۰
plusresetminus
به فاصله‌ی چهار ماه پس از ملی شدن نفت ایران، روزنامه‌ی الاهرام در تاریخ 9 تیر 1330 در مقاله‌ای با نام «در پیرامون ملی کردن صنایع و مؤسسات در مصر و لزوم انجام آرمان‌های ملی» موضوع ملی کردن کانال سوئز را مطرح کرد.
بد و خوب ملی شدن صنعت نفت
 در گذشته، ایجاد وابستگی، یکی از ترفندهای کشورهای استعمارگر برای ایجاد سلطه بر کشورهای فقیر دنیا بود. کشورهای استعمارگر از همان ابتدا که شروع به استثمار کشورهای جهان سوم کردند، درصدد ایجاد وابستگی به‌منظور بهره‌برداری از منابع و ثروت آنان بودند، زیرا وابستگی ضمن تأمین منافع کشورهای استعمارگر، مانع از توسعه و استقلال مستعمرات در درازمدت می‌شد؛ چراکه شرط دستیابی به پیشرفت، آزادی و استقلال است و تاریخ تحولات سیاسی‌اجتماعی این کشورها، این موضوع را اثبات کرده که سلطه‌ی خارجی یکی از عوامل بازدارنده‌ی توسعه‌ی سیاسی کشورهای جهان سوم و فلج‌کننده‌ی اقتصاد آن‌ها بوده است.

در این رابطه، مقام معظم رهبری نیز رژیم پهلوی را نمونه‌ای از آن دولت‌های وابسته می‌دانستند که «با نابود کردن کشاورزى ملى و وابسته کردن صنعت ناقص و معیوب و باز گذاشتن دست بیگانگان حریص و نوکران دربار و غارت منابع نفتى و بذل و بخشش ثروت ملى به اربابان آمریکایى، اروپایى و... کشور را تسلیم اراده‌ى قدرت‌هاى خارجى کرده بود.» ایشان راه برون‌رفت از این وابستگی‌ها را آگاهی و بیداری ملت‌ها می‌دانند و معتقدند: «اراده‌ی خداوند بر بیداری ملت‌ها تعلق گرفته است.»

یکی از نمودهای عینی این سخن را می‌توان در مسئله‌ی ملی شدن صنعت نفت یافت که در آن مردم ایران با آگاهی و بیداری تمام، به مخالفت با استعمار انگلیس، به‌خصوص در زمینه‌ی نفت پرداختند که البته با مخالفت و کارشکنی قدرت‌های بزرگ، یعنی آمریکا و انگلیس و در نهایت کودتای 28 مرداد روبه‌رو گردید. انتظار چنین چیزی هم می‌رفت، زیرا با تحقق این جنبش، اولاً دولت انگلستان منافع اقتصادی حاصل از امتیازات نفتی را از دست می‌داد و ثانیاً نهضت ملی شدن با الگوسازی خود و رهبرانش، می‌توانست زنجیره‌ی ملی شدن و استقلال در سایر کشورها، مانند مصر، اندونزی و... را ایجاد کند و همین امر ترس کشورهای استعمارگر را به دنبال داشت. به همین منظور، به نگاهی اجمالی درباره‌ی این نهضت خواهیم پرداخت.

استعمار، وابستگی و عدم توسعه‌ی درون‌زا

استعمار در ساده‌ترین تعریف، تسلط سیاسی، نظامی، اقتصادی و... یک یا چند دولت بر دولت‌های دیگر به بهانه‌ی آبادانی آنجا، اما در واقع برای تأمین منافع خود است. ماهیت استعمار به‌گونه‌ای است که برای نیل به اهداف خود و «بهره‌برداری از کره‌ی زمین، ارتش عظیمی ازداوطلبان و امدادگران را که شامل هزاران نفر از نمایندگان مالی و بازرگانی، کارشناسان ارتشی، پزشکان، مهندسان، جغرافی‌دانان،»[1] زمین‌شناسان، کارشناسان دیگر سیاسی و صنعتی، آموزگاران و حتی مبلغان مذهبی می‌شود، بسیج می‌کند.

نهضت ملی شدن نفت، که بر استقلال و آزادی از قدرت‌های خارجی و به‌خصوص انگلیس تأکید داشت، الگویی برای کشورهای عضو جنبش عدم‌تعهد و نیز کشورهای مستعمره گردید. با توجه به تأثیرگذاری جهانی و منطقه‌ای ملی شدن صنعت نفت ایران، این حرکت انقلابی، به سردمداران استعمار انگلیس شوک عمیقی وارد کرد.

در این رابطه، پیشگامان اولیه‌ی استعمار، دو کشور اروپایی اسپانیا و پرتغال بودند. بعد از آن، بسیاری از کشورهای آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین، تحت استعمار سایر کشورهای اروپایی درآمدند و بنابراین باید گفت استعمار در مفهوم جدیدش، که مربوط به چند صد سال اخیر می‌شود، مفهومی کاملاً اروپایی بود. این قدرت‌ها برای حفظ منافع اقتصادی خود، معمولاً یا آن کشورها را مستقیماً تحت عنوان مستعمره، استثمار می‌کردند یا اینکه آن‌ها را به‌عنوان کشورهای تحت‌الحمایه اداره می‌نمودند و با اعمال زور، بر آنان مسلط می‌شدند و شروع به چپاول و غارت منابع و ثروت آنان می‌کردند.

به‌عنوان مثال، هندوستان که به مدت یک ‌قرن ‌و نیم مستعمره‌ی انگلستان بود، «یک منبع ثروت بیکران برای انگلستان به حساب می‌آمد.»[2] در حالی که هیچ آبادانی یا اقدام مثبتی برای مردم فقیر آن با استفاده از منابع خودشان صورت نگرفت. یا «در کشور نپال، طی صد سال‌ و اندی، رژیم دست‌نشانده‌ی انگلیس حتی یک واحد مهم صنعتی احداث نکرد. مردم این کشور کوهستانی، همیشه از نداری، بی‌سوادی و بیماری‌های گوناگون رنج می‌بردند.»[3] زیرا ماهیت سیستم استعماری به‌گونه‌ای است که همواره مانع هرگونه توسعه‌ی درون‌زا در کشورهای مستعمره می‌شود.

توسعه‌ی درون‌زا توسعه‌ای است خودمدار که مفهوم آن تکیه بر خود برای اداره‌ی کشور و نیز تعامل با دنیای خارج است. البته کشورهای آمریکای لاتین هم از این قاعده مستثنا نبودند. «کشتارهایی که در زمان تصرف مناطق آمریکای لاتین و بعد از تسلط بر آن‌ها شد، با میکروب‌ها و ویروس‌های بیماری‌های مسری که اروپاییان با خود به ارمغان آورده بودند و پیش از آن در آمریکا وجود نداشت و با استثمار شدید افراد، چه در بخش کشاورزی و چه در بخش استخراج معادن، دست‌به‌دست هم دادند و بنیان این مردم را برانداختند.»[4]

نمونه‌ی ملموس‌تر استعمار، کشور ایران است. ایران به دلیل منابع سرشار طبیعی، اعم از منابع نفتی و کشاورزی و همچنین موقعیت جغرافیایی خاصش، همواره مورد تهاجم کشورهای استعمارگر بوده است. آغاز استثمار ایران به مفهوم جدیدش، به اوایل قرن نوزدهم و نیز دوره‌ی قاجار برمی‌گردد که طی قراردادی، ایران رسماً به‌عنوان مستعمره‌ی روسیه و انگلیس بین دو کشور تقسیم گردید. از آن دوره به بعد، تا قبل از پیروزی انقلاب، کشور وابسته به بیگانگان بود. طی این دوره، جنبش‌هایی چون انقلاب مشروطه، نهضت تنباکو یا ملی شدن نفت صورت گرفت، اما کارشکنی بیگانگان و به‌خصوص انگلیس و بعدها آمریکا مانع از موفقیت کامل آن‌ها می‌گردید. با این حال، جنبش ملی شدن نفت، در دوره‌ای که بسیاری از کشورهای آسیایی زیر یوغ استعمارگران بودند، جنبشی مهم برای رهایی از وابستگی بود که با آگاهی کامل مردم و نیز همراهی روحانیون صورت گرفت.

