رضا قلى خان هدایت در کتاب روضة الصفاى ناصرى دربارهى حاجى میرزا آغاسى چنین مىنویسد:«...و مدتهاى دیگر تحصیل کمالات نموده در اغلب علوم متداوله تجربتى حاصل کرد.چندى در لباس فقر و کسوت درویشى سیاحتى کرده،به زیارت مکه معظمه شرفیات شد...چون شاهزاده(منظور هدایت محمد میرزا در دوران ولیعهدى است)به اهل طریقت و معرفت حسن ظنى کامل حاصل کرده بود و از قراین خارجه و دلایل واضحه جمعى به سلطنت آن حضرت ظن غالب داشتند و این خبر گوشزد خواص و عوام آمده بود،جناب حاجى میرزا آغاسى نیز بدین مواعید در خاطر پاک آن امیرزاده بزرگوار صداقت شعار تصرفى و وقعى یافته،همانا از آن حضرت نیز وعدهى وزارت بهویژه مسموع کرده منتظر وقت همى بود».
جوان و تاریخ- کشکول
رضا قلى خان هدایت در کتاب روضة الصفاى ناصرى دربارهى حاجى میرزا آغاسى چنین مىنویسد:«...و مدتهاى دیگر تحصیل کمالات نموده در اغلب علوم متداوله تجربتى حاصل کرد.چندى در لباس فقر و کسوت درویشى سیاحتى کرده،به زیارت مکه معظمه شرفیات شد...چون شاهزاده(منظور هدایت محمد میرزا در دوران ولیعهدى است)به اهل طریقت و معرفت حسن ظنى کامل حاصل کرده بود و از قراین خارجه و دلایل واضحه جمعى به سلطنت آن حضرت ظن غالب داشتند و این خبر گوشزد خواص و عوام آمده بود،جناب حاجى میرزا آغاسى نیز بدین مواعید در خاطر پاک آن امیرزاده بزرگوار صداقت شعار تصرفى و وقعى یافته،همانا از آن حضرت نیز وعدهى وزارت بهویژه مسموع کرده منتظر وقت همى بود». از اشاراتى که در مآخذ تاریخى این دوره هست،چنین برمىآید که حاجى میرزا آغاسى به سلطنت رسیدن محمد میرزا را قبلا پیشگویى کرده و از این راه در مزاج شاهزاده مزبور رسوخ یافته و نیز از مطالعهى احوال حاجى برمىآید که او نظیر این پیشبینى را دربارهى سایر شاهزادگان و برادران محمد میرزا،هریک را بهطور جداگانه و بدون اطلاع از یکدیگر انجام داده و بدینترتیب و به حکم آنکه ناچار یکى از شاهزادگان مزبور به سلطنت خواهند رسید،راه را براى نفوذ خود در دستگاه سلطنت هموار ساخته است.آنچه مسلم به نظر مىآید،این است که روابط حاجى میرزا آغاسى با محمد شاه روابط خادم و مخدومى و یا نظیر روابط وزیر و سلطان متبوع نبوده و محمد شاه او را مراد و مرشد خود مىدانسته و در نامههایى که به حاجى مىنوشته او را«جناب حاجى سلمه اللّه تعالى»و «جعلت فداک-فدایت شوم»و یا«روحى فداک»یا«جناب روح پاک»خطاب مىکرده و در حاشیهى یکى از نامههاى حاجى نوشته است:«رأى انچه تو اندیشى»،«حکم آنچه تو فرمایى».دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانى در کتاب«میرزا تقى خان امیرکبیر»دربارهى حاجى میرزا آغاسى مىنویسد:«در تمام مدت سیزده سال صدارت حاجى پادشاه ایران در حقیقت حاجى بود و محمد شاه علاوه بر آنکه به هیچوجه در مقابل اعمال و اقوال و خواهش و فرمایش حاجى مخالفتى نشان نمىداد،با وجود همه خطاها و خرابکارىهاى حاجى هرکس هرچه در باب او مىگفت علاوه بر آنکه نمىشنید،به تبعید و آزار او نیز مىپرداخت و چنین عقیده داشت که حاجى هرچه بخواهد مىشود،و هرچه بکند،عین صواب است و مسئلهى بىجواب چنانکه مىگفت:این درد پاى مرا حاجى نمىخواهد خوب بشود از براى اینکه این زحمتها را در دنیا بکشم و در آخرت بهتر بروم.اگر حاجى خواهد خوب خواهد شد.این حال مریدى و مرادى،بین شاه و وزیر ظاهرا از هردو جانب بوده،زیرا که حاجى نیز در پارهاى از مراسلات خود خطاب به محمد شاه،او را ولى خدا مىداند و مىنویسد که به آن خدایى که آفرینندهى زمین و زمان و خورشید و آسمان است،من بنده به صداقت حضرت مالک اشتر پیوسته خدمتکار صادقم و به ولى مطلق که سرکار پادشاه را ولى خدا مىدانم.به همینوجه براى خود بر محمد شاه حقوقى چند قائل بوده و به استظهار آنها دخالت در کارهاى مهم مملکتى را به وجود خویش برازنده مىپنداشته است.چنانکه در یکى از مراسلات خود خطاب به محمد شاه مىنویسد:«چندانکه سررشته از قشون گردانیدن ندارم.اما از این مردمان ظاهرا بهتر فهمیده باشم...چندین حق بندگى در خدمت دارم:حق تعلیم،حق نوکرى،حق باطن، حق ظاهر،حق دولتخواهى».خلاصه به گفتهى یکى از مسافرین فرنگى که حاجى را دیده و اقوال و اطوار او را از نزدیک مشاهده کرده بوده است شخص حاجى میرزا آغاسى عجیبترین خلقتى بوده است که براى ادارهى امور یک ملتى مىشود تصور وجود او را کرد». کنت دوسى وزیرمختار فرانسه در باب حاجى چنین مىنویسد:«حاجى میرزا آغاسى پیرمردى است که تمام قدرت ایران و تمام بىکفایتى دولت آن در وجود او خلاصه شده.محمد شاه نسبت به او اعتمادى نامحدود دارد و این اعتماد را از عهد طفولیت به او پیدا کرد. »پرنس الکسیس سولتیکف نویسنده و نقاش روسى که در سال 1264 هجرى قمرى (1838 میلادى)به ایران آمده و به حضور محمد شاه و حاجى میرزا آغاسى در تهران بار یافته و در تبریز با ناصر الدین میرزا ولیعهد و درباریان او ملاقات کرده و تصویرهاى بسیار زیبا از شاه و صدراعظم ولیعهد و بعضى از شاهزادگان کشیده است،در کتاب مسافرت به ایران دربارهى حاجى میرزا آغاسى چنین نوشته است:«اندکمدتى بعد از رسیدن به تهران به حاجى میرزا آغاسى صدراعظم شاه معرفى شدم.پس از عبور از دالانهاى تاریک و تنگ و درهاى کوتاه وارد اتاقى بسیار ساده شدم که وزیر در آنجا بود.وزیر پیرمردى بسیار زشت بود،اما لباس بسیار فاخر از ترمههاى اعلى بر تن داشت.او با ترشرویى بسیار که به نظر مىآمد طبیعت او بدانسان باشد،بدون تأمل از من پرسید:دماغ من(شما)چطور است.ضمنا چنین وانمود کرد که موضوع اهمیت چندانى ندارد و او هیچ علاقهمند به دانستن آن نیست و زمانى که من هنوز در تردید بودم که پاسخ این پرسشى که همیشه مرا متعجب مىساخت بدهم،بحث دیگرى در خصوص طریقه ریختن توپ به میان آورد.این میل به جانب توپ یکى از تمایلات منحوس وزیر بود.چه اسلحهخانه تهران سه توپ و بیش از چند تفنگ شکسته نداشت.ولى این دو مانع نشده بود که سفیر ایران در لندن به شاه تأیید کند که مهمات او هزاران بار مهمتر از اسلحهخانه«وولویچ »است.راست است که در همان موقع حاجى میرزا آغاسى مشغول بود که چندین توپ با دهانههاى بزرگ بریزد.او به حدى علاقهمند به این قورخانه عزیز خود بود که مایل بود در کارخانهى ذوبآهن خود به خاک سپرده شود با این حال این وزیر جنگجو درویش بود.اصلش تاتار بود.قبل از اینکه صدراعظم بشود،امین مالیه شاه فعلى بود و با اینکه حاجى از فرقهى صوفیه بود و اصول اخلاقى آنان طورى انعطافپذیر مىباشد که چندان اطمینانبخش نیست،شاه به او اعتماد کامل داشت.