محمدحسین دانایی خواهرزاده مرحوم جلال آْاحمد در مطلبی به پیامدهای انتشار خاطرات جلال آلاحمد پرداخته و ضمن آن چند خاطره از روابط مرحوم آلاحمد و برخی اطرافیان پرداخته است
روایت جلال از کشتار سی تیر، اصولدین پرسیدن ملکی و ماشین خریدن گلستان
13 شهريور 1393 ساعت 20:32
محمدحسین دانایی خواهرزاده مرحوم جلال آْاحمد در مطلبی به پیامدهای انتشار خاطرات جلال آلاحمد پرداخته و ضمن آن چند خاطره از روابط مرحوم آلاحمد و برخی اطرافیان پرداخته است
چندی پیش، مقداری از دستنوشتههای گمشده زنده یاد جلال آلاحمد به طور اتفاقی پیدا شد. این رویداد خوشایند و شورآفرین، بدان معنی است که بخشهای تازهای از حقایق مربوط به احوال و آثار این شخصیت فرهنگی- سیاسی کشورمان، در اختیار علاقمندان و اهل تحقیق قرار گرفته و اکنون میتوانیم با خیال راحت، بسیاری از جعلیاتی را که به او نسبت داده شده و هویت تاریخیاش را مخدوش کرده است، دور بریزیم و بر اساس مستندات قوی و واقعی مزبور، تابلویی واقعیتر از این نویسنده نامدار داشته باشیم. به همین علت، باید از کسانی که در طول این چهل- پنجاه سال، دانسته یا ندانسته در حفظ این دستنوشتهها کوشیدهاند و چنین خدمتی به تاریخ ادبیات فارسی کردهاند، سپاسگزاری نمود.
همانطور که ضمن معرفی بخشهایی از این دستنوشتهها از طریق روزنامه اطلاعات و همچنین توسط خبرگزاریهای ایسنا و مهر در تاریخ 26 خرداد 1393 به اطلاع عموم رسید، قسمتی از این دستنوشتهها که از لحاظ شکلی و محتوایی آماده بودند و انتشارشان هم حساسیت زیادی را بر نمیانگیخت، قبلاً توسط مرحوم شمس آل احمد چاپ شده اند، آثاری مثل «سفر روس»، «سفر فرنگ»، «سفر امریکا»، «سفر به ولایت عزراییل» و همین طور کتاب معروف «سنگی بر گوری».
گرچه انتشار این کتاب آخری در زمان حیات خانم سیمین دانشور کمی غیرمنتظره بود و تا حدودی باعث رنجش ایشان شد، ولی رویهمرفته میتوان گفت که انتشار این بخش از دستنوشتههای مرحوم جلال آلاحمد، از مدیریت خوبی برخوردار بود و با مشکلات زیادی مواجه نشد.
علتش هم این بود که همه دست اندرکاران قضیه در آن زمان، قبول داشتند که آثار مزبور اصولاً برای انتشار نوشته شده اند و در نتیجه، در بارة ضرورت انتشار آنها تردیدی وجود نداشت، اما بخش اخیر دستنوشته ها که به تازگی پیدا شده، فاقد چنین قطعیت و اجماعی است و به همین علت، تصمیم گیری در مورد انتشار آنها، نیازمند مقدماتی است که ارایة این گزارش، یکی از آنهاست.
مهمترین و در عین حال، آماده ترین قطعه در میان دستنوشته های چاپ نشده ای که اخیراً پیدا شده اند، خاطرات یا یادداشت های تقریباً روزانه جلال آل احمد است، مشتمل بر 2150 صفحه در چهار دفترچه. این یادداشتها از تاریخ 18 مرداد 1334 شروع میشوند و تا حدود بیست ماه قبل از درگذشت او، یعنی تا تاریخ سه دی ماه 1346 ادامه مییابند. در این یادداشتها، اطلاعات فراوانی وجود دارند، اعم از اطلاعات عمومی مربوط به اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایران و جهان، تا اطلاعات خصوصی مربوط به روابط دوستانه و امور خانوادگی و احوال شخصیه و خلجانات روحیة جلال آل احمد و معاصران و معاشرانش. بدون تردید، این اطلاعات میتوانند کلید فهم بسیاری از مسایل مربوط به زندگی و زمانة جلال آل احمد و اطرافیانش باشند. به چند مورد از آنها به عنوان نمونه اشاره می شود:
1) چهارشنبه 29 فروردین 1335- 5/4 بعد از ظهر: ... داریوش و گلستان هر دو اتومبیل خریدهاند و به این طریق، باید سبیل ما را چرب کنند، پدرسوختهها، وگرنه هو میکشیم که به زودی به دست اوراقچی بیفتد...
2) شنبه 30 تیر 1335- نیم بعد از ظهر: یادش بخیر! عجب روزی بود. گرچه من در آن سال تهران نبودم... ولی اخبارش را با چه ولعی میشنیدیم! سیام تیر! چه کشتاری! چه امیدی! چه پیروزی بزرگی! و عجب گرما و شوری! عصرها میرفتیم ... در قهوهخانهها چیزی میخوردیم و پای رادیو اخبار را گوش میدادیم... به هر صورت، یادش بخیر! از ین روزها زیاد پیش نمیآید. چه اتفاقاتی ممکن بود در ضمن این روز بیفتد و چه استفادههایی میشد به نفع مردم از چنین واقعهای کرد! و حیف که تمام اینها هدر شد!... همه هَباءً مَنثُورا و فعلاً باز همان خَرخَری بیست ساله و صد بار برتر دارد شروع میشود، یعنی شروع شده است و خدا عاقبتش را بخیر کند...
3) سه شنبه 16 بهمن 1335- 11 صبح: چه میخواستم بنویسم؟ هیچی. امروز خانه ماندهام. صبح باز حماقت کردم و رفتم برف روبی. این روزها برف کلانی آمده است، بزرگترین برف سال، تا زیر پنجرههای شمالی را برفی که از شیروانی ریخته است، پوشانده. سرِ دیوارها 50 سانتی برف نشسته بود و بام آشپزخانه هم نروفته مانده بود. رفتم همه را روفتم و کمرم کمافی السابق درد گرفت...
4) جمعه اول فروردین، نوروز 1337- ساعت 7 صبح: دیشب سخت دلگرفته بودم، امروز صبح بهتر است. دیشب مدتها در رختخواب فکر کردم، فکر عقب ماندگیها، نبودها، محرومیتها، بیکارگیها و ازین قبیل را میکردم. و بالاخره هم خواب به مدد آمد. و امروز وقتی این کثافت مآب ها در اوایل حلول عید سخنرانی کردند، از حافظ فال گرفتم، "اَلا ای طوطی گویای اسرار" آمد. به فال نیک گرفتم و همین حالم را بهتر کرد...
5) چهارشنبه 25 تیر 1337- 3 بعدازظهر: ... پریشب رفتیم منزل عابدی. ملکی از راه نرسیده، آپریم را گرفته دَمِ چک و اصول دین ازو میپرسد که به عقیدۀ شما در امریکا وضع سرمایه داری از نظر مارکسیسم چه جوری است؟ و ازین اباطیل... غیر ازین، بقیهاش بد نگذشت، پرت گفتیم و خوردیم و خندیدیم و ساعت 12 برگشتیم...
6) دوشنبه 28 مرداد 1336-10صبح: ... سرم را پیش یک الجزایری زدم به سیصد فرانک. نرخ در حدود 200 تا 250 است، ولی ما را با چرب زبانی خودش خر کرد، پنجاه فرانک هم بیشتر دادیم. مثل ریگ فحش میداد به دولت فرانسه، به انگلیس، به شاهِ ما و به خیلیهای دیگر. ناسیونالیست بود، مصدق را میشناخت و...
7) پنجشنبه 6 آذر 1337- سرِ ظهر: ... دیشب رفتیم به این مجلسی که «شجاع الدین شفا» به مناسبت آمدن «مالرو» گرفته بود. باز همان سناتورها و روزنامه نویسها و همان زنک ... «نیر سعیدی» که هِی خودش را پهلوی یارو میکشید و دستور عکس انداختن میداد و خود «شفا» با همین حرکات و «رهنما» با وقاحتهایش و دیگر اباطیل. و من باز غریبهای در گوشۀ مجلس. «سیار» را دیدم و «آهی» (مهری) را و دو سه کلمهای حرف و سخن و دیگر هیچ. و تازه دیشب فهمیدم که جناب ایشان برای برطرف کردن گِلِگیهایی آمدهاند که در قضیۀ «اشرف» پیش آمده است که در همین دفتر اشاره کردهام. عجب دنیای خرتوخری است! به قول عهد و عیال، یک زنکۀ ... برای قاچاق فروشی آن فضاحت را بار میآورد و روزنامه ها عکس و تفصیلات تفتیش ازو را در فرودگاه «اورلی» چاپ می زنند و بعد حرف و سخن بین دو ملت نجیب پیش می آید و این ... پشمالو تهدید میکند که یا روابط قطع می کنم یا ده دوازده درصد حق السهم کنسرسیوم شما را همچین و همچان!-گرچه سگِ کی باشد که بتواند- و اینطور که می گفتند، کارمندان فرانسوی نفت مدت ها است دستشان به کار نمی رود و به همین مناسبت است که "مالرو" به آبادان هم رفته و لابد خبر داده که آب ها از آسیاب ها گذشت و الخ... و به مجلس دیشب مستقیماً از آبادان می آمد. و آن وقت در چنین احوالاتی، جناب ژنرال وجیه المله! یک رأس نویسنده مثل «مالرو» را می فرستد که بیاید و از دل این پدرسوخته ها درآورد. احمق، نانَت نیست؟ آبَت نیست؟ ترا چه به وزارت مشاور «دوگل» که مجبور باشی درین چنین رذالت ها و جا... هایی شرکت کنی؟...
چند پرسش اساسی و پاسخ های آنها
پس از پیداشدن این یادداشت ها، چند پرسش اساسی زیر به ذهن بازماندگان و دوستداران مرحوم جلال آل احمد خطورکردند و بعضاً مطرح هم شدند:
* منظور مرحوم آل احمد از نوشتن این یادداشت ها در حدود پنجاه سال قبل چه بوده؟
* آیا امروز این یادداشت ها باید چاپ شوند و در اختیار عموم قرار گیرند، یا باید همچنان در محدودة خانواده و دوستان محبوس بمانند؟
* اگر قرار به انتشار آنها باشد، در این رابطه چه نکات و ملاحظاتی را باید در نظر گرفت تا پیامدهای شبیه "سنگی بر گوری" تکرار نشود؟
* اگر قرار به انتشار این یادداشت ها باشد، این وظیفه به عهدة کیست و چه کسی قانوناً مجاز به انجام این کار است؟
نگارنده از طریق مراجعه به خود یادداشت ها و منابع دیگر و همینطور از طریق استعلام از اهل فن، به پاسخ این سوال ها دست یافته و معتقد است که اولاً، یادداشت های مزبور از ابتدا برای انتشار نوشته شده اند و انتشار آنها در حال حاضر لازم و بی اشکال است، البته با رعایت جوانب حرفه ای معمول در کار تدوین تاریخ شفاهی، به نحوی که احتمال وقوع پیامدهای منفی به حد اقل برسد. ثانیاً، مسوولیت این کار مشترکاً بر عهدة همة وراث قانونی مرحوم جلال آل احمد است. این هم توضیحات و دلایل این استنتاج:
* زنده یاد جلال آل احمد در صفحه 1073 مجموعة خاطراتش که مربوط به یادداشت های روز شنبه 26 آذر 1339 است، در باره علت نوشتن یادداشت های روزانه چنین آورده است: "درست است که با شروع این دفتر سوم، باز همان سوال همیشگی مطرح است که برای چه؟- و گرچه اصلاً مطرح نیست که برای که؟- می نویسی این اباطیل را که اغلب از سرِ بی حوصلگی است و ترتیبی ندارد و درون نگری مکفی در آن نیست و از وقایع، گزارش معجّلی است و آنهم نه از همه وقایع و تازه اگر هم از همه وقایع می بود، مگر چه اتفاقی در این خراب شده و درین محیطی ازین خراب شده که تو خودت را در آن زندانی کرده ای، روی می دهد که قابل یادداشت کردن باشد؟ و ازین سوال های بی جواب، ولی حالا دیگر خوشبختی جواب دهنده مقدّر در این است که به این کار باطل عادت کرده است. هر وقت بیکار است؛ هر وقت بیکاره است؛ هر وقت دلتنگ است؛ هر وقت احتیاج به قلم زدن دارد، ولی چیزی برای گفتن ندارد؛ هر وقت می خواهد خودش را تحریک به نوشتن کند؛ هر وقت می خواهد مشق کند... و بسیاری مواقع دیگر، به این دفتر روی می آورد. و پیش آمده است گاهی که اباطیلی را جز درین دفتر نمی شده است حفظ کرد و چه بهتر. و اما مطلبی که برای ازین به بعد می ماند، این است که باز یک "هِی" بزنم به خودم که مرتب تر باشم و منظم تر بنویسم و از تنبلی خودداری کنم و رخوت محیط را هر چه کمتر بپذیرم و الخ..."
این متن نشان می دهد که مرحوم آل احمد از این کار دو منظور داشته: 1) منظور شخصی با کارکردهای فوری و حرفه ای و 2) منظور اجتماعی با کارکردهای بعدی. او در بخش اول، نوشتن را وظیفة ذاتی خودش به عنوان یک نویسنده می داند و مقید است که با نوشتن خاطرات و انجام تمرین های روزانه، مهارت های حرفه ای خودش را مرتباً بالا ببرد و خودش را برای ایفای این وظیفه آماده نگه دارد. جمله ما قبل آخر این متن هم ناظر به کارکردهای بعدی این یادداشت ها، یعنی حفظ اطلاعات و انتقال آنها به آیندگان است، کما اینکه می گوید: "... و پیش آمده است گاهی که اباطیلی را جز درین دفتر نمی شده است حفظ کرد..." معنای مستفاد از این عبارت این است که یکی از وظایف دفترچه های مزبور، به قول خود جلال "حفظ اباطیل" بوده است. و اکنون که سال ها از آن زمان گذشته و سیب روزگار چندین بار چرخیده، متوجه می شویم که مرحوم آل احمد در این زمینه موفق شده و توانسته است با نوشتن این یادداشت ها، از حلقة محدودیت ها عبور کند و به قول خودش "فریاد زمانه خودش" باشد.
* گرچه مرحوم آل احمد مثل اکثر باسوادهای آن دوره، خوش خط بود و از لحاظ نظم و ترتیب هم بالاتر از حد متوسط جامعه قرار می گرفت، ولی با وجود این، خوش خطی و نظم و ترتیب چشمگیر این یادداشت ها و همینطور شماره گذاری تمام صفحات، قرینه ای است حاکی از آنکه او می دانسته است که این خاطرات در آینده خوانندگانی خواهند داشت و کاربردشان محدود به موارد شخصی خودش نخواهد بود.
* مرحوم آل احمد در صفحات انتها و ابتدای هر یک از مجلدات این مجموعه، عبارات و نکاتی را نوشته است که مثل حلقه های رابط عمل می کنند و باعث اتصال صحیح مجلدات مزبور به یکدیگر می شوند. این هم قرینه دیگری است حاکی از این که او از آینده این یادداشت ها خبرداشته و می خواسته است با درج این عبارات و نشانه ها، خواننده های بعدی را هدایت کند تا بتوانند به راحتی پیوند بین مجلدات مختلف را درک کنند. به عنوان مثال، در پایان جلد دوم نوشته است: "دنبالة این اباطیل در دفتر دیگری به همین طرح و قطع و شکل دنبال خواهد شد که مثلاً دفتر روزنامة سال 1339 است، چاپ بانک ملی ایران." سپس ادامة این نشانی ها را در ابتدای جلد سوم می بینیم با این شرح: "دنبالة اباطیلی که تا ص 1072 در دفتر دیگری به همین قطع و طرح و شکل (دفتر یادداشت روزانه چاپ بانک ملی ایران سال 1336) آمده است."
* چهارمین دلیل که در واقع، فصل الخطاب این قضیه هم بشمار می آید، وصیت نامه مرحوم آل احمد است که در صفحة 1835 همین یادداشت ها نوشته شده. وی در این وصیت نامه، ضمن تعیین تکلیف اوصیا از لحاظ آثار باقیمانده از خودش، مشخصاً به موضوع یادداشت ها بدین شرح پرداخته: " ... آنچه چاپ شده است که شده است و اگر خدای نکرده به تجدید چاپ رفت، زیر نظر آنها است و آنهایی که چاپ نشده ( یادداشت ها، سفرنامه ها، قصه های تمام و ناتمام و الخ...) با نظر همین سه نفر چاپ خواهد شد..."
این چهار سند و قرینه به طور قطع نشان می دهند که این خاطرات، از لحاظ مرحوم آل احمد جنبة شخصی نداشته اند و منظور از تدوین آنها، ثبت وقایع و رویدادهای شخصی و عمومی به قصد انتشار بعدی بوده است.
مسوولیت انجام کار به عهده کیست؟
در باب مسوولیت انجام این کار نیز به نظریات همآهنگ سه نفر از حقوقدانان معاصر که هم اکنون به کار تدریس و وکالت در تهران اشتغال دارند، یعنی آقایان دکتر محسن محبی، فرهاد مؤمن و دکتر مهدی مختاری استناد می شود. طبق نظر حقوقدانان مزبور، امر وصایت قایم به شخص است، یعنی تنها به عهدة شخص وصی است ولاغیر. به عبارت دیگر، وقتی که وصیِ یک میت فوت کرد، مسوولیتش به عنوان وصی تمام می شود و چنان نیست که این مسوولیت به ورثه اش منتقل شود، بلکه این مسوولیت به ورثة متوفای اصلی بر می گردد. به بیان دیگر، میتی که وصی اش فوت کرده، مانند میتی است که وصی ندارد و طبق مواد 868 و 869 قانون مدنی، انجام وصایای این میت بر عهدة وراث خودش خواهد بود نه وراث وصی اش. در این مورد خاص، متوفای اصلی، جلال آل احمد است و چون هر سه وصی بالفعل او، یعنی خانم سیمین دانشور و آقایان پرویز داریوش و شمس آل احمد فوت کرده اند، لذا وظایف وصایت مرحوم جلال آل احمد به عهدة ورثة خود آن مرحوم افتاده است، نه به عهدة ورثة آن سه نفر وصی. ورثه مرحوم آل احمد هم در حال حاضر، عبارتند از ورثة یک نفر برادرش، به اضافة ورثة سه نفر خواهرش و ورثة همسرش. این افراد مجتمعاً وصی قانونی مرحوم جلال آل احمد هستند و مجاز می باشند که در قالب یک هیأت امنای خانوادگی، یا مستقیماً یا بالوکاله عهده دار وظایف وصایت بشوند. بدیهی است که درآمدهای ناشی از انتشار یادداشت ها هم یا طبق وصیت، کلاً صرف تحصیل بچه های بی بضاعت، ولی باکفایت خانواده خواهد شد، یا ثلث آن بدین منظور اختصاص می یابد و بقیه بین ورثه تقسیم می شود. تصمیم گیری در این مورد هم طبق ماده 843 قانون مدنی به عهدة خود ورثه است.
در پایان لازم به ذکر است که افرادی مثل مرحوم آل احمد، به خاطر صداقت و خلوصشان، در قلب مردم جای دارند و مردم به طور طبیعی نسبت به آنان احساس همبستگی می کنند و خودشان را در مسایل مربوط به آنان سهیم و شریک می دانند، لذا این گزارش در سطح عمومی مطرح و به اشتراک گذاشته شد تا جویبار کوچک خانواده به رودخانه عظیم مردم و علاقمندان جلال پیوند بخورد و کسانی که در این موارد صاحب نظر هستند، بتوانند در این بحث شرکت کنند تا انشاءالله با استفاده از خرد جمعی، بهترین تصمیم را در مورد یادداشت های این شخصیت محبوب بگیریم و با چاپ این آثار، شادمانی های پرشور ناشی از پیداشدن دستنوشته های او را به لبخند پیروزی همگانی تبدیل کنیم.
به قول پیتر دراکر، استاد معروف در علم مدیریت: "بهترین راه برای پیش بینی آینده، ساختن آینده است."
کد مطلب: 20135