از بدو هجوم فرهنگی غرب به کشور ما، حجاب زن ایرانی در معرض کینه توزانه ترین حملات قرار گرفت. بارها در گفتار، نوشتار و اشعار وانمود می شد که حجاب زن، سدّ باب معرفت است. در این میان نشریات زنان بیشترین تلاش را داشتند. گویی تنها فلسفه انتشار آنها تبلیغ علیه حجاب زنان بود. مجله عالم نسوان که یکی از نشریات فعال در این زمینه بود
نشریات زنان
به موازات توسعه مدارس و مجامع زنان، انتشار نشریات نیز در دستور کار تجدد خواهان قرار گرفت که هم چون تأسیس مدارس دخترانه و تشکیل انجمن های زنانه از هدایت و حمایت مبلغان مسیحی برخوردار بود. البته قبل از آن نشریاتی چون صور اسرافیل، حبل المتین، مساوات، ایران نو،ندای وطن و ملانصرالدین که آقایان منتشر می کردند، در بخش هایی از مطالب خود، به مسائل مربوط به زنان می پرداختند، اما برای رسیدن به اهدافی که از پیش تعیین شده بود، کافی نبود. لذا می بایست نشریات مختص به زنان مستقیماً منتشر می شد تا هرچه بیشتر و سریع تر زنان با فرهنگی که امواج آن از غرب سرازیر شده بود، آشنا شوند. اداره کنندگان این نشریات همان مدیران، معلمان، فارغ التحصیلان یا اعضای همان مدارس و انجمن ها بودند.
در سال 1289، خانم کحّال اولین نشریه زنان به نام دانش را در تهران منتشر کرد. مزین السلطنه مدیر مدرسه دخترانه مزینیه در سال 1292 دومین نشریه زنان به نام شکوفه را در تهران انتشار داد و در سال 1298 نشریه زنان با مدیریت صدیقه دولت آبادی نخست در اصفهان و سپس در تهران منتشر شد. در همان سال عالم نسوان به صاحب امتیازی خانم نوابه صفوی و هم کاری شاگردان و فارغ التحصیلان مدارس امریکایی انتشار یافت.
زنان ایران نشریه دیگری بود که در سال 1299 منتشر شد و اطلاع بیشتری از آن در دست رس نیست.
در این سال شهناز آزاد نامه بانوان را نشر داد و فخر آفاق پارسا در سال 1301 نشریه جهان زنان را در مشهد و سپس در تهران منتشر کرد.
در سال 1302 که جمعیت نسوان وطن خواه فعالیت خود را آغاز کرد، مجله ای به نام نسوان وطن خواه منتشر نمود که در واقع ارگان جمعیت به شمار می رفت. هم کاران مجله عبارت بودند از: فخرالسلطنه فروهر، نورالهدی منگنه، فخر اعظمی ارغوان و عده ای دیگر.
در سال 1304 نسوان شرق را مرضیه ضرابی چاپ و منتشر کرد. نسوان، سعادت و دختران اسران، از مجلات زنانه دیگری بود که در تهران منتشر می شد و به آنها نشریه نورافشان در بوشهر را نیز باید افزود.
نگاهی به مطالب مطبوعات در این دوره
مطالب مطبوعات را در این دوره به دو قسمت می توان تقسیم کرد:
الف) مطالب عادی و گاه مورد نیاز، مانند آموزش خیاطی، آشپزی، بچه داری، رعایت بهداشت، خانه داری و مانند آن؛
ب) مطالب اصلی که به وسیله آن فرهنگ غرب را ترویج می دادند و با اسلام مقابله می کردند. این مطالب با هدایت مبلغان مسیحی یا با تأثیرپذیری از افکار آنها نوشته و منتشر می گردید. این فرهنگ سازی ها در اوایل سلطنت رضاخان که اسلام زدایی اساس سیاست او بود، با صراحت بیشتری اوج گرفت.
چند مورد از موضوع هایی که این نوشته ها به آن پرداخته اند، چنین است:
1. علل عقب ماندگی زنان
فرزندان خدا، تماماً چه ذکور و چه اناث، در نظرش عزیز و یکی می باشد و خدا هیچ راضی نیست که یکی از فرزندان او در زحمت و شکنجه باشد... نسوان مغرب زمین بر عکس ما در هر کاری حق تقدم را داشته و دارا هستند و مردان در کارهای مشکل و مطالب غامض و حتی سیاست ها با زن ها مشورت می کنند... . زن های ایران بدون شک در صورت داشتن آزادی و نداشتن تحکمات و تهاجمات و ترس مردانمان کارهای مرجوعه را صدهزار مرتبه به مراتب بهتر از آنها انجام می دهیم (آب نمی بینیم و گرنه شناگر قابلی هستیم)... . ای برادران و ای خواهران ما ! آیا فرزندان والدین ایرانی الاصل قدیم خود نمی باشیم؟ آیا ما حسن سلوک و رفتار و مهربانی مخصوص ایرانیت خود را بر طاق نسیان گذارده ایم؟... مملکت چندین هزارساله ایران که مردمش دارای هزاران خصایل حمیده و اخلاق پسندیده بودند، به واسطه هجوم و تخطی تازیان به خاک ایران بدین روز رسیده است. این اعراب پس از استیلا و فرمان روایی بر ایران نه فقط زبان و خط و صنعت و تجارت و هوش و فکر و بالاتر از همه آن روح پاک و صادق ما را از بین بردند، بلکه خصلت های زشت و بدسلوکی ناهنجار خویش را که با طبقه نسوانشان داشتند، به پدران و مادران آن عهد ما یاد دادند... ای خواهران محترمه و برادارن من، ما از تازیان وحشی گذارانده ایم اگر آنها یک مرتبه دخترهایشان را زنده به گور می بردند، شما روزی هزار مرتبه آنها را می کشید و زنده می سازید. شما دمی ما را به حال خود راحت نمی گذارید. قرن هاست که ما را علاوه بر شداید و زحمات طاقت فرسا زنده زنده کفن کرده اید؛ آن هم چه کفنی؟ کفن سیاهی که حتی حیوانات وحشی هم از هیبت دیدار آن وحشت کرده و فرار می کنند!... چرا از یک دختر جوانی که با پسری طرح دوستی می ریزد جلوگیری می کنید و می خواهید او را بکشید و می گویید این کارها را دختر نباید بکند؟ مگر دختر آدم نیست؟ مگر دختر نمی خواهد زندگی کند؟ خدا را هزار مرتبه شکر می گوییم که از موقعی که ستاره درخشنده بی زوال اعلی حضرت پهلوی پدر تاج دار ما طلوع کرده، فرق فاحشی نسبت به این موضوع مهم اساسی ملاحظه می کنیم. از آن تعدیات و بی علاقگی و محروم بودن از هر نوع وسایل راحتی که در ازمنه قدیم و دوره هجوم اعراب تا سلطنت قاجاریه رواج کاملی داشت، خلاصی یافته ایم.
این مقاله با عنوان «یک نامه رسیده به دفتر مجله» چاپ شده و نویسنده آن شخصی به نام تاج هما معرفی گردید، در حالی که از شروع نامه و از عبارت «فرزندان خدا»، جعلی بودن نامه معلوم است و نویسنده آن از همان مسئولان مسیحی مجله بوده اند.
ب) مقابله با آداب اسلامی
بر هر فردی از افراد ایرانی معلوم و مسلم است که پس از استیلای عرب بر عجم، این نوع ستم دیده به اجبار از زبان مادری خود محروم و بسا کلمات عربی را بر خود پذیرفت، چنان که امروز هر باسواد یا بی سوادی در وطن به ملاقات یک دیگر، کلمه «سلام علیکم» را به کار می برد. خوش بختانه در زمان پهلوی که به نو تاریخ باستان وطن از سر گرفته است، نوجوانان قوم با روح شاد در وقت دیدار، یک دیگر را با لفظ «نیم روز خوش» و موقع غروب «پسین نیک» و از آن پس یکدیگر را با لفظ «شب خوش» آشنا می سازند. هم چنین در موقع بدرود با لفظ «شاد باش» از هم دور می شوند و این است پیشنهاد یکی از دیپلمه های کالج امریکایی تهران که مادران قوم را نیز بدان بشارت داده تا فرزندان خود را بدرود دستور شادزی دهند.
ج) الگوی زنان ایرانی
برای سنجیدن تمدن هر ملتی بهترین وسیله این است که بدانیم با زن های خود چگونه رفتار می کنند و برای هیئت نسوان که نصف جامعه را تشکیل می دهد، چه مقامی قائل می باشند... . زن ها می توانند در ممالک متمدن و خوش بخت مقام بسیار رفیعی را حائز باشند. زن ها در ممالک غرب می توانند به هر مدرسه ای که میل داشته باشند، داخل شوند و هر رشته از علوم را که بخواهند تحصیل نمایند.
برای تربیت زن ها امروز بیشتر از مردها وقت و پول صرف می شود. در امریکا یک جمعیت بزرگی هستند که مرام خود را کمک نمودن به مادران قرار داده اند... . باید دانست چرا امریکایی ها این قدر جدیت در تعلیم زن ها می نمایند، جوابش خیلی ساده است: امریکایی ها می دانند حال و آتیه آنها بسته به وجود مادران است.
[...] در وضع زندگانی زن های ترکیه خیلی تبدلات پیش آمده است. از زمانی که پیرلتی، نویسنده معروف، در اوایل قرن بیستم پرده از روی عادت و اخلاق آنها برداشته، تا به حال تغییرات مهم غیر قابل تصوری در ارکان و حیات نسوان ترک به وجود آمده است. نهضت بیداری آن زمان را امروز می توان خاتمه یافته پنداشت. مهم ترین عامل، حجاب یعنی نقاب مقدس فعلاً در محیط ترکیه معنویت حقیقی خود را به کلی از دست داده و اگر هم در بعضی موارد استعمال شود، فقط جنبه زینت و مد روز را داراست. چاقچورهایی که تا مچ را مستور می داشتند، جای خود را به لباس های کوتاه آخرین مد پاریس واگذار نموده اند... روزهای تعطیلی یکشنبه روی عرشه و روی کشتی های بغاز و بوسفور زن و مرد برای گردش و تفریح با هم تجمع می نمایند... زن های ترک خیلی ساعی هستند که طرز کار و فکر خواهران اروپایی خود را فراگیرند... . دولت ترکیه دیگر در عالم بین المللی یک عنصر بی روح نالایقی به شمار نمی رود، بلکه امروز یکی از عوامل مهم ترقی نوع بشر است.
حجاب مشکل اصلی زنان
از بدو هجوم فرهنگی غرب به کشور ما، حجاب زن ایرانی در معرض کینه توزانه ترین حملات قرار گرفت. بارها در گفتار، نوشتار و اشعار وانمود می شد که حجاب زن، سدّ باب معرفت است. در این میان نشریات زنان بیشترین تلاش را داشتند. گویی تنها فلسفه انتشار آنها تبلیغ علیه حجاب زنان بود.
مجله عالم نسوان که یکی از نشریات فعال در این زمینه بود، در یکی از شماره های خود چنین شعری درج کرده بود:
خراب خانه ناموس از این نقاب شود
که گفت حافظ ناموس زن نقاب شود؟
زن ارکه عالِم شد علم سد ناموس است
فقط ز جهل بود گرزنی خراب شود
چگونه مشق نگیری ز آمریک و اروپ
که از تمدن زن خیره شیخ و شاب شود
حجاب بر رخ زن سد باب معرفت است
کجاست دست تمدن که فتح باب شود؟
اولین اقدام عملی
در آغاز سال 1307، در حالی که انبوهی از اقشار مختلف مردم در حرم حضرت معصومه(ع) در قم اجتماع کرده بودند و منتظر حلول سال جدید بودند، یکی از همسران رضاخان و دخترانش، بدون حجاب در یکی از ایوان های صحن نشسته و در انتظار آغاز سال نو بودند. چون چنین وضعی در آن مکان سابقه نداشت، آیت الله شیخ محمد تقی بافقی به آنها اعلام می کند اگر مسلمانید باید حجاب را رعایت کنید و اگر مسلمان نیستید ورود غیر مسلمان به این مکان جایز نیست. این برخورد بی پروا و غیرمنتظره باعث شد همسر شاه به هراس بیفتد و با تلفن شاه را در جریان قرار دهد و از وی کمک بخواهد. رضاخان بلافاصله با عده ای سرباز و نظامی خود را از تهران به قم رساند. به دستور او مرحوم بافقی را که در مسجد بالا سر مشغول نماز بود، دستگیر کردند و پیش او بردند. شاه، پیرمرد محترم را مضروب و مجروح کرد و حکم به حبس و تبعیدش داد.
دیکتاتور با چنین برخوردی تصمیم گرفته بود در همان آغاز چنان رعب و وحشتی به وجود آورد که احدی را یارای مقاومت نباشد.
آماده کردن افکار عمومی
در سال 1309 زمانی که دیکتاتوری رضاخان تثبیت شده بود، دولت برای آسان شدن کار کسانی که پیش رفت زنان را در بی حجابی و پوشیدن لباس اروپایی می دانستند، ورود کلاه های زنانه را آزاد اعلام کرد. در سال 1311 سه تن از زنان عرب به نام های نور حماده از لبنان، حنینه خوری از مصر و سیده فاطمه از عراق به ایران آمدند تا دومین کنگره زنان شرقی را در تهران افتتاح نمایند. در این کنگره که در شانزدهم آذر آن سال شروع شد، خانم نور حماده، رئیس کنگره، با عبارات تملق آمیزی سخن خود را این گونه آغاز کرد:
خانم های عزیزم!
در مرغزاری مصفا و چمن زاری پرطراوت، درختی سبز و خرم سر به آسمان کشیده و از شاخه های زیبای خود سایه بر زمین افکنده بود. من طفل بودم و در مدرسه انگلیسی بیروت تحصیل می کردم. روزها زیر سایه این درخت می آرمیدم، اشعاری می سرودم یا دروس خود را مطالعه می کردم، روزی خستگی بر من غالب آمد و حالتی شبیه به خواب یا اغما به من دست داد. در آن حالت خواب دیدم، مکاشفه و شهود کردم یا وحی و الهامی به من رسید. نمی دانم، به هر حال چیزی به مخیله من گذشت. نردبانی از طلا در میان قوس درخشانی از نور دیدم که پایه آن به روی زمین جای داشت و سر آن به اوج علیین می رسید. ملائکه رحمت از این نردبان صعود می کردند. پای این نردبان ملک رحمت، بزرگ تر و باشکوه تر بر فراز تختی جای گرفته بود و بر بالای آن ملک عظیم و درخشان که نور بر عالم می تابید، بر عرش عظیمی قرار داشت. من پیش رفتم و خواستم از این نردبان بالا روم و به تخت ملک وسطی و عرش عظیم ملک رحمت برسم. ولی شیاطینی در آن جا بودند که مرا منع می کردند. در این حال، هاتفی به من گفت که دست به دامن دو ملک پایین زن تا تو را به ملک بزرگ برساند و او تو را به ملک بزرگ تر خواهد رسانید. من به این دو ملک متوسل شدم تا رسیدم به آن دو ملک دیگر و چون الطاف او شامل حالم شد، رسیدم به آن ملک اعلی. این روءیا و این خاطره در قلب من باقی ماند و مرور ایام قادر به محو آن نبود تا به این سرزمین وارد شدم و حقیقت آن روءیا را به چشم دیدم. دانستم که آن ملک رحمت که در عرش اعلی قرار داشت، اعلی حضرت قدر قدرت پهلوی و ملکی که بر تخت رفیع جای داشت، حضرت اشرف اعظم آقای تیمور تاش وزیر محترم دربار اعظم پهلوی و دو ملک دیگر که مرا به آن دو ملک عالی رسانیدند، آقای شاهزاده افسر و آقای اورنگ هستند.[!!] این بود روءیای طفولیت من و حقیقت آن که در مملکت شما به چشم دیدم و برای ادای تشکر عرضه داشتم... .
در سال 1313 رضاخان به ترکیه رفت. وی در آن جا مجذوب سیاست های اسلام زدایی مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) رهبر ترکیه گردید و در همان جا قول داد هم چون رهبران آن کشور، سیاست مبارزه با مذهب را در ایران دنبال کند. در قسمتی از نطق وی در ترکیه آمده است:
به واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من، امیدوارم هر دو ملت بعد از این هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده، منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد.
در فروردین ماه 1314 در مجلس جشنی در شیراز که با حضور وزیر معارف برگزار شد، دختران دانش آموز به دستور مقامات مکلف شدند بدون پوشش معمول، دست جمعی سرود بخوانند و سپس به ورزش گروهی ژیمناستیک بپردازند. این اقدام موجب خشم سید حسام الدین فالی، روحانی متنفذ شهر شد. به امر او مردم در مسجد وکیل تحصن کردند و بازار شیراز تعطیل شد. این قیام با دستگیری و حبس مرحوم فالی سرکوب گردید. در همان سال دستور داده شد مدارس دختران و پسران مختلط شود. شایعه قریب الوقوع بودن کشف حجاب به طور رسمی موجب هیجان ملت شد و خشم و نفرت شهرها را فرا گرفت.
در 22 اردیبهشت ماه 1314 به دعوت علی اصغر حکمت، وزیر معارف وقت، عده ای از زنان در دارالمعلمات واقع در کوچه ظهیرالاسلام، خیابان شاه آباد (جمهوری اسلامی فعلی)، جمع شدند و مأموریت یافتند جمعیتی تشکیل بدهند و زیر نظر وزیر معارف، اساس نامه آن را تنظیم کنند و با حمایت دولت در جهت آزادی زنان از حجاب فعالیت نمایند. این جمعیت که بعد «کانون بانوان» نامیده شد، اساس نامه خود را به این شرح اعلام کرد:
کانون بانوان ایران به ریاست عالیه والاحضرت شاه دخت شمس پهلوی و معاضدت و مراقبت وزارت معارف برای اجرای مقاصد زیر تأسیس می شود:
1 . تربیت فکری اخلاقی بانوان و تعلیم خانه داری و پرورش طفل، مطابق قواعد علمی به وسیله خطابه ها، نشریات، کلاس های اکابر و غیره؛
2 . تشویق به ورزش های متناسب برای تربیت جسمانی با رعایت اصول صحّی؛
3 . ایجاد موءسسات خیریه برای امداد به مادران بی بضاعت، اطفال بی سرپرست؛
4 . ترغیب به سادگی در زندگی و استعمال امتعه وطنی؛
5 . این کانون بر طبق ماده 587 قانون تجارت، شخصیت حقوقی دارد و رئیس آن نماینده کانون خواهد بود.
اعضای هیئت مدیره کانون عبارت بودند از: اشرف نبوی، اختر کامبخش، بدرالملوک بامداد، بتول شیوایی، مهربانو سپاهی، افسرالملوک آریایی، بتول همایون احتشامی، فخرایران غفاری، هاجر تربیت، قمر کیا، پروین اعتصامی، تاج الملوک حکمت، منیرافخم افخمی، عصمت الملوک دولتداد، شمس الملوک جواهر کلام، فخرعظمی ارغون، شمس الضحی نشاط، شاه بانو فخر، صدیقه ریاضی، مهرانور سمیعی و نصرت سلیمی.
خانم هاجر تربیت به ریاست کانون انتخاب شد و اعضا با برگزاری مجالس سخن رانی، نمایش، کلاس های آموزشی برای بزرگ سالان و تمرین های ورزشی فعالیت خود را آغاز کردند. هدف اصلی و پنهان کانون، مبارزه با حجاب زنان و ایجاد زمینه برای کشف عمومی و رسمی آن بود. به این دلیل که مردم نمی توانستند بی حجابی را تحمل نمایند و با چنین زنانی برخورد می کردند، پلیس دستورات محرمانه ای دریافت کرد تا از زنان بی حجاب که به تدریج تعداد آنها فزونی می یافت، حمایت کند. در تیرماه 1314 مردم مشهد، به رهبری علما و با سخنرانی های مهیج شیخ بهلول در حرم امام رضا(ع) متحصن شدند. این تحصن، شکل قیام به خود گرفت و ارتش با خشونت و بی رحمی با توپ و سلاح سنگین آن را سرکوب کرد و تعداد بسیاری از مردم را به شهادت رساند و اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی، به جرم تعلل و سهل انگاری در اجرای کشف حجاب، اعدام شد.
در آغاز دی ماه 1314، به مناسب بازگشت ژنرال ژان فرانسوی، از مستشاران ارتش ایران، به کشورش، دستور برگزاری مجلس ضیافتی صادر شد که افسران و امرای ارتش همراه با همسران خود بدون حجاب در آن شرکت نمایند. یکی از رجال آن دوره می نویسد:
در یکی از شب های اوایل دی ماه سال 1314، برای تشریفات مراجعت سپهبد ژان از ایران، وزارت جنگ مقتضی دانست به پاس احترام (نسبت به ژنرال ژان) مجلس ضیافتی از افسران عالی رتبه و امرای ارشد بر حسب فرمان شاه منعقد سازد. یک ساعت قبل از آنکه وقت اداری روز قبل از شب پذیرایی پایان یابد، ناگهان بخش نامه ای تنظیم و صادر گردید که طبق آن عموم افسران مدعو در این مهمانی، گذشته از اینکه مانند سایر ضیافت ها حاضر باشند، موظف بودند که با خانم های خود در سر میز شام حضور یابند. وصول این بخش نامه ولوله و آشوب و هراس بی مقدمه ای ایجاد نمود... . برای بعضی ها رفتن به آن مهمانی سخت تر از عزیمت به جبهه جنگ بود، تا اینکه زن و شوهر هراس ناک از منزل خارج شده، یکی به دکان سلمانی رفته و دیگری به دنبال کلاه و پیراهن بلند و مناسب به لاله زار و اسلامبول و خانه های ارامنه و کلیمیان و همسایه شتافته و همه جا را زیر پا گذاشتند، و آن دیگری نمی داند گیس زنش را چطور به دست نامحرم بدهد که کوتاه کند و آن یکی می خواهد صورت زنش را طوری اصلاح کند و هزاران درد دیگر.
تازه بعد از این مصیبت ها، ساعت هشت شده و مرد نمی دانست چطور زنش را بی حجاب از میان کوچه و بازار عبور داده، سوار اتومبیل و درشکه کند و به مجلسی که عده زیادی مرد درآن است، با این قیافه و ترکیب ببرد. بالاخره همه افسران با بانوانشان وارد مهمانی شدند و به قدری قیافه شان خنده دار و مضحک بود که سپهبد ژان در مراجعت به پاریس، به وابسته نظامی ایران که به استقبالش آمده بود، می گوید: نه مشاهده رژه ارتش و نه بنیاد دانشکده های ایران، هیچ کدام آن اثر روحی را که دیدار مهمانی شب آخر در من به وجود آورد، در خاطرم باقی نگذاشته، من از آن مهمانی قدرت شاه ایران و نهضت تجدد طلبی را که به زور به یک ملتی تزریق می شد، به خوبی استنباط کردم آن شب مهمانی قیافه کارناوال، محفل بالماسکه، مجلس عزا و هرچه بگویید داشت، جز یک شب نشینی حقیقی و زیبا. در آن شب، اغلب زن ها در کنار هم جمع شده و مردها نیز در طرف دیگر ایستاده مانند آن که جنایتی مرتکب شده بودند، ملتهب و ناراحت و شرمگین و افسرده بودند و پی درپی به ساعت نگاه کرده، انتظار پایان مجلس را داشتند. موزیک می نواخت و کسی نمی رقصید؛ غذا بود، ولی هیچ کس اشتها نداشت. در مراجعت نیز اغلب ناراحت بودند و بسیاری از افسران و بانوانشان شب را تا صبح بیدار بودند و پریشان و نگران در فکر آینده بودند... موضوع این مهمانی و داستان آن شب، روز بعد به سرعت در سراسر محافل سیاسی و نظامی و بازاری و روحانی تهران انتشار یافت و جامعه تهرانی تکان خورده و بدون گفت وگو، مردم خود را آماده و منتظر عملیات وسیع تری کردند. هنوز صحبت در اطراف آن مهمانی تمام نشده بود که یک روز بعد فرمان صادر گردید. تمام ادارات تابعه وزارت جنگ ناگزیرند که در یک مهمانی شرکت کنند، به این ترتیب که رئیس اداره باید ضیافتی داده و از کلیه افسران و کارمندان زیر دست خود با خانم هایشان دعوت کند. این فرمان به تمام فرماندهان لشگرها و تیپ ها و هنگ ها و گردان ها و واحدهای مستقل نواحی صادر گردید و به مورد اجرا گذاشته شد و این اقدامات مقدمه صدور فرمان روز آزادی بانوان در روز تاریخی هفدهم دی گردید.[!!]
علی رغم ایجاد جمعیت های گوناگون زنانه و مردانه یا مختلط، تأسیس و توسعه مدارس جدید، انتشار نشریه های مختلف و تشکیل مجالس آشکار و مخفی، شب نشینی و ضیافت ها، اجرای نمایش ها و اقدامات دیگر که در فاصله سال های 1227 تا 1314 و قریب به یک قرن طول کشید، ملت ایران و حتی امرا و افسران ارتش، به علت نفوذ سنن مذهبی در مردم، به حدود و ثغور دین معتقد و پای بند بودند. از طرف دیگر، استعمار و استبداد بر اسلام زدایی که کشف حجاب اولین و مهم ترین مرحله آن بود، اصرار داشتند و چون مسالمت و مماشات، آن هم پس از گذشت چند دهه نتیجه نداد، ناگزیر به زور متوسل شدند.
در اوایل آذرماه 1314 محمدعلی فروغی، ذکاءالملک که ریاست دولت را به عهده داشت، به علت خویشاوندی با اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی که مغضوب و معدوم شده بود، ساقط شد و محمود جم به جای وی دولت را در دست گرفت و مأمور شد تا کشف حجاب را رسماً به مرحله اجرا در آورد. وی در خاطرات خود می نویسد:
روز یازدهم آذر 1314 کابینه مرحوم محمدعلی فروغی مستعفی شد. در آن کابینه من سمت وزیر کشور را داشتم. پس از استعفای دولت، من از معاونین و همکاران خود خداحافظی کرده و به منزلم در قلهک رفتم. اتفاقاً آن روز مرحوم دکتر قاسم غنی نهار میهمان من بود... . بعدازظهر من و آن مرحوم برای قدم زدن و گردش کردن از خانه بیرون آمدیم... . در طول یکی از کشت زارهای گندم قدم می زدیم [...] که ناگهان پیش خدمت منزل نفس زنان خود را به ما رسانید و خطاب به من گفت: دو بار از دربار تلفن کرده و شما را خواسته اند؛ تلفن چی گفته که هر کجا هستید بلافاصله خود را به دربار برسانید... . با عجله لباس هایم را پوشیدم و عازم شهر شدم. اعلی حضرت فقید در محوطه کاخ مشغول قدم زدن بودند که من به حضور رسیدم. اعلی حضرت به محض آن که چشمانش به من افتاد، فرمودند: جم! چرا امروز در وزارت خانه حاضر نشدی؟ قبل از آن که من جوابی بدهم، ایشان اضافه فرمودند: به هر حال شما را مأمور تشکیل کابینه می کنم. بهتر است اعضای دولت تازه نیز همان وزرای کابینه فروغی باشند. بنابراین خیلی زود آنها را احضار کنید و مراسم معرفی را به عمل آورید... . نیم ساعت بعد مراسم معرفی انجام شد. وقتی خواستیم از حضور مرخص شویم، اعلی حضرت به من امر کردند: شما این جا بمانید کار مهمی دارم... . بعد از مدتی اعلی حضرت رو در روی من ایستاده و فرمودند: این چادر چاقچورها را چطور می شود از بین برد؟ دو سال است که این موضوع فکر مرا به خود مشغول داشته. از وقتی که به ترکیه رفتم و زن های آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار می کنند، دیگر از هرچه زن چادری بود بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیش رفت ماست، درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد. من مدتی است به این فکر هستم که زن ایرانی در این قفس سیاه دست و پایش بسته است... . اگر زن امّل و نفهم و محبوس باشد، چطور می تواند نسل خوب و شایسته پرورش دهد؟ عرض کردم: صحیح می فرمایید قربان! زن را باید از اندرون بیرون کشید و زنجیر اسارت را از پای او برداشت... . فرمودند: چطور است این تحول را از اندرون دربار شروع کنیم. من فکری کردم و به عرض رساندم: اگر اجازه بفرمایید در روز افتتاح دانش سرای مقدماتی تهران، علیا حضرت ملکه و علیا حضرت شاه دخت ها به اتفاق اعلی حضرت در مجلس جشن حاضر شوند؛ ضمناً به همه بانوان وزرا و رجال نیز دستور خواهیم داد که بدون حجاب در این جشن حضور یابند. این عمل اولین قدم برای رفع حجاب خواهد بود و زمینه ای برای اجرای نیات و مقاصد شاهنشاه در از بین بردن چادر و چاقچور است. اعلی حضرت گفتند: به شرط آن که موضوع در هیئت دولت مطرح و تصویب شود، فکر خوبی است. همین حالا بروید و در این باره فکر کنید که طرح لازم را بریزید. این انقلاب بزرگ باید با فکر و تدبیر صورت بگیرد... . من موضوع را با هم کاران خود در میان گذاشتم و گفتم اعلی حضرت مصمم هستند که به هر قیمتی شده این مشکل اجتماعی را از بین ببرند... . پیش نهاد شده که وزرا 24 ساعت فکر کنند و دنباله مذاکرات و اخذ تصمیم به جلسه بعد که قاعدتا در حضور اعلی حضرت تشکیل می گردید، موکول شد. در جلسه بعد اعلی حضرت فقید نیم ساعت صحبت کردند و از مزایا و اثراتی که کشف حجاب در پیشرفت مملکت خواهد داشت، مطالبی اظهار داشتند... و بعد افزودند: شرکت همسران و دختران من در جشن افتتاح دانش سرای مقدماتی باید سرمشقی برای همه زنان و دختران ایرانی مخصوصاً خانم های شما و وزاری مملکت باشد. ممکن است در ابتدا این عمل سر و صدا و جنجال زیادی به پا کند، ولی به هر حال کاری است که باید انجام شود. ما با هوچی بازی و تعصب های خشک نمی توانیم کاروان ترقیات مملکت را عقب نگه داریم. زن باید از این چادر سیاه آزاد بشود.
ادامه دارد....