تماسهای ریچارد فرای با ایران از طریق ایستگاه CIA در لندن از سال ۱۳۳۰ در حال شکلگیری بود. پیش از فرای، استادش پرفسور آرتور پوپ به دعوت حسین علاء نخستوزیر وقت برای هدایت فرهنگی و هنری حکومت پهلوی اول از سال ۱۳۰۴ در تهران و شیراز اقامت داشت و به دلیل تئوریپردازی و تبارسازی برای فرهنگ باستانی- پادشاهی ایران نفوذ فراوانی روی رضاخان یافت. پرفسور پوپ طی ۴۰ سال در پوشش مورخ هنرهای باستانی ایران و باستانشناس یک مافیای انگلیسی- آمریکایی قاچاق عتیقههای قیمتی ایران را شکل داد که ریچارد فرای جوان نیز به آن پیوست.
درباره شرق شناسی و شرق شناسان نظرات و دیدگاه های متفاوت و گوناگونی وجود دارد، بنابراین با توجه به این موضوع شرقشناسان افرادی هستند که نگاه عمومی به آنها یک دست نیست؛ برخی آنها را جاسوس و در خدمت دولتهای استعماری میدانند، ولی عدهای دیگر آنها را خادمان فرهنگ شرقی میدانند که همهی زندگیشان را در خدمت شناساندن هویت ملل شرقی به همگان بویژه خود ملل شرق اختصاص دادهاند.
در مورد ریچارد فرای پرسش اساسی این است که این ایران شناس و مستشرق و ایران دوست به خاطر آن همه علاقه به فرهنگ سرزمین ما و این همه همت در معرفی و شناساندن ایران و ایرانی شایسته تجلیل است یا واقعا «جاسوس برجسته سیا» بوده است؛ یا هر دو؟
اگر ایران شناسی بزرگ بوده که دست به کارهای سترگ می زده پس شایسته تقدیر و پاداش و ارج نهادن بر وی است و اگر جاسوس برجسته ای بوده چرا اسناد آن منتشر نمی شود که بر همگان آشکار و مشخص گردد؟
درباره جاسوس بودن ریچارد فرای
ریچارد فرای نه تنها به طور رسمی آخرین بازمانده تشکیلات ضدجاسوسیِ «اتاق سیاه» در CIA شناخته میشد، بلکه از معروفترین ایرانشناسان آمریکایی و از بزرگترین جاسوسان زنده غرب در خاورمیانه است. فرای در زمره پرنفوذترین دانشمندان آمریکا در سطح جهان قرار داشت و البته ماموریتهای مختلفش از او جاسوسی کارکشته و باتجربه در امور خاورمیانه ساخت. وزارت اطلاعات ایران در ابتدای دهه 1370 پس از شناسایی یکی از پروژههای جمعآوری اطلاعات او در تهران رسماً تایید کرد فرای جاسوس CIA است.
شاید از میان همة بازماندگان نسل اول CIA، ریچارد فرای را به چشم یک پدیده تکرار ناپذیر میدیدند؛ که شخصیتش نماد پیچیدهترین شگردهای تاریخ جاسوسی معاصر است. فرای سال 1939 ابتدا به استخدام ارتش آمریکا درآمد و به بخش ویژه «رمزگشایی» در واحد سیگنال سرویس امنیتیِ رفت. فقط 19 سال داشت که کارش را در این سرویس آغاز کرد. «رمزگشایی از مبادلات دیپلماتیک» ماموریت اصلی واحدی که فرای در آن خدمت میکرد، به شمار میآمد و برای کاخ سفید بسیار اهمیت داشت. براساس یک تفاهمنامه سری وزارت خارجه و وزارت جنگ، سالانه بیش از 100 هزار دلار به توسعه این ماموریت اختصاص میدادند. بخش ویژه رمزگشایی در ادبیات جاسوسی معاصر به «اتاق سیاه» شهرت دارد که دارای پیشینه تاریخی طولانی در آمریکا است. همتای انگلیسیِ تشکیلات رمزگشایی، سِکرت آفیس (دفتر مخفی) در لندن بود و از میان آمریکاییها، ریچارد فرای آخرین بازمانده «اتاق سیاه» است.
