به زندانی تفتیش عقاید گفته نمی شد چه اتهامانی متوجه اوست ،اجازه وکیل گرفتن نداشت وحتی متوجه نمی شد چه کسی به او اتهام زده است.مردم نیز اجازه حضور در جلسات دادگاه را نداشتند ومحاکمه غیر علنی بود اما مطابق فتوای پاپی این رویه ها مجاز بود. هویت مجری شکنجه از زندانی پنهان بود و او جامۀ سیاهی برتن می کرد و با ردایی صورتش را مخفی می کرد که تنها چشم ها و دهانش از میان سوراخها ی ردا پیدا بود.
کلیسای کاتولیک در طول قرنهای متمادی، رهبری جامعه مسیحی را بر عهده داشت. در قرن دوازدهم اعتقاد عمومی بر این بود که تنها یکپارچگی در امور دینی می تواند صلح و امنیت را در جامعۀ اروپایی تضمین کند اما وجود برخی انحرافات و سرپیچی فرقههای نوپا از تعالیم کلیسای کاتولیک، یکپارچگی جامعه مسیحی و اقتدار کلیسا را به خطر انداخته بود.رهبران کلیسا برای مبارزه با این مسأله،با استفاده از هیت داوری بسیار مجهز به تفتیش عقاید مسیحیان و به دنبال آن، مجازات منحرفان پرداختند و از این طریق کوشیدند تا اقتدار کلیسای کاتولیک را حفظ نمایند.
هدف از تفتیش عقاید به عنوان دستگاهی به ظاهر قانونی که تمام اقتدار خود را از رم دریافت می کرد ، دفاع از آموزه های سنتی ایمانی و اخلاقی مذهب کاتولیک بود.
مأموریت مفتش های عقاید بازگرداندن بدعتگزاران به آغوش کلیسا و یا بخاطر خیر بزرگتر-یعنی هماهنگی اجتماعی سیاسی و دینی-طرد آنان از جامعۀ مسیحی بود.
در نظام مبتنی بر تفتیش عقاید ،شخص متهم به خلاف در امور مذهبی ،گناهکار تلقی می شد و بی درنگ حقوق مدنی وتسلط بر اموال خود را ازدست می داد. همسر و فرزندانش از تمام تعهدات نسبت به اومعاف وتشویق می شدند که با ترک متهم ، بی گناهی خود ار اثبات کنند.
به زندانی تفتیش عقاید گفته نمی شد چه اتهامانی متوجه اوست ،اجازه وکیل گرفتن نداشت وحتی متوجه نمی شد چه کسی به او اتهام زده است.مردم نیز اجازه حضور در جلسات دادگاه را نداشتند ومحاکمه غیر علنی بود اما مطابق فتوای پاپی این رویه ها مجاز بود.
هویت مجری شکنجه از زندانی پنهان بود و او جامۀ سیاهی برتن می کرد و با ردایی صورتش را مخفی می کرد که تنها چشم ها و دهانش از میان سوراخها ی ردا پیدا بود.
دستگاه تفتیش عقاید ،برای اعترافات زیر شکنجه اعتباری قائل نبود لذا نزد مسئول تفتیش میبردند تا دوباره آنچه اعتراف کرده را ازنو اذعان کند که برخی هم اعتراف را پس گرفته در نتیجه شکنجه تکرار می شد.
عوامل شکل گیری تفتیش عقاید در کلیسای کاتولیک
در قرن یازدهم میلادی، کلیسای ارتودوکس شرقی، با جدایی از کلیسای کاتولیک روم، ضربهای مهلک بر اقتدار این کلیسا وارد نمود. البته مسأله به اینجا ختم نشد و به مرور، گروهها و فرقههای مختلفی به انتقاد از کلیسای کاتولیک پرداختند.
تشکیل فرقههای متعدد، تشویش خاطر رهبران کلیسایی را به دنبال داشت.یکی از این گروهها، کاتارها در جنوب فرانسه به نام لانگدوک بودند که خود را مسیحیان راستین میدانستند.که به برخی از عقاید اساسی کلیسای کاتولیک پایبند نبودند مثلاً به ارزش روحانی شعایر کلیسا نظیر عشای ربانی اعتقاد نداشتند و قبول نداشتند عیسی ناصری فرزند خداست.
