من به همراه آقای منتظری خدمت آیتالله گلپایگانی رسیدیم و اصرار کردیم به تهران هجرت کنند، از اصرار ما عصبانی شد و گفت: «من وظیفهی خودم را بهتر میدانم». گفتنی است که آقایان مهاجرین را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: جمعی از آنها واقعاً از روی اخلاص و به منظور جلوگیری از اعدام امام به تهران هجرت کردند، ولی گروهی دیگر تمایل باطنی نداشتند بلکه در اثر فشار افکار عمومی هجرت کردند.
امام را از قم یکسره به باشگاه افسران در تهران و بعد به پادگان قصر سپس به پادگان عشرتآباد منتقل ساختند. شایع بود که قرار است برای محاکمه او دادگاه صحرایی تشکیل دهند و احتمالاً محکوم به اعدام گردد.
عموم مردم بهویژه علما و طلاب از این جهت شدیداً نگران بودند. از سوی عموم مردم و طلاب و فضلا به مراجع تقلید و علمای قم و سایر شهرستانها فشار وارد میآمد که برای استخلاص امام چاره ای بیندیشند.
خود مراجع و علما نیز از احتمال حکم اعدام امام یا زندان درازمدت یا تبعید او شدیداً نگران بودند. بعضی مراجع و علما از قم و شهرستانها بهتدریج به تهران هجرت کردند.
اسامی کامل آنها را به یاد ندارم ولی به بعضی معاریف آنها اشاره میکنم: آیات و حجج اسلام: سید شهابالدین نجفی مرعشی، سید کاظم شریعتمداری و میرزا هاشم آملی و حاج آقا مرتضی حائری از قم، حاج آقا حسین خادمی از اصفهان، حاج شیخ عبدالجواد جبلعاملی از خمینیشهر، سید محمدهادی میلانی و حاج شیخ مجتبی قزوینی از مشهد، سیدعلی بهبهانی و سیدمصطفی علمالهدی و سیدمرتضی علمالهدی و حاج شیخ عبدالرسول قائمی از خوزستان، آخوند ملاعلی همدانی و سید نصرالله بنیصدر از همدان، بحرالعلوم و ضیابری از رشت، حاج آقا روحالله کمالوند و سید عیسی جزائری از خرمآباد، شیخ محمد صدوقی از یزد، سیدروحالله خاتمی از اردکان، شیخ صدرالدین حائری از شیراز، سیداحمد خسروشاهی و شیخ عبدالله مجتهدی از تبریز، عزالدین حسینی از زنجان، آقای کفعمی از بندرعباس، شیخ علیاصغر صالحی از کرمان، آشیخ عبدالعلی جلیلی از کرمانشاه، آسید مرتضی پسندیده از خمین، آشیخ حسینعلی منتظری از نجفآباد و جمعی دیگر که متأسفانه اسامی آنها را به یاد ندارم. من نیز در این جمع حضور داشتم.
من به همراه آقای منتظری خدمت آیتالله گلپایگانی رسیدیم و اصرار کردیم به تهران هجرت کنند، از اصرار ما عصبانی شد و گفت: «من وظیفهی خودم را بهتر میدانم». گفتنی است که آقایان مهاجرین را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: جمعی از آنها واقعاً از روی اخلاص و به منظور جلوگیری از اعدام امام به تهران هجرت کردند، ولی گروهی دیگر تمایل باطنی نداشتند بلکه در اثر فشار افکار عمومی هجرت کردند.
در تهران جلساتی تشکیل میشد و جمعی از علمای تهران هم در آن جلسات شرکت میکردند ولی متأسفانه برنامهای نداشتند، اما نفس حرکت علما از بلاد و حضور در تهران یک کار مفید و مثبتی بود، و در بین مردم انعکاس خوبی داشت. در واقع یک نوع حمایت از امام و اعتراض نسبت به رژیم شاهنشاهی و سبب دلگرمی مردم شریف و مبارز ایران بود و به همین جهت عمّال رژیم در آغاز با هجرت آقایان مخالفت میکردند ولی بعداً از مخالفت دست برداشتند. درطول این مدت چند کار مفید انجام گرفت:
1ـ اینکه چندین اعلامیه از سوی علما و مراجع تقلید مانند آیات عظام گلپایگانی، میلانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری و حاج میرزا هاشم آملی صادر و در بین مردم پخش شد.