ملی شدن نفت، فرار از وابستگی

نفت یا طلای سیاه از همان ابتدای کشف، با طمع قدرت‌های استعمارگر بین‌المللی مواجه شد. البته ریشه‌ی تسلط انگلیس بر نفت ایران را باید در قرارداد دارسی جست. یکی از امتیازات این قرارداد، که در سال 1910 با دارسی بسته شد، حق کشف و استخراج نفت به مدت شصت سال بود که سهم ایران در صورت کشف و استخراج، تنها شانزده درصد بود. زمانی که اولین چاه نفت در ایران در منطقه‌ی مسجد سلیمان در استان خوزستان توسط یک شرکت انگلیسی کشف شد، دولت وقت ایران هیچ آگاهی و درکی از این اتفاق مهم نداشت. اما کاشفان آن به‌خوبی می‌دانستند به چه ثروت عظیمی در ایران دست یافته‌اند و پایه‌های استعمار خود در ایران را با قراردادهای استثماری استخراج، تولید و فروش نفت خام ایران بنا نهادند و وارد حوزه‌ی فعالیت‌های نفتی ایران شدند و سال‌ها سرمایه‌ی مردم ایران را به تاراج بردند.

اما زمانی که ایرانیان پی بردند منابع نفت به‌وسیله‌ی خارجیان چپاول می‌شود و سهمیه‌ای که حق ملت ایران است، پایمال می‌گردد، زبان به اعتراض گشودند. در یکی از اقدام‌های عملی، مجلس شورای ملی در 10 آذر 1311 اقدام به لغو قرارداد دارسی کرد که در شرایط استبداد تحصیل شده بود و اعتبار قانونی نداشت، اما دولت انگلیس زیر بار این قانون نرفت.

در نهایت، با اوج گرفتن اعتراضات مردم، انگلستان مجبور به عقد قرارداد گس-گلشائیان شد که البته تفاوت چندانی با قرارداد دارسی نداشت و تنها سهم ایران از شانزده درصد به بیست درصد تغییر کرده بود و باز هم نتوانست موجبات رضایت مردم را فراهم کند. اما در ادامه و با گذشت زمان و علی‌رغم اعتراض دولت انگلستان، مجلس شورای ملی در جلسه‌ی 24 اسفند 1329، قانون ملی کردن صنعت نفت را در یک ماده و دو تبصره به تصویب گذاشت و در 29 اسفند، مجلس سنا هم بر آن صحه گذاشت. ملی کردن صنعت نفت ایران یکی از مهم‌ترین گام‌های اقتصادی در تاریخ نوین ایران بود که در ابتدا با اعتراض و مخالفت جدی دولت انگلستان و سپس آمریکا مواجه شد.

دولت انگلیس، که با تصویب این قانون منافع خود را در خطر می‌دید، برای جلوگیری از به ثمر نشستن حرکت ملی شدن صنعت نفت، از تمامی شگردهای ممکن استفاده کرد. یکی از این شگردها، تحریم نفت ایران در نیمه‌ی اول سال1330با هدف به خطر انداختن ثبات سیاسی و اقتصادی کشور بود. البته اتخاذ چنین رویکردی از دولت انگلستان چندان هم عجیب نبود، چون در درازمدت، این اقدام از بُعد سیاسی، اقتصادی و حتی جهانی کاملاً به زیانش بود.

سود‌ها و زیان‌های ناشی از امتیازات نفت

حرکت ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شکل گرفت که ایران بزرگ‌ترین تولیدکننده‌ی نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریکا، ونزوئلا و شوروی سابق، چهارمین تولیدکننده‌ی معتبر نفت خام دنیا محسوب می‌شد. این در حالی بود که بیشترین سود حاصل از تولید و فروش نفت، نصیب دولت انگلستان و سایر شرکت‌های نفتی می‌شد. آنان در ازای امتیازاتی که گرفته بودند، مبالغ بسیار ناچیزی به ایران پرداخت می‌کردند.

بنابراین طبیعی بود که در برابر سود کلانی که می‌بردند، مخالف ملی شدن نفت و نیز حل بحران نفت باشند. در این رابطه، مصدق معتقد بود یکی از عللی که مانع حل بحران نفت گردید، «منافعی بود که بعضی از شرکت‌های عظیم نفتی در منطقه‌ی خاورمیانه دنبال می‌کردند و می‌ترسیدند که در صورت حل مشکل نفت براساسی که دولت ایران پیشنهاد می‌کند، منافع آن‌ها دچار مخاطره گردد؛»[5] «زیرا طبق آمارهای رسمی، درآمد خالص شرکت نفت ایران و انگلیس 895 میلیون لیره بوده که فقط 105 میلیون لیره‌ی آن به دولت ایران رسیده بود. این مبلغ، 9/‌11 درصد درآمد کل شرکت بود، در حالی ‌که طی همین دوره، فقط شرکت 175میلیون لیره به دولت انگلستان پرداخت کرد که 5/‌19 درصد از درآمد آن را شامل می‌شد.»[6] «یا طبق آمارهای دیگر، حق‌السهم ایران بابت عایدات نفت در سال 1931 فقط 302 هزار لیره بود.»[7] و تا پایان سلطنت رضاشاه شرکت نفت مجموعاً در حدود پنجاه میلیون لیره به عنوان حق‌السهم دریافت کرد که قسمت اعظم آن به‌صورت اسلحه و مهمات برای ارتش ایران بود و آن هم پس از حمله‌ی متفقین، به دست خودشان افتاد.»[8]

