در مورد سقوط تیمورتاش دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. اگرچه وی به اتهام اختلاس و واگذاری انحصار تجارت تریاک به حبیب الله امین و به طور کلی مسائل مالی این چنینی روانه زندان شد، لیکن مشکل اصلی بدگمانی رضاشاه نسبت به وی بود. عده ای این بد گمانی را به جاسوسی او به روس ها نسبت می دهند و اینکه او تمام اطلاعات دربار ایران را به روس ها تقدیم می کرد. مهمترین این موارد مدارکی درباره امتیاز نفت دارسی بود.
در تاریخ معاصر ایران چهره های برجسته زیادی حضور داشته اند که وجوهی از زندگی آنان ناشناخته باقی مانده است. قطعا از جمله این افراد عبدالحسین تیمورتاش است که هنوز نیز در مورد چگونگی سقوط او دیدگاههای متناقصی وجود دارد. اما مقاله حاضر بیش از آنکه بخواهد درباره سقوط او سخن بگویید، در صدد است درباره نقش و جایگاه وی در عرصه سیاست داخلی و خارجی بحث کند. اگرچه در پایان این بحث درباره چگونگی سقوط او نیز به اختصار سخن گفته خواهد شد.
تیمورتاش در زمان قاجارها
عبدالحسین تیمورتاش که پیش از دوره رضاشاه، عبدالحسین خان نردینی خوانده می شد و پس از روی کار آمدن رضاشاه و در پی قانون که همه افراد را ملزم به داشتن نام خانوادگی می نمود، نام تیمورتاش را برای خود برگزید، در سال 1260 در خانواده ای متنفذ متولد شد. قطعا صعود او در عرصه سیاسی از ابتدا مدیون حضور و تولد در همین خانواده است. سفر او به روسیه جهت ادامه تحصیل در عرصه نظام بستر و شرایط لازم را جهت صعود او مهیاتر نمود. زیرا تسلط او به زبان روسی این فرصت را فراهم نمود تا بتواند وارد وزارت خارجه شود و حتی در ماموریتی جهت ابلاغ به قدرت رسیدن محمدعلی شاه به همراه هیاتی عازم اروپا گردد. دیدار او از اروپا و پیش از این شش سال زندگی او در روسیه قطعا در تجددخواهی او نقش فراوانی داشت. تجددی که البته همانطور که بعدها اشاره خواهیم نمود، برخی چون همایون کاتوزیان از آن تحت عنوان شبه مدرنیسم یاد می کنند.
تیمورتاش به دلیل پتانسیل بالای خانوادگی خود از مجلس دوم تا نهم به طور یکسره حضور داشت. نطق های او در مجلس دوم او را نامور نمود. او در مجلس دوم از بجنورد، در مجلس سوم از قوچان و در مجالس چهارم تا نهم از نیشابور کاندیدا و نماینده مجلس بود.
عبدالحسین تیمورتاش به ذات انسان قدرت طلبی بود. بعلاوه آنکه تمایل به روی کار آمدن یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران داشت. او که دو بار به عنوان والی در گیلان و کرمان سمت داشت، در دوره والی گری خود در گیلان دستوراتی صادر کرد، که کارنامه سیاهی را برای او به جای گذاشت. دستور کشتار چندین کشاورز که در حال جمع آوری هیزم بودند، به اتهام واهی همکاری با نهضت جنگل، آن هم در حالت مستی، تا آن حد برای مردم گیلان سنگین بود که در دوره بعد مجلس، در زمان بررسی اعتبارنامه تیمورتاش، نماینده مردم رشت خواهان رد اعتبارنامه او شد. اعدام دکتر حشمت یار همیشه همراه میرزا از دیگر دلایلی بود که تیمورتاش را در نزد مردم رشت منفور نمود، بخصوص که در آن زمان جنبش جنگل نه تنها در میان مردم گیلان، که در میان ایرانیان جایگاهی ویژه داشت. جنبش جنگل روبروی استعمار خارجی و البته استبداد داخلی ایستاده بود و البته از نگاه آنان تیمورتاش نماینده استبداد داخلی در گیلان بود.