کلیسا از این که کاتارها در میان مردم لانگدوک پیروان زیادی یافته بودند و پیشکش های این ناحیه به آن ها قطع می شد احساس خطر می کرد. تأسیس فرقههای جدید و تشتت در میان پیروان کلیسای کاتولیک، از یک سو پادشاهان و از دیگر سو، رهبران کلیسایی را دچار واهمه نمود چه اینکه تفرقه میان کلیسا، هرج و مرج و نزاع را به دنبال میآورد.از همین رو، پادشاهان کشورهای مسیحینشین همراه و همسو با رهبران کلیسایی به فکر چارهای برای برونرفت از این وضعیت افتادند که نتیجهی آن تشکیل دادگاههای تفتیش عقاید بود.
تأسیس دادگاههای تفتیش عقاید
اگرچه معمولا از پاپ گریگوری نهم به عنوان بنیانگذار تفتیش عقاید یاد میشود اما حقیقت آن است که تفتیش عقاید پیش از وی و در زمان پاپ لوکیوس سوم پا گرفته بود.وی در سال 1184میلادی، طی دستورالعملی اسقفان را موظف نمود تا در حوزه نظارتی خویش به تفتیش عقاید پرداخته و از رشد و توسعه بدعتها جلوگیری نمایند.
تشکیل رسمی دادگاههای تفتیش عقاید در دوره پاپ گریگوری نهم محقق گردید.در زمان وی، ژاک اول، پادشاه آراگون، در سال 1226میلادی ورود ملحدان و کفار را به قلمرو پادشاهی خویش ممنوع ساخت و به دنبال این اقدام، از پاپ گریگوری نهم درخواست نمود تا دادگاهی را تحت عنوان "دادگاه تفتیش عقاید"بر پا سازد.این پیشنهاد پادشاه، مورد موافقت پاپ قرار گرفت و از این زمان، دادگاههای تفتیش عقاید، به صورت رسمی آغاز به کار نمود.
این دادگاهها گسترش قابل توجهی یافت و در مناطق مختلف مسیحینشین بر پا گردید.اسپانیا، پرتغال، هلند، فرانسه و ...همگی دارای دادگاههایی معروف بودهاند که نامشان در صفحات تاریک قرون وسطی رقم خورده است.
اداره اصلی دستگاه تفتیش سوپرِما (مرجع عالی)نامیده می شد و شامل شورا ومفتش اعظم بود. واین اداره تمام کارکردهای دستگاه اعم از پرداخت حقوق و سرپرستی کارکنان و زندان های متعدد و امکانات دیگر را تحت کنترل داشت.
تفتیش عقاید در کشورهای مختلف
چنانکه پیشتر گفتیم، تفتیش عقاید، صرف نظر از ایتالیا که تحت رهبری مستقیم پاپ قرار داشت، در مناطق مختلف اروپا تشکیل شده بود.
اسپانیا: اسپانیا، از جمله کشورهایی بود که تفتیش عقاید در آن دیرتر از سایر مناطق، به وقوع پیوست اما بیش از دیگر کشورها دوام آورد و قرنهای متمادی، مردم این کشور، زیر تیغ تفتیشگران قرار داشتند.دادگاه تفتیش عقاید اسپانیا را میتوان در خشونت، بیهمتا دانست.
هلند:دستگاه تفتیش عقاید، در کشور هلند نیز، دست کمی از اسپانیا نداشت، شهرت این دادگاه در خشونت تا بدانجا بود که این محکمه را "شورای مرگ"مینامیدند.این دادگاه، نسبت به پروتستانها بسیار سختگیر بود و از نگاه دادگاه تفتیش عقاید این کشور، تمام پروتستانها بدعتگزار به حساب میآمدند.
خشونت بیحد و حصر دادگاه تفتیش در این کشور، مثال زدنی است. آنان گاهی اقدام به سوزاندن زبان متهمان میکردند. هدف از این کار آن بود که در حال فریادزدن متهم نگونبخت، شاید از وی صدایی جالب صادر شود و بر سرگرمی و تفریح رهگذران افزوده شود.
