شهید شیخ فضل اللّه نوری با بصیرت و هوشیاری به مبارزه با استبداد و استکبار برخاست و با آگاهی بخشیدن به مردم، آنها را متوجّه هجوم فرهنگ منحط غرب در جامعه کرد و در دفاع از شریعت ناب اسلامی، الگویی از حکومت را نشان می¬داد که در آن فقیهان، نگهبان واقعی مصوّبات مجلس باشند؛ او سرانجام در راه اجرای شریعت اسلام ناب و تثبیت الگوی حکومتی خویش، جان خود را فدا کرد.
جریان انگلیسی، غربی مشروطیت با تفرقه افکنی، تبلیغات گسترده و همراه نشان دادن عالمان دینی با این جریان، افرادی همچون شیخ فضل اللّه نوری را ضدّ ترقی و مرتجع معرّفی کرده و فضای اجتماعی آن زمان را با انتشار مطالب غیر واقع در رسانهها به گونهای مسموم و منحرف کرد که سخنان و اندیشه های شیخ فضل اللّه به گوش مردم نرسد.
این جریان به شدت با اسلام زدایی جامعه را به سوی سکولار شدن سوق میداد. شروع این موج با ترجمه کتاب، روزنامه نگاری، نمایش نامه نویسی و... در ایران همراه بود؛ از جمله کتابهای ترجمهای دوران مشروطه، کتاب قانون، کتابچه غیبی میرزا ملکم در مدح فرهنگ سکولار، تغییر الفبای آخوندزاده، ترجمه شرح خاطرات دختر لوئی چهاردهم و جانورنامه(نظرات داروین) را می توان نام برد که نسل جوان را از دین جدا میکردند و به سراب غرب و جدایی دین از سیاست میکشاندند.
روحانیت داخل و خارج در مبارزه با استبداد توافق داشتند و اختلاف نظرهایی که بین علما مشروطهخواه به وجود آمد، بیشتر در تاکتیک، تفسیر مفاهیم، اهداف، تفسیر وضع موجود و تشخیص مصادیق بود. ازاین رو دعوا بر سر روحانیت مرتجع و مترقی نبود که بعضی علما طرفدار دربار و استبداد یا گروهی مشروطهخواه باشند.
بنابراین فقیه شیعه نمیتواند حامی استبداد باشد و عالم فقیه و آگاه به زمانی همچون شیخ فضل الله نوری نیز بر اساس معیارها و ملاکهای فقه شیعه در دوران غیبت، حکومتی را مشروع میدانست که طبق ساز و کارهای اسلامی بنا شده باشد.
شهید شیخ فضل اللّه نوری با بصیرت و هوشیاری به مبارزه با استبداد و استکبار برخاست و با آگاهی بخشیدن به مردم، آنها را متوجّه هجوم فرهنگ منحط غرب در جامعه کرد و در دفاع از شریعت ناب اسلامی، الگویی از حکومت را نشان میداد که در آن فقیهان، نگهبان واقعی مصوّبات مجلس باشند؛ او سرانجام در راه اجرای شریعت اسلام ناب و تثبیت الگوی حکومتی خویش، جان خود را فدا کرد.
مشروطیت
نوعی حکومت که در آن وضع قوانین به عهده مجلس یا «شورا و سنا» باشد و دولت مجری آن قوانین محسوب گردد و این حکومت در مقابل استبداد و بیقانونی قرار دارد.(فرهنگ معین ج3، ص4142)
مشروطیت در اصطلاح
1. هدف اصلی نهضت مشروطیت بر پایه دفاع از مشروطه اسلامی(مشروعه)، تأسیس عدالتخانه شرعی، محدود شدن قدرت شاه و در نهایت کوتاه شدن دست اجانب از کشور، بوده است.
2. مشروطه انگلیسی، غربی که هدفش به ظاهر استبداد زدایی و ترقی خواهی بود، در باطن و در عمل به صورت اسلام ستیزی و نفوذ کامل انگلیس و غرب بر ایران ظاهر شد.
بنابر این در جنبش مشروطه سه جریان به ظاهر داخلی با هم تعارض داشتند:
1. جریان خط سلطنت قاجار به عنوان حکومتی وابسته، ضعیف و منحط استبدادی.
2. جریانهای سیاسی، غربی به طور خاص اروپاییها و بهویژه انگلیس و روسیه به همراه عوامل و مزدوران داخلیشان در دربار قاجار.
3. جریان علماء و مردم که به عنوان بدنه اصلی و هویت نهضت مشروطه بودند.
جنبش مشروطه
اسلام خواهی و دفاع از دین و مذهب، از جرقّههاى اصلی شروع نهضت مشروطیت بود که بعد از انجام مهاجرت صغرى و کبرى به وسیله عدّه زیادى از روحانیان انجام گرفت و همچنین بستنشینى در سفارت انگلیس توسط مردم، در نهایت مظفرالدین شاه فرمان معروف به مشروطیت را صادر کرد؛ اما همچنان مستبدان در راه اجراى کامل آن مانع تراشى مىکردند.
در نهضت تنباکو و مشروطه، اصلیترین نقش را عالمان دین داشتند و این نقش آفرینی به گونهای بود که شگفتی بیگانگان را برانگیخته بود.(انقلاب مشروطیت ایران ادوارد براون ترجمه مهدی قزوینی)
محمدعلى شاه که قبل از به سلطنت رسیدن از مشروطهخواهان حمایت مىکرد، پس از تصاحب تخت سلطنت، مخالفت خود را با آنها آغاز نمود. از جمله مخالفتهاى وى با مشروطه خواهان، عدم دعوت مجلسیان در جشن تاجگذارى و معرفى نکردن بعضى وزرا به مجلس، جهت گرفتن رأى اعتماد بود.
بعد از سرکوبى مشروطهخواهان به دست محمّدعلى شاه، آزادیخواهان از اصفهان و رشت به طرف تهران حرکت کرده، با فتح تهران، مشروطیت را دوباره بر پا کردند؛ اما پس از مدّتى در پى اولتیماتوم روسها و ورود نیروهاى بیگانه به ایران، مجلس تعطیل شد.
شیخ فضلالله نورى که با شرکت در مهاجرت کبیر با مشروطهخواهان همگام شده بود، در ادامه با ارائه دلایلى به مخالفت با مشروطهخواهان برخاست.(تاریخ سیاسى معاصر ایران، جلال مدنی، ص 84)
شروع اختلاف
نهضت مشروطه اسلامی، مردمی در جنبه ضد استبدادی و ضدبیگانه از حمایت و حضور مردم در صحنه برخوردار بود و همه مشروطه طلبان با برکناری سیستم استبدادی، ضعیف و فاسد قاجار توافق داشتند؛ اما زمانی که بحث جایگزین و طرح بدیل برای حکومت قاجار بیان شد، اختلافنظر پیدا کردند.
عوامل اختلاف میان مشروطه خواهان
1.عدم آمادگی مردم و علما برای پیشروی به مراحل پیچیدهتر جنبش.
2. حضور قوی استعمار انگلیس در صحنه منطقه و ایران.
این دو عامل سبب شد که جنبش بعد از مدتی به دست بیگانگان بیافتد و محصولش در نهایت حکومت دیکتاتوری رضاخان شود.
علما مشروطه در فساد شاه و مشروطه خواهان انگلیسی، غربی توافق داشتند اما اختلاف آنها در دفع افسد به فاسد بود که اختلاف بیشتر جزئی و مصداقی بود تا اینکه کلی و اصولی باشد.
شیخ فضلالله نورى
در صدر نهضت مشروطه در داخل کشور شیخ فضل الله نورى بود که مهمترین بیانیهها را به عنوان نخستین رهبر مشروطه علیه شاه و حکومت صادر میکرد و بعد از او سید عبدالله بهبهانى و سید محمد طباطبایى(معروف به سیدین) قرار داشتند.
