فکر تشبه به اروپایی از آن جا به سر پهلوی آمد. صورت بلا آراسته است و بیشتر معایب که امروز گریبان گیر ملل است، از طرز زندگی برخاسته. در شرق فقط زن ها در چادر نبودند، زندگی اعیانی تا درجه ای در پرده بود، تجملات در برزن و بازار ظهور نداشت و کمتر تحریک به رشک و رقابت می کرد... تقلید اروپایی به صورت خوش می نماید، به معنا دشوار است... . ترقی اروپا در افزارسازی است، نه در اسکی و فوتبال بازی لازمه امداد به زندگانی. اگر رفعِ حجاب باشد، رفع حجب و حیا زندگانی را خراب کرد.
هفدهم دی؛ روز به سر آمدن کاسه صبر استعمار
استعمار از طریق عوامل داخلی خود، حدود یک قرن تلاش کرد با شیوه های مختلف زن ایرانی را از پرده عصمت و عفت بیرون آورد. این تلاش ها مخصوصاً در زمان رضاخان شدت یافت. عده ای فریفته شدند اما توده های مردم بی توجه به اینگونه تبلیغات هم چنان سنت های خود را حفظ می کردند. استعمار بیش از این تحمل نداشت؛ زیرا کشورهایی هم چون افغانستان و ترکیه نیز مدت ها قبل از آن حجاب زنان را برداشته و آماده تطبیق کامل خود با فرهنگ غرب بودند. در ایران حکومت رضاخان بهترین فرصت برای تحقق این امر بود و معلوم نبود این فرصت برای همیشه باقی بماند.
سرانجام در هفدهم دی ماه 1314 برنامه ای که از مدت ها پیش در دستور کار قرار گرفته بود، به اجرا درآمد. به دستور رضاخان جشن فارغ التحصیلی در دانش سرای دختران برگزار شد. در این جشن تمام معلمان، محصلان و نیز زنان مدعو، می بایست بدون حجاب حضور یابند. همسران و دختران شاه نیز برای اولین بار، رسمی و آشکارا بی حجاب در مراسم شرکت کردند.
خانم هاجر تربیت، رئیس دانش سرا با قدردانی از اقدام شاه گفت:
بانوان ایران که برخلاف پیشینیان خود در ادوار اخیر، گرفتار پرده ظلمت و جهالت بودند و در پشت آن مانع بزرگ، نومیدانه دست و پا می زدند، در این سال فرخنده توجه شاهنشاه بزرگ را به جانب خود معطوف دیدند... . چندین قرن گذشت و کسی متوجه حال اسف بار زنان ایران نشد که چه استعداد خدادادی در زیر این تار و پود وهنی به هدر می رود؟ چه قوای سودمندی که جامعه به آن نیازمند است، در این زندان تاریک تلف می شود... . بر اندام زنان جامه های خفت و حقارت را می پوشانیدند، گویا ما را موجوداتی غیر قابل اعتماد و ناشایست تصور می کردند و این خود نهایت خواری و مذلت بود. گاهی یکی از ما از پشت سیاه چال زندان، به دنیای روشن نگریسته و خدمات هم جنسان خود را در سایر ممالک می دید، ولی کو آن دست توانایی که با قدرت مصلحانه خود، درهای علم و معرفت و آزادی و هنرمندی را به روی ما بگشاید و نصف مردم کشور را از رخوت و جهل برهاند. هزار شکر که ما در عهدی قرار داریم که قیود به اندک التفات شاهانه فرو ریخت و سعادت از هر جانب روی آور شد. شاهنشاها! روان آن مادران محروم که در قرن های پیش، از این نعمت بی نصیب ماندند، با زبان بانوان امروزی ایران سپاس گزاری می کنند.
سپس رضاخان با ابرازِ خوش حالی از این اقدام گفت:
بی نهایت مسرورم که می بینم خانم ها در نتیجه دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا شده و پی به حقوق و مزایای خود برده اند. سابق بر این زن های این کشور به واسطه خارج بودن از اجتماع، نمی توانستند حق خود را نسبت به کشور و میهن عزیز ادا نمایند و خدمات و فداکاری خود را آن طور که شایسته است انجام دهند، ولی حالا به مقامی رسیده اند که علاوه بر امتیاز برجسته مادری که دارا می باشند، از مزایای دیگر اجتماع هم می توانند بهره مند گردند. ما نباید از نظر دور بداریم که سابقاً نصف جمعیت کشور ما به حساب نمی آمد، یعنی نصف قوای عامله مملکت بی کار بود.
