به موجب یک خبر خصوصى که به اداره [روزنامه] رسید، پریروز قبل از ظهر میرزا ابوالقاسمخان درب دکان نانوایى جنب انبار گندم یک سینى مس را غفلتاً از در دکان نانوایى برداشته رو به فرار مىگذارد، آژان پست او را دستگیر و پس از استرداد سینى جلب به کمیسرى مىنمایند، مشارالیه در ضمن استنطاق خود اقرار به دزدىهاى مهم مىکند.
جوان و تاریخ- کشکول
خبر زیر که توسط روزنامۀ نوبهار منتشر شد عمق فاجعه و رقت و دهشت گرسنگى را در مرکز سیاستگذارى کشور نشان مىدهد:
به موجب یک خبر خصوصى که به اداره [روزنامه] رسید، پریروز قبل از ظهر میرزا ابوالقاسمخان درب دکان نانوایى جنب انبار گندم یک سینى مس را غفلتاً از در دکان نانوایى برداشته رو به فرار مىگذارد، آژان پست او را دستگیر و پس از استرداد سینى جلب به کمیسرى مىنمایند، مشارالیه در ضمن استنطاق خود اقرار به دزدىهاى مهم مىکند. لذا کمیسرى ده نفر آژان با یک صاحبمنصب براى تفتیش به خانه مشارالیه مىفرستند، پس از ورود اشاره به گوشه اطاق کرده آژان وارد اطاق شده لحاف مندرسى را که در گوشه اطاق بوده بلند مىنمایند مىبیند یک پسر و یک دختر کوچک از گرسنگى مرده و عیال مشارالیه هم در گوشه دیگر اطاق به واسطه گرسنگى در حال نزع است! «
در تهران اجساد روى زمین مىماند و کسى نبود حتى آنها را دفن کند، غیر از مسائل ریز و درشت فراوان این موضوع در بحرانهاى مشروطه و ظهور و سقوط پى در پى کابینهها ریشه داشت «که نه تنها زندگان را بىتکلیف گذارده بلکه اموات را هم دچار محذور و بىتکلیفى نموده است!» در برخى موارد مدارس تهران به دلیل شیوع بیمارىهاى کشنده و واگیردار تعطیل شدند.
تعداد زیادى از معمرین قوم به مرض اسهال مردند، یکى از آنان سیدحسین اردبیلى بود که مواضع او در دوره دوم مشروطه نقش بسیار مهمى در شکلگیرى تنشهاى ایدئولوژیک بین مشروطهخواهان ایفا کرد، «٤» اردبیلى در تاریخ نوزدهم رمضان سال ١٣٣٦ به مرض اسهال در تهران درگذشت. «فوتهاى اسهالى» یا همان وبا، وحشتى بین رجال تهران برانگیخت، بسیارى تصمیم گرفتند از خوردن میوه اجتناب نمایند. در اغلب شهرهاى ایران وبا و حصبه بیداد مىکرد، «حصبه که جزو اعضا رئیسه خانوادهها شده، نه زمستان دست برمىدارد نه تابستان و از قرار شرحى که در روزنامه نوشته بود دو کرور آدم از این امراض تلف در ایران شده است که اگر همان دوازده قران خرج دفن این اموات بىصاحب را که دولت مىدهد در اوّل وهله خرج جلوگیرى از این امراض شده بود آنقدر آدم تلف نمىشد... اغلب خانوادهها به قدرى پول دوا و حقالقدم طبیب دادهاند که دیگر نان شب و یک اسباب ندارند، فناى محض شدهاند و گدایى باید بکنند.» «بالاخره مردم تهران از شدت گرسنگى در مسجد شاه تحصن اختیار کردند. به واقع علت تحصن همین امر یعنى گرسنگى بود اما به سرعت به مسائل دیگر تغییر یافت. عینالسلطنه نوشت: «اما این گرسنهها که براى نان متحصن شده بودند این همه پلو گوشت، حلوا، شیرینى، قند، چاى را از کجا آوردند. معلوم است که از همانجا که همیشه بلاهاى ایران نازل مىشود که اسمش سفارت سنّیه انگلیس است.» «متحصنین به اشاره توطئهگران تجمع کرده بودند تا کاسه کوزهها را سر وثوق بشکنند و او را عامل قحطى معرفى نمایند و در نتیجه سرنگونش سازند؛ کارى که آخرالامر به آن موفق شدند. همزمان زنان تهرانى به سفارت انگلیس مراجعه نمودند و نسبت به کمبود نان اعتراض کردند. این نشان مىداد مردم تهران مىدانند فاجعه از کجا سرچشمه مىگیرد.