آقای محترم و برادر عزیز با کمال احترام از آن برادر گرامی دعوت میشود تا در جلسهی تأسیس و تقدیس لژ نور و تنصیب برادر دکتر سیدحسن امامی به سمت ح.ا.ا. که در تاریخ شنبه 13 خراد 1346 ساعت 2/1 6 بعدازظهر در محل انجمن رازی تشکیل میگردد حضور به هم رسانید و نیز خواهشمند است در شام برادرانه که همان شب از طرف استاد ارجمند داده میشود شرکت فرمائید.
سازمان فراماسونری انگلیس مقیم ایران امامی را به خاطر شخصیت مذهبی و اجتماعی و نفوذی که در سازمانها و مقامات دولتی دارد وارد تشکیلات خود کرد و او را در رأس لژ خود قرار داد. این لژ به موجب دعوتنامهای که ذیلاً نقل میشود در روز 13 خراد 1346 در تهران تأسیس و تقدیس شد و همهی تشکیلات رسمی تشکیل لژ و حتی خواندن آیات تورات و ادعیه انجیل توأم با موزیک که در اینگونه مواقع اجراء میگردد عیناً و با حضور کریستوفر اسحاق فری یهودی الاصل (ناظر اعظم لژ ناحیهی ایران) انجام پذیرفت. دعوتنامهی تشکیل لژ به شرح زیر است:
لژ نور شماره 1631 ق. اس
آقای محترم و برادر عزیز با کمال احترام از آن برادر گرامی دعوت میشود تا در جلسهی تأسیس و تقدیس لژ نور و تنصیب برادر دکتر سیدحسن امامی به سمت ح.ا.ا. که در تاریخ شنبه 13 خراد 1346 ساعت 2/1 6 بعدازظهر در محل انجمن رازی تشکیل میگردد حضور به هم رسانید و نیز خواهشمند است در شام برادرانه که همان شب از طرف استاد ارجمند داده میشود شرکت فرمائید.[i][1]
با تأسیس لژ بزرگ ایران که در واقع یکی کردن انواع لژهای فراماسونری در ایران بود ترکیب رهبران این لژ به شکلی صورت گرفت که مهندس شریف امامی از لژهای آلمانی، دکتر حسن امامی از لژهای انگلیسی و دکتر احمدعلی آبادی از لژهای فرانسوی در رأس لژ بزرگ ایران واقع شدند.[ii][2]
امامی و انقلابیون
طبیعی بود که امامی با این سابقهای که داشت مورد خشم و نفرت طرفداران نهضت امام خمینی(ره) خصوصاً هم لباسهای خود باشد. در اعلامیهای که به امضاء جامعهی روحانیت تهران در تاریخ 8/8/1346 به مناسبت جشن تاجگذاری با نام «عزایی به نام جشن» منتشر شد آمده بود: اینها خیال میکنند که با تظاهر و مذهب دارای تشریفات توسط یک روحانی نمایی خریده شده (امام جمعه)... میتوانند قیافهی ضددین خود را بپوشند.[iii][3] حتی سخن از این فراتر رفته و بحث حمله به امام جمعه مطرح میشود.[iv][4]
بعد از جریان پانزده خرداد به گزارش ساواک در بین اعضای هیئت مذهبی و طرفداران جبههی ملی و بازاریان از قول برادر آیتالله خمینی گفته میشود که شاهنشاه آقای امام جمعهی تهران را مأمور کردهاند تا با آیتالله خمینی تماس بگیرد و هدف و پیشنهادات او را پرسش نماید و خمینی در ضمن ملاقات با امام جمعه گفته است هر چه میخواستم بگویم روز عاشورا در قم گفتهام و غیر آن حرفی ندارم.[v][5]
نظر آمریکاییان نسبت به امامی
حسن امامی امام جمعهی تهران مهمترین چهرهی مذهبی موجود در میان ملازمین شاه است. به خاطر موقعیتش او از مقداری نفوذ مذهبی و سیاسی برخوردار است لیکن به خاطر حمایتش از شاه اکثر روحانیون حرف او را خریدار نیستند. او از رابطههای سیاسی بسیار وسیعی برخورار است و شاه نیز در همین زمینه از او بهره میگیرد. وی در حال حاضر 74 ساله است و ممکن است نتواند بیش از این نقش خود را بازی کند ولی هنوز هم فعال است و شاه را به کرات میبیند. امامی از خانوادهی سلطنتی قاجار است و پدر و پدربزرگش هر دو امام جمعه بودهاند. تا آنجا که میدانیم حسن فرزندی ندارد که جانشین وی شود. امامی در زمینهی علوم الهیات تحصیل کرده ولی هیچ کس او را یک عالم واقعی در زمینهی الهیات اسلامی نمیداند. اما او تحصیلات اروپایی بسیار خوبی داشته است که عبارت است از تحصیل در رشتهی حقوق در دانشگاه لوزان و بیش از هر روحانی عالیرتبهی شیعه به تاریخ و فلسفهی اروپا آشنایی دارد.[vi][6]
دکتر سیدحسن امامی نیز احتمالاً در زمینهی امور مذهبی با شاه مورد مشورت قرار میگیرد. گرچه مردی است امروزی و متجدد ولی امامی در ابراز نظریات شخصی مقامات سفارت را تحت تأثیر قرار داده و در ابراز عقاید خود در مجالس خصوصی وحشتی ندارد.[vii][7]
سرانجام
شعلهور شدن آتش انقلاب اسلامی همزمان است با وخامت حال جسمانی سیدحسن امامی، به همین دلیل وی در اواخر عمر رژیم راهی اروپا میشود و در اواخر مراد 1358 در سوئیس فوت میکند و همانجا به خاک سپره میشود.
پی نوشتها
[viii][1]. بهرام افراسیابی، وقتی پردهها بالا میرود، نشر مهر، چاپ دوم، ص 285
[ix][2]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جلد دوم، چاپ دوم، 1370، ص409
[x][3]. سیر مبارزات امام خمینی در آینهی اسناد به روایت ساواک، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول 1386، جلد یازدهم، صص 241ـ 240
[xi][4]. همان، صص 374ـ 373
[xii][5]. همان، جلد دوم، صص 235ـ 234
[xiii][6]. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا، اردیبهشت 1366، جل اول، ص56
[xiv][7]. همان، ص 185