البته هم خانم تربیت و هم رضاخان می دانستند که حجاب مانع اصلی سیاست اسلام زدایی و غرب گرایی است و نه مشکل پیشرفت زنان، و گرنه تغییری که از آن پس در زندگی چنین زنانی به وجود آمد، چه بود جز آن که با کشف حجاب، رفع حُجب و حیا نیز شد؟ اگر زن قبلاً در خانه و خارج از آن، در جامعه، هم دوش مرد به تربیت فرزند می پرداخت، یا با کار و کوشش مستقیم و غیرمستقیم به اقتصاد و اداره زندگی جامعه کمک می کرد، پس از آن مجبور شد با زن اروپایی، آن هم تنها برای مصرف کننده کالاهای مصرفی هم دوش و هم گام شود.
بنابر ادعای مدعیان آزادی زن، کشف حجاب موجب شد «درهای علم و معرفت و آزادی و هنرمندی» به روی زنان ایرانی گشوده شود و زنان توانستند مانند هم جنسان خود در ممالک مترقی قدم بردارند. آیا از میان چنین زنان «آزاده ای» که غربی ها را اسوه خود قرار داده بودند، در طول بیش از چهار دهه پس از کشف حجاب یک «مادام کوری» یا «فلورانس نایتینگل» یا یک «ژاندارک» به وجود آمد؟ جز این بود که سرانجام چون کلاغ، راه رفتن خود را فراموش کردند و راه رفتن کبک را هم نتوانستند بیاموزند؟ به قول مخبرالسلطنه هدایت که از سردمداران همان حکومت بود، «تمدن بلواری را یاد گرفتند و حتی از غربی ها پیش افتاده اند اما تمدن لابراتواری را هرگز». وی که در اوج قدرت رضاخان در محدوده سال های 1306 تا 1312 رئیس الوزرا بود، می نویسد:
فکر تشبه به اروپایی از آن جا به سر پهلوی آمد. صورت بلا آراسته است و بیشتر معایب که امروز گریبان گیر ملل است، از طرز زندگی برخاسته. در شرق فقط زن ها در چادر نبودند، زندگی اعیانی تا درجه ای در پرده بود، تجملات در برزن و بازار ظهور نداشت و کمتر تحریک به رشک و رقابت می کرد... تقلید اروپایی به صورت خوش می نماید، به معنا دشوار است... . ترقی اروپا در افزارسازی است، نه در اسکی و فوتبال بازی لازمه امداد به زندگانی. اگر رفعِ حجاب باشد، رفع حجب و حیا زندگانی را خراب کرد.
در اروپا عفت و ناموس را فدای تجارت کرده اند، زن را مضطر می خواهند که اجرتِ کمتر بدهند... . کلاه اجنبی، ملیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را... . پلیس دستور یافت روسری را از ]سر [زن ها بکشد، روسری ها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب. مدتی زد و خورد بین پلیس و زن ها دوام داشت. بسیار زن ها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند. امر شد مبرزین محل، مجالس ترتیب بدهند. زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط، عادی شود. وثوق الدوله از پیش قدم ها بود. در کافه بلدیه شب نشینی مرتب شد. من هم دعوت داشتم. نوشتم خانمی مجلس آرا ندارم و تنها آمدن خلاف نزاکت است... . نظمیه به من اطلاع داد که در گوشه دَروس چنان مجلسی فراهم کند. خوش بختانه رعایای دروس ارمنی اند و چند پیرزن که با چادر روی نیمه باز آمدند. آن چه اجباری بود به جای خود، مردان بی ناموس و متملقان چاپلوس، زن های خودشان را به مجلس رقص بردند و به الدنگ ها سپردند. میرزا ابوطالب صاحب حمام پاک را که در نقطه ارگ است، از نظمیه خواستند که در حوزه خود مجلسی آشتی کنان ترتیب بدهند. برخاست و به راه افتاد . گفتند: کجا؟ گفت: [زندان [قصر. می دانم که من این خلاف اخلاق را نخواهم کرد و محکوم به حبس خواهم شد، نگفته، خودم می روم ... . جای شکرش باقی است که سرتا پا برهنه در کوچه آمدن را در پاریس و برلن پلیس منع کرده بود و الا در حرارتِ تقلید، بانوان ما مستعد تقلید بودند و آن چه در پرده داشتند، می نمودند. اگرچه به رنگ لباس های تنگ اینک هم پیداست... . به واسطه رفعِ حجاب، در حقیقت حجب و قبولِ رسومِ ناباب و تقلید هرزه گردان پاریس، تکلف در لباس به جایی کشیده که عایدات مشروع و حلال هشتاد درصد، وفا به ایفای مُد نمی کند. لباس صبح، لباس ظهر، لباس عصر، شب، کفش و جوراب و کلاه هم رنگِ دامن... . سابقه وسمه می کشیدند. سرانگشتان را حنا می بستند. چون پول به خارج نمی رفت، وحشی گری بود. حال که مبلغی گزاف به بهای ماتیک می رود، نشانه ترقی و تمدن است.
بعد از کشف حجاب
توطئه کشف حجاب فتنه ای بزرگ و برای جامعه مذهبی ما بسیار سنگین و تحمل ناپذیر بود. مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری، مرجع تقلید وقت، از غصه آن بیمار شد و چندی بعد از همان بیماری فوت کرد. آیت اللّه حاج آقا حسین قمی که در مشهد ساکن بود و از علمای طراز اول به شمار می رفت، گفته بود: «می روم پای شاه را می بوسم و نمی گذارم این کار انجام شود.» اما کاری که استعمار، نزدیک به یک قرن آن را در سرلوحه برنامه های خود قرار داده و در حکومت دست نشانده رضاخان فرصت اجرای آن را یافته بود، با خواهش و التماس این و آن تغییرپذیر نبود. لذا به آن مرحوم حتی اجازه دیدار با شاه را ندادند و او که تحمل دیدن فساد و منکرات علنی در جامعه را نداشت، به عراق مهاجرت کرد. مرحوم میرزا محمود خراسانی فرزند صاحب کفایه (آخوند خراسانی از مراجع بزرگ عصرمشروطه) که خواست دنباله کار او را بگیرد و با این توطئه مقابله کند، در مشهد دستگیر و تحت الحفظ به تهران برده و زندانی شد و در همان جا فوت کرد، یا به روایتی به شهادتش رساندند. با این حال، علما ناامید نشدند و مخفیانه به مبارزه ادامه دادند و به روشن گری پرداختند. در جریان این فتنه عده ای از متدینان از اندوه سکته کردند. بعضی، زنان خود را طلاق دادند. بسیاری از زنان مؤمن، خود را در خانه محبوس کردند و تنها پس از سقوط دیکتاتوری، در شهریور ماه 1320، فرصت بیرون رفتن از منزل پیدا کردند و چه بسیاری که در محبس خانه مردند و روی آزادی ندیدند.
برخی نیز به شکل عملی با پوشیدن پالتوهای بلند و کلاه های بزرگ یا روسری، به گونه ای که موها معلوم نباشد، با بی حجابی مقابله کردند. عده ای دختران خود را از مدارس جدید بیرون آوردند تا مجبور نشوند بدون حجاب به مدرسه بروند. بدین ترتیب، نبردی نابرابر بین مردمی بی پناه و دولتی با انواع سلاح شروع شده بود.
با فروپاشی دیکتاتوری رضاخان بار دیگر زنان به سوی حجاب روی آوردند. در این دوره یعنی بعد از شهریور 1320 که سلطنت محمدرضا پهلوی شروع می شود، در گزارش های متعدد و مکرر مأموران از رویکرد زنان به حجاب اظهار نگرانی و از مقامات مربوطه تقاضای چاره جویی شده است. اما نظام جدید که با مشکلات فراوانی درگیر بود، ضعیف تر از آن بود که بتواند با حجاب زنان برخورد کند. محمدرضا پهلوی در کتاب مأموریت برای وطنم می نویسد:
شاید مبارزه با حجاب در دوره پدرم فقط با توسل به زور ممکن بود، اما در دوره سلطنت من به جهت رشد زنان نیازی به آن نیست، زیرا آنها با آگاهی حجاب را به تدریج کنار می گذارند.
البته با روی کرد تدریجی زنان به حجاب، به ویژه بعد از قیام پانزدهم خرداد 1342 و آغاز رهبری دینی و سیاسی امام خمینی (ره) مشخص شد که پیش بینی محمدرضا درست نبوده است. توجه زنان از قشرهای مختلف، از جمله تحصیل کردگان در دانشگاه های داخلی و خارجی به حجاب، در این دوره تعجب محافل داخلی و خارجی را بر انگیخته بود.
صدیقه دولت آبادی که از فرقه ازلی، منشعب از فرقه بابی و از پیش گامان مبارزه با حجاب در اواخر دوره قاجار و دوره رضاخان بوده است و از بازگشت زنان به حجاب در دوره بعد از شهریور 1320 به شدت ناراحت و نگران بود و زحمات خود و امثال خود را بر باد رفته می دید، با خشم و نفرت و احساس وحشت از وضعیت جدید هشدار داد:
موضوعی که در پیرامون آن سخن می رانم، احتیاج است در زمینه دو موضوع مهم: اخلاق عمومی و برگشت حجاب.
امروزه بزرگ ترین احتیاج اتحاد برای حفظ آزادی بانوان است. پس من موظفم به شما بانوان یادآوری کنم که یک خطر بزرگ ما را تهدید می کند و آن خطر بسیار نزدیک و وحشت ناک است. کدام خطر؟ خطر مرگ استقلال و آزادی بانوان. اگر امروز از این خطر جلوگیری نکنیم، فردا به خطر مهیب مرگ استقلال ایران گرفتار می شویم. اکنون روز به روز تحریکات در موضوع برگشت حجاب بیشتر است و مرتجعین دارند به مقاصد شوم خود می رسند و نمی دانند به اقدام های تندرو به کجا می روند.
بدبختانه زنان از همه جا بی خبر کورکورانه به جای پای آنها قدم می گذارند. به شما قول می دهم که اشخاص مختلف در مکان های مختلف برای خفه کردن زنان، یعنی نیمی از بدن افراد ایرانی، آستین های فراخ را بالا زده و در جیب های گشاد را باز کرده اند که شما و مرا خفه کنند و بعد از آن که حق استقلال و آزادی ما را کشتند و به ثبوت رسید که نصف بدن مرد ایرانی فلج است، در پای میز صلح عمومی هم قلمی روی حق استقلال ایران و ایرانی کشیده می شود.
امروز عده ما بسیار کم است و عده زنان کهنه پرست و فریب خورده زیاد است. آیا شما حاضرید زیر پای جهال خرد شوید؟ اگر روزی رسید که تاریک نشینان و پست طینتان بخواهند علناً بر ضد ترقی و تعالی زن قیام کنند و آزادی ده ساله ما را برگردانند و حیثیت زن ایرانی را لکه دار نمایند، باور کنید بدون این که پشت سرم را نگاه کنم، یا در خانه ام را پیش کنم، بی درنگ با یک علامت سفید به نام آزادی زنان در میان جمع مردانی که نمی فهمند کور و کر کردن مادر، خواهر، زن و دخترشان جنایتی عظیم است و نمی خواهند بفهمند که مادران آنها عاقل و تربیت شده نباشند، عفت اسلام محفوظ نمی ماند و این چادر بی عصمتی که می خواهند بر سر زنان بکنند، پرده بی عفتی است که بر روی اعمال فواحش می کشند، نه آن چه آنها برای خودشان مذهب ساخته اند. بله در میان همان مردان برخواهم خاست و با صدای رسا به دنیا می فهمانم که ایران خالی از زن نیست و بر فرض در این راه کشته بشوم، افتخار ابد را خواهم داشت و بدانید که این ادعای من به ثبوت رسیده است.
خانم سینتیا هلمز که همسرش ریچارد هلمز از سال 1351 تا 1356 سفیر امریکا در ایران بود، در خاطراتش می نویسد:
از دیده غربی ها به خصوص آنها که طرف دار برابری زن و مرد هستند، چادر معرف محدودیت زن شرقی است. به نظر من این تصور حقیقت ندارد، حجاب دارای امتیازاتی نیز هست... . حجاب با وضع اجتماعی خاصی همراه است. نقش مرد را به عنوان رئیس خانواده تسجیل می کند و بدان معناست که شوهر خواهد توانست شرف خانوادگی خود را از هر گونه هتک حرمت محفوظ بدارد. به این لحاظ بعضی شوهران خواستار آن هستند که همسرانشان حجاب داشته باشند... از آن جا که حجاب نشانه تعدی و ظلم نیست، کوشش برای به دور افکندن آن با موانعی روبه رو شده است. در سال های نخستین دهه هفتاد [میلادی[ زنان در کنار مردان پشت میزهای دانشگاه نشستند، اما رفته رفته زنان خود را پوشاندند و در کلاس ها جدا از مردان قرار گرفتند؛ نمی خواستند دوستانشان تصور کنند که به تحریک مردان جوان می پردازند. آیا این تمایل به حجاب نشانه ای از اعتقادات نیرومند مذهبی بود؟ نشانه ای بود از نارضایتی هایی که به وسیله رهبران مذهبی تشویق می شد، یا واکنش جدی علیه بی بندوباری که در کشورهای غربی شاهد آن بودند؟ از یک دختر خانم خوش سیما و جوان و خوش مشرب که آشنایی نسبتاً طولانی با هم داشتیم سئوال کردم که چرا دوباره به حجاب رو آوردید، پاسخ داد که راه زندگی خود را یافته است و پیش از آن درست بر منطق مذهبش رفتار نمی کرده است. مردها طوری دیگر به او نگاه می کردند، با اشتیاق. وی تصور می کرده با رفتار سابق خودش برادرانش را به لامذهبی تشویق نموده است. بازگشت به چادر تا حدودی عکس العملی بود در برابر فساد غربی که بسیار از مردم تصور می کردند خاندان سلطنتی بر آنها تحمیل کرده و مستقیماً با اعتقادات مذهبی آنها منافات دارد. آگهی های تبلیغاتی بی پرده، گاهی لوازم آرایش غربی را آگهی می کردند، فیلم های سکسی به کشور وارد شده و یا در تلویزیون به نمایش گذاشته می شد و در مطبوعات زنان جوان علناً به خوانندگی تشویق می کردند... رفته رفته متوجه شدم که اسلام تنها مذهب نیست، بلکه آیین زندگی است و به همین جهت، بیشتر و بیشتر مسئله زن ایرانی را درک نمودم. چگونه می تواند هم به ایمان نیرومند و مذهبی خود پای بند باشد و هم در پیشرفت کشور شرکت کند؟
با توجه به این که پدیده های اجتماعی دارای علل مختلف تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نیز عوامل داخلی و خارجی هستند، آن چه گذشت تنها بررسی تاریخی، سیاسی روند حجاب و بی حجابی در تاریخ معاصر ایران بود، اما سایر عوامل و مسائل آن را باید جامعه شناسان و روان شناسان توده ها و صاحب نظران سیاسی و اقتصادی مورد برسی قرار دهند که: آیا جامعه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سوی بدحجابی گرایش داشته است؟ آیا عوامل خارجی در آن نقش داشته اند؟ آیا اخلاق عمومی تأثیرگذار بوده است؟ آیا عمل کرد مسوءلان موءثر بوده است؟ آیا اعمال سیاست های گاه خشن و گاه ملایم، موجبات تجری بعضی را فراهم کرده است؟ آیا بعضی بدحجابی و ترویج آن را نوعی مبارزه سیاسی تلقی می کنند؟ آیا مقبولیت مسئولان و مشروعیت نظام از نظر بعضی در این امر تأثیر گذاشته است؟
به نظر می رسد همه این عوامل کم و بیش در امر بدحجابی دو دهه اخیر نقش داشته اند که بررسی آن از حوصله این مقاله خارج است و همان گونه که اشاره شد روان شناسان و جامعه شناسان باید پاسخ علمی آن را بیان نمایند.