طهماسب شاهزادۀ صفوى با ایل قاجاریۀ استراباد در مازندران نشسته بود.اگرچه طاعون شدیدى جمعى از اعوان و انصار او را نابود ساخت، ولکن باز شمع امیدى روشن کرده،در فرحآباد دربارى داشت.و در آنجا بود که نادر قلى یکى از سرداران که بهسبب شهامت و شجاعت فوق العاده و جنگهاى مردانه نامش در افواه افتاده،غایت اشتهار یافته بود،بدو پیوست.اگرچه طهماسب با نادر بهجهت کشتن عم خود که حکومت کلات داشت،در مقام غضب بود،ولى بهجهت شکستى که در همان اوقات به طایفهاى از افاغنه داده نیشابور را از ایشان مستخلص ساخت،باز بر سر رضا آمد.
جوان و تاریخ- کشکول
طهماسب شاهزادۀ صفوى با ایل قاجاریۀ استراباد در مازندران نشسته بود.اگرچه طاعون شدیدى جمعى از اعوان و انصار او را نابود ساخت، ولکن باز شمع امیدى روشن کرده،در فرحآباد دربارى داشت.و در آنجا بود که نادر قلى یکى از سرداران که بهسبب شهامت و شجاعت فوق العاده و جنگهاى مردانه نامش در افواه افتاده،غایت اشتهار یافته بود،بدو پیوست.اگرچه طهماسب با نادر بهجهت کشتن عم خود که حکومت کلات داشت،در مقام غضب بود،ولى بهجهت شکستى که در همان اوقات به طایفهاى از افاغنه داده نیشابور را از ایشان مستخلص ساخت،باز بر سر رضا آمد.چون نادر به طهماسب پیوست،کار وى قوت گرفت.پنج هزار نفر سپاه نادر و سه هزار نفر از فتحعلى خان قجر در رکاب وى مستعد کارزار بودند،و طولى نکشید که از اطراف بهسبب شهرت دو امیر مذکور لشکر بسیار در زیر علم شاهى جمع شد.اول حرکت این لشکر به عزم تسخیر مشهد بود،و در آن اوان یکى از امراى افاغنۀ ابدالى برآن دیار استیلا داشت.در عرض راه،نادر که در باطن فتحعلى خان را عایق راه خود مىدانست به بهانۀ اینکه با دشمن مراسلت دارد،او را به قتل رسانیده از میان برداشت.چنین مىنماید که طهماسب به این امر راضى بود.بعد از قتل فتحعلى خان،امارت جمیع لشکر به وى گذاشت.مشهد و هرات هردو فتح شد،و در همین موسم تمام خراسان سر به ربقۀ طاعت طهماسب نهادند.و چون تسخیر این بلاد به نیروى بازوى نادرى شده بود،از جانب طهماسب احترامات بىحد و انعامات بىشمار در حق وى به ظهور پیوست،از آن جمله،او را طهماسب قلى خان نام نهاد.چون در ترکى قول به معنى غلام است،ترکیب ترکى طهماسب قولى، غلام طهماسب است.و به مرور،لفظ قولى چنانچه در سایر نامها،قلى شده است.
در اثناى این واردات اشرف فاتحۀ اقبال دانسته به غرور زمان اعتماد کرد، اما هنوز از بادۀ این جام مست نشده بود که،خبر فتح خراسان به ضرب شمشیر بهادران طهماسب به مسامع وى رسید.اگرچه مدتها بود که نام طهماسب در افاغنه بهطور استحقار مذکور مىشد، لکن این تغییر در اوضاع وى موجب هراس و دهشت شده،اشرف به جد هرچه تمامتر به تهیۀ اسباب مقابلت و مدافعت پرداخت.سىهزار سوار جمعآورى نمود که نیمۀ بیشتر آن افغان بودند،و در شهرهاى معظم مملکت بهقدر امکان مستحفظان برگماشت،و بسیارى از مردان شهرهاى مزبور را حکم کرد بیرون بروند،و اگر نروند به قتل رسانند.این عدم اعتماد بر مردم از یک طرف سبب ضعف خود،وار سمت دیگر سبب تقویت دشمن شد،زیرا که همین مردم با دل پرکینه به جانب دشمنان تاخته و با ایشان در ساخته به قلعوقمع وى یکدل گشتند.نادر طهماسب را از حرکت به جانب اصفهان مانع شد،و مىخواست که اشرف را به جانب خراسان بکشد،و چنانچه مأمول وى بود،اشرف از بیم آنکه مبادا هرروز غنیم قوت گیرد،به شتاب تمام متوجه بلاد خراسان گشت،و در حوالى دامغان دو لشکر تلاقى شدند.افغانان على الفور حمله بردند،سپاه نادرى چون کوه ثابت و راسخ قدم افشرده حملۀ خصم را رد کردند.اشرف دو دسته از لشکر خود جدا کرده حکم داد که دوره زده از پهلو و عقب بر دشمن حمله کنند،و خود با جمیع سپاه به قلب عساکر نادر حمله برد.نادر چون دریافت که افغانان برآنند که از عقب ایرانیان برانند،جمعى از هرجانب متوجه ساخته ایشان را متفرق ساخت.و چون تفرقه و پراکندگى عارض سپاه غنیم شد،فرمان داد که بهیکباره بر خصم تاختند و پاى ثبات ایشان را از جاى برانداختند..
جمعى کثیر از افاغنه تباه شدند و معدودى قلیل از ایرانیان،و تمام اسباب و اثاثۀ اردوى افاغنه بهدست خصم افتاد.باید خیلى به تعجیل گریخته باشند، زیرا که بسیارى از هزیمتیان روز دوم به طهران رسیدند.و از معرکۀ جنگ تا طهران قریب دویست میل است.از آنجا به شتاب هرچه تمامتر به اصفهان رفتند. مقارن ورود،اشرف حکم داد که افغانان با اهل و عیال و اسباب به قلعهاى که ساخته بود بروند و اموال و خزاین خود را نیز در آن گذاشته مستحفظان بهجهت محافظت برگماشت.پس بقدرى که در حیّز امکان داشت،جمعآورى سپاه نموده از اصفهان بیرون رفت و در سمت شمالى شهر،قریب مورچهخوار،مکانى بهجهت اردوى خود معین ساخته فرمان داد تا فرود آیند.و بعد به استحکام اطراف اردو پرداخت.طهماسب بعد از فتح دامغان خواست که به اصفهان برود،اما نادر خیال کرد که مبادا ظهور او در اصفهان در حالت فیروزى،مانع اجراى مقاصدى که داشت شود،او را منع کرد و گفت:چون هنوز اشرف بهکلى مستأصل نشده است، احتمال دارد که بهسببى از اسباب آسیبى به وجود پادشاه رسد،مصلحت در آن است که سلطان با پنج شش هزار کس در دامغان توقف کند،تا من رفته اشرف را از میان بردارم و راه را از خسوخاشاک اعدا پاک سازم آن وقت فرمان پادشاه راست.طهماسب چون سوءظنى به وى نداشت،نصیحت وى را قبول نموده،نادر به صوب مقصود در حرکت آمد.در هر منزلى خلقى انبوه به لشکر وى پیوستند.و چون به اردوى اشرف رسید.اگرچه اردو را در غایت استحکام یافت،لاکن حکم داد که على الفور یورش ببرند.در ابتداى جنگ افغانان پاى جلادت فشردند،اما بالاخره چون سپاه ایران در عدد از ایشان زیاده بودند،بر ایشان غلبه کرده افغانان را از پیش برداشتند.چهار هزار از ابطال افاغنه در آن دفعه به خاک افتاد.و چون افغانان شکست یافته به اصفهان گریختند،بعد از غروب بود که به شهر رسیدند.در اول آوازه انداختند که فتح کردهاند،اما از وضع حرکات و فریاد و زارى زنها در قلعه،کیفیت حال معلوم شد.همهشب در تدارک گریز بودند،مردان و پیرزنان و اطفال را بر شتر و قاطر نشانده و بهقدرى که مىتوانستند،از اسباب و اثاثه و نقدینه بر جانوران بار کرده،قبل از طلوع صبح،از شهر بیرون رفته،از بیراهه به طرف شیراز بدر زدند.گمان مىرفت که پیش از آنکه افغان اصفهان را رها کند،اهالى را قتلعام خواهند کرد،اما اگر همچنین خیالى داشتند،وقت بهجهت اجراى آن نداشتند