اما واقعا زمان چیست؟ با وجود آشنا بودنش، غیر قابل توصیف بودنش حتی بزرگ ترین متفکران را هم به مبارزه می طلبد.بیش از ۱۶۰۰ سال پیش، فیلسوف آگوستین از شهر هیپو شکست را با کلماتی که هنوز هم به گوش می رسند پذیرفت:«اگر هیچ کس از من نپرسد می دانم آن چیست، اما اگر بخواهم آن را برای کسی که بپرسد توضیح دهم، نمی دانم.»به باور فیزیک دان نظری لی اسمولین۴، زمان هنوز هم با این معمای کهنه دست به گریبان است، او می گوید: «درک کردن ماهیت زمان، مهم ترین مسئله روبروی دانش است.»
۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح
اولین فیلسوفان یونانی روی واقعیت گذر زمان بحث می کنند. هراکلیتوس اصرار می کند که بقا یک توهم است و همه چیز پیوسته در حال تغییر است، در مقابل پارمنیدس استدلال می کند که هستی بدون تغییر، زمان را یک توهم می سازد.
1687
آیزاک نیوتون شاهکار علمی خود «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» را منتشر می کند که در آن حالت هستی را از «زمان مطلق» ساخت. این جریان ها مستقل از تاثیرات، دقیقا با همان ابعاد در سراسر کیهان هستند.
۱۹۰۵
آلبرت انیشتین نظریه نسبیت خاص خود را منتشر می کند که بر طبق آن زمان نسبی است، نه مطلق. او پیش بینی کرد زمانی که توسط یک ساعت در حال حرکت اندازه گیری می شود، زمانی که با یک ساعت ایستا مقایسه شود به نظر آرام تر حرکت می کند.
۱۹۶۷
نظریه پرداز آمریکایی برایس دویت، از ایده های پیشنهاد شده توسط جان ویلرِ نظریه پرداز، برای ترکیب نظریه کوانتوم با نسبیت در یک معادله استفاده کرد که حالت کل دنیا را توضیح می دهد، این معادله نشان می دهد که زمان یک توهم است.
۱۹۹۹
فیزیک دان و فیلسوف بریتانیایی جولیان باربور «پایان زمان» را منتشر می کند که کوشش می کند شکاف بین واقعیتِ یک دنیای بی انتها (همان طور که به وسیله معادله ویلر – دویت پیش بینی شد) و ادراک ما از گذر زمان از گذشته به آینده را به هم وصل کند.
۲۰۱۳
پروفسور لی اسمولین «تولد دوباره زمان» را منتشر می کند که حالت زمان را واقعی می داند، همان طور که گذر زمان از گذشته به آینده اجازه می دهد به قوانین طبیعت تا به شکلی که امروز می بینیم استنتاج شوند.