مانند ابن زباله - همان تعبیر مسجد را بکار برده است و مى‌گوید:

«احد کوهى است در سه میلى مدینه که در دامنۀ آن، قبر حمزه در داخل مسجد است و جلو آن یک چاه است.
به نظر مى‌رسد که این تعبیر از قرآن مجید گرفته شده است؛ زیرا که قرآن از ساختمانى که در روى قبور اصحاب کهف بنا شده، مسجد نام برده است.
ب - ابن زباله درصدد بیان تاریخ اجمالىِ ساختمانِ این دو حرم شریف و این دو زیارتگاه عمومى است که طبق تصریح این مورخ و مدینه‌شناس معروف، در حال حیات وى و در اواخر قرن دوم وجود داشته است و حرم ائمۀ بقیع در این تاریخ، نه به شکل یک خانه، بلکه به صورت حرم و زیارتگاه عمومى بوده است ولى در عین حال گویاى تاریخ قطعى این تحول و بیانگر مقطع خاصى از این قرن نیست.
اما قرائن و شواهد تاریخى دیگر، بیانگر این است که این تحوّل و تغیّر وضع، در دهۀ سوم از قرن دوم هجرى؛ یعنى دوران خلافت ابوالعباس سفاح  ١٣۶  -  ١٣٢  و حد اکثر در سالهاى اول خلافت ابوجعفر منصور  ١۴٩  -  ١٣٧  بوقوع پیوسته است.
در احداث ساختمان و تعمیر مدفن و قبور شخصیتهاى مذهبى و افراد معروف و سرشناس، معمولاً یکى از دو انگیزه وجود دارد؛ یا جنبۀ سمبلیک و سیاسى دارد و یا داراى انگیزه‌هاى معنوى و شعار مذهبى است و البته گاهى نیز ممکن است هر دو انگیزه همزمان وجود داشته باشد که حرم ائمۀ بقیع با توجه به وجود قبر جناب عباس - سرسلسلۀ خلفاى عباسى - در داخل آن، مخصوصاً در مقطع یاد شده، از هر دو جنبه برخوردار بوده است و در عین حال با سیاست سلاطین اموى و عملکرد آنان در همین زمینه، ارتباط پیدا مى‌کند.
سلاطین اموى و بهره‌بردارى سیاسى از قبور
سلاطین بنى‌امیه در دوران فرمانروایى خود، براى تثبیت و تقویت حکومت خویش، در کنار فشار فوق‌العاده‌اى که به ائمه اهل‌بیت - علیهم السلام - و شیعیانشان وارد مى‌کردند، در برخى موارد حتّى از سیاست تخریب و تعمیر قبور شخصیتها نیز - على‌رغم مخالفت بعضى از سرشناسان این حکومت - بهره‌بردارى مى‌نمودند. نمونه‌هایى از این سیاست ناروا و ناشایست:
1 - ضمیمه نمودن محلِّ دفن عثمان بن عفان به قبرستان بقیع، بدستور معاویة بن ابى سفیان.
2- حفر قنات و جارى نمودن آب از داخل قبور شهداى احد، مخصوصاً قبر حضرت حمزه، براى از بین بردن آثار این شهیدان بدستور معاویه.
3  - انتقال قطعه سنگى که به دست مبارک رسول خدا - ص - در روى قبر عثمان بن مظعون قرار گرفته بود و قرار دادن آن در روى قبر عثمان بن عفان بوسیلۀ مروان بن حکم.
تاریخ شاهد نمونه‌هاى فراوان دیگرى از بهره‌بردارى سیاسى امویها از مدفن شخصیتها، از طریق تخریب و تعمیر آنها مى‌باشد که به موازات حدیث‌سازى در مدح و ذمّ افراد و در فضائل و مطاعن شخصیتها حرکت نموده است.