در این اعلامیهها امام خمینی بهعنوان مرجع تقلید شناخته شد که کاری مفید بود. چون در آن زمان مرجعیت تقلید مصونیت قانونی داشت و این اعلامیه ها میتوانست از اعدام امام خمینی که از سوی رژیم امری محتمل بود جلوگیری کند.
2 ـ آقای حاج آقا روحالله کمالوند از سوی علمای مهاجر با شاه ملاقات کرد و نگرانی علما را از بازداشت امام و احتمال محاکمه نظامی او به شاه ابلاغ کرد. شاه در جواب با عصبانیت گفته بود: «خمینی را اعدام نمیکنیم تا امامزادهای درست شود».
3 ـ آیتالله سیداحمد خوانساری با موافقت مسئولان رژیم در بازداشتگاه با امام ملاقات کرد و خبر سلامت او را به علما و مردم ابلاغ کرد که اسباب خوشنودی و آرامش فراهم شد.
4 ـ جمعی از علمای مهاجر به امام خمینی تلگرافِ احوالپرسی فرستادند. جریان این تلگراف از این قرار بود که من و آقای منتظری را به یکی از جلسات علمای مهاجر که قرار بود در قلهک برگزار شود دعوت کردند. ما قبلاً بین خودمان بحث کردیم که جلساتی که در آن کاری انجام نگیرد و با پذیرایی و گفتگو پایان پذیرد و در خارج منعکس نشود سود چندانی ندارد، خوب است قبلاً خودمان را آماده کنیم تا در آن اعلامیه ای را به امضای آقایان برسانیم.
ولی میدانستیم که هر نوشتهای که خدمت آقایان ارائه شود با انواع اشکالتراشی مواجه میشود و در نهایت به امضا نخواهد رسید. برای حل این مشکل دو متن متفاوت تهیه کردیم: یکی تند و در رابطه با شهدای پانزده خرداد، و دیگری تلگراف احوالپرسی از امام خمینی و آقای قمی و محلاتی.
با تهیه این دو پیشنویس در جلسه شرکت کردیم. در ضمنِ جلسه، خدمت آقایان عرض شد چه خوب است آقایان اعلامیه ای را امضا کنند تا چاپ و در بین مردم پخش شود تا جلسه کار مثبتی را انجام داده باشد. آقایان موافقت کردند.
بعد از آن متن اول را (شهدای پانزده خرداد) خواندیم. چنانکه پیشبینی کرده بودیم، اشکالتراشی ها شروع شد و گفتند: نشر چنین اعلامیهای اصلاً صلاح نیست و تضییقات را زیادتر میکند.
ما تسلیم شدیم و متن دوم یعنی تلگراف احوالپرسی را مطرح کردیم. چون متن تندی نبود و بهصورت تلگراف بود، نه نشر مورد قبول واقع شد و امضا کردند. متن امضاشده را برداشتیم و برای تکمیل امضاها رهسپار حضرت عبدالعظیم شدیم. چون آیتالله شریعتمداری در باغملک حضرت عبدالعظیم منزل داشتند و جمعی از علمای مهاجر آذربایجان در آنجا حضور داشتند. آقای منتظری ابتدا جریان تلگراف احوالپرسی را با آقای شریعتمداری در میان گذاشت و با کسب موافقت ایشان متن تلگراف را با جمعی از علمای حاضر در میان گذاشت و به امضا رسید.
این کار در یک جلسه عمومی انجام گرفت و احساس کردیم که تعدادی از عوامل ساواک در بین آنها وجود دارد و متن امضاشده در خطر خواهد افتاد. برخاستیم و در بین راه آقای منتظری متن امضاشده را به من داد. ما از هم جدا شدیم.
آقای منتظری برای زیارت وارد حرم شد. من دیرتر وارد حرم شدم. دیدم آقای منتظری به همراه دو مأمور ساواک از حرم خارج شدند. من از ورود در حرم منصرف شدم و از درب دیگر بیرون آمدم. وارد مدرسه برهان نزدیک حرم شدم و متن امضاشده را در بین یکی از درختان شمشاد مخفی کردم و بدین صورت آن را حفظ کردم.