فرای در کنار یک کار تمام وقت جاسوسی و در همان سال ورودش به ارتش، برای تحصیل در رشته «تاریخ آسیا» به دانشگاه هاروارد رفت و در آن PHD گرفت. از همین نقطه چهره دوگانة او ساخته میشود که بخشی از آن سالها به دلیل ملاحظات امنیتی مخفی مانده است. البته این امتزاج مفرط «فرهنگ» و «نظامیگری» در شخصیتهای سرشناس آمریکا برای هر کسی میتواند شگفتانگیز و عجیب باشد. فرای همزمان با یادگیری زبان فارسی و ژاپنی، اکتبر 1941 به سرویس خدمات استراتژیک کاخ سفید یعنی OSS پیوست؛ همان جایی که براساس ایدههای آیزایا برلینِ انگلیسی (فیلسوف یهودی ) و همکار آمریکاییاش جرج کنان (معمار جنگ سرد آمریکا) شکل گرفت و شالوده اصلی CIA را ساخت. ریچارد فرای زمان جنگ جهانی دوم در سرویس خدمات استراتژیک ابتدا سرپرست میز افغانستان و سپس سرپرست «دایره خاورمیانه» شد. OSS یکی از بانفوذترین حلقههای لیبرالهای یهودی بر کانونهای تصمیمساز اردوگاه لیبرال دموکراسی بود و مهمترین منبع تغذیه اطلاعاتی رئیسجمهور روزولت به حساب میآمد. چهرههایی مانند هربرت مارکوزه، جان فورد، پل سوئیزی و جان اشتاینبک مدتی را آنجا به سر بردند و بعدها پایهگذار حلقه جاسوسی آکادمیک CIA شدند. فرای نیز از رهگذر شاگردیِ پرفسور آرتور پوپ به حلقه شرقشناسان مطرح CIA راه یافت و اولین تجربه او در این زمینه در افغانستان در پوشش استاد دانشگاه حبیبی کابل شکل گرفت.
فرای خودش شکلگیری این چهره دوگانة «جاسوسی/ آکادمیک» را در مصاحبه با شهلا حائری برای پروژه «تاریخ شفاهی» دانشگاه کمبریج شرح داده است:
« پس از شروع جنگ جهانی دوم من به افغانستان فرستاده شدم و در کابل و نقاط دیگر به مدت دو سال و نیم اقامت کردم. کار من در واقع، «جمعآوری اطلاعات» بود، ولی به طور همزمان در اداره آموزش و پرورش افغانستان مشغول به کار شدم و «آموزش» نیز میدادم.»
در پایان جنگ جهانی دوم فرای از طرف دولت آمریکا مدتی را در مصر و ترکیه و هند گذراند تا خلأهای اطلاعاتی کاخ سفید درباره تحولات این مناطق را پر کند. او تحصیلات آکادمیکش را نیز ادامه میداد. از سال 1946.م با ارائه ترجمه کتاب تاریخ بخارا باز هم بورسیه دانشگاه هاروارد شد. و سپس زبانهای پهلوی و سعدی را در مدرسه مطالعات شرقی لندن آموخت. فرای برای پروژه کمبریج توضیح میدهد که به دلیل مطالعاتش در رشته شرقشناسی «مسئولیت هرگونه جمعآوری اطلاعات درباره سرزمینهای شمالی ژاپن» (جزایر کی اوشو) را به او سپردند. و اینچنین و نامش به عنوان اولین افسر اطلاعاتی آمریکا برای شناخت دقیق وضعیت این منطقه ثبت شد.
تماسهای ریچارد فرای با ایران از طریق ایستگاه CIA در لندن از سال ۱۳۳۰ در حال شکلگیری بود. پیش از فرای، استادش پرفسور آرتور پوپ به دعوت حسین علاء نخستوزیر وقت برای هدایت فرهنگی و هنری حکومت پهلوی اول از سال ۱۳۰۴ در تهران و شیراز اقامت داشت و به دلیل تئوریپردازی و تبارسازی برای فرهنگ باستانی- پادشاهی ایران نفوذ فراوانی روی رضاخان یافت. پرفسور پوپ طی ۴۰ سال در پوشش مورخ هنرهای باستانی ایران و باستانشناس یک مافیای انگلیسی- آمریکایی قاچاق عتیقههای قیمتی ایران را شکل داد که ریچارد فرای جوان نیز به آن پیوست.
اولین سفر فرای به ایران از مبداء «انگلیس» انجام شد. او سال ۱۳۳۰ در با یک ماشین لندرور ابتدا از لندن به بغداد آمد و سپس راهی تهران گشت. در این سفر، فرای با سناتور پرویز ناتل خانلری وزیر فرهنگ کابینه علم، صادق چوبک و صادق هدایت در کافه لالهزار ملاقات کرد. روابطش با سناتور خانلری به سرعت گرم شد و کمکها و منابعی را برای انتشار مجله سخن در اختیار او گذاشت، اما ماموریت اصلی فرای دیدار با محمدرضا پهلوی بود که یک سال از ازدواجش با ثریا میگذشت. در آن زمان خطر کودتای حزب توده و اقتدار کمونیستهای روسی بر ایران از دغدغههای مهم دولتمردان آمریکا به شمار میرفت و مذاکرات فرای با شاه جوان نیز حول این محور میگشت. او از رهبران شبکه انگلیسی بدامن در کودتای آژاکس بود و چندین بار با دکتر محمد مصدق نخستوزیر وقت درباره خطر روسها ملاقات و رایزنی کرد. مذاکرات فرای و مصدق به تدریج از علائق و ماموریت اصلیِ فرای در ایران پرده برداشت. فرای در این دوره کوشید روابطش را با مشاوران نزدیک دکتر مصدق نزدیکتر کند.
وی هنگامی که به ایران آمده بود خاطره جالبی را تعریف کرد و گفت: «اون موقعها که تازه اومده بود ایران تمام مردم همه با شک و تردید بهش نگاه میکردند و میگفتند که تو جاسوس آمریکا هستی و بعد که میرفت کشور خودش مردم آمریکا و حتی برخی از دولتمردان آمریکا اون بنده خدا رو متهم میکردن که تو جاسوس شاه هستی.»
وی تئوریسین مکتب ایرانی و معروفترین ایرانشناس یهودی عضو سازمان CIA می باشد. ریچارد فرای با فرقههای ضاله از جمله« بهائیت» و «اسماعیلیه» نیز روابط نزدیکی داشت و با احسان یارشاطر همکاری های گسترده ای داشته است. ریچارد فرای در کنار احسان یارشاطر همکاری بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند و عمده فعالیت های مشترکشان در راستای جعل تاریخ ایران می باشد.
فرای در زمره پرنفوذترین دانشمندان آمریکا در سطح جهان قرار داشت و البته ماموریتهای مختلفش از او جاسوسی کارکشته و باتجربه در امور خاورمیانه ساخت. وزارت اطلاعات در ابتدای دهه 1370 پس از شناسایی یکی از پروژههای جمعآوری اطلاعات او در تهران رسماً تایید کرد فرای جاسوس CIA است.
با همه این تفاسیر و علی رغم همه فعالیت هایی که در زمینه جاسوسی به وی نسبت داده می شود، اما نبایستی از فعالت ها و اقداماتی که وی در زمینه تاریخ و فرهنگ ایران و ایران شناسی داشته است غافل ماند. در مجموع می توان گفت که با وجود تلاشهای گسترده وی در باب ایران شناسی و شرق شناسی فعالیتهای جاسوسی نامحسوس نیز داشته است با تمام این اوصاف اقدامات او در راستای شناخت ایران به جهانیان ستودنی است.