آنچه از این آمارها مشخص می‌گردد این است که عملاً ایران از درآمد حاصل از فروش نفت طی سال‌هایی که شرکت‌های خارجی بر نفت استیلا داشتند، در واقع محروم بوده و در مقابل، دولت انگلستان سود کلانی را از این بابت کسب کرده است. بنابراین اولین نتیجه‌ی جنبش ملی شدن نفت، ضررهای اقتصادی بود که البته تنها شامل مسئله‌ی اقتصادی نمی‌شد، بلکه در سایر ابعاد نیز این کشور را با مشکل مواجه می‌کرد:

تأثیرات جهانی ملی شدن نفت

علت دیگر مخالفت انگلستان با نهضت ملی شدن نفت این بود که این جنبش الگویی برای کشورهای مشابه ایران گردد که البته همین‌طور هم شد. نهضت ملی شدن نفت، که بر استقلال و آزادی از قدرت‌های خارجی به‌خصوص انگلیس تأکید داشت، الگویی برای کشورهای عضو جنبش عدم‌تعهد و نیز کشورهای مستعمره گردید. با توجه به تأثیرگذاری جهانی و منطقه‌ای ملی شدن صنعت نفت ایران، این حرکت انقلابی، به سردمداران استعمار انگلیس شوک عمیقی وارد کرد. به فاصله‌ی چهار ماه پس از ملی شدن نفت ایران، روزنامه‌ی الاهرام در تاریخ 9 تیر 1330 در مقاله‌ای با نام «در پیرامون ملی کردن صنایع و مؤسسات در مصر و لزوم انجام آرمان‌های ملی»[9] موضوع ملی کردن کانال سوئز را مطرح کرد.

چند سال بعد نیز در اقدامی عملی، جنبش ملی شدن کانال سوئز به رهبری جمال عبدالناصر صورت گرفت که همسو با نهضت ملی کردن نفت بود و همان‌طور که خود جمال عبدالناصر نیز اعلام کرد، وی از تأثیر ملی شدن صنعت نفت ایران درس آموخته بود.احمد سوکارنو نیز از رویکرد ایران در مبارزه با استعمار انگلیس برای مبارزه با هلندی‌ها استفاده کرد و از آن الهام گرفت.

تأثیر ملی شدن نفت ایران در حدی بود که «ایران‌زمین از لحاظ تأثیرگذاری بر تحولات قاره‌ی آسیا، فرانسه‌ی آسیا خوانده شد.»[10] این در حالی بود که جنبش ملی کردن نفت نتوانسته بود به اهداف واقعی خود برسد. حال اگر این نهضت به موفقیت کامل می‌رسید، قطعاً می‌توانست تأثیرات عمیق‌تری داشته باشد. بنابراین سکوت و موافقت انگلستان با جنبش ملی ایرانیان می‌توانست به منزله‌ی پایان سلطه‌ی سیاسی‌اش در ایران و حتی خاورمیانه نیز باشد.

از دست دادن تسلط سیاسی

طی دوران مذکور، انگلستان اولین و مهم‌ترین بازیگر خارجی و رسمی در امور سیاسی و اقتصادی ایران بود. این کشور که از دوران قاجار توانسته بود ایران را تحت سلطه‌ی خود درآورد، از طریق نفت سلطه‌ی سیاسی هم یافته بود، زیرا تمام اقتصاد ما بر پایه‌ی نفت بود و نفت در اختیار انگلستان قرار داشت. بنابراین از دست دادن امتیازات نفت به‌نوعی پایان سلطه‌ی سیاسی نیز محسوب می‌شد. نفوذ سیاسی انگلیس در حدی بود که شاه عملاً در بسیاری از امور، کاملاً تابع دولت انگلستان بود: «انگلیسی‌ها نفوذ فوق‌العاده و شناخت بسیار از اوضاع اجتماعی‌اقتصادی ایران در طول یک قرن و نیم به صورت ممتد داشتند که قدرت مانور شاه را شدیداً محدود می‌کرد.»[11]

طی این دوران، دولت انگلستان در بسیاری از امور سیاسی ایران، اعم از انتقال قدرت از رضاشاه به فرزندش و... نقش مستقیم داشت و از این راه منافع خود را تأمین می‌کرد. از طرفی محمدرضاشاه نیز به‌نوعی مجبور به تبعیت از خواسته‌های انگلیس بود. بنابراین طبیعی بود که استقلال اقتصادی، زمینه‌ی استقلال سیاسی را نیز فراهم کند.

