کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

مقاله/ صیاد مرصاد

31 مرداد 1393 ساعت 19:38

این چه جور دشمنی است؟ گفت: ما هیچی نمی‏دانیم.»در ادامه این مکالمه تلفنی،علی صیاد شیرازی از معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح می‌پرسد: «حالا از ما چه می‏خواهید؟»و می‌شنود:«شما بیائید بروید منطقه.»صیاد شیرازی خواست برایش حکمی‌بنویسند:«درست است نماینده حضرت امام هستم ولی نمایندگی حضرت امام از نظر فرماندهی، نقشی ندارد.» آن‌سوی خط پاسخ می‌دهد:«هر حکمی می‌خواهی بگو ما می‏نویسیم.»


سرگرد بارسقیان : «دشمن از سرپل ذهاب،گردنه پاتاق با سرعت‏ به جلو می‏آید.همین جوری سرش را انداخته پائین می‏آید. من گفتم: کدام دشمن؟! اگر تنها از یک محور سرش را انداخته،پس چه جور دشمن است؟! گفت: نمی‏دانیم.همین طور آمده الان به کرند هم رسید و کرند را هم گرفتند. چون بعد از پاتاق،می‏شود کرند،بعد از کرند،می‏شود اسلام‏آباد غرب و سپس نیز می‏آید به کرمانشاه. گفت: همین جور دارد جلو می‏آید.

 

گفتم: این چه جور دشمنی است؟ گفت: ما هیچی نمی‏دانیم.»در ادامه این مکالمه تلفنی،علی صیاد شیرازی از معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح می‌پرسد: «حالا از ما چه می‏خواهید؟»و می‌شنود:«شما بیائید بروید منطقه.»صیاد شیرازی خواست برایش حکمی‌بنویسند:«درست است نماینده حضرت امام هستم ولی نمایندگی حضرت امام از نظر فرماندهی، نقشی ندارد.» آن‌سوی خط پاسخ می‌دهد:«هر حکمی می‌خواهی بگو ما می‏نویسیم.»”سروان” صیاد شیرازی دوره تخصص‌های توپخانه و هواسنجی بالستیک را در اوکلاهامای آمریکا گذرانده بود؛ارتش برای استفاده از دانش نظامی‌اش،او را در سال ۱۳۵۳ به اصفهان - مرکز توپخانه- منتقل کرد.به دلیل فعالیت‌های انقلابی روز ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ دستگیر شد که دیری نپائید انقلاب به پیروزی رسید و او همراه با یحیی رحیم صفوی و حفاظت از پادگان‌های اصفهان را بر عهده گرفت؛با فرماندهان ارتش اختلاف پیدا کرد و همین عامل آشنایی‌اش با آیت‌الله خامنه‌ای شد.پس از حوادث کردستان با درجه سرگردی به همراه رحیم صفوی به غرب اعزام شد و با هماهنگی ارتش و سپاه،سنندج را آزاد کردند. با درجه “سرهنگی” به فرماندهی عملیات غرب منصوب شد اما این بار اختلافاتش با ابوالحسن بی‌صدر رئیس جمهور وقت موجب شد برکنارش کنند و دو درجه‌اش هم خلع شود.

 

خلع بنی‌صدر،دو درجه خلع شده صیاد را به او بازگرداند و سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء و با لشگرهای ۶۴ ارومیه و ۲۸ کردستان و تیپ‌های ۲۳ نیروی ویژه هوابرد و تیپ ۳۰ گرگان، شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد.در هفتم مهرماه ۱۳۶۰ توسط رهبر انقلاب به فرماندهی نیروی زمینی ارتش منصوب شد که با هماهنگی با سپاه پاسداران،عملیات طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، مسلم‌بن عقیل،مطلع الفجر،محرم،والفجر ۱،۲، ۳، ۴،۸ و۹،خیبر و بدر و قادر را به انجام رساند؛در مرداد ۱۳۶۵ از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد آیت الله خامنه‌ای و تصویب رهبر انقلاب به سمت نمایندگی امام در شورای‌عالی دفاع منصوب شد و در سال ۶۶ هم به درجه سرتیپی نایل آمد.ساعت هشت و نیم شب سوم مرداد ۱۳۶۷ از وی می‌خواهند راهی منطقه شود؛قرار را برای دو ساعت بعد و پرواز به کرمانشاه تعیین می‌کند. چند روزی از تهاجم عراقی‌ها از ۱۴ محور غربی و پیشروی به سمت اهواز-خرمشهر و عقب نشینی‌شان نگذشته بود که خبر از ورود دشمنی نامعلوم دادند:«ساعت ۳۰/۱۰ رفتیم.رسیدیم کرمانشاه،دیدیم اصلا یک محشری است.مردم ریختند بیرون شهر از شدت وحشت...تا ساعت ۳۰/۱ شب ما دنبال این بودیم،این دشمنی که دارد می‏آید،کیه؟ساعت ۳۰/۱ شب یک پاسداری سراسیمه و ناراحت آمد، گفت: من اسلام‏آباد بودم،دیدم منافقین آمدند، ریختند توی شهر؛ تازه فهمیدم منافقین هستند.»

 

مسعود رجوی با این تصور که پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت از سوی ایران، جمهوری اسلامی‌را از حیث نظامی‌در حداقل توان خود و از حیث روحیه و توان عملیاتی و تدافعی بسیار ضعیف کرده،با عملیات «فروغ جاویدان» و با شعار “امروز مهران، فردا تهران”نقشه تسخیر دو روزه تهران را کشید؛مسعود رجوی حتی در جلسه توجیهی عملیات معروف به “توجیه فروغ” یا خداحافظی به محمود عطایی فرمانده محور تهران گفته بود:«وقتی که تهران را گرفتی در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی می‌روی. در طبقه پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است.

 

آن اتاق را برای من نگه دار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم.» برخی نیروها حتی لوازم ‌آرایش به همراه داشتند و با اقوامشان در ایران قرار گذاشته بودند.عمدتاً فرماندهان سازمان در عملیات فروغ جاویدان از رده‌‌های بالای تشکیلاتی و غیر نظامی‌بودند و بعضاً اصول اولیه فرماندهی یک عملیات نظامی‌را نمی‌دانستند. کلیه نیروهای سازمان‌،اعم از کادر و عضو و هوادار- به استثنای تعدادی که هدایت و پشتیبانی را به عهده داشتند- که در این عملیات شرکت کردند مجموعاً در حدود ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر برآورد شده‌اند، که در حدود ۲۵ درصد از آنان را زنان و دختران تشکیل می‌دادند.ستاد کل تحت فرماندهی مسعود و مریم رجوی و مرکب از ۴ نفر ستادی و ۵ نفر فرمانده محور بود؛ ستاد نظامی‌تحت فرماندهی مستقیم رجوی،مرکب از ۷ فرمانده ستاد نظامی‌و ۲۵ فرمانده تیپ رزمی‌بود که علاوه بر آنان،۴ نفر در رده فرمانده تیپ در محور تهران سازماندهی شده بودند.

 

هر تیپ شامل ۱۶۰ تا ۱۸۰ نیرو مرکب از دو گردان پیاده،یک گردان تانک،یک گردان ادوات،یک گردان ارکان،یک گروهان پشتیبانی رزمی‌و یک دفتر بود که هر گردان پیاده شامل ۵ نفر می‌شد که در ۵ دسته ۱۰ نفره سازماندهی شده بودند. تجهیزات سازمان ۱۲۰ تانک سبک کاسکا و پل برزیلی، ۴۰ نفربرPMP،۳۰ توپ ۱۲۲ میلیمتری،حدود ۲۴۰ خمپاره‌،۱۰۰۰ آرپی جی هفت،۷۰۰ تیربار،۲۰ توپ ۱۰۶ میلیمتری، ۶۰ مسلسل دوشکا و حدود ۱۰۰۰ خودرو به همراه پشتیبانی هواپیماهای عراقی بود. طبق زمانبندی نیروهای مجاهدین- متشکل از نیروهای ارتش آزادیبخش،هواداران اروپایی که به سازمان پیوسته بودند و جمعی از اسرای ایرانی- که به‌صورت ستونی به راه افتاده بودند می‌بایست ساعت ۶ بعد از ظهر روز دوشنبه ۳ مرداد به کرند و ساعت ۸ شب به اسلام آباد و ۱۰ شب به کرمانشاه می‌رسیدند و در این شهر جمهوری دموکراتیک اسلامی‌اعلام می‌کردند و با پشتیبانی نیروی هوایی عراق راهی تهران می‌شدند.

 

در حالی که اغلب یگان‌های نظامی‌ایران در جبهه جنوب مستقر بودند، مهاجران تا تنگه چهارزبر(بین اسلام‌آباد و کرمانشاه) پیشروی کردند؛تنگه‌ای که درگیری اصلی در آنجا رخ داد و پس از آن اسمش را گذاشتند تنگه مرصاد.صیاد شیرازی برای مقابله با ستون‌های نظامی‌منافقین پیشنهاد داد از هوانیروز استفاده شود؛اما مشکل اصلی از همانجا شروع شد؛خودی و غیر خودی در هم آمیخته بود:«من به آقای شمخانی‏ که آن وقت معاون عملیاتی در ستاد کل بود گفتم: زنگ بزن به فرمانده هوانیروز،خلبان‌ها ساعت ۵ صبح آماده شوند، من می‏روم توجیه‏شان می‏کنم.

 

(از زمین که کسی را نداریم) با خلبانان حمله می‏کنیم.ایشان به فرمانده هوانیروز زنگ می‏زند،می‏گوید: من شمخانی هستم. فرمانده هوانیروز می‏گوید: من به آقای شمخانی ارادت دارم، ولی از کجا بفهمم که پشت تلفن شمخانی باشد،منافق نباشد؟»صیاد چون تجربه ماموریت‌های زیادی با خلبان‌ها را داشت،اکثرشان را می‌شناخت و در نهایت خلبان انصاری صدایش را شناخت و قرار و مدار گذاشته شد:«۵ صبح ما رفته بودیم؛همه خلبان‌ها توی پناهگاه آماده بودند،توجیه‏شان کردیم که اوضاع خراب است،دوتا هلی‏کوپتر جنگی کبری،یک ۲۱۴ آماده بشوند و با من بیایند.اول ببینم کار را از کجا شروع کنیم؟بعد،بقیه آماده باشند تا گفتیم،بیایند.این دو تا کبری را داشتیم؛خودمان توی هلی‏کوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همین جور سر پائین برو جلو ببینیم این منافقین کجایند. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم،رسیدیم به گردنه چهارزبر... یک دفعه نگاه کردم،مقابل اون‏ور خاک‏ریز،پشت‏سرهم تانک،خودرو و نفربر همین جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است... معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است.به خلبان گفتم: اینها را می‏بینید؟ اینها دشمنند...گفتم بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند.

 

خلبان‌های دوتا کبری‏ها رفتند به طرف ستون،دیدم هر دویشان برگشتند.من یک دفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفتند: بابا! ما رفتیم جلو،دیدیم اینها هم خودی‏اند. چی‏چی بزنیم اینهارو؟!خوب اینها ایرانی بودند، دیگه مشخص بود که ظاهرا مثل خودی‏ها بودند و من هر چه سعی داشتم به آنها بفهمانم که بابا! اینها منافقند،گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مساله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان.آخر عصبانی شدم،گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدودا ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته‏ایم و ما هم پیاده شدیم...گفتم: بابا! من با این درجه‏ام مسوولم. آمدم که تو راحت‏بزنی؛ مسوولیت‏ با منه. گفت: به خدا من می‏ترسم؛من اگر بزنم،اینها خودی‏اند، ما را می‏برند دادگاه انقلاب. حالا کار خدا را ببینید!»حین صحبت بودند که گلوله پرتاب شده از سوی نیروهای سازمان از فاصله ۵۰ متری به زمین خورد و همین عاملی شد که صیاد ثابت کند اینها خودی نیستند: «گفتم: دیدی خودی‏ها را؟ اینها بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‏رسیم. سوار هلی‏کوپتر شدند و رفتند.

 

جایتون خالی. اولین راکتی که زد، کار خدا بود،اولین راکت‏ خورد به ماشین مهمات‏شان.»هواپیماهای ایران،تانک‌های مجاهدین خلق را زیر آتش گرفتند و سازمانی‌ها مجبور به فرار شدند؛ نیروهای سپاه هم بعد از ۲۴ ساعت از خوزستان رسیدند،نیروهای ارتش از محور ایلام پیوستند.صیاد روایت کرده که نیروهای فراری مجاهدین با خوردن سیانور خودکشی کردند:«همه اینها محاصره شدند،ولی هرچی زده بودیم،باز جایش سبز شده بود.اینان چه عذابی دیدند...بعضی از آنها فراری می‏شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود،راه نداشت،هرچه انتظار می‏کشیدیم، نمی‏آمدند. می‏رفتیم دنبال آنها،می‏دیدیم مردند.اینها همه سیانور خوردند،خودشان را کشتند. توی اینها، دخترها مثلا فرماندهی می‏کردند.از بیسیم‏ها شنیده می‏شد: زری، زری! من بگوشم. التماس، درخواست چه بکنند؟ اوضاع برای آنها خراب بود. ما دیدیم اینها هم منهدم شدند...»

 

در درگیری تنگه مرصاد،نیروهای سازمان با دادن ۲۵۰۰ کشته زمین‌گیر شدند و از همانجا تصمیم به فرار گرفتند. مشکلی که نیروهای ایرانی با آن مواجه بودند تعقیب منافقین بود.آنها با قرار دادن نیروهای انتحاری در گردنه‌های مختلف،مقاومت جدی از خود نشان می‌دادند تا سایر نیروها موفق به فرار به خاک عراق شوند. این جنگ و گریز تا پل ماهی در نزدیکی سرپل ذهاب ادامه یافت ولی سازمانی‌ها با انفجار پل ماهی مانع ادامه تعقیبشان شدند. بلافاصله پس از آزاد‌سازی شهر اسلام‌آباد، یگان‌های سپاه پیشروی را به سوی کرند آغاز کردند. از ساعت ۷ روز ۴ مرداد حملات هوانیروز باختران روی ستون سازمان شروع شد. صبح روز چهارشنبه ۵ مرداد نیروهای نظامی‌ایران از دو جبهه،‌از طرف پادگان الله‌اکبر و از منطقه جنوب اسلام‌آباد،‌به سمت اسلام‌آباد هجوم آوردند و مناطق غربی و جنوبی شهر را زیر فشار گذاشتند.

 

در اولین ساعات روز چهارشنبه نیروهای ارتش آزادیبخش با امیدواری به پیشروی به سمت باختران،برای گرفتن تنگه چهارزبر به آن منطقه هجوم بردند که تلاششان ناکام ماند.غروب روز چهارشنبه درگیری تنگه چهارزبر با عقب‌نشینی نیروهای ارتش آزادیبخش پایان یافت و از شب پنجشنبه عقب‌نشینی کامل آغاز شد. عملیات ‌مرصاد صد و چهارمین عملیات انجام شده در طول ۸ سال جنگ و هفتادمین عملیات آفندی نیروهای نظامی‌ایران بود که از نظر طراحی،تاکتیک رزمی‌و اجرا نیز می‌توان آن را آخرین عملیات بزرگ ارتش جمهوری اسلامی‌قلمداد کرد. در این عملیات یگان‌های عمل‌کننده ارتش مشتمل بر لشگر ۸۱ زرهی کرمانشاه، تیپ مستقل ۴۵ تکاور نیروی زمینی ارتش و یگان‌های توپخانه، نیروی هوایی، پدافند هوایی و هوانیروز به شکلی هماهنگ به فرماندهی امیر سپهبد علی صیاد شیرازی توانستند با حداکثر استفاده از اصل غافلگیری، مجاهدین خلق را وادار به فرار کنند؛البته سازمان مجاهدین خلق ۱۱ سال بعد با ترور صیاد شیرازی در ۲۱ فروردین ۷۸- پنج روز پس از اعطای درجه سرلشگری به وی- با اصطلاح انتقام این شکست را گرفتند؛‌هادی شعبانی از نیروهای جدا شده از سازمان و حاضر در عملیات مرصاد درباره روز ترور صیاد شیرازی می‌گوید:«اصولا هر عملیات موفقی که در داخل ایران انجام می‌شد سازمان جشن مختصری می‌گرفت ولی ترور صیاد یک اتفاق ویژه بود و سازمان هم سنگ تمام گذاشت.آن روز جشن عمومی‌اعلام شد و تیر هوایی و شیرینی و شام جمعی هم دادند؛ اتفاقی که به ندرت می‌افتاد. مسعود هم در یک نشست عمومی‌این ترور را تبریک گفت. بالاخره شهید صیاد یکی از فرماندهان بزرگ عملیات مرصاد بود که ضربه سختی به پیکر سازمان وارد کرد.»

 

منابع و ماخذ:

۱- منبع: سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام.جلد سوم

۲- ویژه نامه عملیات مرصاد؛ساجد(سایت جامع دفاع مقدس)

۳- خاطرات شهید سپهبد علی صیاد شیرازی از عملیات مرصاد

۴- تشریح عملیات مرصاد به روایت عضو گروهک منافقین-خبرگزاری فارس

 


کد مطلب: 20130

آدرس مطلب :
https://www.cafetarikh.com/news/20130/مقاله-صیاد-مرصاد

کافه تاریخ
  https://www.cafetarikh.com