وظایف این دادگاهها
دادگاههای تفتیش عقاید میبایست هر گونه تخلف از تعالیم کلیسای کاتولیک را مورد بررسی قرار داده و متهمان را به توبه وا میداشتند. البته در بسیاری از موارد، توبه نیز کافی نبود و شخص گناهکار باید متحمل مجازاتهای مقرر میگردید. در یکی از فهرستهای منتشره که در قرن پانزدهم میلادی در اسپانیا مورد استفاده مقامات دادگاههای تفتیش بود،
گناهان ذیل به عنوان مواردی که باید مرتکبان آن تحت تعقیب قرار گیرند بر شمرده شده بود:
1.خدعه و دروغ و نسبتدادن صفات نادرست به خداوند و سایر اولیاء الهی
2.سحر، جادوگری و غیبگویی در مراسم و آیینهای دینی
3.کمک گرفتن از اجنه و شیاطین
4.اصرار بر گناهانی که برای آنها مجازات در نظر گرفته شده بود.
5. انکار برتری رم و سر باز زدن از اطاعت پاپ
6. پناه دادن به بدعتگزاران
7. مخالفت با نظام تفتیش عقاید
8.کفن و دفن ملحدان و کسانی که به جرم بدعتگزاری از سوی دادگاهها محکوم شدهاند
9.خودداری کردن از ادای سوگند در دادگاهها در صورتی که از آنان خواسته شود
و ... .
شیوههای مجازات
شیوههای مجازات در این دادگاهها، بسیار متنوع بود. نوع، میزان و شدت شکنجهها در مناطق مختلف و در برهههای مختلف زمانی کاملا متفاوت بود.پاپ لئوی نهم، با هر گونه آزار و اذیت بدعتگزاران مخالف بود و در مقام مجازات، به تکفیر آنان بسنده مینمود اما این شیوه، دوام چندانی نیاورد و از آن پس، شکنجه متهمان به عنوان اصل جداییناپذیر دادگاهها، تلقی گردید. البته در اوایل فعالیت این دادگاهها، شکنجه و آزار متهمان، تنها در صورتی مجاز شمرده میشد که سبب خونریزی و یا جراحت دائمی نشود ولی این رویه نیز به زودی تغییر شکل داد و در سال 1256م، پاپ الکساندر چهارم، این قانون سختگیرانه! را لغو نمود
به زودی دادگاههای تفتیش عقاید، در اعمال شیوههای اعترافگیری از متهمان گوی سبقت را از یکدیگر در ربودند.
آنان ابتدا از متهم میخواستند که به جرم خود اعتراف کند. در صورتی که وی از اعتراف، خودداری مینمود دستور شکنجه وی صادر میگردید.مأموران تفتیش، پیش از شکنجه به وی یادآور میشدند که در صورت ایجاد جراحت، شکستگی اعضاء و یا حتی مرگ، تنها خود متهم، مسئول خواهد بود چه اینکه از اعتراف به گناه خویش، سر باز زده است.
سپس شکنجهها آغاز میشد.خوراندن مقدار زیادی آب از طریق قیفی که در دهان متهم قرار میدادند، سوزاندن پاها، کشیدن بدن به حدی که اعضاء و مفاصل پاره شود، نشاندن بر روی چهارپایههای فلزی داغ، کندن گوشت بدن با انبر داغ و شکستن استخوان با استفاده از گیرههای آهنی، دوره های نیایش ،شلاق در ملأ عام، تازیانه در ملأ عام،سفرهای طاقت فرسای زیارتی ،و زندانی که سوراخ کوچکی در بالا داشت و از آن برای او غذا می انداختند و زندانی آنقدر می ماند تا در میان نجاست خود چشم از جهان فروبندد، از دست دادن دارایی، اعدام از طریق سوزاندن بخشی از مجازاتهای رایج این دادگاهها بود.
تصور عمومی، آن بود که اعتراف متهمان در زیر شکنجه، معتبر نخواهد بود.برای حل این مشکل، آنان ابتدا متهم را شکنجه میکردند و سپس به مدت سه ساعت او را به حال خویش رها میکردند و آنگاه از او میخواستند تا به گناه خود اعتراف کند.در صورتی که از اعتراف خودداری میکرد دوباره وی را شکنجه مینمودند و باز پس از گذشت سه ساعت از وی میخواستند تا به گناه خود اعتراف کند. مأموران از این طریق، میتوانستند به نتیجه دلخواه خویش دست یابند و از متهمان در حالت عادی! اعتراف بگیرند.
در خصوص گناهانی که مجازات مرگ، برای متهم پیشبینی شده بود، گناهکار را به جلاد میسپردند. در این موارد رسم بر آن بود که اگر متهم به گناه خویش اعتراف مینمود، در حق وی لطف میگردید.در این حالت ابتدا متهم را خفه کرده و سپس جسد بیجان او را میسوزاندند. اما در صورتی که متهم، از اعتراف به گناه خویش و ابراز پشیمانی خودداری میکرد، او را زنده میسوزاندند .
در مورد دفن اجساد متهمان نیز رویکردهای متفاوتی وجود داشت.در برخی موارد، اجازه دفن بدن آنان داده نمیشد.در این صورت اگر کسی از اقدام به دفن جسد فرد گناهکار مینمود، تکفیر میگردید و تنها راه رهایی از بخشایش، آن بود که مرده را از قبر در آورده و بدنش را دور میانداخت.
قربانیان مشهور دادگاههای تفتیش عقاید
در مورد تعداد قربانیان این دادگاهها، آمار معتبر و دقیقی در دست نیست.گفته شده است که در طول فعالیت محکمههای تفتیش عقاید، 340 هزار نفر متحمل انواع شکنجهها گردیدند و 32 هزار نفر نیز زنده در آتش سوختند. از قربانیان تفتیش عقاید میتوان به مسلمانان، والدوسیان، فراتیچلیها، شوالیههای هیکل، پروتستانها اشاره کرد در این مدت، افراد مشهوری از سوی این دادگاهها محکوم به مرگ گردیدند.برخی از شخصیتهای مشهور که توسط دستگاه تفتیش عقاید کشته شدند عبارتند از:
1.ژان هاوس .
وی(جان هوس)اهل بوهم رهبری جنبش اصلاح دینی در چکسلواکی را بر عهده داشت.او سوءاستفاده از مردم را توسط کلیسا تقبیح می کردو با روش خرید و فروش مقامهای کلیسلیی مخالف بودو نیز با دادگا ههای کلیسایی برای محاکمه ی بدعتگزاران مخالفت داشت و دنیا زدگی روحانیون را رد می کرد و همچنین مخالف ادعای برتری پاپ درامور ایمانی و اخلاقی بود و اعتقاد نداشت سخن پاپ باید بر سخن شورای کلیسا ارحج باشد وعقیده داشت اربابی کلیسا تنها بر مقربان ومؤمنان راستین که زندگی ساده دارند تعلق دارد سرانجام مقامات کلیسایی از وی دعوت کردند تا در شورای کنتانس (1414 - 1418م) شرکت کند اما پس از حضور وی، او را دستگیرکردند و چون هاوس بر سر مواضع خود ایستاد و اعلام کرد به خاطر نجات جانش مرتکب شهادت دروغ نخواهد شد و زندهزنده در آتش سوزاندند. و خاکستر اورا نیز پراکندند تا هیچ بازمانده ای ازاو به بوهم بازگردانده نشود.
2. ویلیام تیندل.
تیندل در اقدامی شجاعانه، اقدام به ترجمه کتاب مقدس به زبان انگلیسی نمود. او به زودی دریافت که انگلستان مکان امنی برای فعالیتهای وی نیست و به همین دلیل به آلمان رفت، اما در سال 1535م توسط مقامات شهر آنتورپ دستگیر شد و یک سال بعد، در آتش سوزانده شد.
3.ژان دارک:
وی دختری از طبقه پایین جامعه و فرزند کشاورزی فرانسوی بود. او در قرن پانزدهم، رهبری لشکر فرانسوی را در مقابله با سپاه انگلستان بر عهده گرفت.زمانی که انگلیسیها میخواستند شهر اورلئان را به تسخیر خویش در آورند، وی با شجاعتی به نظیر، در مقابل آنان ایستادگی نمود و موفقیت قابل توجهی نیز کسب نمود.
او ادعا نموده بود که صدای میکائیل، فرشته مقرب الهی را شنیده که از او خواسته است، رهبری فرانسویان را در مبارزه با سپاه دشمن یعنی انگلیسیها بر عهده گیرد.همین ادعا سبب آن شد که انگلیسیها او را جادوگر خوانده و سوگند خوردند که به هر شکل ممکن او را دستگیر و مجازات نمایند.
ژان دارک به جادوگری متهم شد و ۲۱ فوریه ۱۴۳۱در دادگاهی در شهر روآن حضور پیدا کرد. اتهامهای وارده بر وی عبارت بودند از: اصرار بر دریافت الهام از جانب قدیسین، پوشش مردانه و همچنین، اقدام او به فرار از زندان(پریدن از برج بیست متری که البته هیچ آسیبی در این ماجرا به او نرسید).ژان در دادگاه بارها درخواست داده بود که دست کم او را برای محاکمه پیش پاپ یا شورای شهر بال ببرند ولی با این درخواست او مخالفت شد.دختر دهقان زادهای که به گفته خودش حتی«آ» را از«ب» نمی توانست تشخیص دهد به تنهایی ولی در کمال شجاعت از خودش دفاع می کرد. حافظه قوی او و دفاع های محکمش همه را به حیرت وامی داشت. یک بار از او پرسیدند که آیا فکر می کنی مورد عنایت و توجه خاص خدا قرار داری؟ژان پاسخ داد:«اگر نیستم خداوند مرا مورد عنایت خود قرار دهد و اگر هستم این مقام را برایم حفظ کند. اگر می دانستم که خداوند به من لطفی ندارد غمگین ترین موجود روی زمین بودم»ژان گه گاهی هم از روی حس شوخ طبعی جملاتی می گفت.یک بار یکی از منشیها حرف های ژان را اشتباه ثبت کرده بود.ژان به شوخی به او گفت که اگر یک بار دیگر اشتباه کند گوش او را خواهد کشید".یک بار ژان را به اطاق شکنجه بردند و وسایلی را که آنجا بود به او نشان دادند. هنگامی که ژان لوازم شکنجهاش را دید، گفت که اگر بخواهند او را شکنجه کنند چون تحملش را ندارد عقایدش را انکار کرده و به هر چه که کلیسا از او بخواهد اعتراف میکند ولی به محض اینکه او را رها کنند خواهد گفت که اعترافاتش از روی ترس بوده و در نتیجه اعتباری ندارد. قاضی ها وقتی این سخن ژان را شنیدند فهمیدند که شکنجه او بی فایده است و بنابراین از این کار منصرف شدند. به این ترتیب ژان هرگز شکنجه نشد. دوک و دوشس بدفورد نیز ممنوع کرده بودند که با دوشیزه بدرفتاری شود. دوک بدفورد عموی هانری ششم پادشاه انگلستان بود و چون هانری در آن زمان یک کودک خردسال بود عمویش به نیابت از او به امور سلطنتی رسیدگی می کرد. چندی بعد، دانشگاه پاریس (سوربون)، که برای قضاوت خوانده شده بود، ژان را مجرم شناخت و ژان برای نجات جانش، صداهایی را که مدعی شنیدن آنها بود انکار کرد و اعتراف نامهای را به امضا رسانید که بر طبق آن بر مقبولیت رای کلیسا نیز تاًکید میکرد. اما دو روز بعد و پس از آن که نداها به سراغش آمدند و به او گفتند که نباید از کلیسا بترسد، ژان دارک اعتراف نامهاش را پس گرفت و گفت که از روی ترس اعتراف کرده بود.به علاوه کلیسا به وعدههای خودش عمل نکرده بود پس لزومی نداشت و همین نیز دلیل دیگری برای این بود که ژان اعترافش را پس گرفته و به قولی که به کلیسا داده بود عمل نکند. ۲ روز بعد از اینکه ژان اعتراف نامه اش را پس گرفت یعنی صبح روز سه شنبه ۳۰ می۱۴۳۱ (در آن زمان ژان ۱۹ ساله بود) به او گفتند که خودش را برای رفتن به اعدام گاه آماده کند.ژان از شنیدن این خبر گریه اش گرفت و گفت «افسوس که بدن پاک و سالم من که هرگز آلوده نشد امروز باید بسوزد و تبدیل به خاکستر بشود»وقتی اسقف پیر کوشون به دیدنش آمد ژان به او گفت «اسقف من به دست شما می میرم»اسقف به مارتین لادونو گفت که هر چه دوشیزه می خواهد به او بدهد و سپس با خوشحالی! زندان را ترک کرد. مارتین لادونو، راهب دومینیکنی از جمله کسانی بود که به بی گناهی ژان پی برده بود ولی قدرتی نداشت که بتواند از او دفاع کند.بعلاوه در دادگاه ممنوع کرده بودند که کسی از ژان دفاع کند و یا به نفع او شهادت بدهد. حتی اجازه نداده بودند ژان وکیلی داشته باشد. ژان دارک، هنگام سوزاندنش شش بار نام عیسی را صدا میزد و بعد از شهادتش خاکستر وی و قلبش را که نسوخته بود در رودخانه سن ریختند. ژاندارک با این توجیه در آتش سوزانده شد که مسیحی ها اعتقاد داشتند طبق رهنمود مسیح، خون کسی بر زمین نباید ریخته شود. آنها وی را سوزاندند تا خونش بر زمین ریخته نشود.با سعی و خواهش مادر و دو برادر ژان، برای او یک دادگاه تجدید نظر توسط پاپ کالیکتوس سوم برقرار شد، که بر طبق آن و پس از شهادت ۱۵۰ نفر به بی گناهی دوشیزه، محکومیت وی به طور کامل نقض شد. در۱۶ می ۱۹۲۰، ژان دارک از طرف کلیسای کاتولیک، مقدّس شناخته شد، البته وی قبلا به سال ۱۹۰۹نیز به عنوان نیکوکار شناخته شده بود.
4.جوردانو برانو.
او دانشمندی برجسته بود که در علم فلسفه، ریاضیات و ستاره شناسی، دارای شهرت بود.او در آثار خود، موضوع حرکت زمین به دور خورشید را مطرح نمود و به همین دلیل دستگیر گردید.دادگاه از وی خواست تا این نظریه را که با تعالیم کتاب مقدس ناسازگار تلقی میشد، باز پس گیرد اما "برانو"امتناع ورزید.دادگاه تفتیش عقاید نیز او را به خاطر بدعتگزاری محکوم و به آتش سوزاند.
5. فلیکس مانز.
وی که از سران باپتیستها بود در سال 1527م دستگیر شد و در آب خفه گردید.
6.مایکل ستلر.
او نیز که از رهبران باپتیستها به شمار میآمد، در همان سال دستگیر و محکوم به اعدام گردید.دادگاه او را به سختترین شکل شکنجه نمود. حکمی که دادگاه تفتیش عقاید در مورد وی صادر نمود، چنین بود:
«مایکل ستلر به جلاد سپرده شود تا او را به محل اعدام ببرد و زبانش را ببرد، آنگاه او را به گاری ببندد و با انبر تفتیده دو بار بخشهایی از بدنش را بکند ، پس از اینکه او به بیرون از دروازه برده شد پنج بار دیگر به همین شیوه بدنش دریده شود».پس از انجام این شکنجهها، جسد نیمهجان ستلر را به عنوان یک بدعتکار، سوزاندند.
صرف نظر از این شخصیتها، که همگی طعم مرگ را چشیدند، تاریخ، محاکمههای فراوان دیگری را نیز ثبت نموده است.
از جمله گالیله:
گالیله در دادگاه تفتیش عقاید:
*گالیله:گالیله، دانشمند بزرگ قرن هفدهم میلادی، به تبعیت از نگاه کوپرنیکی، اظهار داشت که نظریه زمینمحوری صحیح نیست و این زمین است که به دور خورشید میگردد.این دیدگاه گالیله که مخالف با تعالیم کتاب مقدس دانسته میشد، خشم مقامات کلیسا را بر انگیخت.دادگاه تفتیش عقاید او را مجبور نمود تا برای نجات از مجازات، نظریه خود را پس بگیرد.گالیله نیز که برای رهایی خویش، راه دیگری را نمیدید مجبور گردید، نظریه خویش را پس گرفته و همسو با تعالیم کلیسایی، اعلام دارد: این خورشید است که به دور زمین میگردد. اگرچه به قول جری آدامز، آهسته خطاب به زمین گفت، «من توبه کردم! ولی تو به چرخش خود، ادامه بده»!
پشتوانه الهیاتی مجازاتها
از نگاه موافقان تفتیش عقاید، این رویکرد کلیسا یک وظیفه الهی بود که بر دوش رهبران مسیحی نهاده شده بود.کشتن گناهکاران، به قطع عضو فاسدی از بدن تشبیه میگردید که باید آن را بیهیچ تردیدی به دور انداخت تا بدین وسیله بتوان، بدن انسان را از فساد و تباهی در امان نگاه داشت.بر این اساس، مخالفان تعالیم کلیسایی همانند عضوی فاسد تلقی میشدند که حضور آنان در جامعه، ممکن بود به حیات دینی کلیسا آسیب وارد کند.
یک اصلاح طلب کالونیست که خود از طرفداران اعمال فشار و اجبار در پذیرش اصول ایمانی بود اظهار می داشت:«آزادی مذهبی، اهریمنیترین عقیده است، زیرا به این معناست که باید اجازه داد هر کس به گونهای که میخواهد به جهنم برود!».
افول قدرت کلیسا و برچیده شدن دادگاهها
با افول قدرت کلیسای کاتولیک، به مرور زمان، این دادگاهها برچیده شد و شاید بتوان آخرین کشتارهای این محکمهها را به قرن 18 میلادی باز گرداند.چه اینکه پس از این تاریخ، دیگر کلیساها قدرت پیشین را نداشتند و استفاده ابزاری کلیساها از شکنجه متوقف گردید.
دادگاه تفتیش عقاید در عصر حاضر
گرچه با کاهش قدرت کلیسای کاتولیک، دادگاههای تفتیش عقاید نیز در اکثر کشورهای دنیا برچیده شد اما کلیسای کاتولیک، همچنان این دادگاه را بر پا داشته است. این دادگاه که نام آن یادآور فجایع قرون وسطی بود در چند برهه تغییر نام داده است و نام کنونی آن "مجمع دفاع از دکترین ایمان" است.عنوان جدید، در سال 1965م، توسط پاپ پل ششم انتخاب گردید.
"مجمع دفاع از دکترین ایمان"امروزه از تنها حربه باقیمانده یعنی تکفیر، همچنان استفاده میکند.بر اساس قوانین مصوب، این دادگاه، در مواردی چند، میتواند حکم به تکفیر افراد خاطی نماید. برخی از گناهانی که موجب تکفیر از سوی این دادگاه میشود عبارتند از:
1.احضار یک اسقف (و به خصوص اسقف خود) به دادگاه غیر روحانی
2.پرخاش نسبت به اسقف اعظم و یا اسقف
3.هرگونه مانع شدن در اعمال قدرت یا داوری مجامع کلیسایی
ریاست این مجمع، تا مدتها بر عهده شخص پاپ بود اما امروزه، معمولا ریاست این مجمع بر عهده یکی از کاردینالهای برجسته واتیکان نهاده میشود.
منابع:
بکراش، دبورا، تفتیش عقاید، ترجمه مهدی حقیقتخواه،
مارتینلی، فرانکو؛ تاریخ تفتیش عقاید؛
دورانت، ویل؛ تاریخ تمدن، ترجمه ابوطالب صارمی و دیگران
ولف، کری؛ دربارهی مفهوم انجیلها؛ ترجمه محمد قاضی،
لین، تونی؛ تاریخ تفکر مسیحی