تیمورتاش تا پیش از به سلطنت رسیدن رضا شاه، به غیر از والی گری و نمایندگی مجلس، سمت وزارت را نیز عهده دار شده بود. همین حضور در کابینه در زمانی که به تدریج سردار سپه نیز وارد عرصه سیاسی ایران شده بود، باعث شد که وی به همراه عده ای دیگر از تجدد خواهان غرب دیده به گرد او در آمده و خواهان ایجاد فضایی جدید در عرصه سیاسی ایران شوند. در ادامه این مطلب در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
از جمله سمت های وزارتی وی، حضور به عنوان وزیر عدلیه در کابینه مشیرالدوله بود. در این زمان او با تصویب لایحه اختیارات وزیر عدلیه که البته مخالفینی را نیز در صحن مجلس داشت، محاکم تهران و شهرستان ها را منحل نمود و عده زیادی از قضات را برکنار نمود. به دنبال این برنامه وی مشغول مطالعه پیرامون یک عدلیه مدرن اروپا پسند در ایران شد. هر چند که با اتمام رئیس الوزرایی مشیرالدوله چهار ماه پس از آغاز آن، اصلاحات انجام شده توسط وی نا تمام ماند. اما در هر صورت این آغاز راهی بود که بعدها علی اکبر داور آن را ادامه داد. بخصوص که داور و تیمورتاش یار همیشه همراه هم بودند و البته هر دو به سرنوشت نسبتا مشابه ای دچار شدند.
وزارت عدلیه تنها سمت وزارتی تیمورتاش نبود. او در کابینه رضاخان در سال 1302 یعنی دو سال پیش از تغییر سلطنت در ایران وزارت فوائد عامه و تجارت را نیز عهده دار بود.
همانطور که گفته شد همین حضور در کنار رضا شاه بود که بسترها و زمینه های لازم برای صعود او در قدرت را ایجاد نمود و بعدها نیز به طور ناگهانی شرایط سقوط او را فراهم کرد. تمایل او به تجدد خواهی از یک سو و حس قدرطلبی وی از سوی دیگر باعث شد که او در عرصه سیاسی به تدریج دیدگاههای خود را تغییر دهد و به سمتی حرکت کند که باد بدان سو می وزید. یعنی ایستادن در جمع تجددخواهانی که البته در صدر آنان رضا خان قرار داشت. اگر نه تیمورتاش پیش از این در صف اعتدلایون مجالس پیشین جای داشت. در زمان حیات مدرس وی در کنار او جزء اصلاح طلبان مجلس بود. اما به تدریج راه این دو از یکدیگر جدا شد. در زمان تصمیم گیری در رابطه با لایحه تغییر سلطنت در ایران این اختلافات به اوج خود رسید. مدرس در کنار افرادی چون مصدق از جمله محدود کسانی بودند که مخالف تبدیل رضاخان به رضا شاه بودند. مخالفتی که در فضای آن روز ایران نتیجه ای جز حذف مخالفین در پی نداشت.
اینگونه بود که وی در کنار عده بسیار دیگری در مجلس پنجم (1304) مقدمات سقوط سلسله قاجار و تاسیس سلسه پهلوی را فراهم نمود و با دست خود تاج شاهی را بر سر رضا شاه گذاشت. فردی که کمتر از هشت سال بعد، او را از عرش به فرش کشاند و به طور مفتضحانه ای کشت.
تیمورتاش در زمان حکومت پهلوی
تیمورتاش از ابتدای سلطنت پهلوی تا زمانی که از قصر روانه زندان قصر شد، به عنوان وزیر دربار رضا شاه در کنار وی حضور داشت. در تمام این مدت وی شخص دوم مملکت بود. نفوذ او تا زمانی که از قدرت ساقط شد، روز به روز در حال افزایش بود. به گونه ای که اگرچه هرگز در حکومت پهلوی، نقش رئیس الوزرایی (نخست وزیری) را به عهده نگرفت. لیکن اراده او حتی به اراده رئیس الوزرا نیز مستولی بود. در تمام این مدت دست راست رضا شاه محسوب می شد. بطوری که وقتی دیدگاه نمایندگان مجلس ششم را درباره تمایل نخست وزیری خود به شخص شاه رسانید، شاه پاسخ داد:« شما دست راست من هستید و همانطوری که بارها گفتم امور قشونی را من اداره می کنم و امور داخلی و سیاست خارجی را شما ...» و بدین ترتیب اگرچه او را به ریاست وزرایی نرساند، اما انتخاب رئیس الوزرا و وزرا را به او سپرد]1[.
بنابراین طبیعی بود که حضور او در هیئت وزیران نیز به عنوان شخصی فراتر از رئیس الوزرا باشد و بتواند به وی و تمام وزرا امر و نهی کند و خواسته ها و اندیشه های خود را به آنان بقبولاند. این مسئله تنها به کابینه محدود نمی شد، فراتر از آن حتی مجلس نیز تا حد زیادی تحت اراده وی بود. در واقع «کم کم کار به جایی رسید که در مجلس صدائی از حلقوم کسی بیرون نمی آمد، مگر به دستور دربار. استخوان دارهای زبان دار از هر طبقه که بودند، هر یک به نحوی از ساحت قوه مقننه اجبارا دور شدند. مستوفی مرحوم شد، مشیرالدوله موتمن المک و مصدق السلطنه و امثال او در بیرون ماندند»]2[ اینگونه بود که اعضای مجلس کاملا یک دست شدند. تیمورتاش برای این اعضای مجلس که پیرو دربار بودند هر هفته به نام فراکسیون اکثریت جایی تهیه کرده بود که ، وکلا در آنجا حاضر می شدند و در مورد لوایح بحث می کردند، بطوری که بحث کردن در مجلس دیگر معنایی نداشت]3[. این باقی اعضا مجلس همان کسانی بودند که به دستور دربار شاهنشاهی از تهران و ولایات انتخاب می شدند. این نکته بسیار جالبی است که حتی برای همین جمع گلچین شده نیز جلساتی برگزار می شد که دیدگاههای آنها همراه با دربار باشد و زحمت این کار بر دوش تیمورتاش بود.
شاید رضا شاه و تیمورتاش هر دو به دنبال تحول در ایران می بودند، لیکن این مقصد در چارچوب خودخواهی های آنها بود]4[. حفظ بقا و قدرت به هر قیمتی. نشستن بر جایگاه قدرت به قیمت حذف دیگران. در سال های 1305 و 1306 یک سلسله قوانین از تصویب مجلس گذشت، مانند خالصجات دولتی که به اجرا نیز گذاشته شد و از نتایج آن تاسیس بانک قلاحتی، تاسیس بانک مرکزی، تاسیس کارخانه ذوب آهن، اجرای نقشه راه آهن، انحلال عدلیه و تدوین قوانین جدید، نسخ کاپیتولاسیون، تشکیل شورای معارف، اعزام محصل به خارج، تدوین تاریخ ایران، تغییر قیافه شهرها، مخصوصا تهران، جاده سازی و .... که در همه آنها تیمورتاش نیز حضور داشت]5[.
اما در مورد پیشرفتی که تیمورتاش و دوستان او در کنار رضاشاه دنبال می نمودند، دو نکته را می بایست از یاد نبریم. اول اینکه این پیشرفت به قیمت حذف بسیاری از افراد تمام شد. این حذف در مورد کسانی چون مدرس تنها به حذف از قدرت محدود نشد. بلکه نهایتا به حذف فیزیکی آنها منجر شد. این یعنی حتی زنده بودن مخالف نیز قابل تحمل نیست و البته بیانگر یک نکته دیگر نیز هست و آن اینکه تجدد خواهانی چون رضاشاه – و همانطوری که نشان خواهیم داد تیمورتاش هم جزئی از این گروه بود- تنها به جنبه های خاصی از تجدد ایمان داشتند. بخش بیشتر این تجدد در عرصه فنی و ورود تکنولوژی در ایران بود. البته نباید ناگفته بماند که حوزه هایی همچون قضا و تعلیم و تربیت نیز دچار دگرگونی شد. اما قطعا حوزه سیاست در این دگرگونی سهمی نداشت. استبداد همچنان دیو ویرانگری بود که بر عرصه سیاسی ایران حکم می راند. همچنان حکم رئیس حکومت حکمی بی بدیل بود. همچنان جان و مال و ناموس مردم در دستان شاه بود. کاتوزیان معتقد است افرادی چون داور، تقی زاده و تیمورتاش، رضاشاه را یاری نمودند تا ایران را به سوی آنچه وی شبه مدرنیسم می نامد، رهنمود نماید. کاتوزیان شبه مدرنیسم را تبلور «اندیشه و آزمانهای اجتماعی» می داند که «با فرهنگ و جامعه» حاملان آن «بیگانه» است.]6 [
اگر رضا شاه بزرگترین مستبد بود، قطعا تیمورتاش که فرامینش بعد از شاه حتی از رئیس الوزرا نیز بالاتر بود، جایگاه دوم را داشت. از این رو آن دست از اقدامات او توسط رضا شاه قابل تحمل بود که جایگاه او را به مخاطره نمی انداخت. از جمله اقداماتی که توسط تیمورتاش صورت گرفت و البته رضاشاه آن را برنتافت، تشکیل حزب ایران نوین در همان اوایل به سلطنت رسیدن رضاشاه بود.
قدرت تیمورتاش به عرصه داخلی محدود نمی شد. او در عرصه خارجی نیز قدرت فوق العاده ای داشت. وزارت امور خارجه تا مدتها تحت نظر مستقیم او بود. با سفرای خارجی تماس مستقیم داشت. اغلب مذاکرات را خود عهده دار می شد و گاهی تا کار به مرحله امضای قرارداد و عهدنامه ها نمی رسید، وزارت امور خارجه از جریان اطلاع نمی یافت]7[ علاوه بر اینها در سایر مواقع تعین سفرا و وزرای مختار به وسیله شخص او صورت می گرفت. این امر بدون هیچ گونه دخالتی توسط وزارت امور خارجه انجام می شد. اعزام تقی زاده به لندن از جمله این موارد است.
تیمورتاش به یک روایت هر سال دو ماه را در کشورهای دیگر به سر می برد. به طور کلی او در عرصه سیاست خارجی از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود. نامه سرگشاده او به سر روبرت کلایو، وزیر مختار انگلیس در ایران در انتقاد از سیاست های انگلیس و بازنگری در روابط ده ساله میان دو کشور، به خوبی بیانگر این مسئله است. علاوه بر نفوذ انگلیسی ها در ایران، وی در این نامه به برخی از سیاست های انگلیس در ایران انتقاد می کند]8[.
شاید تنها پس از روی آمدن فروغی در وزارت امور خارجه بود که تا حدودی دست تیمورتاش در آن وزارت خانه بسته شد. فروغی فرد با جرات و با نفوذی بود و سیاستمداری کهنه کار محسوب می شد و بنابراین طبیعی بود که به این راحتی مقهور قدرت تیمورتاش نمی شد.
اما به طور کلی ماموریت های زیادی بود که تیمورتاش به نمایندگی از ایران در عرصه سیاست خارجی انجام می داد. سفر او برای عقد قرارداد تجاری با روس ها که جنبه های نظامی نیز به خود گرفت و سفر به انگلیس برای تجدید نظر در قرارداد دارسی از جمله این موارد است. این مسئله بیانگر اعتمادی بود که در ابتدا رضاشاه نسبت به تیمورتاش داشت. به ویژه آنکه کم سوادی رضا شاه باعث می شد تا به افرادی اعتماد نموده و آنها را در کنار خود نگه دارد. هرچند که این اعتماد گاهی به طرز عجیبی به یک بی اعتمادی مفرط تبدیل می شد و سرنوشت سختی را برای این افراد برای خود به همراه داشت.
سقوط تیمورتاش
در مورد سقوط تیمورتاش دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. اگرچه وی به اتهام اختلاس و واگذاری انحصار تجارت تریاک به حبیب الله امین و به طور کلی مسائل مالی این چنینی روانه زندان شد، لیکن مشکل اصلی بدگمانی رضاشاه نسبت به وی بود. عده ای این بد گمانی را به جاسوسی او به روس ها نسبت می دهند و اینکه او تمام اطلاعات دربار ایران را به روس ها تقدیم می کرد. مهمترین این موارد مدارکی درباره امتیاز نفت دارسی بود. البته حسین آبادیان طی تحقیقی مسئله فوق را به کلی تکذیب می کند و صراحتا می گوید، مسئله شوروری ارتباط مستقیمی به برکناری تیمورتاش ندارد]9[. ظاهرا در مدتی که تیمورتاش در مسافرت اروپا بوده، عده یی در ایران سعی نمودند تا او را پیش شاه خراب کنند. افرادی چون نواب، رئیس بانک ملی، آیرم، رئیس شهربانی و .... حس خوبی نسبت به وی نداشتند. برخی معتقدند انگلیسی ها نیز در سقوط او نقش به سزایی داشتند. این مسئله دور از ذهن نیست. زیرا از یک سو او طرف مذاکره با انگلیس درباره مسئله نفت بود و ظاهرا انگلیسی ها از پافشاری های او درباره افزایش سهم ایران کلافه شده بودند و از سوی دیگر، همانطور که از نامه او به سفیر انگلیس در ایران بر می آید با آنان بسیار مقتدرانه صحبت می نمود و هیچ ترسی از خطاب قرار دادن آنها و زیر سوال بردن آنها نداشت.
جدای از این مسئله برخی قدرت یابی تیمورتاش در ساختار قدرت و رسیدن او به جایی که تنها قدرت برتر از او فقط شخص رضا شاه بود را عامل سقوط وی می دانند. ظاهر چاپ مقاله ای تحت عنوان «شاه و مستشارانش» در روزنامه تایمز این مسئله را پر رنگ تر نمود. این مقاله ظاهری تجلیل آمیز داشت و بر آن بود که پس از رضا شاه ایران از مردان وزین خالی نیست و نمونه بارز ان تیمورتاش. اما در واقع، قصدش ایجاد یک سوظن در ذهن رضاشاه بود. رضاشاه به هرکسی ظنین می شد. او به طوری بیمارگونه ای از قدرت گیری هر کس می ترسید. دلیلی نداشت که تیمورتاش از این قائده مستثنی باشد. بنابراین طبیعی بود که حضور تیمورتاش باعث ترس او می شد. بخصوص که در صورت مرگ رضا شاه پیش از تیمورتاش وجود یک وزیر دربار قدرتمند برای سلطنت جانشین رضاشاه خطرناک می شد. بدین ترتیب تیمورتاش نتیجه استبداد خود را که به شکل فرمان های بی مهابا بود که جان و مال بسیاری را گرفت، دید. آنچه بیدادگرانه خود با دیگران می نمود به خودش بازتاب یافت.