پس از تهیه و اقتباس قانون اساسى ایران از قوانین کشورهاى غربى توسط فرزندان مشیرالدوله، شیخ فضل الله نورى خطر حاکمیت لیبرالها را گوشزد کرد و خواهان مشروطه مشروعه شد؛ در حالى که عدهاى از روحانیون بر دفاع ازمشروطیت باقى ماندند و به این ترتیب در جناح واحد روحانیت در داخل کشور شکاف افتاد.
چنین شکافى در روحانیت خارج از کشور نیز پدید آمد. آیت الله سید کاظم یزدى که داراى مقلدین بسیار در ایران و عراق بود، از جناح شریعت خواهى شیخ فضل الله نورى حمایت کرد. در عوض آخوند خراسانى، ملا عبدالله مازندرانى، حاجى میرزا حسین و حاجى میرزا خلیل طرفدار و حامى مشروطه بودند.(ر.ک جنبشها و نهضتهاى سیاسى اسلام معاصر، پژوهشکده انقلاب اسلامی، ص41)
شناخت شیخ فضل الله از غرب بسیار عمیق بود؛ به گونهای که مشروطه غربی را خیلی سریع نفی کرد و اعتقاد داشت که جنبش مشروطه اشتباه بزرگ تاکتیکی داشته و آبشخور فکری آن از غرب و جریانهای فراماسونری است و اگر قدرت از شاه گرفته شود، به دست عدهای بدتر و فاسدتر خواهد افتاد. بنابراین مردم هیچ وقت بر حکومت مسلط نمیشوند.
از این رو در برابر نفوذ تفکّرات غرب زدگان در سطح جامعه واکنش نشان داد و با طرح دیدگاه اسلامی خود، حاکمیّت و فضای سیاسی آن عصر را به چالش کشید و از نشر تفکّرات سکولاریستی جلوگیری کرد.
شیخ فضل اللّه نوری در نفی غرب گرایی میگوید: به جماعت آزادیخواه اعلان میشود که ما تن به تضعیف اسلام و تحریف احکام نخواهیم داد؛ در این عصر ما، فرقهها پیدا شدهاند که بالمرّة منکر ادیان و حقوق و حدود هستند؛ این فرق مستحدثه را بر حسب تفاوت اغراض، اسمهای مختلف است: «آنارشیست»، «نهیلیست»، «سوسیالیست»، «ناتورالیست»، «بابیست» و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کردهاند، هر جا که هستند، آن جا را آشفته و پریشان میکنند.(تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، عبدالهادی حائری)
نظریّه مشروطه مشروعه شیخ فضل اللّه از یک سو در تضاد با تفکّر حاکمیّت و قدرت طلبی مطلقه شاه بود و از سوی دیگر در ستیز شدید با غرب گرایان قرار داشت؛ از این رو در جامعه نابسامان آن عصر سبب بروز کشمکش و درگیری شد و او برای رهایی از این نابسامانی بر نظریّه خود پای فشرد تا جامعه با رسیدن به خواستههای مشروع خود به سمت اصلاح و نظم اجتماعی حرکت کند.
با تمام تلاشهایی که شیخ فضل اللّه برای اصلاح مشروطه انجام داد، موفّق نشد که مشروطه را از انحراف باز دارد؛ بدین سبب از اصلاح گری، ناامید شد و به این نتیجه رسید که میکروب وارد شده بر پیکر جامعه و سیاست، دیگر اصلاح پذیر نیست؛ پس مخالفت با مشروطه را در پیش گرفت و با بیان ادله شرعی خود، از انتقاد به مشروطه و قید زدن آن دست برداشته و به حرمت مشروطه فتوا داد.(مقدمه تحلیلی تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی نجفی، ص 204)
بنابراین در جریان مشروطه، هر دو گروه علما که در تشخیص افسد از فاسد اختلاف نظر پیدا کردند، ضربه خورده و حذف شدند و جنبش مردمی، اسلامی ضد استبداد و استعمار به دست خارجیها و روشنفکران غربگرا مصادره شد و نتیجهاش تبدیل سلطنت قاجاریه به پهلوی و علنیتر شدن نفوذ غرب در ایران بود که اعدام شیخ فضلاللهنورى گواه استیلاى غربزدگى در ایران است و جای بسی تأمل است که چرا در جامعه اسلامی با آن همه مجاهدت، سرانجام غربگرایان با قوانین غربی حاکم شدند؟
یکسال پس از اعدام شیخ فضل اللّه، مشروطه خواهان سیّدعبداللّه بهبهانی را نیز ترور کردند و مردم متوجّه اشتباه بزرگ حمایت از استبداد مشروطه شدند که بدتر از استبداد محمّدعلی شاه بود.
پس از روشن شدن مفاهیم و واژههای مشترک منتشر شده از سوی روشنفکران، آخوند خراسانی عزم مسافرت به ایران کرد تا از نزدیک با توطئهگران مشروطه خواه مبارزه کند؛ اما افسوس که دستهای مشکوکی ارتباط عالمان نجف را با حقیقت قضایا قطع کرده و شبانه او را مسموم ساختند. در سالهای بعد، مدرّسها و خیابانیها لگدکوب ایادی استعمار شدند و میرزای نائینی نیز نسخههای پخش شده کتاب «تنبیه الامه» خویش را در سالهای آخر عمر در نجف جمع آوری کرد.(ر.ک. تحلیلی از نقش سه گانه شهید شیخ فضل اللّه نوری در نهضت تحریم تنباکو، علی ابوالحسنی)
جلال آلاحمد درباره اعدام شیخ فضل اللّه نوری مىگوید: «شهید شیخ نورى به عنوان مخالف «مشروطه» که خود در اوایل امر مدافعش بود، بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالاى دار برود؛ من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمى مىدانم که به علامت استیلاى غربزدگى پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شده.»(تاریخ سیاسى معاصر ایران، جلال مدنی، ص 82)
رهبر معظم انقلاب نیز در این باره میفرماید: «در نهضت مشروطیت دیدیم که روحانیون آمدند یک حادثه بزرگ را ایجاد کردند و پایان دوره استبداد را تدارک دیدند؛ بعد همین مشروطیت، پایگاهی برای ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتدای کار بود که روزنامههای صدر مشروطیت به نام آزادی شروع به کوبیدن دین کردند؛ تا جایی که یکی از شخصیتهای آن زمان(شیخ فضل الله نوری) که جزء پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید.»(حدیث ولایت، سید علی خامنهای، سازمان تبلیغات اسلامی ج3، ص272)
از رهبران خط انگلیسی، غربی مشروطیت میرزاملکم و آخوند زاده بودند که با مطالعه زندگی نامه، افکار و اندیشههایشان هویت اصلی آنها آشکار میشود.
فتحعلى آخوندزاده
آخوند زاده فرزند حاکم خامنه، منطقهای در آذربایجان بود که به تفلیس فرار کرد و در آنجا تحت تأثیر ادبیات غیر دینی غربی به کپی برداری و ترجمه کتابهای آنها پرداخت و تأثیرپذیری او از غرب به جایی رسید که در مکاتبات خود با میرزا ملکم، از او به «روح القدس» تعبیر کرد.
او که بعدها ادعای ملیگرایی و آزادیخواهی میکرد، با ورود به روسیه به ارتش آن کشور ملحق شد و به مدت چهل سال به عنوان شهروند روسی، نوکر دولت تزاری روس بود و در جشن تاجگذاری ناصرالدین شاه جزء هیأتهای روس شرکت کننده در مراسم بود.
آخوند زاده در کتابها و مقالات خود از ضرورت سکولار کردن دین و جامعه سخن گفت و طرفداری او از قوانین سکولار غربی به حدی بود که این قوانین را برای اجرا در داخل کشور ترجمه کرد؛ همچنین شعارهایی همچون حذف روحانیت و مرجعیت، نفی الهیات اسلام، نفی اخلاق و جدایی دین از سیاست یا به تعبیر دیگر خصوصی کردن دین و حذف شرع از دین را در کتابهای خود مطرح کرد و بعدها به طور صریح در جملاتی گفت: «اگر میخواهیم تمدن داشته باشیم، متمدن شویم و به پیشرفت برسیم، راهی جز این نداریم که دین را کنار بگذاریم.»
او قائل به این است که از این پس دیگر احتیاجی به دین نیست و در تفسیر جدید خود، خاتمیت را به جای ختم عصر نبوت و تشریع به ختم عصر دیانت معنا کرده؛ همانگونه که در سالهای اخیر این مسأله تحت عنوان نواندیشی مطرح شده است.
نمایش نامههای نوشته شده توسط آخوند زاده، شروعی برای ظهور هنر اسلام ستیز در ایران است. او در مکتوبات «کمال الدوله» خود، اصل توحید و خدا را انکار کرده است. در جایی احکام شرع را ضد عقل معرفی میکند و تحت تأثیر لیبرالیسم انگلیسی حرفهایی علیه قرآن میزند.
افراط او در بیان افکار ضد دینی خود به مرحلهای رسید که میرزا ملکم در نامهای به او میگوید: «تو باید عاقل باشی و پیچیده عمل کنی، بگو ما با اسلام مشکل نداریم، بلکه مسأله ما با علمای اسلام و تفسیر سنتی و ارتجاعی آن است.»
آخوند زاده را جزء نخستین منادیان ملیگرایی افراطی در ایران میدانند؛ نوعی از ملی گرایی که در برابر اسلام و طرفدار غرب است و با اندیشه نژاد پرستی، دلباخته ایران باستان قبل از اسلام بوده، اسلام را مایه بدبختی معرفی میکند؛ در صورتی که اسلام بزرگترین خدمت را به ایران کرد و ایرانیان تحت ظلم امپراطوری طبقاتی ساسانی را نجات داد.
این عنصر منحرف غربزده، شعار تغییر الفبای فارسی را با مقدمه چینی و دعوت به الفبای لاتین مطرح کرد؛ مشابه اقدام غرب در امپراطوری بزرگ عثمانی که زمینه فروپاشی این امپراطوری قدرتمند را فراهم ساخت؛ اما خوشبختانه مذهب و فرهنگ اصیل اسلامی در ایران آنچنان قوی بود که اجازه اجرای طرح تغییر الفبا را نداد.
ملکم ناظمالدوله
ملکم جزء پدران مشروطه انگلیسی و روشنفکری غربی در ایران است. او در خانوادهای ارمنی در اصفهان به دنیا آمد. در 10 سالگی به فرانسه فرستاده شد، در مدرسه مسیحی پاریس علوم سیاسی خواند، سپس به ایران آمد و مترجم اساتید غربی دارلفنون شد. مدتی مترجم سفارت روسیه بود؛ سپس با حمایت غرب و چاپلوسی در دربار قاجار نفوذ کرد و جزء هیأتهای حکومتی درسفرهای اروپایی بود.
ملکم با حذف امیر کبیر که طرفدار اصلاحات حقیقی بود و با حمایت شدن از سوی افرادی همچون مشیر الدوله، نخست وزیر وقت، خود را رهبر اصلاحات معرفی کرد و با تردستیهای عوام فریبانهای که در غرب آموخته بود، آن را به نام کرامت به عوام ساده قالب میکرد.
پس ازمدتی رابطهاش با دربار قاجار مخدوش شده به ترکیه رفت. مدتی تظاهر به اسلام را کنار گذاشته با ترک تابعیت ایران، در کلیسا با یک دختر مسیحی ازدواج کرد! چند سال بعد که رابطهاش با دربار قاجار بهبود پیدا کرد، مأموریتهای حکومتی به او داده شد و نسخههای اصلاح طلبی غربی را از اروپا و انگلیس به ایران آورد.
او وزیر مختار شاه در لندن شد و مقدمات سفرهای پرهزینه شاه قاجار را فراهم میکرد که با وامهای کلان و مقروض کردن کشور به اسم الگوگیری از پیشرفت غربی صورت میگرفت.
فرماسونرها از طرف انگلیس، فرانسه و غرب، لژهایی در ایران زدند تا به تدریج حکومت را در دست بگیرند. ملکم نیز فراموشخانه را در ایران تأسیس کرد که شعبه ایرانی فرماسونری بود و به عنوان نخستین سازمان رسمی تربیت جاسوس در کشور شناخته شد.
همچنین افرادی که از غرب برگشته بودند، اشراف زادهها و ادبای روشنفکرغربی همچون تقی زاده که شعار آزادی، اسقلال و جمهوریت سرمیدادند و بعدها نقش مهمی در انحراف انقلاب مشروطه داشتند، در فراموشخانه ملکم تربیت شده بودند.
«مجمع آدمیت» دنباله فراموشخانه ملکم به شمار مىآید که به دست میرزا عباسقلىخان در زمان به توپ بستن مجلس تأسیس شد.
او قمارخانههای اروپایی(لاتاری) را وارد ایران کرد. پس از مدتی با دادن رشوه به شاه، این امتیاز را خرید و به کمپانی انگلیسی واگذارکرد. در نهایت با تحریم لاتاری از سوی علما مواجه شد.
در جریان دادن امتیاز رویتر به انگلیس، ملکم نقش اصلی را ایفا کرد که با مقاومت حاج ملا علی کنی این توطئه خائنانه نیز نافرجام ماند.
ملکم از نخستین کسانی است که دعوای علم و دین را در ایران مطرح کرد. با ترجمه کتابهای غربی که مسیحیت را با علم و عقل سازگار نمیدانستند، آن را به دین اسلام نیز تعمیم داد و پیشرفت، تجدد و مدرنیته را در حذف مذهب میسر دانست.
او از اخلاق سکولار تحت عنوان اخلاق علمی به جای اخلاق دینی استفاده کرد. از طرف دیگر در کتابها و مقالاتش دیدگاههای «آگوست کنت و استوارت میل» را بیان میکرد و با این کار، اصلاحات انگلیسی، اروپایی را در ایران ترویج میداد.
ملکم اسم خود را «پرنس رفرماتور» یعنی «شازده اصلاحات چی» گذاشته بود و با ترجمه قوانین سکولار غربی، کتابچه راهنمایی برای جریانهای منحرف مشروطه طلب انگلیسی فراهم کرد.
از دیگر کارهایی که ملکم برای عملی کردن افکار غربگرایانه خود دنبال میکرد، به موارد ذیل میتوان اشاره کرد:
1. تبلیغ اومانیسم و انسان پرستی.
2. طرح مسأله دموکراسی در ایران.
3. پیشنهاد اصلاحات دینی و عملیتر بودن اصلاح دین نسبت به حذف آن.
4. رواج تفکر اصالت ترقی و پیشرفت مادی، دین مدنی و جامعه مدنی با گرایش لیبرال.
بنابراین غرب و روشنفکران غربزده بدون توجه به فرهنگ، باورها، آیینها و سنتهای مردم مسلمان ایران که استبداد را به زانو درآورده بودند، نهضت مشروطه را مصادره به مطلوب کرده، استبداد جدید و بالاتر پهلوی را جایگزین کردند که این اقدامات غربگرایان در استفاده ابزاری از عدالت و آزادی، به مردم بصیرت داده، با درس گرفتن از تجربه مشروطیت از علما، به ویژه امام خمینی(ره) پیروی کردند و در دفاع از دین و فرهنگ اسلامی با استبداد و استکبار به مبارزه برخاسته، انقلاب اسلامی را به ثمر رساندند.