مقابله بنى‌عباس با سیاست امویها
با کوتاه شدن دست خاندان اموى از خلافت و انتقال آن به بنى عباس که باروى کارآمدن سفاح  ١٣۶ - ١٣٢  به وقوع پیوست و به مقتضاى شرایط و دگرگونى اوضاع سیاسى، خلفاى عباسى درصدد مقابله با سیاست امویها برآمدند و بهره‌بردارى سیاسى جهت تقویت و تثبیت حکومت این خاندان از راه حدیث‌سازى شروع گردید و حدیثهاى ساختگى فراوان در تحکیم سلاطین عباسى به کار گرفته شد و طبیعى است به موازات استفاده از این نوع حدیثها که دربارۀ یکایک این خلفا و دربارۀ جناب عباس  سرسلسلۀ این خاندان بوجود آمد، بهره‌بردارى از تغییر و توسعۀ مدفن او نیز به عمل خواهد آمد؛ زیرا اگر بنى‌امیه على‌رغم افکار عمومى و برخلاف میل باطنى مردم، از این سیاست - ولو براى دراز مدت و قرنهاى آینده - استفاده مى‌نمود، چرا سفاح و منصور از این سیاست که مطابق میل مسلمانان و موافق با افکار آنان بود استفاده نکنند و مدفن عباس وخانۀ عقیل را که آن‌روز مدفن سه تن از فرزندان رسول خدا و فاطمه - سلام‌اللّٰه علیها - بود به صورت «مسجد» و زیارتگاه عمومى درنیاورد؟ و از این طریق ضمن معرفى خاندان خویش و پیوند آن با رسول خدا - ص - که بزرگترین عامل پیروزى آنان بر بنى‌امیه بود به اثبات نرساند و با احترام ضمنى بر اهل‌بیت که با شعار حمایت از آنان، بنى‌امیه را از صحنه خارج کرده بود این شعار را به صورت مجسم در معرض تماشاى همگان قرار ندهد؟
و اگر بنى‌امیه تلاش مى‌نمود بدون توجه به افکار عمومى با ضمیمه کردن محل دفن عثمان به گورستان مسلمانان و انتقال سنگ قبر ابن مظعون به قبر ابن عفان سیاست خود را اعمال کند، چرا بنى‌عباس با توسعه و تغییر محل دفن عباس عموى پیامبر - ص - که به انگیزۀ اعتبار و احترام، در کنار بقیع و در مقبرۀ خصوصى و خانوادگى دفن شده بود از به کارگیرى این سیاست محروم شود؟
و اگر معاویه مى‌خواست با نبش قبر حضرت حمزه و سایر شهداى احد، آثار جنایت تاریخى خود و خاندانش را از صفحۀ تاریخ بزداید و خاطرۀ تلخ و نکبت‌بارِ شکافتن سینۀ حضرت حمزه عموى رسول خدا - ص - و جویدن جگرِ این مدافع شجاع و قهرمان اسلام را که به وسیلۀ هند انجام گرفت به فراموشى بسپارد، چرا بنى‌عباس با احداث ساختمان در روى قبر مطهر آن‌حضرت ضمن معرفى و پیوند خویش با وى و اعلان شهامت و شجاعت و تجدید خاطرۀ او که به نفع این خاندان و بر ضد بنى‌امیه بود استفاده نکند؟
و اما جنبۀ مذهبى این تحول:
با روى کار آمدن عباسیها، شیعیان و مخصوصاً بنى الحسن که در مدینه از موقعیت و محبوبیت خاصى برخوردار بودند و در دوران سلاطین اموى و مروانى در سخت‌ترین شرایط بسر مى‌بردند به آزادى دست یافتند و به اظهار عقیدۀ خویش پرداختند که این وضع تا بخشى از دوران خلافت منصور ادامه داشت، در این میان بعضى از بنى‌الحسن مانند عبداللّٰه بن حسن محض و فرزندش محمد معروف به «نفس زکیه» از دوران امویها در پى کسب قدرت و در فکر روى کار آوردن اهل‌بیت و تفویض خلافت به فرزندان پیامبر - ص - بودند و فعالیت پنهانى آنان از چشم عباسیان دور نبود ولى در عین حال سفاح براى جلب خوشنودى شیعیان و جدا ساختن بنى‌الحسن از عبداللّٰه و نفس زکیه هر نوع بذل و بخشش و احترام و همفکرى با آنان را انجام مى‌داد و از نمونه‌هاى این احترام و هم فکرى، اعتراف سفاح به حقانیت امیرمؤمنان - ع - در اولین خطبه‌اش مى‌باشد که پس از روى کار آمدنش ایراد گردید  و نمونۀ دیگر احترام، تفویض فدک به بنى‌الحسن است که باز بوسیلۀ سفاح انجام گرفت.

طبیعى است در چنین شرایط و با برداشته شدن همه موانع، شیعیانِ خاندان عصمت و بویژه سادات بنى‌الحسن در تعمیر و توسعۀ مدفن ائمۀ بقیع و تبدیل خانۀ عقیل به «حرم» بعنوان یک وظیفۀ دینى و شعار مذهبى اهتمام ورزیده و به مفهوم آیۀ قرآنى، تحقق خواهند بخشید و آن بیت رفیع را براى عبادت و ذکر خداوند سبحان و حضور ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت آماده‌تر خواهند نمود که:

«فى بیوت اَذِنَ اللّٰه اَن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح فیها بالغدّو والآصال رجال لا تلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر اللّٰه» .

دفن پیکر مطهّر امام صادق - ع - در داخل حرم
از این تحلیل تاریخى دو نتیجه بدست مى‌آید:
1  - ایجاد ساختمان مدفن ائمۀ بقیع - علیهم السلام - و تبدیل خانۀ عقیل به حرم و زیارتگاه عمومى در دوران خلافت سفاح  ١٣۶  -  ١٣٢  و یا در اوائل دوران خلافت منصور  ١۵٨  -  ١٢١٣٧  به وسیلۀ یکى ازاین دو خلیفه و یا به وسیلۀ بنى‌الحسن و شیعیان مدینه و یا همآهنگى هر دو جناح و با اهداف مختلف صورت گرفته است.
2  - اجساد مطهر سه تن از ائمۀ هدى؛ یعنى امام مجتبى، امام سجاد و امام باقر - علیهم السلام - که ارتحال و شهادت آنان به ترتیب در سالهاى  ۵٠ ،  ٩۵  و  ١١۴  واقع شده و در داخل خانۀ عقیل دفن شده است، ولى پیکر امام صادق - ع - که وفات وى در سال  ١۴٨  بوقوع پیوسته، نه تنها در داخل محوّطۀ مسقف و در داخل خانه، بلکه در داخل حرم و پس از تبدیل شدن خانۀ عقیل به «مسجد» و زیارتگاه عمومى در کنار قبور ائمۀ سه‌گانه، به خاک سپرده شده است. و این بود مرحلۀ دوم از تاریخ حرم ائمۀ بقیع (ع) .
متأسفانه در مورد تغییر و تحوّلى که پس از این تاریخ تا قرن پنجم، در این حرم شریف بوجود آمده است، اطلاع دقیق و مستند تاریخى در دست نیست ولى با توجه به بحثهاى گذشته، مسلماً این حرم در طول این سه قرن نیز مورد توجه عباسیان و شیعیان بوده و از هر فرصت ممکن در تعمیر و تجدید بناى آن اهتمام ورزیده‌اند و بعضى از شواهد تاریخى نیز مؤید این حقیقت است.
از جمله، مطلبى است که مرحوم جزایرى که در سال  ١٠٩۵  هجرى به زیارت مدینه رفته است مى‌نویسد: یکى از شیعیان ساکن مدینه به او گفت که در سال پیش، علماى مدینه به تفتیش کتبى که در خزانۀ بقیع بوده رفته و نسخه‌اى از «المزار» شیخ مفید را در آنجا یافتند که در آن نسبت به بعضى از صحابه بدگویى شده بود، کتاب را نزد قاضى آورده و از وى خواستند تا اجازه دهد قبّۀ ائمه را تخریب نمایند. او گفت این قبّه را هارون الرشید براى پدرش ساخته و من نمى‌توانم به خراب کردن این قبّۀ قدیمى فتوا بدهم.
بطورى که در مرحلۀ سوم از تاریخ حرم ائمۀ بقیع خواهیم دید، قبه‌اى که در قرن یازدهم مورد بحث بوده قاضى مدینه ساختمان آن‌را به هارون الرشید نسبت مى‌داده است، همان بقعه و قبّه‌اى است که در قرن پنجم به دستور مجد الملک ساخته شده است نه به وسیلۀ هارون الرشید ولى گفتار قاضى مدینه نشانگر این است که هارون هم در دوران خلافتش  ١٩٣  -  ١٧٠  به این حرم شریف توجه و در تعمیر آن نقشى داشته است؛ بطورى که حتّى گنبد و بارگاهى که تقریباً سه قرن پس از او و بدست یکى از وزراى ایرانى ساخته شده است، به وى منتسب گردیده است.
مرحله سوم از تاریخ حرم ائمه بقیع - علیهم السلام -
مرحله سوم از تاریخ حرم ائمۀ بقیع، از قرن پنجم و با ساختن گنبد در روى قبور آنان شروع مى‌شود.
براى آشنایى خوانندگان عزیز با این بخش از تاریخ این حرم شریف و سهولت نیل علاقه‌مندان به چگونگى آن در طول هشت قرن، به نقل گفتار بعضى از مورخان و جهانگردان در این مورد مى‌پردازیم:
طبق مدراک مسلّم تاریخى، گنبد و بارگاه حرم ائمۀ بقیع که از نظر استحکام و ارتفاع، ظرافت و زیبایى بر همۀ قبّه‌هاى موجود در بقیع، تفوق داشته و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان مى‌سوده و توجه مورخان و جهانگردان را به خود جلب و در صفحات تاریخ عظمت آن منعکس گردیده به دستور مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسى البراوستانى القمى وزیر ١۴  برکیارق از سلاطین سلجوقى  ساخته شده است.
در این زمینه مورخ معروف ابن‌اثیر متوفاى  ۶٣٠  ه‍. ق در کتاب خود (الکامل) در حوادث سال  ۴٩۵  ه‍. مى‌گوید: در این سال امیر مدینه منظور بن عمارة حسینى دنیا را وداع گفت و او معمارى را که از اهالى قم بود و از سوى مجدالملک بلاسانى ١۶  براى ساختن قبه حسن بن على و عباس عموى پیامبر - ص - در مدینه به سر مى‌برد به قتل رسانید.
سپس مى‌گوید: این قتل پس از کشته شدن خود مجدالملک (در ایران) و پس از آن به وقوع پیوست که معمار یاد شده به مکه فرار نموده و امیر بر وى تأمین جانى داده بود.
مرحوم قاضى نوراللّٰه شوشترى مى‌گوید:
و از آثار مجد الملک قبّۀ حسن بن على - ع - در بقیع است که على؛ زین العابدین، محمد باقر، جعفر صادق و عباس بن عبدالمطّلب در آنجا آسوده‌اند.
سپس مى‌گوید: . . . و چهار طاق عثمان بن مظعون را - که اهل سنت چنان پندارند که مقام عثمان بن عفان است - او بنا کرده است و مشهد امام موساى کاظم و امام محمد تقى در مقابر قریش در بغداد را هم او بنا نموده است و مشهد سید عبدالعظیم حسنى در رى و غیر آن از مشاهیر سادات علوى و اشراف فاطمى - علیهم السلام - از آثار اوست.
مرحوم محدث قمى مى‌گوید: بر اوستان قریه‌اى است از قراى قم و از آنجاست ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسى مجدالملک شیعى وزیر برکیارق و از براى اوست آثار حسنه؛ مانند قبّۀ ائمۀ بقیع و مشهد امام موسى و امام محمد تقى - علیهما السلام - و مشهد جناب عبدالعظیم و غیر ذلک بطورى که قبلاً اشاره گردید، این موضوع از مسلّمات تاریخ است و گذشته از منابع یاد شده، در کتابهاى تاریخى دیگر مانند منتخب التواریخ نیز آمده است.
تاریخ ساختمان گنبد ائمۀ بقیع
هیچیک از مورّخان، تاریخ دقیق ایجاد ساختمان و بناى گنبد را که به دستور مجدالملک انجام پذیرفته، مشخّص ننموده‌اند ولى با توجه به تقارن قتل معمار این حرم مطهر، با کشته شدن مجدالملک که در سال  ۴٧٢  به وقوع پیوسته است مى‌توان گفت که بناى قبّۀ حرم ائمۀ بقیع نیز مقارن همان تاریخ و نهایتاً در اواخر دهۀ ششم یا در اوائل دهۀ هفتم از قرن پنجم به اتمام رسیده است.
کیفیّت گنبد و بارگاه ائمۀ بقیع
این بود تاریخ بناى گنبد حرم ائمۀ بقیع و تصریح مورّخان در مورد بانى اصلى و معمار و مهندس آن.
اینک نگاهى گذرا داریم به گفتار عدّه‌اى دیگر از مورّخان و جهانگردان که مشاهدات خود را دربارۀ چگونگى این حرم شریف در طول هشتصد سال و به ترتیب زمانى در تألیفات و سفرنامه‌هاى خود ثبت و براى آیندگان به یادگار گذاشته‌اند.
در قرن هفتم: ابن جبیر جهانگرد معروف (متوفاى  ۶١۴ ه‍) در مورد گنبد ائمۀ بقیع مى‌گوید:
«وهى قبّة مرتفعة فى الهواء على مقربة من باب البقیع»؛ «و آن قبه‌اى است مرتفع و سر بفلک کشیده که در نزدیکى درب بقیع واقع شده است».
ابن نجار مدینه‌شناس و مورخ معروف (متوفاى  ۶۴٣ ) نیز مى‌گوید: «و هى کبیرة عالیة قدیمة البناء و علیها بابان یفتح احدهما کل یوم»؛ «این گنبد، بزرگ و مرتفع و داراى قدمت زمانى است، دو درب دارد که یکى از آنها هر روز باز است».
در قرن هشتم: خالد بن عیسى البلوى المغربى که در سال  ٧۴٠  ه‍. ق. به مدینه سفر کرده است، مى‌گوید: «وهى قبّة کبیرة مرتفعة فى الهواء»؛ «این گنبدى است بزرگ، مرتفع و سر بفلک کشیده».
و مشابه همین جمله را ابن بطوطه جهانگرد معروف (متوفاى  ٧٧٩  ه‍. ق.) آورده است که: «و هى قبة ذاهبة فى الهواء بدیعة الاحکام»؛ «و آن قبه‌ایست سر بفلک کشیده و از نظر استحکام، بدیع و اعجاب‌انگیز است».
در قرن دهم: سمهودى (متوفاى  ٩١١ ) مى‌گوید: «و علیهم قبّة شامخة فى الهواء»؛ «در روى قبرشان گنبدى است بلند و سر بفلک کشیده».
در قرن سیزدهم: سر ریچارد بورتون(SIR RICHARD BURTON ) جهانگرد غربى که در سال  ١٢٧۶  ه‍. ق. به مدینه مسافرت نموده در سیاحتنامۀ خود گنبد ائمۀ بقیع را چنین توصیف مى‌کند:
«و هذه القبّة أکبر و أجمل جمیعُ القبب الأخرى و تقع على یمین الداخل من باب المقبرة»؛ «این قبّه که در دست راست واردین به بقیع قرار گرفته است، بزرگتر و زیباتر از همۀ قبه‌ها است».
در قرن چهاردهم: على بن موسى که یکى از نویسندگان ساکن مدینه است و کتابى دارد به نام «وصف المدینة المنوره» که در سال  ١٣٠٣ ه‍. ق. تألیف نموده، دربارۀ بقیع و مقابر و گنبدهاى آن توضیحاتى دارد و راجع به قبۀ ائمۀ بقیع مى‌گوید: «و قبة آل البیت العظام و هى اکبر القبات».
و بالاخره ابراهیم رفعت پاشا که آخرین بار در سال  ١٣٢۵  ه‍. ق. و  ١٩  سال قبل از تخریب حرم ائمۀ بقیع سفر حج نموده است، مى‌گوید:
«والعباس و الحسن بن على و من ذکرناه معه تجمعهم قبة واحدة هى اعلى القبات التى هنالک کقبة ابراهیم و. . .»؛ و عباس و حسن بن على و سه تن دیگر که قبلاً نام بردیم (ائمه سه‌گانه) در زیر یک قبه قرار گرفته‌اند که بزرگتر از همۀ قبه‌هاى موجود در بقیع؛ مانند قبه ابراهیم و. . . مى‌باشد.

منبع:حج

https://www.cafetarikh.com/news/27599/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما