محمدابراهیم علم، معروف به امیر شوکت الملک پدر امیر اسدالله لقب شوکت الملک را به همراه امیری قائنات در زمان سلطنت مظفرالدین شاه قاجار از برادر بزرگترش امیر اسماعیل خان علم به ارث برده بود. شوکت الملک مانند اجدادش با انگلیسی ها روابط نزدیکی داشت و در جریان جنگ اول جهانی نیز با نیروهای انگلیسی که بخش مهمی از خاک ایران را تحت اشغال خود داشتند همکاری می کرد.
شوکت الملک علم
محمدابراهیم علم، معروف به امیر شوکت الملک پدر امیر اسدالله علم است. ابراهیم علم لقب شوکت الملک را به همراه امیری قائنات در زمان سلطنت مظفرالدین شاه قاجار از برادر بزرگترش امیر اسماعیل خان علم به ارث برده بود. شوکت الملک علم مانند اجدادش با انگلیسی ها روابط نزدیکی داشت و در جریان جنگ اول جهانی نیز با نیروهای انگلیسی که بخش مهمی از خاک ایران را تحت اشغال خود داشتند همکاری می کرد. بعد از کودتای 1299 امیر شوکت الملک علم در سرکوبی قیام کلنل محمد تقی پسیان نقش موثری ایفا نمود و همین خدمت موجب نزدیکی او به دولتهای بعد از کودتا مخصوصا رضاخان سردار سپه شد.
شوکت الملک علم پس از پایان تحصیلات متوسطه تنها پسرش اسدالله، او را به تهران آورد تا زمینه ادامه تحصیلش را در اروپا فراهم کند. هرچند این سفر به مهاجرت اسدالله علم به اروپا منتهی نشد، ولیکن سبب ماندگاری چند ساله شوکت الملک علم در تهران و خدمت او در دربار پهلوی اول شد. امیر شوکت الملک در کابینه دکتر متین دفتری به وزارت پست و تلگراف منصوب شد و این سمت را در کابینه اول فروغی بعد از وقایع شهریور 1320 نیز حفظ کرد. شوکت الملک علم پس از مدتی به موطن اصلی خود یعنی بیرجند بازگشت و در سال 1323 در همانجا درگذشت. پس از مرگ امیر شوکت الملک علم در سال 1323 اداره املاک وسیع وی در بیرجند به پسرش اسدالله رسید.
اسدالله علم
اسدالله که به همراه 3 خواهر، یگانه پسر امیر شوکت الملک علم بود در سال 1298 هجری شمسی در بیرجند به دنیا آمد. وی پس از فراغت از تحصیلات متوسطه در بیرجند، اقدام به ادامه تحصیل در دانشکده کشاورزی کرج نمود. در سال 1318 و در سن 20 سالگی، علم به انتخاب رضاشاه با ملک تاج قوام دختر قوام الملک شیرازی ازدواج کرد. علم پس از پایان تحصیلات خود در دانشکده کشاورزی کرج در سال 1321 به دلیل اوضاع نابسامان تهران به بیرجند بازگشت.
علم و شاه:
اسدالله علم که دقیقا هم سن و سال محمدرضا پهلوی بود در زمان ولیعهدی محمدرضا سعی کرد تا هرچه بیشتر به وی نزدیک شود و با او رفاقت داشته باشد. وی زمانی که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بود این تلاش را به نهایت رساند و در هر سفری که به تهران داشت به جای اینکه گزارش کارهای خود را به قوام السلطنه بدهد، گزارشها را دقیقا به محمدرضا ارائه میداد.
میزان علاقه علم به محمد رضا پهلوی به اندازه ای بود که وی قسمتهایی از وصیت نامه خود را به شاه اختصاص داده است و در آنجا خطاب به خانواده اش میگوید «آخرین و بزرگترین تقاضای من از شما این است که چون بعد از فضل خداوندی من همه ترقیاتم را مدیون اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه آریا مهر هستم شما باید نسبت به این شاهنشاه بزرگ و ولیعهد او و خانواده او تا حد نثار جانتان و جان نثاری وفادار بمانید»(طلوعی،633:1376)
سر آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران در زمان محمدرضا پهلوی برای اسدالله علم نقش بزرگی در بازی قدرت در دربار پهلوی قائل بود و معتقد بود «در سلسله مراتب قدرت در ایران پس از شهبانو نوبت به علم وزیر دربار میرسید»(پارسونز، 52:1363)
پارسونز درباره رابطه علم و شاه میگوید:«علم که مردی زیرک و کاردان و سیاستمدار بود شاید پیش از شهبانو تنها کسی بود که میتوانست آزادانه و بی پرده با شاه سخن بگوید در صورت لزوم با نظرات شاه مخالفت نماید و حتی نظر او را تغییر دهد. او با سابقه خانوادگی و شیوه زندگی فئودالی، کم و بیش به روحیات مردم آشنا بود. خصوصیتی که اعضای خاندان سلطنتی از آن بهره ای نداشتند. علم مردی جدی و خشن و گاه بیرحم بود، ولی در عین حال به منابع اطلاعاتی زیادی دسترسی داشت و دامنه نفوذ سیاسی او به سراسر کشور گسترش میافت.»(پارسونز، 52:1363)
علم و انگلیس:
با توجه به شواهد و قرائن تاریخی هیچ شکی در انگلوفیل بودن خاندان علم وجود ندارد. اما سر آنتونی پارسونز نگاه جالبی درباره رابطه خاندان علم با انگلیس دارد و این رابطه را به میهن دوستی این خاندان ربط میدهد و نه منافع شخصی که از این رابطه برای خانواده علم حاصل میشد. پارسونز میگوید:«خانواده او نسل اندر نسل طرفدار انگلیس بودند ولی این دوستی و رابطه نه به خاطر منافع شخصی یا نوکرمآبی و چاپلوسی، بلکه به خاطر اعتقادی بود که به سودمند بودن دوستی انگلیس برای حفظ منافع ایران داشتند»(پارسونز،52:1363)
پارسونز بلافاصله به طور ناخودآگاه سخنان قبلی خود را نقض میکند و به طور آشکاری نشان میدهد که علم ها چه خدمات شایانی در جهت منافع انگلستان انجام داده اند.«من با علم دوستی و رابطه صمیمانه ای پیدا کرده بودم و در کسب اطلاعات دسته اول درباره اوضاع ایران و همچنین توصیه ها و راهنمایی های سودمندی که میکرد خیلی به او مدیون هستم. اطلاعات و نظریات او همیشه صحیح و قابل اطمینان بود»(پارسونز،53:1363)
با نگاهی به آنچه که پارسونز میگوید نمیتوان درک کرد که چرا علم با اینکه رسما سومین شخص قدرتمند در ساختار قدرت ایران بود، باید اطلاعات دسته اولی درباره اوضاع ایران به سفیر یک کشور بیگانه بدهد و یک سفیر اینچنین مدیون وی باشد. آیاخیانت غیر از این است؟
ورود اسدالله علم به مسئولیتهای دولتی:
ورود اسدالله علم به فعالیتهای دولتی در زمان نخست وزیری قوام السلطنه اتفاق افتاد. در اواخر سال 1324 قوام السلطنه این جوان 26 ساله را ظاهرا به واسطه سابقه دوستی و آشنایی با امیر شوکت الملک، « و شاید هم به توصیه انگلیسیها که در آن زمان نقش حساسی در سیاست ایران داشتند، برای فرمانداری کل سیستان و بلوچستان در نظر گرفت»(طلوعی، 1376: 443)
علم و وزارت:
اسدالله علم برای نخستین بار در سال 1328 و در سن 30 سالگی به وزارت رسید. در این سال وی در کابینه ساعد به عنوان وزیر کشور معرفی شد. ساعد در زمان ترمیم کابینه خود علم را به وزارت کشاورزی منصوب کرد که وی این پست را در کابینه منصور نیز حفظ کرد. علم در ابتدا در کابینه رزم آرا جایی نداشت، ولی وقتی که رزم آرا با اصرار فراوان شاه مواجه شد، وی را به عنوان وزیر کار در کابینه خود برگزید. پس از کشته شدن رزم آرا در 16 اسفند 1329 و به نخست وزیری رسیدن محمد مصدق، تسلسل وزارت علم به پایان رسید و او دیگر در دولت جایی نداشت. علم از این زمان به بعد هرچه بیشتر به شاه نزدیک شد و به جرگه محارم شاه پیوست و به سرپرستی املاک و مستغلات پهلوی گماشته شد.
مصدق که ریشه بسیاری از مشکلات دولت خود و کشور را دربار پهلوی میدانست، نسبت به تحرکات درباریان بسیار حساس بود. یکی از این افرادی که مصدق نسبت به وی نظر خوبی نداشت، امیر اسدالله علم بود. مصدق ظاهرا به پاس خدماتی که امیر شوکت الملک علم در دوران تبعید مصدق به بیرجند نسبت به وی داشت از برخورد تند با اسدالله علم اجتناب کرده و او را به طرز محترمانه ای به بیرجند تبعید کرد.
علم پس از سقوط مصدق:
پس از سقوط دولت مصدق، علم دوباره به تهران بازگشت و یک بار دیگر به سرپرستی املاک پهلوی انتخاب شد. «از این پس، علم یکی از مهره های حساس اجرای سیاست شاه شد و این وضع فارغ از اینکه شغل رسمی او چه بود تا پایان وزارت دربار او همچنان ادامه یافت» (طلوعی،451:1376 )
در فروردین 1334 علم دوباره به جمع وزرا پیوست و در کابینه علا به وزارت کشور رسید. در سال 1336 و پس از تشکیل سیستم دو حزبی در ایران و شکل گرفتن احزاب مردم و ملیون، علم به ریاست حزب مردم انتخاب شد. ظاهرا این نکته تمرینی برای بر عهده گرفتن امر نخست وزیری توسط اسدالله علم بود.
نخست وزیری علم:
اسدالله علم در روز 26 تیر ماه سال 1341 پس از استعفای دکتر امینی به نخست وزیری ایران برگزیده شد، و به مدت 20 ماه عهده دار این مقام بود.
پس از وقایعی که در تابستان سال 1339 در جریان برگزاری انتخابات مجلس بیستم رخ داد و منجر به استعفای دکتر اقبال از نخست وزیری شد جعفر شریف امامی به نخست وزیری رسید. پس از شریف امامی نوبت به علی امینی رسید تا 14 ماه به عنوان رییس دولت ایران حکومت کند.
«هنگامی که شاه در بهار سال 1341 به دنبال سفری به آمریکا و ملاقات و مذاکره با کندی رییس جمهور جدید آمریکا اعتماد او را به خود جلب کرد و انجام تمام کارهایی که آمریکایی ها از امینی میخواستند خود به عهده گرفت دیگر زمینه برای نخست وزیری کسی که مطیع اوامر و مجری برنامه های مورد نظر او باشد فراهم شده بود. در تیر ماه سال 1341 که امینی میخواست برای حل مشکلات اقتصادی کشور از بودجه ارتش بکاهد شاه به مخالفت با او برخاست. امینی مجبور به استعفا شد و شاه این بار بدون تردید علم را که در این تاریخ 43 سال بیشتر نداشت به نخست وزیری برگزید.»(طلوعی،453:1376)
یکی از مهمترین اتفاقات دوران نخست وزیری علم، تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی بود. این موضوع دارای چند نکته عمده بود، اولا شرط مسلمان بودن از شرایط رای دهندگان و انتخاب شوندگان حذف شده بود. همچنین سوگند به کتاب آسمانی جای سوگند به قرآن را گرفته بود. نکته دیگری که در اینجا خودنمایی میکرد اعطای حق رای به زنان بود. این عوامل سبب مخالفت علمای اسلام با تصویب این لایحه شد. این تصویبنامه در 15 مهر 1341 انتشار یافت و در روز بعد یعنی در 16 مهر، امام خمینی شروع به یک اقدام عملی در این مورد کردند و با مراجعه به دیگر علما خواستار حرکتی در این زمینه شدند. ایشان در روز 17 مهر شخصا نامه ای در مخالفت با این امر به شاه نوشتند. این تصویبنامه درنهایت با مقاومت امام و همراهی مردم با ایشان، توسط دولت لغو شد و این نکته به طور رسمی در روز 10 آذر 1341 در جراید اعلام شد.
انقلاب سفید در زمان صدارت علم انجام شد. پس از شکست شاه از امام در قضیه انجمن های ایالتی و ولایتی در دی ماه 1341 بحث انقلاب سفید مطرح شد. این انقلاب دارای اصول ششگانه ای بود که در روز 6 بهمن 1341 به رفراندوم گذاشته شد. امام از همان ابتدا با این امر مخالفت کردند و در 2 بهمن رفراندوم را تحریم کردندبا این حال، رفراندوم برگزار شد و پس از آن نیز مخالفت ها با شدت بیشتری سرکوب شد.
پس از این وقایع، تقابل شاه و روحانیت (به رهبری امام) به حد اعلای خود رسید و اتفاقات ریز و درشتی مانند دادن حق رای به زنان در نهم اسفند 1341 توسط دولت علم، نطق اهانت آمیز شاه نسبت به روحانیت، اعلام عزای عمومی در عید سال 1342 توسط امام، حمله به مدرسه فیضیه در قم و... روی میدهد که ذکر آنها در این مقال نمیگنجد.
با توجه به نکاتی که به آنها اشاره شد، حضرت امام اقدام به سخنرانی های تندی علیه دولت(که در راس آن علم قرار داشت) و نیز شخص شاه نمودند که شدیدترین آنها، سخنرانی بود که ایشان در 13 خرداد 1342 مصادف با روز عاشورا انجام دادند. متعاقب این اقدام امام، علم در روز 14 خرداد ماوقع را به اطلاع شاه رساند و پیشنهاد دستگیری امام را به شاه داد. با دستگیری امام، مردم دست به تظاهرات گسترده ای زدند که منجر به قیام 15 خرداد 1342 شد.
سر آنتونی پارسونز به نقش علم در وقایع خرداد سال 1342 اینگونه اشاره میکند« او مقامات مختلفی را در سطوح عالی پیموده و در دوران شورش در بازار تهران(مقصود حوادث خرداد 1342 است)نخست وزیر ایران بود. علم شخصا دستور تیراندازی به طرف مردم را صادر کرده بود و خود او در سال 1975 ضمن صحبت درباره حوادث آن زمان، ضمن اعتراف به این مطلب گفت من چاره ای جز این کار نداشتم»(پارسونز، 52:1363)
پایان نخست وزیری:
با تشکیل مجلس بیست و یکم در مهرماه 1342 دیگر ظاهرا وقت رفتن علم از نخست وزیری فرا رسیده بود.
در آذر 1342 حزب ایران نوین رسمیت یافت و حسنعلی منصور که یکی از نمایندگان مجلس بیست و یکم بود به سمت دبیر کلی این حزب برگزیده شد و اکثریت نمایندگان مجلس نیز در این حزب عضویت یافتند.با این تغییرات و نظر مساعد آمریکا روی حسنعلی منصور، زمینه های کناره گیری علم از نخست وزیری فراهم شد. سرانجام علم در روز شنبه 17 اسفند 1342 از نخست وزیری استعفا داد و همان روز دولت منصور تشکیل شد.
پایان علم:
پس از استعفا از نخست وزیری، علم به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز منصوب شد. پس از ریاست دانشگاه شیراز، وی در آذر 1345 به وزارت دربار منصوب شد و تا پایان عمر در این سمت باقی ماند. علم در تابستان 1356 برای درمان خود به فرانسه رفت و از همان جا و در پی تماس تلفنی شاه، از وزارت دربار استعفا داد. علم سرانجام در تاریخ 26 فروردین 1357 در سن 59 سالگی در گذشت.
منابع:
1.طلوعی، محمود (1376). بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست. تهران: نشر علم
2.طلوعی، محمود(1383). چهره واقعی علم. تهران: نشر علم
3.سر آنتونی پارسونز (1363).غرور و سقوط. ترجمه دکتر منوچهر راستین. تهران: انتشارات هفته