آقای منتظری را به اداره ساواک حضرت عبدالعظیم بردند و پس از چند ساعت بازجویی و مختصری شکنجه، چون نوشتهای با او نبود و به طور کلی قضیه را انکار کرده بود، آزاد شد.
منبع: کتاب خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
امام را از قم یکسره به باشگاه افسران در تهران و بعد به پادگان قصر سپس به پادگان عشرتآباد منتقل ساختند. شایع بود که قرار است برای محاکمه او دادگاه صحرایی تشکیل دهند و احتمالاً محکوم به اعدام گردد.
عموم مردم بهویژه علما و طلاب از این جهت شدیداً نگران بودند. از سوی عموم مردم و طلاب و فضلا به مراجع تقلید و علمای قم و سایر شهرستانها فشار وارد میآمد که برای استخلاص امام چاره ای بیندیشند.
خود مراجع و علما نیز از احتمال حکم اعدام امام یا زندان درازمدت یا تبعید او شدیداً نگران بودند. بعضی مراجع و علما از قم و شهرستانها بهتدریج به تهران هجرت کردند.
اسامی کامل آنها را به یاد ندارم ولی به بعضی معاریف آنها اشاره میکنم: آیات و حجج اسلام: سید شهابالدین نجفی مرعشی، سید کاظم شریعتمداری و میرزا هاشم آملی و حاج آقا مرتضی حائری از قم، حاج آقا حسین خادمی از اصفهان، حاج شیخ عبدالجواد جبلعاملی از خمینیشهر، سید محمدهادی میلانی و حاج شیخ مجتبی قزوینی از مشهد، سیدعلی بهبهانی و سیدمصطفی علمالهدی و سیدمرتضی علمالهدی و حاج شیخ عبدالرسول قائمی از خوزستان، آخوند ملاعلی همدانی و سید نصرالله بنیصدر از همدان، بحرالعلوم و ضیابری از رشت، حاج آقا روحالله کمالوند و سید عیسی جزائری از خرمآباد، شیخ محمد صدوقی از یزد، سیدروحالله خاتمی از اردکان، شیخ صدرالدین حائری از شیراز، سیداحمد خسروشاهی و شیخ عبدالله مجتهدی از تبریز، عزالدین حسینی از زنجان، آقای کفعمی از بندرعباس، شیخ علیاصغر صالحی از کرمان، آشیخ عبدالعلی جلیلی از کرمانشاه، آسید مرتضی پسندیده از خمین، آشیخ حسینعلی منتظری از نجفآباد و جمعی دیگر که متأسفانه اسامی آنها را به یاد ندارم. من نیز در این جمع حضور داشتم.
من به همراه آقای منتظری خدمت آیتالله گلپایگانی رسیدیم و اصرار کردیم به تهران هجرت کنند، از اصرار ما عصبانی شد و گفت: «من وظیفهی خودم را بهتر میدانم». گفتنی است که آقایان مهاجرین را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: جمعی از آنها واقعاً از روی اخلاص و به منظور جلوگیری از اعدام امام به تهران هجرت کردند، ولی گروهی دیگر تمایل باطنی نداشتند بلکه در اثر فشار افکار عمومی هجرت کردند.
در تهران جلساتی تشکیل میشد و جمعی از علمای تهران هم در آن جلسات شرکت میکردند ولی متأسفانه برنامهای نداشتند، اما نفس حرکت علما از بلاد و حضور در تهران یک کار مفید و مثبتی بود، و در بین مردم انعکاس خوبی داشت. در واقع یک نوع حمایت از امام و اعتراض نسبت به رژیم شاهنشاهی و سبب دلگرمی مردم شریف و مبارز ایران بود و به همین جهت عمّال رژیم در آغاز با هجرت آقایان مخالفت میکردند ولی بعداً از مخالفت دست برداشتند. درطول این مدت چند کار مفید انجام گرفت:
1ـ اینکه چندین اعلامیه از سوی علما و مراجع تقلید مانند آیات عظام گلپایگانی، میلانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری و حاج میرزا هاشم آملی صادر و در بین مردم پخش شد.
در این اعلامیهها امام خمینی بهعنوان مرجع تقلید شناخته شد که کاری مفید بود. چون در آن زمان مرجعیت تقلید مصونیت قانونی داشت و این اعلامیه ها میتوانست از اعدام امام خمینی که از سوی رژیم امری محتمل بود جلوگیری کند.
2 ـ آقای حاج آقا روحالله کمالوند از سوی علمای مهاجر با شاه ملاقات کرد و نگرانی علما را از بازداشت امام و احتمال محاکمه نظامی او به شاه ابلاغ کرد. شاه در جواب با عصبانیت گفته بود: «خمینی را اعدام نمیکنیم تا امامزادهای درست شود».
3 ـ آیتالله سیداحمد خوانساری با موافقت مسئولان رژیم در بازداشتگاه با امام ملاقات کرد و خبر سلامت او را به علما و مردم ابلاغ کرد که اسباب خوشنودی و آرامش فراهم شد.
4 ـ جمعی از علمای مهاجر به امام خمینی تلگرافِ احوالپرسی فرستادند. جریان این تلگراف از این قرار بود که من و آقای منتظری را به یکی از جلسات علمای مهاجر که قرار بود در قلهک برگزار شود دعوت کردند. ما قبلاً بین خودمان بحث کردیم که جلساتی که در آن کاری انجام نگیرد و با پذیرایی و گفتگو پایان پذیرد و در خارج منعکس نشود سود چندانی ندارد، خوب است قبلاً خودمان را آماده کنیم تا در آن اعلامیه ای را به امضای آقایان برسانیم.
ولی میدانستیم که هر نوشتهای که خدمت آقایان ارائه شود با انواع اشکالتراشی مواجه میشود و در نهایت به امضا نخواهد رسید. برای حل این مشکل دو متن متفاوت تهیه کردیم: یکی تند و در رابطه با شهدای پانزده خرداد، و دیگری تلگراف احوالپرسی از امام خمینی و آقای قمی و محلاتی.
با تهیه این دو پیشنویس در جلسه شرکت کردیم. در ضمنِ جلسه، خدمت آقایان عرض شد چه خوب است آقایان اعلامیه ای را امضا کنند تا چاپ و در بین مردم پخش شود تا جلسه کار مثبتی را انجام داده باشد. آقایان موافقت کردند.
بعد از آن متن اول را (شهدای پانزده خرداد) خواندیم. چنانکه پیشبینی کرده بودیم، اشکالتراشی ها شروع شد و گفتند: نشر چنین اعلامیهای اصلاً صلاح نیست و تضییقات را زیادتر میکند.
ما تسلیم شدیم و متن دوم یعنی تلگراف احوالپرسی را مطرح کردیم. چون متن تندی نبود و بهصورت تلگراف بود، نه نشر مورد قبول واقع شد و امضا کردند. متن امضاشده را برداشتیم و برای تکمیل امضاها رهسپار حضرت عبدالعظیم شدیم. چون آیتالله شریعتمداری در باغملک حضرت عبدالعظیم منزل داشتند و جمعی از علمای مهاجر آذربایجان در آنجا حضور داشتند. آقای منتظری ابتدا جریان تلگراف احوالپرسی را با آقای شریعتمداری در میان گذاشت و با کسب موافقت ایشان متن تلگراف را با جمعی از علمای حاضر در میان گذاشت و به امضا رسید.
این کار در یک جلسه عمومی انجام گرفت و احساس کردیم که تعدادی از عوامل ساواک در بین آنها وجود دارد و متن امضاشده در خطر خواهد افتاد. برخاستیم و در بین راه آقای منتظری متن امضاشده را به من داد. ما از هم جدا شدیم.
آقای منتظری برای زیارت وارد حرم شد. من دیرتر وارد حرم شدم. دیدم آقای منتظری به همراه دو مأمور ساواک از حرم خارج شدند. من از ورود در حرم منصرف شدم و از درب دیگر بیرون آمدم. وارد مدرسه برهان نزدیک حرم شدم و متن امضاشده را در بین یکی از درختان شمشاد مخفی کردم و بدین صورت آن را حفظ کردم.
آقای منتظری را به اداره ساواک حضرت عبدالعظیم بردند و پس از چند ساعت بازجویی و مختصری شکنجه، چون نوشتهای با او نبود و به طور کلی قضیه را انکار کرده بود، آزاد شد.
منبع: کتاب خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلام
- See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930719001145#sthash.K02haLhL.dpuf
امام را از قم یکسره به باشگاه افسران در تهران و بعد به پادگان قصر سپس به پادگان عشرتآباد منتقل ساختند. شایع بود که قرار است برای محاکمه او دادگاه صحرایی تشکیل دهند و احتمالاً محکوم به اعدام گردد.
عموم مردم بهویژه علما و طلاب از این جهت شدیداً نگران بودند. از سوی عموم مردم و طلاب و فضلا به مراجع تقلید و علمای قم و سایر شهرستانها فشار وارد میآمد که برای استخلاص امام چاره ای بیندیشند.
خود مراجع و علما نیز از احتمال حکم اعدام امام یا زندان درازمدت یا تبعید او شدیداً نگران بودند. بعضی مراجع و علما از قم و شهرستانها بهتدریج به تهران هجرت کردند.
اسامی کامل آنها را به یاد ندارم ولی به بعضی معاریف آنها اشاره میکنم: آیات و حجج اسلام: سید شهابالدین نجفی مرعشی، سید کاظم شریعتمداری و میرزا هاشم آملی و حاج آقا مرتضی حائری از قم، حاج آقا حسین خادمی از اصفهان، حاج شیخ عبدالجواد جبلعاملی از خمینیشهر، سید محمدهادی میلانی و حاج شیخ مجتبی قزوینی از مشهد، سیدعلی بهبهانی و سیدمصطفی علمالهدی و سیدمرتضی علمالهدی و حاج شیخ عبدالرسول قائمی از خوزستان، آخوند ملاعلی همدانی و سید نصرالله بنیصدر از همدان، بحرالعلوم و ضیابری از رشت، حاج آقا روحالله کمالوند و سید عیسی جزائری از خرمآباد، شیخ محمد صدوقی از یزد، سیدروحالله خاتمی از اردکان، شیخ صدرالدین حائری از شیراز، سیداحمد خسروشاهی و شیخ عبدالله مجتهدی از تبریز، عزالدین حسینی از زنجان، آقای کفعمی از بندرعباس، شیخ علیاصغر صالحی از کرمان، آشیخ عبدالعلی جلیلی از کرمانشاه، آسید مرتضی پسندیده از خمین، آشیخ حسینعلی منتظری از نجفآباد و جمعی دیگر که متأسفانه اسامی آنها را به یاد ندارم. من نیز در این جمع حضور داشتم.
من به همراه آقای منتظری خدمت آیتالله گلپایگانی رسیدیم و اصرار کردیم به تهران هجرت کنند، از اصرار ما عصبانی شد و گفت: «من وظیفهی خودم را بهتر میدانم». گفتنی است که آقایان مهاجرین را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: جمعی از آنها واقعاً از روی اخلاص و به منظور جلوگیری از اعدام امام به تهران هجرت کردند، ولی گروهی دیگر تمایل باطنی نداشتند بلکه در اثر فشار افکار عمومی هجرت کردند.
در تهران جلساتی تشکیل میشد و جمعی از علمای تهران هم در آن جلسات شرکت میکردند ولی متأسفانه برنامهای نداشتند، اما نفس حرکت علما از بلاد و حضور در تهران یک کار مفید و مثبتی بود، و در بین مردم انعکاس خوبی داشت. در واقع یک نوع حمایت از امام و اعتراض نسبت به رژیم شاهنشاهی و سبب دلگرمی مردم شریف و مبارز ایران بود و به همین جهت عمّال رژیم در آغاز با هجرت آقایان مخالفت میکردند ولی بعداً از مخالفت دست برداشتند. درطول این مدت چند کار مفید انجام گرفت:
1ـ اینکه چندین اعلامیه از سوی علما و مراجع تقلید مانند آیات عظام گلپایگانی، میلانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری و حاج میرزا هاشم آملی صادر و در بین مردم پخش شد.
در این اعلامیهها امام خمینی بهعنوان مرجع تقلید شناخته شد که کاری مفید بود. چون در آن زمان مرجعیت تقلید مصونیت قانونی داشت و این اعلامیه ها میتوانست از اعدام امام خمینی که از سوی رژیم امری محتمل بود جلوگیری کند.
2 ـ آقای حاج آقا روحالله کمالوند از سوی علمای مهاجر با شاه ملاقات کرد و نگرانی علما را از بازداشت امام و احتمال محاکمه نظامی او به شاه ابلاغ کرد. شاه در جواب با عصبانیت گفته بود: «خمینی را اعدام نمیکنیم تا امامزادهای درست شود».
3 ـ آیتالله سیداحمد خوانساری با موافقت مسئولان رژیم در بازداشتگاه با امام ملاقات کرد و خبر سلامت او را به علما و مردم ابلاغ کرد که اسباب خوشنودی و آرامش فراهم شد.
4 ـ جمعی از علمای مهاجر به امام خمینی تلگرافِ احوالپرسی فرستادند. جریان این تلگراف از این قرار بود که من و آقای منتظری را به یکی از جلسات علمای مهاجر که قرار بود در قلهک برگزار شود دعوت کردند. ما قبلاً بین خودمان بحث کردیم که جلساتی که در آن کاری انجام نگیرد و با پذیرایی و گفتگو پایان پذیرد و در خارج منعکس نشود سود چندانی ندارد، خوب است قبلاً خودمان را آماده کنیم تا در آن اعلامیه ای را به امضای آقایان برسانیم.
ولی میدانستیم که هر نوشتهای که خدمت آقایان ارائه شود با انواع اشکالتراشی مواجه میشود و در نهایت به امضا نخواهد رسید. برای حل این مشکل دو متن متفاوت تهیه کردیم: یکی تند و در رابطه با شهدای پانزده خرداد، و دیگری تلگراف احوالپرسی از امام خمینی و آقای قمی و محلاتی.
با تهیه این دو پیشنویس در جلسه شرکت کردیم. در ضمنِ جلسه، خدمت آقایان عرض شد چه خوب است آقایان اعلامیه ای را امضا کنند تا چاپ و در بین مردم پخش شود تا جلسه کار مثبتی را انجام داده باشد. آقایان موافقت کردند.
بعد از آن متن اول را (شهدای پانزده خرداد) خواندیم. چنانکه پیشبینی کرده بودیم، اشکالتراشی ها شروع شد و گفتند: نشر چنین اعلامیهای اصلاً صلاح نیست و تضییقات را زیادتر میکند.
ما تسلیم شدیم و متن دوم یعنی تلگراف احوالپرسی را مطرح کردیم. چون متن تندی نبود و بهصورت تلگراف بود، نه نشر مورد قبول واقع شد و امضا کردند. متن امضاشده را برداشتیم و برای تکمیل امضاها رهسپار حضرت عبدالعظیم شدیم. چون آیتالله شریعتمداری در باغملک حضرت عبدالعظیم منزل داشتند و جمعی از علمای مهاجر آذربایجان در آنجا حضور داشتند. آقای منتظری ابتدا جریان تلگراف احوالپرسی را با آقای شریعتمداری در میان گذاشت و با کسب موافقت ایشان متن تلگراف را با جمعی از علمای حاضر در میان گذاشت و به امضا رسید.
این کار در یک جلسه عمومی انجام گرفت و احساس کردیم که تعدادی از عوامل ساواک در بین آنها وجود دارد و متن امضاشده در خطر خواهد افتاد. برخاستیم و در بین راه آقای منتظری متن امضاشده را به من داد. ما از هم جدا شدیم.
آقای منتظری برای زیارت وارد حرم شد. من دیرتر وارد حرم شدم. دیدم آقای منتظری به همراه دو مأمور ساواک از حرم خارج شدند. من از ورود در حرم منصرف شدم و از درب دیگر بیرون آمدم. وارد مدرسه برهان نزدیک حرم شدم و متن امضاشده را در بین یکی از درختان شمشاد مخفی کردم و بدین صورت آن را حفظ کردم.
آقای منتظری را به اداره ساواک حضرت عبدالعظیم بردند و پس از چند ساعت بازجویی و مختصری شکنجه، چون نوشتهای با او نبود و به طور کلی قضیه را انکار کرده بود، آزاد شد.
منبع: کتاب خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلام
- See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930719001145#sthash.K02haLhL.dp
امام را از قم یکسره به باشگاه افسران در تهران و بعد به پادگان قصر سپس به پادگان عشرتآباد منتقل ساختند. شایع بود که قرار است برای محاکمه او دادگاه صحرایی تشکیل دهند و احتمالاً محکوم به اعدام گردد.
عموم مردم بهویژه علما و طلاب از این جهت شدیداً نگران بودند. از سوی عموم مردم و طلاب و فضلا به مراجع تقلید و علمای قم و سایر شهرستانها فشار وارد میآمد که برای استخلاص امام چاره ای بیندیشند.
خود مراجع و علما نیز از احتمال حکم اعدام امام یا زندان درازمدت یا تبعید او شدیداً نگران بودند. بعضی مراجع و علما از قم و شهرستانها بهتدریج به تهران هجرت کردند.
اسامی کامل آنها را به یاد ندارم ولی به بعضی معاریف آنها اشاره میکنم: آیات و حجج اسلام: سید شهابالدین نجفی مرعشی، سید کاظم شریعتمداری و میرزا هاشم آملی و حاج آقا مرتضی حائری از قم، حاج آقا حسین خادمی از اصفهان، حاج شیخ عبدالجواد جبلعاملی از خمینیشهر، سید محمدهادی میلانی و حاج شیخ مجتبی قزوینی از مشهد، سیدعلی بهبهانی و سیدمصطفی علمالهدی و سیدمرتضی علمالهدی و حاج شیخ عبدالرسول قائمی از خوزستان، آخوند ملاعلی همدانی و سید نصرالله بنیصدر از همدان، بحرالعلوم و ضیابری از رشت، حاج آقا روحالله کمالوند و سید عیسی جزائری از خرمآباد، شیخ محمد صدوقی از یزد، سیدروحالله خاتمی از اردکان، شیخ صدرالدین حائری از شیراز، سیداحمد خسروشاهی و شیخ عبدالله مجتهدی از تبریز، عزالدین حسینی از زنجان، آقای کفعمی از بندرعباس، شیخ علیاصغر صالحی از کرمان، آشیخ عبدالعلی جلیلی از کرمانشاه، آسید مرتضی پسندیده از خمین، آشیخ حسینعلی منتظری از نجفآباد و جمعی دیگر که متأسفانه اسامی آنها را به یاد ندارم. من نیز در این جمع حضور داشتم.
من به همراه آقای منتظری خدمت آیتالله گلپایگانی رسیدیم و اصرار کردیم به تهران هجرت کنند، از اصرار ما عصبانی شد و گفت: «من وظیفهی خودم را بهتر میدانم». گفتنی است که آقایان مهاجرین را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: جمعی از آنها واقعاً از روی اخلاص و به منظور جلوگیری از اعدام امام به تهران هجرت کردند، ولی گروهی دیگر تمایل باطنی نداشتند بلکه در اثر فشار افکار عمومی هجرت کردند.
در تهران جلساتی تشکیل میشد و جمعی از علمای تهران هم در آن جلسات شرکت میکردند ولی متأسفانه برنامهای نداشتند، اما نفس حرکت علما از بلاد و حضور در تهران یک کار مفید و مثبتی بود، و در بین مردم انعکاس خوبی داشت. در واقع یک نوع حمایت از امام و اعتراض نسبت به رژیم شاهنشاهی و سبب دلگرمی مردم شریف و مبارز ایران بود و به همین جهت عمّال رژیم در آغاز با هجرت آقایان مخالفت میکردند ولی بعداً از مخالفت دست برداشتند. درطول این مدت چند کار مفید انجام گرفت:
1ـ اینکه چندین اعلامیه از سوی علما و مراجع تقلید مانند آیات عظام گلپایگانی، میلانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری و حاج میرزا هاشم آملی صادر و در بین مردم پخش شد.
در این اعلامیهها امام خمینی بهعنوان مرجع تقلید شناخته شد که کاری مفید بود. چون در آن زمان مرجعیت تقلید مصونیت قانونی داشت و این اعلامیه ها میتوانست از اعدام امام خمینی که از سوی رژیم امری محتمل بود جلوگیری کند.
2 ـ آقای حاج آقا روحالله کمالوند از سوی علمای مهاجر با شاه ملاقات کرد و نگرانی علما را از بازداشت امام و احتمال محاکمه نظامی او به شاه ابلاغ کرد. شاه در جواب با عصبانیت گفته بود: «خمینی را اعدام نمیکنیم تا امامزادهای درست شود».
3 ـ آیتالله سیداحمد خوانساری با موافقت مسئولان رژیم در بازداشتگاه با امام ملاقات کرد و خبر سلامت او را به علما و مردم ابلاغ کرد که اسباب خوشنودی و آرامش فراهم شد.
4 ـ جمعی از علمای مهاجر به امام خمینی تلگرافِ احوالپرسی فرستادند. جریان این تلگراف از این قرار بود که من و آقای منتظری را به یکی از جلسات علمای مهاجر که قرار بود در قلهک برگزار شود دعوت کردند. ما قبلاً بین خودمان بحث کردیم که جلساتی که در آن کاری انجام نگیرد و با پذیرایی و گفتگو پایان پذیرد و در خارج منعکس نشود سود چندانی ندارد، خوب است قبلاً خودمان را آماده کنیم تا در آن اعلامیه ای را به امضای آقایان برسانیم.
ولی میدانستیم که هر نوشتهای که خدمت آقایان ارائه شود با انواع اشکالتراشی مواجه میشود و در نهایت به امضا نخواهد رسید. برای حل این مشکل دو متن متفاوت تهیه کردیم: یکی تند و در رابطه با شهدای پانزده خرداد، و دیگری تلگراف احوالپرسی از امام خمینی و آقای قمی و محلاتی.
با تهیه این دو پیشنویس در جلسه شرکت کردیم. در ضمنِ جلسه، خدمت آقایان عرض شد چه خوب است آقایان اعلامیه ای را امضا کنند تا چاپ و در بین مردم پخش شود تا جلسه کار مثبتی را انجام داده باشد. آقایان موافقت کردند.
بعد از آن متن اول را (شهدای پانزده خرداد) خواندیم. چنانکه پیشبینی کرده بودیم، اشکالتراشی ها شروع شد و گفتند: نشر چنین اعلامیهای اصلاً صلاح نیست و تضییقات را زیادتر میکند.
ما تسلیم شدیم و متن دوم یعنی تلگراف احوالپرسی را مطرح کردیم. چون متن تندی نبود و بهصورت تلگراف بود، نه نشر مورد قبول واقع شد و امضا کردند. متن امضاشده را برداشتیم و برای تکمیل امضاها رهسپار حضرت عبدالعظیم شدیم. چون آیتالله شریعتمداری در باغملک حضرت عبدالعظیم منزل داشتند و جمعی از علمای مهاجر آذربایجان در آنجا حضور داشتند. آقای منتظری ابتدا جریان تلگراف احوالپرسی را با آقای شریعتمداری در میان گذاشت و با کسب موافقت ایشان متن تلگراف را با جمعی از علمای حاضر در میان گذاشت و به امضا رسید.
این کار در یک جلسه عمومی انجام گرفت و احساس کردیم که تعدادی از عوامل ساواک در بین آنها وجود دارد و متن امضاشده در خطر خواهد افتاد. برخاستیم و در بین راه آقای منتظری متن امضاشده را به من داد. ما از هم جدا شدیم.
آقای منتظری برای زیارت وارد حرم شد. من دیرتر وارد حرم شدم. دیدم آقای منتظری به همراه دو مأمور ساواک از حرم خارج شدند. من از ورود در حرم منصرف شدم و از درب دیگر بیرون آمدم. وارد مدرسه برهان نزدیک حرم شدم و متن امضاشده را در بین یکی از درختان شمشاد مخفی کردم و بدین صورت آن را حفظ کردم.
آقای منتظری را به اداره ساواک حضرت عبدالعظیم بردند و پس از چند ساعت بازجویی و مختصری شکنجه، چون نوشتهای با او نبود و به طور کلی قضیه را انکار کرده بود، آزاد شد.
منبع: کتاب خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلام
- See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930719001145#sthash.K02haLhL.dpuf