کشف حجاب زنان در دوره رضاخان، خواهناخواه شباهت به همان شیوهای دارد که اروپاییان در مورد مسلمانان اندلس (اسپانیای فعلی) به کار بستند تا از طریق ترویج بیبندوباری و شهوترانی مسلمانان فاتح و پرشور را به قهقرا ببرند. امامخمینی(ره) تاکید میکرد استعمارگران برای بهیوغکشیدن ما ابتدا «به سراغ زنان ما آمدند» تا جامعه را از داشتن مادران خوب و متقی و دانا محروم سازند. مقاله حاضر گوشههایی از سیاستهای استعماری در قبال زنان ایران و نتایج اسفبار تاریخی آن را بازگو میکند.
ویل دورانت گفته است: «آزادی زنان، نتیجه صنعتیشدن جهان است.» تفسیر سخن ویل دورانت آن است که صنعتیشدن، نخست زنان غرب را آزاد کرد و سپس آزادیخواهی را در میان زنان مسلمان و ایران ترویج نمود. ازاینرو، مؤثرترین اقدام آنها برای راهیابی به کشورهای اسلامی آن بود که زنان مسلمان را از طریق برداشتن حجاب و ملعبهقراردادن او بیاعتبار کنند. همفر، جاسوس معروف انگلیسی، در اوایل قرن دوازدهم هجری دراینباره به وزارت مستعمرات بریتانیا پیشنهاد کرد: «لازم است با این توجیه که حجاب از عادتهای دوره خلفای عباسی بوده و ریشه در اسلام ندارد، زنان مسلمان را تشویق کنیم از حجاب دست بردارند. در این رابطه میتوانیم استناد کنیم که مردم، همسران پیامبر را میدیدند و زنان در عصر پیامبر در تمام کارها شرکت میکردند. بعدازآنکه زنان مسلمان از حجاب بیرون آمدند، جوانان را نسبت به آنان تشویق و تحریک کنیم تا بین آنان فساد ایجاد شود.» امامخمینی(ره) با آگاهی از این سیاست غرب فرموده است: «آنان چون میدیدند که زنان در نهضت مشروطه و پس از آن، نقش برجسته داشتهاند و آنها هستند که میتوانند حتی مردان را به میدان مبارزه بکشند، نخست به سراغ زنان ما آمدند.»
سفرنامهها و کتابهای خاطرات گردشگران و ماموران غربی، آکنده از برنامهها و سیاستهایی هستند که آزادساختن زنان ایرانی را به سبک غربی مدنظر و تاکید قرار دادهاند. بررسی تاریخی سفرنامهها و کتاب خاطرات گردشگران و ماموران غربی نشان میدهد در زمان برخورد اولیه آنها با جامعه ایرانی، حتی برای گردشگران زن اروپایی دیدن چهره یک زن ایرانی غیرممکن بود. گاسپاردروویل، گردشگر زمان فتحعلیشاه، دراینباره مینویسد: «زنان ایرانی به هنگام برخورد با یک مرد بیگانه، فورا طوری روی خود را میگیرند که حتی دیدن ریزی و درشتی چشم و یا رنگ آن غیرممکن میشود، و اغلب حتی اگر یک زن گردشگر تلاش میکرد تا چهره زن ایرانی را اتفاقی و نه به خواست خود او ببیند، با ناکامی مواجه میشد.» مادام دیولافوا دراینباره مینویسد: «به این قصد به کجاوهها نزدیک شدم، متاسفانه از زحمت خود نتیجهای نگرفتم.» اما یکی از آثار آشکار سفر ناصرالدینشاه به اروپا، دستور او به تغییر و تحول در لباس زنان دربار بود که بهتدریج به سطح جامعه نیز سرایت کرد. حتی در این دوره، شاهد تحول آرام از روابط شرعی به روابط غیرشرعی زنان و مردان هستیم، درحدیکه اعتمادالسلطنه نقل میکند: «شاه امر فرمود که امین اقدس ــ یکی از همسرانش ــ به عیادت امینالسلطان صدراعظم برود و حتی از او پرستاری نماید.» در اوایل سلطنت رضاخان، روند تغییر لباس زنان، شتاب بیشتری گرفت. در سالن زرتشتیهای خیابان قوامالسلطنه، همواره سخنرانیهایی درخصوص پیشرفت زنان برگزار میشد. مادام شافلاخر امریکایی، نماینده انجمن ترقیخواه امریکا، در یکی از سخنرانیهایش در همان سالن گفت: «خانمهای ایرانی باید طرز لباسپوشیدن مدرن و نیز روش و رفتار با مردان را بر پایه تمدن غرب بیاموزند.» پس از حادثه کشف حجاب و انقلاب سفید، دیگر حد و مرزی برای بیحجابیهای زنانه باقی نماند. بااینهمه بهتدریج بخش اعظم زنان دریافتند که تشویق به تغییر لباس و حجاب، به آزادی واقعی و انسانی آنان نمیانجامد و لذا بازگشت به چادر تاحدودی عکسالعملی در برابر فساد غربی بود که بسیاری از مردم تصور میکردند به واسطه خاندان سلطنتی بر آنها تحمیل شده است.
تلاش برای تغییر در لباس زنان و نیز در نحوه سلوک آنان با مردان، نهتنها از سوی دولت و دولتیها، بلکه بخشی از آن، از سوی زنان و مردان غیردولتی صورت میگرفت. در اینجا به مواردی از این اقدامات غیردولتی اشاره میشود: 1ــ ناگهان همه مشاهده نمودند که زرینتاج، ملقب به قرهًْالعین، با نهایت سکون، وقار و بدون حجاب به طرف جمع پیش آمد و به سخن ایستاد و گفت: «ای زنان از تنهایی به سوی اجتماع بیرون بیایید و این حجابی را که میان شما و زنان مانع از استفاده و استماع است، پاره کنید.» 2ــ نورالمهدی منگنه، از پیشتازان کشف حجاب در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی است که میگفت: «شما در زمان سلطنت شاهنشاهی هستید که مبانی تمدن و ترقی را برنامهریزی کرده و شالوده تحصیلات و کسب علوم را برای زنان فراهم آورد.» 3ــ پس از شهریور 1320 که رضاشاه از کشور فرار کرد و احتمال بازگشت حجاب میرفت، صدیقه دولتآبادی با نفرت شدید و احساس وحشت چنین نوشت: «این چادر، چادر بیعفتی است که میخواهند بر سر زنان بکشند، پرده بیعفتی است که بر روی فحشا میکشند، نه آنکه مذهب این را گفته باشد.»
در کنار زنانی که مروج و مدافع بیحجابی بودند، باید به چهرههایی از مردان نیز که در این راه، همپای سیاستهای غرب در ایران پیش رفتند، اشاره کرد:
الفــ علیاکبر سیاسی، استاد دانشگاه و از کارگزاران پهلوی، در ماده 25 مرامنامه اولین تشکل سیاسیاش به نام ایران جوان، با تاکید بر رفع موانع ترقی و آزادی نسوان، نوشته است: «باید بکوشیم تعلیمات را در بین دختران گسترش دهیم و وسیله اعزام آنان به خارج را فراهم کنیم.»
بــ سعید نفیسی، نویسنده و استاد دانشگاه در دوره پهلوی، شیوه و انگیزه خود در مبارزه علیه حجاب را اینگونه برمیشمارد: «تنها مردی که طرف اعتماد جمعیت نسوان وطنخواه بود، من بودم. من در جلسات هیاتمدیره این جمعیت شرکت میکردم و اگر مردم آن روزگار میدانستند چه لذتی میبرم، همه چشمچرانان این کشور بر من رشک میبردند.»
جــ احمد کسروی، نویسنده و مورخ، با برشمردن کشف حجاب در زمره کارهای نیک رضاشاه، تلاش او را بسیار موثر میدانست: «آنچه ما در تهران میبینیم، بیش از این نتیجه پیدا نشده که برخی پیرهزالهای ازجهانبرگشته و برخی از زنهای بیسواد و نافهم، چادر به سر کنند.»
عشقی، اعتصامی و بهار که نه وابسته به دربار بودند و نه عامل استعمار، اما تحتتاثیر فرهنگ غرب قرار داشتند، به حجاب میتاختند:
1ــ میرزاده عشقی:
تا که این زن کفن سر برده
نیمی از ملت ایران مرده
2ــ پروین اعتصامی:
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده بنیان مسلمانی نیست
3ــ ملکالشعرا بهار:
چهره بگشای و زچشم بد اغیار مترس
که گل آزردهدل از چشم بد خار نشد
البته در راه ترویج بیحجابی، نقش سفرا، همسران آنان، هیاتهای تبشیری و مبلغان میسحی را نباید نادیده گرفت. استعمارگران در پی آن بودند که زن ایرانی را به سمت همسانی با زنان اروپایی سوق دهند. در این راه، صرفا مبارزه با اصل حجاب کافی نبود و لذا آنها شیوههای دیگری را برای تکمیل پروژه حذف حجاب در پیش گرفتند و از میان این برنامهها، به تاسیس و ترویج مدارس، مجامع و مطبوعات زنانه بیشترین اهمیت را میدادند؛ زیرا از این طریق، فکر و عقیده زنان عوض میشد و آنها خودشان به دنبال غرب میرفتند. بدرالملوک بامداد مینویسد: «مدارسی که به سعی زنها برپا شد، جمعیتها که تشکیل گردید، مقالات و روزنامهها که منتشر کردند، نقش مهمی در فعالیتهای بعدی زنان داشت.»[i]
اقدامات نهادمند جهت تغییر در وضعیت سنتی زنان ایرانی
1ــ مدارس:
خانم کلارا کولیور رایس، همسر یکی از ماموران هیاتهای مذهبی و تبلیغی مسیحی که در سالهای قبل و بعد از جنگ جهانی اول در ایران سکونت داشت، مینویسد: «مدارس غربی راه را گشودند و آموزشوپرورش، ایران را در سالهای آینده زیر نفوذ اندیشهها و شیوههای غربی قرار داد.» لرد کرزن، سیاستمدار معروف انگلیسی، با کمنتیجهدانستن فعالیت مبلغان مسیحی در ایران، آموزش از طریق مدارس را توصیه میکرد: «با تاسیس مدارس، به نحو اطمینانآمیزی میتوان در قلوب توده خاصی که به رکود فکری محکوماند، تاثیر نمود.» در اجرای این سیاستها، نخستین مدرسه دخترانه توسط هیات مذهبی پروتستان امریکایی در ارومیه تاسیس شد. مدرسه بعدی، توسط فرقه لازاریستهای وابسته به کلیسای کاتولیک فرانسه در روستاهای مسیحینشین ارومیه و سلماس ایجاد گردید. این مدارس پس از یک تا دو سال فعالیت، با اعتراض مردم مواجه شدند و سرانجام تعطیل شدند اما پس از تغییر مبانی سیستم آموزشی کشور در زمان رضاخان، آنها راه خود را به شیوه دیگری ادامه دادند تا صلیب مسیح جای هلال اسلام را بگیرد.
2ــ مجامع:
شیوه دیگری که استعمارگران برگزیدند تا به وسیله آن، زنان ایرانی را به پذیرش شیوههای غربی بیحجابی عادت دهند، تاسیس و راهاندازی انجمنها، جمعیتها، و تشکلها بود. طبیعی بود که در پشت صحنه فعالیتهای زنان، جای پای فراماسونری کاملا مشهود باشد؛ زیرا بسیاری از زنان فعال در این تشکلها، دختر، همسر و یا خواهران عوامل فراماسونر بودند. عمده فعالان این عرصه، همان مروجان مدارس جدید و مشوقان کشف حجاب بودند که با هدایت و حمایت ماموران و مبلغان انگلیسی و امریکایی فعالیت میکردند. به گفته خانم رایس، انجمنی متشکل از هزاران زن تشکیل شد که انجمن آهنین ایران نام گرفت. این انجمن تاحدود زیادی به کمک و هدایت بریتانیا بنا شد. در برخی از این تشکلها زنان ایرانی و خارجی در کنار هم عضویت داشتند. بهعنوانمثال، در انجمن آزادی زنان (تاسیس 1286) خانم مری پارک جردن و خانم استاکینگ بویس هم عضویت داشتند. یکی از اهداف این انجمن، ایجاد زمینه اختلاط و ارتباط میان مردان و زنان بود. برخی از انجمنهای زنان ایرانی، توسط خارجیها اداره میشدند؛ بهعنوانمثال مجمع فارغالتحصیلان مدرسه عالی امریکایی در تهران (تاسیس1301) را میتوان نام برد.
3ــ مطبوعات:
به موازات توسعه مدارس و مجامع زنان، انتشار نشریات زنانه نیز در دستور کار زنان تجددطلب قرار گرفت. این نشریات نیز همانند مدارس و مجامع، تحت هدایت و حمایت مبشرین مسیحی قرار داشتند. آنها درواقع جای نشریاتی را گرفتند که تنها بخشی از صفحات خود را به زنان اختصاص میدادند. نشریات زنانه قصد داشتند مستقیما و هرچه بیشتر و سریعتر، زنان را با فرهنگ غرب آشنا کنند و آنها را به این شیوه زندگی عادت دهند. دراینراستا در سال 1289، اولین نشریه زنان به نام دانش توسط خانم کحال در تهران و در سال 1292 دومین نشریه زنان به نام شکوفه توسط خانم مزینالسلطنه منتشر شد. بعدازآن بود که روند انتشار اینگونه نشریات شدت یافت. مهمترین موضوعات مندرج در نشریات زنانه موارد زیر بودند: الفــ ترویج روابط دختر و پسر: نشریه عالم نسوان در یکی از شمارههایش دراینباره نوشت: «چرا از یک دختر جوانی که با پسری طرح دوستی میریزد، جلوگیری میکنید.» بــ ترویج فساد و فحشا: همین نشریه در چند شماره بعد، درباره ترویج فساد و فحشا نوشت: «به دلایل بسیار برای هر مرد و زن خوب است که چند رفیق از جنس مقابل داشته باشد.»
اما سرانجام علیرغم این تلاش گسترده استعمارگران، دولتهای استبدادی و روشنفکران برای دورکردن زنان ایرانی از ارزشهای ملی و دینی، توده زنان ایرانی عکس آن را به نمایش گذاشتند و پروسه بازگشت به حجاب را با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 کامل کردند.
بحث درباره وضعیت و جایگاه زنان در تاریخ معاصر بیدرنگ ماجرای کشف حجاب در عصر رضاشاه را در ذهن تداعی میکند. این رخداد از سوی صاحبنظران مورد تحلیل و ارزیابیهای گوناگون قرار گرفته است، در این نوشتار با اتخاذ شیوهای جامعهشناختی و با تکیه بر آرای پارسونز و بهرهگیری از مدل وی در بحث ارزشها، به بررسی این جریان خواهیم پرداخت.
زمینهسازی جهت تحقق رسمی کشف حجاب
در مورد سیاست تجددخواهی و اقدامات رضاشاه در نوسازی کشور، تعبیر و تحلیلهای گوناگونی از سوی صاحبنظران صورت گرفته است. برخی در مورد ایدئولوژی وی، اصطلاح «ناسیونالیسم سکولار مستبدانه»[ii] را به کار بردهاند، کاتوزیان از حکومت رضاشاه به حاکمیت شبهمدرنیسم مطلقه تعبیر میکند، جان فوران با اشاره به ابعاد و جنبههای مختلف اقدامات رضاشاه، این اقدامات را «فرایند تجددخواهی نظامی به رهبری دولت» میخواند و معتقد است این نامگذاری، استبداد نظامی وی را نیز توجیه میکند.[iii] هریک از تعابیر، بخشی از ویژگیهای سیاست رضاشاه را دربرمیگیرند.
رضاخان از هنگام ورود به صحنه سیاسی تا پایان سلطنتش، در مورد زنان، بهویژه حجاب آنان، بنا به اقتضای موقعیت مواضع گوناگونی اتخاذ کرد. وی هنگامیکه نخستوزیر بود ــ از 1302 تا 1304 ــ عمدا و هوشیارانه از طرح موضوع حجاب پرهیز میکرد و همانند آغاز قدرتیابیاش سیاستی محتاطانه در مسائل دینی در پیش گرفت تا دینداران از وی نرنجند. در شهریور 1302 ابراهیم خواجهنوری، روزنامهنگار مشهور، مقالهای در نشریه خود چاپ کرد و در این مقاله به زنان ایرانی توصیه نمود مانند زنان ترکیه به جای چادر از روسری استفاده کنند. این مقاله جنجالی در پایتخت بهوجود آورد و در نتیجه اعتراض جامعه دینی، خواجهنوری به سه ماه زندان و پرداخت جریمه محکوم شد. رضاخان شخصا ترتیب کار را به نحوی داد که خواجهنوری این سه ماه را به جای زندان در بیمارستان شهربانی بگذراند. در این دوران مخالفت با حجاب در میان ایرانیان تحصیلکرده شهری پیوسته افزایش مییافت. بااینحال در اردیبهشت 1306 رضاشاه هنوز درباره موضوع حجاب تاحدودی تردید داشت؛ زیرا وقتی نشریه عالم نسوان مقالهای درباره بیحجابی زنان در ترکیه چاپ کرد، به آن نشریه هشدار داد. از پاییز 1306 و سراسر 1307 مساله تغییر لباس مردان شکل قانونی یافت اما هنوز در مورد پوشش زنان تصمیمی گرفته نشده بود.[iv]
بهنظر میرسد اتخاذ مواضعی از این دست، بهمنظور انحراف اذهان عمومی و ظرفیتسنجی مردم صورت میگرفت.
افزون بر اقدامات دولت رضاشاه در زمینهسازی برای کشف حجاب، برخی عوامل داخلی و خارجی نیز دراینراستا موثر واقع شدند. روشنفکران، شاعران و نویسندگان ایرانی با آثارشان درباره زنان به دیدگاه حکومت و جامعه وضوح و شفافیت میبخشیدند و حکومت در راستای تمایلات سیاسی ــ فرهنگی خویش از آنها بهرهبرداری میکرد. آثار و اندیشههای این افراد و گروهها به شیوهای غیرمستقیم، خواسته یا ناخواسته در تکوین اهداف رضاشاه و زمینهسازی برای تحقق خواسته او سهیم بودند.[v] مطبوعات و نشریات مربوط به زنان که قبل از پادشاهی رضاخان منتشر میشدند، دراینراستا ایفای نقش میکردند: مجله دانش (1289.ش)، روزنامه مصور شکوفه (1291.ش)، روزنامه زبان زنان (1298.ش)، مجله عالم نسوان (1299.ش)، جهان زنان (1299.ش)، مجله جمعیت نسوان وطنخواه (1302.ش)
در همه نشریات مربوط به زنان که پیش از پادشاهی رضاخان، یعنی از حدود سالهای 1289.ش تا 1304.ش منتشر میشدند، مقالاتی درباره آموزش و پرورش، کودکان، خانهداری و مسائل بهداشتی زنان درج میگردید، اما هنوز زود بود که از آزادی زنان، روابط مرد و زن و الغای شرایط سخت زندگی زنان آشکارا سخن به میان آید.
در این دوران هیچ شاعر و نویسندهای نبود که بهنوعی به مسائل مربوط به زنان نپردازد. لاهوتی، ایرجمیرزا، عشقی، پروین، کمالی، بهار، شهریار، دهخدا و سیداشرفالدین حسینی نمونههایی از این افراد بودند.[vi] البته نوع نگرش و سبک بیان این اندیشهگران با هم تفاوت داشت.
از عوامل خارجی موثر در تسریع جریان کشف حجاب، یکی توقف امانالله پادشاه افغانستان و همسرش در تهران (در خرداد 1307.ش) به هنگام بازگشت از سفر اروپا بود. همسر امانالله در این سفر بدون حجاب ظاهر شد.[vii] عامل دیگر سفر رضاشاه به ترکیه و ملاقات او با آتاتورک و بازدید وی از دستاوردهای تحولات انجامگرفته در ترکیه بود.[viii]
رضاشاه برای تحقق سیاست همگونسازی زنان جامعه ایران با جوامع اروپایی و زمینهسازی جهت ترویج بیحجابی، سیاستی تدریجی و گامبهگام در پیش گرفت:
1ــ تغییر اجباری کلاه و لباس مردان. به قول کاتوزیان، تعویض کلاه مردان مقدمه کشف حجاب زنان بود، که هیچکس جرات نکرد علنا به آن اعتراض کند[ix] 2ــ حضور یکی از زنان خاندان سلطنتی بدون حجاب مناسب در حرم حضرت معصومه (1307.ش) و اعتراض یکی از روحانیون به وی. رضاشاه با شنیدن این خبر عازم قم شد و فرد معترض را به باد کتک گرفت[x] 3ــ حضور صاحبمنصبان حکومتی به همراه همسران بیحجابشان در تفرجگاهها و اماکن عمومی 4ــ انتشار شایعه اعلام بیحجابی عمومی در نوروز 1308.ش. پخش شایعاتی از این دست، در زمینهسازی و آمادگی اذهان عمومی تاثیر داشت 5ــ برگزاری جشنهای مختلط و مراسم مختلف و حضور زنان بیحجاب در آنها و در مواردی انجام عملیات ژیمناستیک و رقص و سرود توسط زنان 6ــ تاسیس کانون بانوان به ریاست دختر بزرگ شاه (شمس)[xi] 7ــ برخورد نظامی خشونتآمیز با مخالفان بیحجابی در مسجد گوهرشاد 8ــ صدور بخشنامه وزارت آموزشوپرورش مبنی بر محرومیت دختران باحجاب از دریافت جایزه یا دیپلم و عدم پرداخت حقوق به آموزگارانی که از چادر یا پیچه استفاده میکنند (بهار 1314) 9ــ حضور ملکه و دخترانش بدون حجاب به همراه رضاشاه در مراسم افتتاح دانشسرای مقدماتی نوبنیاد تهران (هفدهم دی 1314) 10ــ برگزاری جشنهای گرامیداشت بیحجابی در ماههای دی و بهمن 1314 در سراسر کشور.[xii]
گامهای تدریجی دولت سرانجام به اعلام رسمی کشف حجاب در هفدهم دی 1314 منجر گردید و پس از اعلام رسمی کشف حجاب، دولت برای تثبیت این قانون و اجرای جدی آن، اقدامات خاصی را انجام داد:
1ــ اعطای وام به کارمندان دولت جهت خرید لباس مناسب برای همسرانشان به منظور حضور در جشنها و میهمانیها 2ــ توبیخ و در مواردی اخراج کارمندان دولت در صورت عدم حضور آنها و همسرانشان (بدون حجاب) در ضیافتها[xiii] 3ــ بازداشت و مجازات مخالفان کشف حجاب 4ــ ممانعت از ورود زنان باحجاب به فروشگاهها، سینماها، گرمابههای عمومی، درمانگاهها، و یا ممانعت از سوارشدن آنها به درشکه و اتومبیل.
برای اهانت بیشتر به زنان چادری، روسپیان حق بیحجابشدن نداشتند. مجله شهربانی نیز آماری از جرایم اعمال منافی که در زیر چادر انجام شده بود، ارائه داد. حکومت با اقدام به این تبلیغات سعی میکرد نماد عفت را به سمبل بیعفتی تبدیل کند.[xiv]
پیامدهای کشف حجاب
در نتیجه اقدامات رضاشاه اگرچه از لحاظ مشارکت زنان در زندگی اجتماعی، اشتغال و ورودشان به قلمروهای آموزشی، پیشرفتهایی حاصل شد اما این پیشرفتها در محدودههای خاص و در مقایسه با مردان و شرایط طبقاتی به شانس و تصادف بستگی داشت.[xv] از جنبه حقوقی هم تغییراتی صورت پذیرفت، اما تغییر بنیادین در وضعیت قانونی زنان، بهویژه در امر ازدواج، ایجاد نشد. قانون هنوز هم در امور مهم مردان را برتر میدانست. مردان هنوز امتیاز داشتن چهار همسر در یک زمان و طلاق آنها را به اراده خود داشتند. افزونبراین سرپرست قانونی خانواده مرد بود و مردان از حقوق ارثی بیشتری برخوردار میشدند. اما زنان همچنان از حق رای و نامزدی در انتخابات عمومی محروم بودند.[xvi]
همراه با بیحجابی، مناسبات متقابل اجتماعی و تعامل میان زنان و مردان در مجامع عمومی افزایش یافت و در میان زنان طبقات متوسط و بالا، مدهای اروپایی و آرایش به سبک اروپاییان محبوبیت پیدا کرد. این دوره، دوره رونق کار خیاطیها و سلمانیهای زنانه بود. البته انتشارات دولتی تحتتاثیر روحیه ناسیونالیستی حاکم بر آن دوره، تاکید میکردند که بهترین و زیباترین لباسها و لوازم آرایش زنانه در ایران و در کارخانههای وطنی ساخته میشوند.[xvii]
بههرحال در زمان رضاشاه موانع عمده پیشرفت زنان برطرف نشدند و هرچه دولت متجدد رضاشاه نیرومندتر شد، نهضت مستقل زنان ایران ضعیفتر گردید.
در ایران نیز، همانند ترکیه، این تحولات شتابان و بدون تعمق صورت میگرفت و با گذشت زمان شکلی صوری و تقلیدی از هنجارهای غربی پیدا کرد و بعضا از سوی جامعه با مخالفتهایی روبرو شد.[xviii] جالبآنکه در ترکیه که به الگویی برای رضاشاه تبدیل شده بود، آتاتورک هیچ قانونی برای ممنوعیت حجاب به تصویب نرساند اما رضاشاه به این عمل مبادرت کرد.[xix]
اصلاحات ظاهری و مستبدانه رضاشاه و اعمال خشونتآمیز وی در راه پیادهکردن برنامههای اصلاحیاش، موجبات نارضایتی و بیزاری مردم را فراهم آورد. این اقدامات که با هدف رهایی و آزادی زنان و حضور آنان در صحنه اجتماع صورت میگرفت، فقط مورد استقبال برخی زنان طبقه متوسط و بالای جامعه قرار گرفت. در مواردی این تغییرات حتی نتیجه معکوس به بار آورد و به جای اینکه به رهایی زنان بینجامد، عملا سبب مهجوریت زنان شد. در شهرهای مذهبی مثل قم و در میان خانوادههای سنتی، اجباریشدن بیحجابی به محرومیت دختران از تحصیل انجامید. بسیاری از زنان به علت برخوردهای خشونتآمیز ماموران در خانه ماندند و فقط برای مسائل ضروری همچون حمامرفتن ــ البته با تدابیر خاصی ــ از خانه خارج میشدند. آنها گاه از طریق پشتبام خانههای مجاور زنان خود را به حمام میرساندند. بسیاری از مردم به دلیل این فشارها تصمیم به خروج از کشور گرفتند. برای نمونه برخی زنان خرمشهر از مرز گذشتند و به عراق مهاجرت کردند.[xx] در مواردی کاسه صبر برخی زنان لبریز شد و دست به خودکشی زدند. بدترین و آزاردهندهترین جنبه دستور کشف حجاب از نظر زنان، این بود که آنها حتی اجازه نداشتند روسری بپوشند و فقط مجاز بودند از کلاه استفاده کنند.[xxi]
یکی دیگر از پیامدهای ممنوعیت حجاب، ایجاد تنشهای دیپلماتیک میان ایران و انگلیس بود. مقامات انگلیس از حق زنان مسلمان هندی برای داشتن حجاب دفاع میکردند. همچنین در چگونگی رفتار دولت ایران با زائران افغانی در مشهد نیز دردسرهایی پیش آمد؛ چراکه زنان افغانی از ممنوعیت حجاب معاف شده بودند اما تشخیص و شناسایی آنان از زنان ایرانی کار دشواری بود و گاها معضلاتی ایجاد میکرد.[xxii]
برخی جامعهشناسان که در مسائل اجتماعی ایران مطالعاتی انجام دادهاند، اظهار میدارند که در دوران رضاشاه به دلیل اتخاذ ارزشهای غربی در مدرنیزهکردن اجباری کشور، میان ارزشهای غربی و ارزشهای اسلامی ــ ایرانی چالشی بهوجود آمد که جامعه را با بحران هویتی مواجه نمود و این بحران تا امروز ادامه یافته است.[xxiii] البته تردیدی نیست که تبادل فرهنگی میان نظامهای اجتماعی امری اجتنابناپذیر است، اما نوع رویکرد و شیوه اقتباس عناصر جدید در کاستن از تنشهای فرهنگی نقشی تعیینکننده دارد.
حکومت و قدرت سیاسی میتواند با اتخاذ ترتیباتی مبتنی بر اجبار، هنجارها را بهلحاظآنکه عینی هستند، مطابق خواست خود کنترل و هدایت کند، ولی این ابزار برای تغییر ارزشها که ذهنی هستند، موثر نیست.[xxiv]
از دیدگاه جامعهشناختی، ارزشها را میتوان به عنوان معیارهایی تعریف کرد که گروه یا جامعه، بر مبنای آنها اهمیت اشخاص، الگوهای رفتاری، هدفها و دیگر اشیای فرهنگی اجتماعی را ارزیابی میکند. ارزشها معیارهایی هستند که به فرهنگ کلی و به جامعه معنا میدهند. ارزشهایی که در حیطه بررسی جامعهشناس هستند، با مشخصات زیر شناخته میشوند:
1ــ ارزشها میان مردم مشترکاند و شمار کثیری از افراد درباره اهمیت آنها به توافق رسیدهاند (وفاق اجتماعی). ارزشها با عواطف همراهند و اشخاص برای صیانت ارزشها مبارزه میکنند[xxv] 2ــ هنجار با ارزش تفاوت دارد. یکی از این تفاوتها آن است که ارزشها کلی هستند اما هنجارها معمولا قواعد ویژه یک جمع همبسته را معین میکنند. هنجارها برای فرایند و ارتباطات اجتماعی از جهت قدرت ساماندهندگی حائز اهمیتند اما تجسمبخش اصولی نیستند که در ورای سازمان اجتماعی قابل اعمال میباشند. هنجارها از یک لحاظ به ارزشها جنبه عملی میدهند و از لحاظ دیگر مشروعیت خود را از ارزشها میگیرند.[xxvi]
آنچه در جریان ممنوعیت حجاب در دوره رضاشاه اتفاق افتاد، مطابق نظریات تالکوت پارسونز[xxvii] نمونهای اعوجاج ارزشی ــ محیطی (value-environment distorition) بود. یکی از مولفههای مهم نظریههای پارسونز در بحث تغییر، موضوع ارزشها است. بر مبنای این دیدگاه، هرگاه ارزشها نتوانند تغییرات محیط را توجیه نمایند و یا تغییرات به صورت تلقی نادرست از خود محیط صورت پذیرند، نظام اجتماعی با مشکل مواجه خواهد شد. دلیل اهمیت ارزشها و ارتباط آنها با محیط در این نکته نهفته است که ارزشها دربرگیرنده هنجارها و نقشهای ما میباشند و ازهمهمهمتر ارزشها علت موجودیت مستمر جمع هستند. وقتی چنین ارزشهایی دیگر قادر به تبیین محیط نباشند، نظام اجتماعی وارد دورهای از دشواریهای بزرگ خواهد شد. این امر، همان اعوجاج ارزشی ــ محیطی است.
ارزشهای تحمیلی در مورد سبک پوشش دوران رضاشاه به دلیل ناهمخوانی با محیط، مشکلات عدیدهای را برای زنان به همراه داشت. لباس جدید، نوآوری و بدعت کاملی برای زنان شهری بود. همین بدعتگذاری ارزشی و هراسی که دولت از عدم تابعیت مردم داشت، زمینهساز صدور بخشنامههای تهدیدکننده از سوی دولت شد تا با اعمال زور و خشونت، شرایط لازم برای تثبیت ارزشهای تحمیلی آماده شود.[xxviii] تعارض ارزشی ــ محیطی در آن دوره به گونهای بود که حتی کارگزار این بدعتگذاری، یعنی رضاشاه، قلبا و در درون از این امر ناخشنود و مضطرب بود. شاهدخت اشرف در این زمینه مینویسد: «بهعنوان یک مرد هرچه به همسر و خانوادهاش مربوط میشد، یک موضوع خصوصی بود. پدرم در خانه یک مرد تمامعیار نسل گذشته بود. به یاد دارم یک بار که با پیراهن بیآستین سر میز نهار آمده بودم، دستور داد فورا لباسم را عوض کنم. او بهعنوان شاه خود را آماده کرده بود احساسات نیرومند شخصی خود را به سود پیشرفت کشور خود کنار بگذارد. وقتی تصمیمش را گرفت، نزد ما آمد و گفت: ”این سختترین کاری است که در عمرم کردهام، اما باید از شما بخواهم که سرمشق خوبی برای سایر زنان ایران باشید.“»[xxix]
سالها بعد ــ در سال 1353 ــ ملکه مادر به وزیر دربار، اسدالله علم، اقرار کرد که رضاشاه در مسیر رفتن به دانشسرا برای حضور در مراسم فارغالتحصیلی به وی گفته بود: «ترجیح میدهد بمیرد و در زندگی زنش را سربرهنه به مردان غریبه نشان ندهد اما چاره دیگری ندارد؛ چون درغیراینصورت دیگران فکر خواهند کرد که ایرانیان وحشی و عقبماندهاند.»[xxx]
هنگامیکه تعلقخاطر رضاشاه نسبت به ارزشهای اصیل جامعه اینگونه باشد، میتوان احساسات درونی و ذهنیت سایر مردان و زنان ایرانی را در مواجهه با ارزشهای جدید درک کرد. اکثریت جامعه نمیتوانستند تغییراتی را که بهناگاه و با سرعت رخ داده بود، بپذیرند و درصدد تغییر نظام ارزشی برآیند. از سویی نیز به دلیل فشارهای دولت خودکامه و مستبد، آنان قادر نبودند محیط تجلیگر ارزشهای قبل از ممنوعیت حجاب را اعاده کنند و بههمیندلیل برخی زنان واکنش خویش را با دوری از محیط جدید و محبوسکردن خود در خانه نشان دادند و اگر به ضرورت گاه مجبور به خروج از خانه میشدند، از پشتبامها رفتوآمد میکردند.
برای ریشهیابی این جریان باید در جستجوی منابع دگرگونی برآمد که عبارتند از: 1ــ منابع بیرونی تغییر ارزشها 2ــ منابع درونی تغییر ارزشها 3ــ منابع بیرونی تغییر محیط 4ــ منابع درونی تغییر محیط.
چالمرز جانسون که از رهیافت پارسونز بهعنوان مدلی در بررسی تحولات استفاده کرده است، بدعتگذاران داخلی را جزو سرچشمههای احتمالی منابع درونی تغییر ارزشها برمیشمارد.[xxxi] مطابق این نظر، رضاشاه بدعتگذاری بود که تحتتاثیر منابع خارجی و ارزشهای بیرونی، کوششی را در جهت همگونی با جوامع اروپایی (بهعنوان منبع بیرونی تغییر ارزشها) آغاز کرد.
با توجه به بافت سنتی تفکر رضاشاه و بهویژه ناهمخوانی ارزشهای غربی با محیط فرهنگی ایرانی، باید گفت حرکت رضاشاه اقدامی شبهمدرنیستی و برخاسته از احساس حقارت در برابر اروپاییان بود. مخبرالسلطنه (هدایت) در خاطراتش درخصوص دلیل تغییر لباس و کلاه از قول رضاشاه مینویسد: «آخر میخواهم همرنگ اروپاییان شویم که ما را مسخره نکنند. گفتم البته مصلحتی در نظر گرفتهاند. در دلم گفتم زیر کلاه است که مسخره میکنند و تقلیدهای بیحکمت.»[xxxii]
منشأهای بیرونی دگرگونی، آنهایی هستند که از پارهای نظامهای دیگر در قالب ارگانیسمها، شخصیتها و فرهنگها ــ که با نظام اجتماعی هدف در تماس قرار دارند ــ ناشی میشوند.[xxxiii]
در مورد رضاخان عملکرد دو شخصیت، یکی اماناللهخان در افغانستان و دیگری آتاتورک در ترکیه را میتوان در چارچوب عوامل برونزا بررسی کرد اما منشأ اصلی بیرونی را باید همان نظام اجتماعی اروپاییان و سبک پوشش زنان غربی دانست که بهشدت رضاشاه را تحتتاثیر قرار داده بود.
تغییرات ناشی از عوامل درونی، آنهایی هستند که از فشارهای داخلی ناشی میشدند. چنانکه گفته شد، در دوران رضاشاه و حتی قبلازآن میل به تغییر و آزادی زنان و تقاضای بهبود وضعیت حقوقی و اجتماعی آنان مطرح شده بود و حتی در درون طبقات متوسط و متوسطبهبالا اندیشه رهایی از روبند وجود داشت اما این خواستهها با آنچه رضاشاه انجام داد، از نظر ماهیت و هدف تفاوت بسیاری دارد؛ زیرا خواسته زنان طبقات بالای جامعه با رفع ممنوعیت حجاب حتی پوشیدن روسری اصلا قابل مقایسه نبود؛ درواقع آنان هیچوقت در این حد خواهان کنارزدن حجاب نبودند.
در مجموع میتوان گفت اقدامات شبهمدرنیستی رضاشاه در مورد زنان که صرفا بهشکلیسطحی و در قالب ظاهر و نوع پوشش به وقوع پیوست، به دلیل اجباری و تحمیلیبودن و به سبب ناهمخوانی ارزشهای جدید با محیط اجتماعی فرهنگی ایران، جامعه را با بحران و زنان آن روز را با چالشی هویتی مواجه نمود.