۰
plusresetminus
اگر اظهارات محمدرضاشاه در رابطه با الهام گرفتن از ائمه و یا دیدن آنها و مأموریت یافتن از سوی خدا را به حسای دیوانه بودن نویسنده نگذاریم، می توانیم بگوییم که او دارای ذهنی مشوش و آشفته می باشد. این در حالیست که وی تنها در مواقعی خاص به مذهب متوسل شده و اساساً با گروههای مذهبی مخالفت جدی داشت.
محمدرضا پهلوی و ماموریتش برای وطن
«ماموریت برای وطنم» یکی از آثار محمدرضا شاه پهلوی می­باشد که بازگو کننده احوالات شخصی و سیاسی  این پادشاه پهلوی است. این کتاب بیش از سایر آثار، مبین شخصیت و طرز فکر محمدرضا شاه است و از حیث شخصیت شناسی قابل توجه است. البته علاوه بر زندگی شخصی، بخش مهمی از این اثر به معرفی فرهنگ و تاریخ کهن ایران به خصوص امپراطوری 2500 ساله اختصاص دارد که در آن نویسنده خود را متعهد و ملزم به معرفی آن به دنیا دانسته است. اما بخش مهمتر و قابل تأمل این کتاب، اشاره شاه به برخی از تحولات سیاسی است که می­تواند راهنما و راهگشا در تبیین و یا شناخت برخی از امور سیاسی و تاریخی باشد. با این مقدمه، به نقد بخشهای مهمی از این کتاب پرداخته می­شود.

مأموریت برای وطنم

   کتاب «مأموریت برای وطنم» یکی از چهار اثر محمدرضا شاه پهلوی است که در 1340 نوشته شده و  چیزی بالغ بر 335- 340 صفحه دارد. کتاب را از حیث محتوا می­توان به سه بخش کلی تقسیم نمود: بخش مربوط به دوران کودکی و احوالات شخصی، بخش مربوط به فرهنگ و تاریخ ایرانی و بخش سوم که به مسائل سیاسی می­پردازد.

دوران کودکی و احوالات شخصی

در بخش مربوط به احوالات شخصی، شاه ضمن شرح دوران کودکی خود، از برخی الهامات غیبی و نیز ملاقاتهای متعدد با ائمه صحبت نموده است که توجه بسیاری را بر خود جلب کرده است. چنانچه در بخشی از کتاب آمده است: «در یکی از شبهای بحرانی کسالتم مولای متقیان علی ‌علیه‌السلام را به خواب دیدم که ... در کنار من نشسته بود، در دست مبارکش جامی بود و به من امر کرد که مایعی را که در جام بود بنوشم. من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبم قطع شد و حالم به سرعت رو به بهبود رفت.»1 وی در مصاحبه با اوریانا فالاچی نیز به امداد نیروهای ماورایی و یا مذهبی اشاره کرده بود: «به طور کلی من تنها نیستم، بلکه نیرویی مرا همراهی می‌کند که دیگران آن را نمی‌بینند. قدرت من، قدرت خدایی است و در ضمن دستورهای مذهبی دریافت می‌کنم... می‌دانم از طرف او برای انجام یک مأموریت انتتخاب شده‌ام.»2

جالب است که گفته می­شود شاه از کودکی با این خیالات واهی، ادعای ارتباط با امامان و امور ماورایی را مطرح و خود را فردی می­دانست که از سوی خدا مأموریت یافته است. شاه همچنین به برخی از نوستالژیهای دوران کودکی و نیز دوستان نزدیک خود نیز اشاره و فردوست را یکی از نزدیکترین و بهترین دوست دوران کودکی و بزرگسالی خود معرفی کرده است: «در آن موقع دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست که پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوئیس هم با من همدرس بود... و فعلاً در گارد شاهنشاهی مشغول به انجام وظیفه است‌.«3 تشریح وقایع و رخدادهای سیاسی از دیگر موضوعات مهم این کتاب است. در این رابطه می­توان به مواردی چون مواضع شاه در رابطه با حزب، دولت شوروی و حوادثی چون ترورش در دانشگاه تهران نیز اشاره می­کند.  

وی در رابطه با احزاب در بخشهای مختلف کتاب، از وجود نظام دو حزبی خود تعریف کرده و می­نویسد: «اگر من به جای پادشاه مشروطه یک دیکتاتور بودم وسوسه می شدم که یک حزب مسلط تک حزبی که هیتلر درست کرد یا حزبهایی که در کشورهای کمونیستی هست درست کنم...»4 سپس به انتقاد برخی از منتقدان در باب فرمایشی بودن احزاب نیز پاسخ می­دهد: «این اشخاص به انگیزه اصلی تشکیل احزاب در کشوری مانند ایران که تازه در مسیر پیشرفت و ترقی افتاده است، دقت نکرده اند. در کشور ما با وجود مساعی روزافزونی که پدرم در امر تعلیم و تربیت و توسعه فرهنگی داشت و پیشرفت هایی که در این امر در دوران سلطنت من به عمل آمده هنوز بسیاری از افراد مردم بی سواد هستند.»5 این در حالیست که شاه بعدها با اعلام نظام تک­حزبی خلاف ادعاهای خود در این کتاب را مطرح می­کند.

علاوه بر این محمدرضاشاه مواضع خود نسبت به سیاست خارجی و به خصوص کشور شوروی را با اعلام خطر نسبت به این کشور اینگونه اعلام می­کند: برای کشورهای توسعه نیافته، مسأله درک خطر بزرگ است، که همان خطر جدید امپریالیزم- کمونیزم است. موضع شاه در قبال شوروی، در بخشهای مختلف کتاب با دور بودن از واقع­بینی، مملو از نفرت و احساس خطر نسبت به این کشور است. چنانچه در بخش دیگری از کتاب نیز عنوان می­کند ایران به خاطر همسایگی با روسها که سالها چشم طمع به این کشور دوخته بودند و سرزمین مناسبی برای آنها به شمار می­آمد، همواره خطری بزرگ محسوب می­شود. شاه در کتاب خود از حادثه ترورش نیز به عنوان یکی از حوادث عجیب دوران سلطنتش یاد می­کند و می­نویسد: «سومین واقعه عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بھمن هنگامی که در جشن سالیانه تأسیس دانشگاه شرکت می کردم روی داد... در شرف ورود به دانشکده حقوق و محل انعقاد جشن بودم که ناگهان صدای گلوهایی به گوش رسید...» نکته جالب در تبیین این رویداد این است که شاه انگشت اتهام را به سوی گروههای مذهبی و حزب توده می­گیرد.  در حالیکه اولاً به گفته خودش در این کتاب، محرکین اصلی ضارب درست بیان نمی­شود، ثانیاً بعدها برخی عنوان نمودند که این ترور ساخته و پرداخته خود شاه بود تا از این طریق بر قدرت خود بیفزاید.6

هم ردیف دانستن تاریخ ایران با غرب

یکی از نکات تأمل برانگیز در این کتاب، ابراز عقیده شاه در رابطه با ریشه­های فرهنگی و تاریخی ایران و نزدیک دانستن آن با فرهنگ غربی است که همین موضوع حکایت از دلبستگی او به غرب و مظاهر آن دارد. «تمدن ایران با تمدن باختری بیش از تمدن چینی و یا همسایگان عرب قرابت و هم خویشی دارد. از این منظر، ایران یکی از قدیمی ترین سرزمین های نژاد آریایی است که ریشه نژاد قسمت بزرگی از آمریکایی ها و ملل اروپایی شمرده می شود.»

تعریف از فرهنگ ایرانی و عرضه آن به جهانیان نیز از دیگر موضوعاتی که محمدرضاشاه بارها به آن پرداخته است: «همان گونه که ملت آمریکا به وسیله برنامه اصل چهار ترومن (در اواخر دهه 1330) کمک های فنی به کشورهای دیگر می­کند ایران هم از آغاز تاریخ صادرکننده فرهنگ و هنر به جهان بشریت بوده است.»7

از دیگر موارد جالب  و قابل اشاره کتاب می­توان به تعریف و توجه بیش از حد شاه از پدرش رضاشاه پهلوی  اشاره نمود.  چنانچه برخی از تحلیلهای صورت گرفته در رابطه با این کتاب نشان می­دهد که نویسنده نزدیک به 800 بار از پدرش (رضاشاه) نام برده. برخی علت چنین موضوعی را به اعتماد به نفس پایین و ضعیف محمدرضا شاه از نظر شخصیتی نسبت داده و معتقدند که علیرغم آنکه کتاب مذکور چندین سال پس از فوت رضاشاه نوشته شده؛ اما نویسنده (محمدرضاشاه) همچنان به دوران حکومت پدرش به عنوان دورانی باشکوه و استثنایی می­نگریست.

با این حال کتاب علیرغم آنکه حاوی نکات مهم سیاسی می­باشد از بعضی جوانب بسیار ضعیف و قابل نقد است. مثلاً برخی بر این باورند که اگر اظهارات محمدرضاشاه در رابطه با الهام گرفتن از ائمه و یا دیدن آنها و مأموریت یافتن از سوی خدا را به حسای دیوانه بودن نویسنده نگذاریم، می­توانیم بگوییم که او دارای ذهنی مشوش و آشفته می­باشد. این در حالیست که وی تنها در مواقعی خاص به مذهب متوسل شده و اساساً با گروههای مذهبی مخالفت جدی داشت. 

1. محمدرضا پهلوی، مأموریت برای وطنم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353، چاپ هفتم، ص 87

2. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران، 1320- 1357، تهران: نشر قومس، 1384، چاپ ششم. ص 52

3. محمدرضا پهلوی، همان. ص 86- 87

4.همان. ص 337

5.همان. ص 336

6. همان. صص ۱۲۰-۱۱۹

 7.همان. صص 12- 16

https://www.cafetarikh.com/news/35840/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما