۰
plusresetminus
مأمور اعزامی رئیس جمهور آمریکا در تهران، حس می کرد زیر فشار است و به اعتماد و اطمینان نیاز داشت. در 12 ژانویه 1979 ژنرال هلندی تبار آمریکایی، هایزر،‌ به هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا، و ژنرال دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک، نامه ای نوشت و به آنها اطمینان داد که می داند آنها از او انجام چه کاری را می خواهند.
اسناد ماموریت سری ژنرال هایزر
مأمور اعزامی رئیس جمهور آمریکا در تهران، حس می کرد زیر فشار است و به اعتماد و اطمینان نیاز داشت. در 12 ژانویه 1979 ژنرال هلندی تبار آمریکایی، هایزر،‌ به هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا، و ژنرال دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک، نامه ای نوشت و به آنها اطمینان داد که می داند آنها از او انجام چه کاری را می خواهند.

هایزر در گزارش خود نوشت : " در گفتگوی من با وزیر دفاع، آقای براون، در شب 11 ژانویه 1979، به نظر می رسید که درباره درک من از سیاست آمریکا و وظایفم تردیدهایی وجود دارد. من معتقدم که برنامه و سیاست آمریکا و وظایف و مأموریت خود را کاملاً درک، و آنها را مو به مو اجرا می کنم." هایزر در این گزارش، مرحله به مرحله شرایط و اقدامات و وظایف خود را آنطور که می فهمیده مشخص کرده است.

تلگرام هایزر بخشی از گنجینه ی اسناد محرمانه دولت آمریکا درباره به اصطلاح مأموریت هایزر و اقدامات دولت کارتر در اوج انقلاب ایران است. سی و شش سال بعد، بسیاری از ایرانیان هنوز هم بر این باوراند که هایزر برای خنثی کردن ارتش ایران، و به عنوان بخشی از یک معامله برای قرار دادن آیت الله روح الله خمینی در قدرت، به تهران فرستاده شد.  آنها می گویند که آمریکایی ها ساده لوحانه فکرمی کردند [امام]خمینی ضد کمونیست، منافع آنها را در خلیج فارس پس از خروج شاه حفظ می کند.

مقامات ایالات متحده از دیرباز اصرار دارند که چنین طرحی در کار بوده است. آنها اتهام تضعیف شاه و یا مأموریت هایزر برای دخالت در امور ایران را انکار کرده اند. اما نبودن شواهد و مدارک به تئوری توطئه دامن زده است.

در حال حاضر، انتشار متن تلگرام هایزر به ما اجازه می دهد که با خواندن اظهارات شخص ژنرال هایزر، به آنچه که او و بالادستانش معتقد بودند که انجام آن وظیفه ی او است، پی ببریم؛ و برای اولین بار می توانیم ببینیم که رئیس جمهور جیمی کارتر و تیم امنیت ملی او امیدوار به رسیدن به چه چیزی بودند. به دور از هر گونه انگیزه قبلی برای نشان دادن شواهد و مدارکی از یک توطئه، سند نشان دهنده ناآگاهی شگفت انگیز بخشی از مقامات ایالات متحده در تلاش برای مدیریت حوادث در هزاران مایل دورتر، و شکست آنها در همان ابتدای امر می باشد.

ژنرال هایزر در 7 ژانویه وارد تهران شد؛ چهار روز پس از آنکه کارتر تصمیم گرفت وی را به این مأموریت اعزام کند. رئیس جمهور و مشاورانش از سرعت حوادث در طول یک سال که تظاهرات علیه سلطنت 37 ساله شاه به انفجار و انقلاب کشیده بود، شوکه شده بودند. آمریکایی ها پذیرفته بودند که کار شاه تمام شده است، و از تصمیم شاه برای انتقال قدرت به یک دولت غیرنظامی جدید، به رهبری شاپور بختیار، قبل ازترک ایران برای "تعطیلات" طولانی که به احتمال زیاد به معنی تبعید بود، پشتیبانی کردند.

کاخ سفید نیز از عصبانیت در صفوف ارتش ایران آگاه بود. ژنرال های ارشد شاه پیش بینی می کردند که ارتش در غیاب فرمانده کل قوا فروبپاشد؛ و بنابراین برای بسیاری از آنها، به احتمال زیاد، به دست گرفتن فوری و سریع قدرت بهتر از صبر و انتظار برای یک حمام خون انقلابی بود.

رئیس جمهور کارتر پیروزی اش را در انتخابات ریاست جمهوری، با اعلام حمایت از حقوق بشر به دست آورده بود. هنگامی که وی بر سر کار آمد، شاه را زیر فشار گذاشت تا زندانیان سیاسی را آزاد، و رژیم اش را نیز لیبرالیزه کند. با در نظر گرفتن همین نکته، برای کارتر خیلی سخت بود که فرمان تکرار عملیات آژاکس را صادر کند؛ عملیاتی که از طریق آن سازمان سیا در سال 1953 ، به بازگرداندن شاه به تاج و تختش کمک کرده بود. اما در عین حال کارتر نمی توانست کشوری را که دسترسی به میدان های نفتی منطقه خلیج فارس را تأمین کرده بود، "از دست بدهد" .

هایزر بعدها در خاطراتش نوشت :"تا زمانی که یک دولت غیر نظامی وجود داشت، رئیس جمهور کارتر احساس می کرد پس از خروج شاه ارتش باید متقاعد شود که فورا و با تمام وزن خود از دولت حمایت کند.اما این کار چگونه می توانست این انجام شود؟ ظاهراً رئیس جمهور فکر می کرد با اعزام فرستاده ویژه این کار شدنی است، و یک مقام برجسته نظامی دارای تجربه دیپلماتیک و آگاهی گسترده از امور ایران که بتواند اعتماد رهبران نظامی ایران را جلب کند، برای این کار در نظر گرفته بود. "

هایزر، معاون فرماندهی عالی نیروهای آمریکا در اروپا، نامزد بارز برای این کار بود. او در طول سال گذشته بارها به تهران سفر کرده بود و به شاه و ژنرال هایش در مورد چگونگی بهبود تصمیم گیری در نیروهای مسلح توصیه هایی کرده بود. کارتر هایزر را برگزید؛ چون معتقد بود که ژنرال مورد اعتماد هر دو دولت بود.

حساسیت این مأموریت چنان بود که مقامات رسمی ایالات متحده تمایلی به دادن نوشته و دستور کتبی به هایزر نداشتند. هنگامی که او نسبت به این امر اعتراض کرد (ژنرال الکساندر هیگ، فرمانده ناتو، به او هشدار داده بود که کاخ سفید در صورت شکست مأموریت هایزر او را قربانی خواهد کرد)‌، به هایزر فقط به صورت کتبی چیزی دادند که وی بعدها در کتاب خاطرات خود آن را "پیش نویس" یک دستورالعمل  مینامد که "کلی و ناقص" بود. پس ازچهار روزدرایران، هایزرهنوز به دنبال روشن شدن کار و اوضاع بود.هایزردرتلگرام 12 ژانویه خود به براون، وزیر دفاع، و ژنرال جونز،‌ می گوید که به اعتقاد او رئیس جمهور از وی خواسته است که شش نکته را به ژنرال های شاه منتقل کند.

 اول، اینکه هم برای ایران و هم برای ایالات متحده " داشتن روابط قوی و با ثبات" امری حیاتی است. دوم، کارتر "عمیقاً تحت تاثیر" نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران قرار داشت.

سوم، رئیس جمهور معتقد بود که "منافع همگان به بهترین شکل می تواند با یک دولت غیر نظامی قوی و با ثبات محقق شود".

چهارم، دولت جدید غیر نظامی به رهبری بختیار "باید از حمایت کامل ارتش برخوردار باشد".

پنجم، این حمایت "تنها زمانی محقق می شود که رهبران نظامی فقط به کار و وظیفه خود بپردازند":  آنها نباید کشور را ترک کنند و باید " مثل یک تیم کار کنند".

 ششم، دولت ایالات متحده، از رئیس جمهور گرفته تا پایین ترین مقامات، یا تمام قوا پشت سر آنها باقی می مانند".

اما هایزر می دانست کارتر و مشاورانش حمایت ایالات متحده از یک کودتای نظامی را کنار نگذاشته بودند. در هیأت دولت، بین زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی، که از اقدام فوری پشتیبانی می کرد، و سایرس ونس، وزیر امور خارجه، که با یک کودتای نظامی به هر قیمتی مخالف بود، اختلاف نظر شدیدی وجود داشت.

کارتر بین کودتای نظامی و کودتای نظامی در شرایط مشخص فرق قائل بود.هایزردر کتابش می نویسد:

« برژینسکی می خواست برای اقدام به کودتای نظامی به ارتش ایران چراغ سبز داده شود. رئیس جمهور کارتر در نظر داشت که چنین پیام و چراغ سبزی در آخرین مرحله و به عنوان آخرین چاره داده شود. »

هایزر در تلگرام خود، به براون و جونز  توضیح داده است که وی به ژنرال های شاه تفهیم کرده که حمایت ایالات متحده از هرگونه کودتای نظامی منوط به حمایت قبلی و اولیه آنان از بختیار است:

« من به آنها گفتم که از نظر من کودتای نظامی مطلقاً آخرین راه حل است. من به آنها توضیح داده ام که قبل از کودتا  مراحلی هست..... »

پشتیبانی از کودتای نظامی به سه شرط بستگی داشت:

 اول، باید به بختیار فرصتی برای اعمال اقتدارش داده می شد.

دوم، اگر وضعیت داخلی بدتر می شد او باید حکومت نظامی اعلام می کرد و از ارتش خواستار حفظ و بازسازی خدمات اساسی مانند راه اندازی میدان های نفتی و یا شبکه برق می شد.

سوم فقط در صورتی که مراحل یک و دو به شکست می انجامید، ایالات متحده از کودتا حمایت می کرد. هایزر در بخش آخر تلگرام خود، برنامه عملی و دستور کار مأموریت خود را چنین جمع بندی می کند:

« من تمام سعی خود را خواهم کرد... حمایت از بختیار با تمام قوا و خودداری از کدتای نظامی یک باره و بی مقدمه. »

ماموریت هایزر، محکوم به شکست بود، دست کم به این دلیل که کاخ سفید نتوانسته بود به شاه حالی کند که هدف از اعزام یک ژنرال آمریکایی به ایران، دادن توصیه ها و مشورت های نامطلوب و ناخوشایند به فرماندهان ارشد ایران بوده است. این نقض شگفت آور پروتکل خشم اردشیرزاهدی، سفیر ایران در ایالات متحده، را برانگیخت. زاهدی در سال 2012 به من گفت که ازشاه خواسته بود هایزررا دستگیرواز ایران اخراج کند.

شاه دلیل خوبی برای احساس خطر داشت.  او می دانست که ویلیام سولیوان، سفیر ما، تماس های جداگانه ونامنظمی با  نمایندگان [امام]خمینی در تهران برقرار کرده بود  و در مذاکرات درباره بازگشت آیت الله از تبعید درگیربود. شکست سالیوان در دادن مشورت به کاخ سفید  قبل از ورود به این مرحله حاد و شدید، منجر به بروز سردرگمی در میان ایرانیان نسبت به اهداف ایالات متحده شد.

شاه این را نه به عنوان شاهدی بر بی کفایتی، بلکه اثبات توطئه آمریکا در برکناری اش تلقی می کرد. افسران ارشد اومی خواستند به این بازی آمریکایی پایان دهند. زاهدی به من گفت:

« ژنرال ها آمدند پیش من و پیشنهاد  کردند که هایزر را اخراج کنند. ترس این بود که نکند آمریکا کاری را در کودتای 1967 در یونان علیه کنستانتین پادشاه یونان کرد، حالا دارد در ایران تکرار می کند. »

آمریکایی ها  به این نگرانی ها بی اعتنا بودند؛ دقیقاً همانطور که پیشتر نشانه های ناآرامی های تهدیدکننده وفزاینده را درنیافته بودند.  فقط هشت هفته قبل از آغاز مأموریت هایزر، اما ده ماه پس از اولین تظاهرات خیابانی در ایران، برژینسکی، مشاور امنیت ملی، برای کارتر یادداشت دلگرم کننده ای فرستاد که اینطور آغاز می شد:

« خبر خوب! با توجه به ارزیابی سازمان سیا، صادر شده در ماه اوت [1978]، ایران در یک انقلاب و یا حتی وضعیت قبل از انقلاب نیست. نارضایتی هایی از بابت کنترل سفت و سخت شاه بر روند سیاسی وجود دارد، اما در حال حاضر این نارضایتی برای دولت تهدید نیست.  »

ژنرالهای شاه تا کجا به اقدام نزدیک شده بودند؟

در 13 ژانویه سال 1979، سپهبد امیرحسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی ایران ، با ژنرال هایزرملاقات کرد تا گزارشی ازنشست خود را با سران فرماندهان نیروهای زمینی ودریایی و ژاندارمری به هایزر بدهد. بر اساس گفته هایزر، که فوراً رؤسای خود را در جریان گذاشته بود، ربیعی به او گفت که او در نشست مزبور طرفدار یک کودتای نظامی به محض بلندشدن هواپیمای شاه از زمین بوده و در همین باره با فرماندهان صحبت کرده است، زیرا همانطور که براون در یادداشتی به رئیس جمهور کارتر گفته، « ارتش می تواند فوراً اوضاع را عوض کند.»

ربیعی و دیگر ژنرال ها از بابت آنچه ممکن بود در صورت به قدرت رسیدن [امام]خمینی برای آنها اتفاق بیفتد ، پریشان و ناراحت بودند.

برخلاف آمریکایی ها، آنها به خوبی از تهدید و خطر انتقامجویی [امام]خمینی آگاه بودند. در این لحظه حساس، هایزر به شدت به ربیعی توصیه می کرد از ادامه و پیشبرد طرح خود دست بردارد.همانطور که براون به کارتر گفته بود، « هایزر بصورتی پایدار و محکم این خط را دنبال کرد که ارتش باید از بختیار حمایت کند و فرصتی برای تشکیل یک دولت قوی و مؤثر فراهم کند و کشور را دوباره به نظم آورد. ربیعی با بی میلی اظهار داشت که او و دیگر ژنرال ها همین خط را دنبال خواهند کرد. »

حتی در همان حال که دو ژنرال در جلسه بودند، شاه به ربیعی تلفن کرد تا از وی بخواهد هواپیمایش را آماده پرواز کنند. هر چند او هیچ تاریخ خاصی را برای عزیمت از ایران تعیین نکرد. ربیعی برای به دست آوردن زمان، بازی می کرد، روایت براون ادامه داشت:

« به شاه گفته شد که ترتیب تشریفات و مقدمات کشوری خروج هواپیما داده نشده است، اما شاه گفت که در صورت لزوم می تواند از طریق عربستان سعودی پرواز کند. »

براون به کارتر اطمینان داد که ژنرال ها از تهدید خود دست برداشته اند. با نزدیک شدن خروج شاه، و عدم پشتیبانی ایالات متحده از یک کودتای آینده، آنها احساس می کردند هیچ چاره ای جز رسیدن به سازش با گروه های مخالف برای جلوگیری از فروپاشی نظم ندارند. ربیعی هنوز هم تسلیم نشده بود.براون در یادداشتش به کارتر توضیح داد:

« بحث گسترده ای درباره همکاری نزدیک تر ارتش با برخی از رهبران مذهبی انجام شد، با وجود فشار هایزر، ربیعی تمایلی به انجام این کار نداشت.»

پایان ماجرا همه را شگفت زده و غافلگیر کرد. در 10 فوریه شعله های نبرد در پایگاه نیروی هوایی در دوشان تپه تهران سربرکشید ودرعرض 24 ساعت انقلابیون تاسیسات مهم دولتی در سراسر پایتخت را گرفتند. زمانی که ژنرال های ارشد شاه بی طرفی خود را اعلام کردند  و نیروهای خود دستور دادند به پایگاه هایشان برگردند، شاهنشاهی فروپاشید.

در ساعت 13:10 یازدهم فوریه اتاق وضعیت کاخ سفید اخبار بدی از تهران دریافت کرد حاکی از اینکه تهران به دست ائتلافی از  بنیادگرایان مسلمان و گروه های چریکی چپ گرایی که از سوی لیبی، سازمان آزادیبخش فلسطین وبلوک شرق حمایت مالی و تسلیحاتی می شدند افتاده است. آخرین خبری که از سفارت ایالات متحده در تهران ارسال شد این بود:

« ارتش تسلیم؛[امام ] خمینی پیروز؛ و همه اسناد طبقه بندی شده نابود. »           

آمریکایی ها متوجه شدند که خیلی دیر شده و از معرکه عقب افتاده اند.این تأخیر و دیر شدن به قیمت جان ژنرال ربیعی و همکارانش تمام شد. آنها، شناسایی، دستگیر، اعدام شدند.   

*اندرو اسکات کوپر در حال نوشتن کتابی درباره سقوط شاه و انقلاب 1979 در ایران است. وی مؤلف کتابی است با عنوان شاهان نفت؛ چگونه ایالات متحده، ایران و عربستان موازنه قوا در خاورمیانه را بر هم زدند.

روزنامه گاردین 11 فوریه 2015 (22 بهمن 1393)

https://www.cafetarikh.com/news/29586/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما