به رغم رابطه به ظاهر بیرونق بین رژیم پهلوی و انگلستان در این دوره، بسیاری مردم رابطه نزدیکی را بین شاه و انگلستان میدیدند. مجموعه فعالیتهای فرهنگی و سیاسی انگلستان در این دوره و رونق فعالیتهای لژهای فراماسونری وابسته به گراندلژ انگلستان از این دست اقدامات است. این فعالیتها، پای محمدرضا پهلوی را نیز به فراماسونری کشید؛ هر چند گفته میشود شاه از گسترش این فعالیتها نگران بود و برای تحت کنترل درآوردن آنها لژ بزرگ ایران را تأسیس کرد.
قبل از ظهور ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت در صحنه جهانی و قدرت مسلط در خاورمیانه و خلیج فارس در بعد از جنگ جهانی دوم، انگلستان در ایران حضور و نفوذی قوی داشت.
انگلستان قادر بود بخش مهمی از ساختارها و فرآیندهای سیاسی و اجتماعی ایرانِ آن زمان را مطابق منافع و خواستههای خود شکل دهد. این کشور به روشهای متعدد از جمله تشکیل لژهای فراماسونری، شبکههای نفوذ را در جامعه سیاسی ایران شکل میداد، به طوری که هنوز هم در بین مردم عادی کسانی بر این باورند که «در پسِ هر تحولی در ایران، انگلیسها حضور دارند.»
هر چند بسترهای روابط دو کشور به طور بنیادی ـ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ـ متحول شده است، اما انگلستان همچنان در پی حضور و نفوذ در ایران است. در مقابل ج.ا. ا نیز در پی حفظ مناسبات خود با این کشور است؛ اما برای کسب منافع خود در عرصه بینالملل.
روابط ایران و انگلیس به چند قرن پیش بر میگردد. اولین هیأت نمایندگی بین دو کشور در اوایل قرن هفدهم مبادله شد، اما روابط دیپلماتیک بین دو کشور، به طور جدی، در اوایل قرن نوزدهم و به دنبال حضور بریتانیا در شبهقاره هند آغاز شد. از آن دوره تا وقوع جنگ جهانی اول، منفعت اصلی بریتانیا در ایران، «امنیت استراتژیک» بود. بریتانیا،ایران و در واقع خاورمیانه را بخشی از شاهراه امپراتوری خود میدانست. انگلیسیها تلاش میکردند تمام راههای ممکن منتهی به شبهقاره هند را کنترل کرده و از نفوذ سایر قدرتها جلوگیری کنند. البته در آن دوره، ایران، نه تنها از لحاظ سیاسی و استراتژیک،که، از لحاظ تجاری و اقتصادی نیز برای بریتانیا اهمیت وافری داشت.
مهمترین مشکل بریتانیا در ایران دورة قاجار، همسایة شمالی این کشور، روسیه بود. این مشکل در موافقتنامه 1907 دو کشور به طور موقت حل شد؛ بدین صورت که روسیه و انگلستان حوزههای نفوذ خود را در ایران تقسیم کردند. مناطق شمالی تحت کنترل روسیه و مناطق جنوبی تحت کنترل انگلیس درآمد.
پس از جنگ جهانی اول و به دنبال انقلاب روسیه، بریتانیا تلاش کرد تا با تصویب توافقنامه ایران و انگلیس (1919) که بسیاری از ایرانیان آن را کاهش جایگاه ایران تا حد یک تحتالحمایه، میدانستند، سلطه سیاسی خود را در ایران تحکیم بخشد. هنگامی که این تلاش به شکست انجامید، انگلستان به شبه کودتایی در سال 1921 (سوم اسفند 1299) دست زد که منجر به تأسیس و تداوم خانواده پهلوی تا بیست و دوم بهمن 1357 شد.
در ادامه این بحث حضور و نفوذ انگلستان را در دوره حکومت پهلوی خواهیم آورد. البته آنچه در پی خواهد آمد، تنها فهرست بخشی از اقدامات و تدبیرهای انگلستان برای کسب منافع بیشتر با تکیه بر سلطهطلبیها و خوی استعماریاش است. شرح اقدامات انگلستان، و حتی ذکر فهرست اقدامات این کشور در ایران دوره پهلوی خود مجلدات بسیار میطلبد.
برای ارایه روشنتر فهرستها، حضور انگلستان در ایران دورة پهلوی به سه بخش الف : پهلوی اول ب ـ پهلوی دوم تا 28/5/1332 و ج ـ پهلوی دوم از کودتای 28 مرداد 1332 تا پیروزی انقلاب اسلامی تقسیم شده است.
شایان گفتن است که به عنوان مقدمه نیز چند اقدام این دولت دردوره قاجار فهرست شده است.
دوره قاجار
1 ـ انگلستان که حسب ظاهر همپیمان حکومت قاجار به حساب میآمد،در تحمیل هر دو قرارداد استعماری گلستان (1804 م ) و ترکمانچای (1828 م ) بر ایران، نقش اساسی داشت.
2 ـ جزیره خارک در 1838 م به دست انگلستان اشغال شد.
3 ـ در سال 1838 م انگلستان مانع از تصرف هرات به دست سپاهیان ایران شد و در 1853 م این منطقه را از ایران منفک کرد.
پهلوی اول
1 ـکودتای سوم اسفند 1299 ـ در پی ناکامی انگلستان در دوام قرارداد 1919، این کشور در پی تغییر سلسله شاهنشاهی در ایران برآمد. این کودتا با دو بال سیاسی و نظامی، صورت گرفت و نهایتاً با غلبه بخش نظامی توسط رضاخان میرپنج و با تمهیدات سیاسی، حکومت از قاجار به پهلوی منتقل شد. هر چند وابستگی رضاخان به انگلستان نکتة پوشیدهای نیست، اما نقل چند جمله خالی از لطف نمیباشد:
ـ لرد کرن (وزیر امور خارجه بریتانیا) در تاریخ 19/2/1302 ش خطاب به وزیر مختار انگلستان در ایران مینویسد:
«باید به رضاخان تفهیم کرد که وی نمیتواند سیاست تمرکز خود را تا نقطهای تداوم دهد که مستقیماً بر خلاف منافع بریتانیا گردد. وی نهایتاً به ما وابسته است، زیرا بدون حمایت مالی که تنها ما امکان فراهم ساختن آن را داریم، نه میتواند برای مدت نامعینی مخارج ارتش را تأمین کند و نه بر اهداف خود نائل آید.»
ـ البته یک هفته بعد رضاخان نیز در 26/2/1302 ش خطاب به سفیر بریتانیا میگوید:
«تا زمانی که هم سفارت و هم شرکت نفت رضایت خود را از اقداماتی که برای حفاظت از منافع در نظر گرفته شده است، اعلام نکند، ما به خوزستان نخواهیم رفت.»
2 ـ حضور نظامی ـ بریتانیا از زمان ظهور در ایران، از ابزارهای معینی برای تعقیب سیاستها و منافع خود بهره میجست. یکی از این ابزارها، حضور نیروهای انگلیسی در ایران بود. پس از جنگ جهانی اول، نیروهای نظامی از ایران خارج شدند، اما انگلستان بخشی از نیروهای نظامی خود را در جنوب ایران برای محافظت از منافع نفتی و حفظ منافعش در ایران نگه داشت.
3 ـ نفوذ در خانوادههای قدرتمند و اقوام مختلف ـ انگلستان سرمایهگذاری بسیاری بر روی گروههای حامی در میان اقوام ایران و خانوادههای قدرتمند انجام میداد. هر از گاهی عشایر بختیاری تحریک میشدند و یا در نقطة دیگری حضور و نفوذ انگلستان به چشم میخورد. این سیاست در دوره پهلوی دوم هم کماکان ادامه داشت.
4 ـ تاراج آثار باستانی فرهنگی ـ دوره پهلوی اول مملو از گزارشات داخلی و خارجی مبنی بر خروج میراث فرهنگی کشور به دست عوامل انگلستان است. در یک مورد با موافقت شخص رضاخان اموال فرهنگی ایران توسط «سر اورل اشتاین» مأمور موزه لندن و هربرت مارشال از مأموران انگلستان به بریتانیا برده شده است.
5 ـ سانسور محمولههای پستی ـ در دوره پهلوی اول که پست در اختیار انگلستان بود،گزارشات فراوانی مبنی بر سانسور محمولهها توسط انگلیسیها وجود دارد که حتی ارباب حکومت نیز از آن ناراضی بودند.
6 ـ نفت ـ هر چند نفت سالها پیش از حکومت پهلوی اول کشف شده بود، اما رضاخان در آذر 1311 با سوزاندن پرونده قرارداد نفت با انگلستان که تنها چند سال به پایان آن باقی نمانده بود، و با انعقاد قرارداد جدید در 9/2/1312 که به مراتب از قرارداد پیشین خفتبارتر بود، بار دیگر منافع حامی اصلیاش را تداوم بخشید.
7 ـ توطئه برای تجزیه ایران ـ به طور نمونه انگلستان بر خلاف قوانین موجود، از بهمن 1301، ایرانیهائی را که قصد ورود به بحرین داشتند، وادار به ارائه گذرنامه میکرد؛ در حالی که بحرین در آن دوره جزو خاک ایران محسوب میشد. گفتنی است،چمبرلن نیز در 1306، مالکیت ایران را بر بحرین انکار کرد. در واقع انگلستان مقدمات جدایی بحرین را از ایران از همان اوایل قرن 14 شمسی فراهم میکرد.
8 ـ اقدامات تبلیغی و فرهنگی مخرب ـ میتوان به یک مورد اشاره کرد. در بهمن سال 1319، انگلستان نقشهای چاپ کرد که در آن بندر جاسک ایران، جزو مستملکات انگلستان آورده شده بود.
پهلوی دوم: بخش اول (1332 ـ 1320 )
1 ـ اشغال ایران: در شهریور 1320 انگلستان به همراه سایر دولتهای متفق ایران را به اشغال خود درآوردند. گزارشاتی وجود دارد که درد و رنج ناشی از این اشغال به ویژه از سوی انگلستان را به خوبی نشان میدهد.
2 ـ تداوم سلسله پهلوی: پس از اشغال ایران توسط متفقین و عزل و تبعید رضاخان، تنها قدرت حامی سلسله پهلوی انگلستان بود و رایزنیهای عوامل این دولت باعث شدند تا یک بار حکومت پهلوی بر این کشور مسلط شود.
3ـ نخستوزیران وابسته: در این دوره همه نخستوزیران کشور، از نیروهای انگلستان به شمار میآمدند. اقدامات همه دولتها در مسیر حفظ منافع انگلستان بود. به طور نمونه، در گزارشی از وزارت خارجه ایران آمده است انگلیسیها که خود یکی از عوامل کمبود مایحتاج عمومی در ایران دوره اشغال بودند، به ظاهر در پی کمک به مردم ایران برآمدند، اما در واقع کیسههای آرد به ایران هدیه میکردند که درون آنها مملو از خرده شیشههای ریز است! و یا این که: در گزارشی آمده که انگلیسیها اقدام به خرید مستقیم کالا و مایحتاج از بازار کشور میکنند که به کمبودها و قحطیها دامن میزند؛ هر چند دولت ایران نیز با آن مخالف بود. و یا: مشکلات اخلاقی و اجتماعی بسیاری از حضور نیروهای نظامی انگلیسی در ایران و عدم رعایت اصول اولیه انسانی وجود دارد. و یا: حتی دردوره اشغال نیز گزارشاتی از غارت میراث فرهنگی به دست اشغالگران انگلیسی به چشم میخورد.
4 ـ حضور نظامی: حضور نظامی و لشکر کشی به خلیج فارس و ایران از گزینههایی است که دولت انگلستان بارها و به راحتی از آن استفاده کرده است. در قضیه ملی شدن صنعت نفت هم یکی از اقدامات و تهدیدات اساسی انگلستان حضور نظامی در خلیج فارس بود.
5 ـ سرکوب: انگلستان برای حفظ منافع استعماریاش در ایران از هیچ اقدامی پروا نداشت. یکی از نمونهها در 23/4/1325 روی داد. در این روز تعدادی از کارکنان شرکت نفت در آبادان اعتصاب کردند. این اعتصاب با یورش نیروهای نظامی انگلستان به کارگران و کشته شدن 47 نفر و زخمی شدن 173 نفر در هم شکسته شد.
پهلوی دوم، بخش دوم (1357 ـ 1332)
1 ـ مقابله با دولت مصدق: هر چند دولت مصدق، هم به واسطه اعتقاداتش و هم نیروهایش، ره به خطا پیمود و از مردم و رهبر مذهبی قیام فاصله گرفت و پایههای حکومت خود را متزلزل ساخت، اما این انگلستان بود که هم با نفوذ دادن نیروهای وابسته به خود در درون حکومت و اطرافیان مصدق و هم با بزرگنمایی حرکت کمونیستها و حزب توده و در نهایت با اعمال یک جنگ تبلیغاتی تمام عیار علیه دولت مصدق، مقدمات جدایی مردم و علما از دولت و کودتا را فراهم آورد. شاهد این مدعا، پیشنهاد سفارت انگلستان در بیروت است که معتقد است بایستی مصدق تبعید شود و دکتر حسین فاطمی نیز اعدام گردد. پیشنهادی که در نهایت نیز به اجرا درآمد.
2 ـ کودتای 28 مرداد 1332: کودتای انگلیسی ـ امریکایی 28 مرداد 1332 در پی قطع عواید انگلستان از نفت ایران انجام شد. صرف نظر از ضررهای اقتصادی این اقدام و نقض حاکمیت ملی ایران، این کودتا باعث شد که محمدرضا پهلوی که از پیش از کودتا حداقل برای حفظ ظاهر هم که شده بعضی شرایط سلطنت مشروطه را در ملأ عام رعایت میکرد، پس از کودتا به سان یک مستبد در نظام سیاسی ایران ظاهر شد و اختناق روزافزون در کشور حاکم گردید.
3 ـ نفوذ در ارکان حاکمیت: انگلستان از کودتای 28 مرداد 1332 به سایه رفت. این دولت سایهنشین در بالاترین ردههای حکومت نفوذ داشت. علم و فردوست تنها نمونههایی از این نفوذ به شمار میروند. هر چند قدرت مسلط در این دوره ایالات متحده امریکاست،اما هیچکدام از اقدامات ایالات متحده در مقابله با منافع انگلستان نبود. به عبارت بهتر، انگلستان برای تداوم منافع خود بایستی بخشی از آن را به قدرت برتر جهان غرب تقدیم میکرد تا به یکباره از منافعش در ایران محروم نگردد. این نقش انگلستان تا پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه یافت.
4 ـ کنسرسیوم نفتی: هر چند به ظاهر نفت ایران ملی شد، اما اقدامات پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، بار دیگر انگلستان را بر 40% نفت این کشور مسلط کرد و این بار بخش دیگری از نفت به کنسرسیوم بینالمللی واگذار شد.
5 ـ نفوذ نظامی،اقتصادی: انگلستان با شرکت در پیمانهای منطقهای همچون سنتو، سیتو، عقد قراردادهای فروش تسلیحات نظامی به ایران، عقد قراردادهای بازرگانی و تجاری و سایر اقدامات، همچنان تا سالهای پیروزی انقلاب اسلامی، منافع سرشاری در ایران دوره پهلوی داشت.
6 ـ نهادهای امنیتی: مشهورترین نهاد امنیتی حکومت پهلوی که در 1335 ش تأسیس شد، ساواک بود. انگلستان از مراحل طراحی، تأسیس، تنظیم آئیننامهها، آموزش، تشکیلات و ... از همکاران اصلی ساواک به شمار میرفت. فراتر از ساواک، دفتر ویژه اطلاعات که هماهنگ کننده نهادهای امنیتی حکومت پهلوی دوم و مسیر اصلی تغذیه اطلاعاتی شخص محمدرضا بود، در دست انگلستان بود. تیمسار حسین فردوست در رأس این دفتر قرار داشت و همه آموزش های اطلاعاتی خود را در انگلستان گذرانده بود.
7 ـ تجزیه خاک ایران: در این دوره نیز انگلستان سیاست خود را پی گرفت. جدایی بحرین در سال 1349 ش. و مشکلات به وجود آمده برای جزایر خلیج فارس در 1350 ش. از این دست اقدامات انگلستان به شمار میروند.
8 ـ اقدامات مخرب فرهنگی و سیاسی: به رغم رابطه به ظاهر بیرونق بین رژیم پهلوی و انگلستان در این دوره، بسیاری مردم رابطه نزدیکی را بین شاه و انگلستان میدیدند. مجموعه فعالیتهای فرهنگی و سیاسی انگلستان در این دوره و رونق فعالیتهای لژهای فراماسونری وابسته به گراندلژ انگلستان از این دست اقدامات است. این فعالیتها، پای محمدرضا پهلوی را نیز به فراماسونری کشید؛ هر چند گفته میشود شاه از گسترش این فعالیتها نگران بود و برای تحت کنترل درآوردن آنها لژ بزرگ ایران را تأسیس کرد.
9 ـ مقابله با رشد حرکتهای اسلامی: انگلستان از دیرباز تاکنون، به ویژه در قرن 19، در پی بازسازی چهره استعماری خود در جهان برآمده است. ابزار اصلی بریتانیا در آن دوره استفاده از امواج رادیویی به ویژه بنگاه سخنپراکنی بی.بی.سی بود. انگلستان در ظاهر بیطرف، اما در واقع با نحوه گزینش، نحوه ارایه اخبار و سایر فنون تبلیغات رسانهای در پی مقابله با انقلاب اسلامی برآمد. سیاست انگلستان در ماهها و روزهای اوجگیری انقلاب اسلامی، منحرف کردن مسیر حرکت مردم به سوی «شریعتمداری»، اعضای جبهه ملی و این قبیل افراد بود تا رهبری انقلاب از دایره نفوذ رهبران اصلی و رأس آن امام خمینی (ره) خارج شود.