گرچه حرکت ملی شدن صنعت نفت تا حدودی توانست منافع مردم ایران را در قراردادهای نفتی حفظ کند، اما تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، تمام قطعات و تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت از خارج وارد می‌شد و پایانی برای حضور شرکت‌های نفتی خارجی در صنعت نفت ایران متصور نبود.

تبعات ملی شدن صنعت نفت آن‌چنان ضربه‌ی هولناکی بر استعمار انگلستان وارد نمود که به تحریم صادرات نفت ایران مبادرت کرد. این موضوع «دولت را با مشکلات حاد اقتصادی مواجه کرد و علاوه بر سیاست خارجی و داخلی اقتصاد نیز درگیر مشکل نفت شد. این مشکلات اقتصادی بدون شک در زمینه‌سازی کودتا و سقوط دولت ملی، مؤثر بود.»[12] و متأسفانه با تشکیل دولت کودتا، دولت انگلستان، به همراه رقیب نوظهور خود، آمریکا توانست بسیاری از امتیازات ازدست‌رفته را به دست آورد.

بنابراین گرچه حرکت ملی شدن صنعت نفت تاحدودی توانست منافع مردم ایران را در قراردادهای نفتی حفظ کند، اما تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، تمام قطعات و تجهیزات مورد نیاز صنعت نفت از خارج وارد می‌شد و پایانی برای حضور شرکت‌های نفتی خارجی در صنعت نفت ایران متصور نبود. با این حال، این جنبش قدمی مهم در مبارزه با استعمار و رهایی از وابستگی از کشورهای استعمارگر برداشت که نشان از آگاهی مردم و روحانیون و نیز عزم آنان در مبارزه با غارت و چپاول بیگانگان داشت.

همان‌طور که رهبر انقلاب نیز فرمودند: «انگلیسی‌ها نفت ایران را مِلک شخصى خود به حساب آورده بودند و ده‌ها سال استفاده‌ی غاصبانه مى‌کردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت مى‌بردند... اما این بساط را نهضت ملى شدن صنعت نفت به هم زد.» بنابراین هرچند این نهضت نتوانست اهداف آرمانی خود را تحقق بخشد، اما پیشرو در راه آزادی و استقلال بود و با الگوسازی خود برای سایر کشورها، موقعیت استعمار انگلیس را در منطقه‌ی خاورمیانه به‌شدت به خطر انداخت و نقطه‌ی آغاز خروج انگلیس استعمارگر از منطقه‌ی خاورمیانه را رقم زد.(*)

پی‌نوشت‌ها:

[1]شیخ نوری، محمد امیر (1386)، «عملکرد استعمار در جهان و ایران»، نشریه‌‌ی زمانه، شماره‌ی 56، ص 19.
[2] شیخ نوری، همان، ص 19.
[3] همان، ص 20.
[4] همان.
[5] ازغندی، علیرضا (1384)، روابط خارجی ایران 57-1320، نشر قومس، ص 221.
[6] محمدعلی (همایون) کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ج 1، ترجمه‌ی محمدرضا نفیسی، تهران، پاپیروس، 1366، ص 65.
[7] هوشنگ مهدوی، عبدالرضا (1385)، روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، انتشارات امیرکبیر، ص 388.
[8] همان، ص 390.
[9] فرهمند عراقی، علی (1382)، «تأثیرات خارجی جنبش ملی نفت ایران»، فصلنامه‌ی تاریخ روابط خارجی، شماره‌ی 15، ص 23.
[10] همان، ص 14.
[11] ازغندی، علیرضا (1384)، روابط خارجی ایران 57-1320، نشر قومس، ص 46.
[12] «از بلای سیاه تا نفرین منابع»، اقتصاد انرژی، 1388، شماره‌ی 124، ص 2.

منبع: برهان

https://www.cafetarikh.com/news/32870/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما