«آمریکا: امپراطوری در حال احتضار»، عنوان کتابی است به قلم فرانسیس شور، استاد تاریخ دانشگاه ایالتی وِین که نویسنده به دلایل متعددی از جمله بازیابی مجدد قدرت روسیه پس از دوران افول، رشد توانمندیهای اقتصادی چین، تضعیف شدید جنبههای نرمافزاری قدرت آمریکا، بحران اقتصادی و بروز تضادهای شدید در نظام سرمایهداری، تقویت و رشد جنبشهای اعتراضی در غرب و ظهور و گسترش جنبشهای اسلامگرا و مردمی در جهان اسلام، ظهور قدرتهای جدیدی همچون برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی اعتقاد دارد که امپراطوری آمریکا در حال اضمحلال است.
مقدمه
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فضای دوقطبی دوران جنگ سرد پایان یافت و دوران جدیدی در عرصه بینالملل آغاز و آمریکا مدعی نظام بینالملل تکقطبی به رهبری خود شد. این برتری با شروع قرن 21 با چالشهای جدیدی مواجه شده است که نقش این کشور را در تحولات جهانی کمرنگتر نموده است. نظم جدیدی که در آن قدرتهای در حال ظهور نقش موثری ایفا میکنند در حال شکلگیری است؛ به طوری که بسیاری از متفکران از نظام چندقطبی سخن میگویند. فروپاشی شوروی، تلاشهای ناتمام چین برای دستیابی به رشد اقتصادی، تضعیف شدید نظامهای ملیگرا و چپگرا به خاطر پایان نظام دوقطبی و توسعه اقتدار آمریکا در سراسر جهان، دوران هژمونی آمریکا در دهه نود را رقم زد. اما دوران کنونی را بنا به دلایلی همچون بازیابی مجدد قدرت روسیه پس از دوران افول، رشد توانمندیهای اقتصادی چین، تضعیف شدید جنبههای نرمافزاری قدرت آمریکا، بحران اقتصادی و بروز تضادهای شدید در نظام سرمایهداری، تقویت و رشد جنبشهای اعتراضی در غرب و ظهور و گسترش جنبشهای اسلامگرا و مردمی در جهان اسلام باید دوران افول هژمونی آمریکا دانست.
ظهور قدرتهای جدیدی همچون برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی نشانهای جدی از افول قدرت هژمونیک امریکا در سطح جهانی است. در عرصه داخلی نیز آمریکا با بحرانهای کم سابقه اقتصادی، افزایش شکافهای طبقاتی، اعتراضات اجتماعی، رشد فزاینده فقر، بدهیهای کلان خارجی و افزایش بیکاری روبرو است؛ بنابراین افول هژمونی امریکا فرایندی است که آغاز شده و احتمالاً در آینده سرعت و وضوح بیشتری به خود میگیرد. به طوری که امروزه برخی از تحلیلگران عرصه سیاست بینالملل معتقدند هژمونی ایالات متحده آمریکا و سیطره کامل این کشور بر جهان، در یک دوره زمانی کوتاه قابل تصور خواهد بود و این فضای تکقطبی نمیتواند برای همیشه تداوم داشته باشد.
ایده اصلی کتاب
کتاب «امپراطوری در حال احتضار» به قلم فرانسیس شور، استاد تاریخ دانشگاه ایالتی وِین به بررسی زوایای مختلف امپریالیسم آمریکا در عرصههای مختلف فرهنگی، اقتصادی و نظامی پرداخته و نشان میدهد که دوران امپراطوری ایالات متحده به سر آمده است. به اعتقاد نویسنده، یکی از اهداف این کتاب، تخریب خودانحصاریِ مغرورانهای است که با نگاهی کوتهبینانه به بقیهی جهان مینگرد. آمریکاییها، به خاطر تعصب ملیگرایانه، یقین ایدئولوژیک، تصورات فرهنگی یا جهل عالمانه شان، نتوانستهاند پیچیدگیهای جهان و تناقضات نقش سلطهجویانهی ایالات متحده در آن را درک کنند. آنها چنین میپندارند که امپراطوری آمریکایی، برخلاف امپراطوریهای ایجادشده توسط سایر ملتها، دموکراتیک است و اینکه منافع آمریکایی با آخرین و بهترین امیدهای و منافع تمام بشریت همسو است. این خودحقبینی، هم حقیقت قدرت ایالات متحده و هم اثرات اِعمال آن قدرت را مسدود میکند.
به تعبیر نویسنده: "تصور میکنم نخستین زمینههای شکلگیری و ایجاد ایده تالیف این کتاب، از تفاسیر سیاسی نشات گرفت که من احساس کردم باید در زمان جنگ دولت بوش با عراق و افغانستان بنویسم. خوشبختانه، اینترنت، سایتهای متنوعی را برای انتشار این تفاسیر در اختیار من قرار داد... با وجود این، من به عنوان یک مورخ، اطمینان یافتم که باید به فراتر از سیاستهای بوش بنگرم و تبیینهایی را برای تدوام و بافت گستردهتر امپریالیسم ایالات متحده جستجو نمایم. علاوه بر این میخواستم انواع خاصی از مقاومت جهانی و رویاهای در حال ظهورِ "یک جهان دیگر" را تبیین نمایم. بنابراین به بررسی جدی حوزههای متعددی پرداختم که بعضی از آنها برایم جدید بودند تا بتوانم دانش اخیر در مورد امپریالیسم ایالات متحده را با نقطه نظرات متعدد دربارهی جهانی شدن از بالا و پایین ترکیب نمایم. "
به نظر وی؛ تمام امپراطوریها از بین میروند، اما نه دقیقاً به طرزی مشابه. به طور حتم، همانگونه که اندیشمندان نظامهای جهانی تحلیل کرده اند، الگوهای مشابهی وجود دارند که ظهور و سقوط امپراطوری ها را تعیین می نمایند. علاوه براین، مشخصه های کلی وجود دارند که امپراطوری ها را توصیف می نمایند؛ اگر چه این مشخصه ها دایما در معرض تناقضات و اوضاع تاریخی قرار دارند. نکته ی اصلی در عملیاتی ساختنِ یک امپراطوری، اجبار به تثبیت یک شبکه ی نظارت رسمی یا غیررسمی از طریق حوزه های در هم تنیدهی متعدد، مانند حوزه های اجتماعی– اقتصادی، ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک / فرهنگی است که به نوبه ی خود، به ایجاد هژمونی ای کمک میکند که امپراطوریها برای مشروعیت بخشیدن به حکمرانیشان به آن نیازمندند. امپراطوری ها برای تحقق بخشیدن به کنترل بر یکی از این حوزه ها و یا همه آنها، از استیلای سلطه جویانه شان از طریق ساز و کارهای حکومتی و نظامی مستقیم یا از طریق پیوندهای اقتصادی و فرهنگی غیر مستقیم تر بهره می گیرند.
اگر چه قطعا جلوه هایی از استیلای استعماری داخلی و خارجی توسط امپریالیسم ایالات متحده در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم وجود داشته است، اما سیاستهای امپراطوری ایالات متحده، تا حد بسیار زیادی و مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر بر طیفی از راهبردهای غیرمستقیم که البته بعضی از آنها به مداخله ی مستقیم نظامی انجامید اتکا داشته است، تا بر کنترل سرزمینی و/ یا سیاسی مستقیم. گرایش به تحمیل کنترل و استیلا، مستقیم و غیرمستقیم، همواره مقاومتی را در سطح فردی یا جمعی ایجاد می نماید. چنین مقاومتی لزوما شکل راهبرد ژئوپلیتیک امپراطوری را تغییر می دهد. علاوه براین، آن بازی دیالکتیکی نیروها، گستره ی انتخاب های امپراطوری و اَشکال مقاومت را پیچیده می سازد. مضافا، عواقب اجتناب ناپذیری برای نهادها و ایدئولوژی کشور مادر به عنوان نتیجه ی اجرای امپریالیسم در داخل و خارج وجود دارد.
کتاب "امپراطوری در حال احتضار؛ امپریالیسم آمریکا و مقاومت جهانی"، ویژگیهای خاص تاریخی، اجتماعی و فرهنگی یک امپراطوری گرفتار در چنگال مرگ و اَشکال بی شمار مقاومت جهانی در برابر این امپراطوری در حال مرگ را مورد بررسی قرار می دهد.
اگرچه ممکن است در زمینه ی مرگ امپراطوری ایالات متحده اغراق شده باشد، کاوش تاریخی درباره اینکه چگونه یک امپراطوری، پدیدار شده و اینکه تاثیر مادی و ایدئولوژیک آن بر شهروندان خودش و همچنین بر افراد دیگر سراسر جهان چیست، به تحلیل موشکافانه ای نیازمند است. فراتر از خصوصیات منحصر به فردی که بوسیله ی آن تحلیل ارائه می شود، تاریخ، به عنوان یک فعالیت تفسیری، ویژگی هدفمند خودش را شامل می شود. با تفسیر و وارونه سازی ایده ی بدنام پیکاسو درباره ی هنر می توان گفت، تاریخ یک حقیقت است (ولو شرطی و گزینشی) که دروغ را به ما نشان می دهد. دروغی که ریشه تحقیق تاریخی در "امپراطوری در حال احتضار" است، این است که ایالات متحده، مخصوصا از زمان پایان جنگ جهانی دوم، در خارج از مرزهایش با خیرخواهی خالصانه و رهبری عاقلانهای عمل کرده است. این دروغ که بارها و بارها تکرار شده است و با اعتقاد راسخ هر دو حزب نخبگان حاکم و با حمایت قابل توجه از سوی شهروندان ناآگاه همراه است، به بررسی بی پرده تر و گسترده تری نیازمند است.
مطالعات نویسنده دربارهی رسالت امپریالیستی ایالات متحده، تا حد زیادی به اولین مواجهه ی مستقیم اش با تبعات تراژیک سیاست امپراطوری ایالات متحده در آمریکای مرکزی بعد از حضور وی به همراه یک هیئت در نیکاراگوئه مدیون است. این امر به ایجاد یک تلنگر عاطفی در حس دور و آکادمیک نویسنده نسبت به ماهیت زیان بار آن سیاست منجر شد. در حقیقت همانگونه که توسط یکی از اعضای این هیئت بیان شده : «هر فردی که در قالب هیئتی به نیکاراگوئه می آید و سیاستهای ایالات متحده را در اینجا می بیند، قادر به بازگشت نیست، مگر آنکه تمام آنچه را که در کشورمان(آمریکا) آموخته است مورد تردید قرار دهد. این تجربه نه تنها ما را درباره ی نیکاراگوئه، بلکه درباره ی آنچه که به عنوان یک فرد اهل آمریکای شمالی هستیم به چالش می کشاند.» در حالی که شوک ناشی از درک سیاستهای ایالات متحده خرد کننده بود، سر وکار واقعی با ساکنان نیکاراگوئه که در تلاش بودند تا زندگی تازه و بهتری را برای خودشان، البته غالبا با کمک دولت بسازند، تأثیرگذارتر بود.
هشت بخش و یک نتیجه گیری در مورد یک امپراطوری در حال احتضار
امپراطوری در حال احتضار از طریق این جریان درون مایه ای و بنیادین برای رهایی از بودن به عنوان اربابان امپراطوری و تبدیل شدن به شهروندان جهان، به سه بخش تقسیم میشود. بخش نخست، «ساختهای امپراطوری و ساخت شکنیها»، با دستگاه امپراطوری و تلاشهایی برای ساخت شکنی آن در سطوح محلی و جهانی، سروکار دارد. بخش دوم، «جهانی شدن برای چه کسی؟»، تلاشهای نظامی و اقتصادی مداوم ایالات متحده برای حفظ حاکمیت جهانی و تاثیری که آن بر مسائل برابری و عدالت داشته و دارد، را ریشه یابی می کند. این بخش، همچنین میزانی را که نسخه ی آمریکاییِ سرمایه داریِ امپراطوری، طبقه بندی اقتصادی و فرهنگی جهان را تشکیل داده است را بررسی می نماید. بخش سوم «مردمان دیگر، دنیاهای دیگر» به شبکه های مقاومت جهانی در حال ظهور، دورنماها و فعالیت هایشان برای ایجاد دنیایی دیگر و بهتر، می پردازد. هر سه بخش این کتاب، درصدد ایجاد یک دیالوگ، نه تنها در میان شهروندان در ایالات متحده، بلکه بین ایالات متحده و بقیه ی جهان است، دیالوگی که به طور خاص از طریق سیاست های خصمانه و غیر قانونیِ دولت بوشِ پسر در طول دو دوره ی ریاست جمهوری اش پیچیده شده است. با توجه به آنچه که تحلیل گران فرهنگی، ضیاالدین سردار و مریل وین دیویس ، به عنوان «بیزاری» نسبت به ایالات متحده در نظر می گیرند، طرح سوال زیر از جانب آن ها، به طور واضح با دغدغه های این کتاب، در ارتباط است:
اگر آمریکا نمی تواند به خودش، تاریخش، استفاده ها و سوء استفاده هایش از قدرت و ثروت در سرزمین مادری و خارج از آن، نتایج وفور ثروت و سبک زندگی خود، ارتباط بین کیفیت زندگی و ارزش ها، ارتباط بین آرمآنها و به کارگیریِ عملی شان برای همه ی آن افراد، بیندیشد، پس بقیه ی دنیا چه شانسی برای پیوستن به آمریکا در دیالوگی منطقی دارند؟
فصل نخست، «بار سنگین امپراطوری: ساختن و به چالش کشیدن امپراطوری ایالات متحده»، مرور فشرده ای از تاریخ طولانی امپریالیسم ایالات متحده، مخصوصا جهت گیری های نژادی و جنسیتی آن، پیدایش ساخت ایدئولوژیک، «قرن آمریکایی» و چالش های ایدئولوژیک نسبت به بیان نومحافظه کارانه آنها در « قرن آمریکایی جدید» است. به نظر می رسد ایالات متحده، به عنوان کلانتری مشتاق یا بی میل، برای مواجهه با تمام آن خطاکاران در سطح دنیا و برقراری «نظم و قانون» به سبک آمریکایی اغوا شده است. بنابراین هر کسی که این نقش کلانترگونه ی خودانتصابی را به چالش بکشاند، باید به وسیله ی حکومت ایالات متحده و رسانه های حامی آن، شیطانی جلوه داده شده و تحقیر گردد.
اگر ساخت امپراطوری ایالات متحده در خارج از مرزهایش، عواقب فاجعه آمیزی را به همراه داشته است، توخالی شدنِ زندگی شهری در داخل مرزها، مخصوصا به دلیل اتلاف منابع برای دستیابی به مجتمع امپراطوری و نظامی- صنعتی، موضوع مورد بحث در فصل دوم یعنی «دژ آمریکایی احیاشده: فروپاشی حصارهای مدنی و امپراطوری» است. همان طور که تاثیر امپراطوری بر زوال یک جامعه ی سالم و ماندگار در ایالات مطرح شده است، آیا شهروندان این جامعه می توانند پیوندهای بین تداوم امپراطوری در خارج از مرزها و فقدان یک اجتماع اصیل و عادلانه در داخل مرزها را درک کرده و دوباره طبقه بندی نمایند؟ آیا ما قادر به مواجهه با ترس و شکاکیتی هستیم که در فرهنگ سیاسی مان در نتیجه ی مبارزات داخلی و خارجی انجام شده به وسیله ی محافل حاکم ایالات متحده از وحشت سرخ تا جنگ با ترور، حک شده است ؟
فصل سوم، «یکپارچگیهای بحران زده: تناقضاتی در جنبش های شهروندی محلی و جهانی»، بررسی انتقادیِ چگونگی عملکرد شهروندان ایالات متحده را که در تلاش برای ایجاد یکپارچگی در بافت فرهنگ امپراطوری هستند، ارائه می دهد. در این فصل تلاش می شود با مواجهه با تبعات محلی و فرهنگی امپریالیسم ایالات متحده، از بازسازی مسکن در نیواورلئان تا تنوعی از فعالیت های ضدِ بیگاری خانه، به طور موشکافانه، این مسئله بررسی شود که چگونه مسئولیت اخلاقی و سیاسی به طرقی بروز می نماید که تنوعی از یکپارچگی ها، از طیفی از بحران زدگان تا فداکاران را در بر می گیرد، قسمت دوم این بخش به بررسی این مسئله می پردازد که چگونه مصرف کنندگان در ایالات متحده تلاش می کنند تا تغییراتی در بیگاری خانه های جهانی به وجود بیاورند. در هر دو مورد، نمودهای فعال متناقض و یکپارچگی های بحران زده، مورد بررسی قرار می گیرند.
درحالی که فصل چهارم، «امپریالیسم نظامی ایالات متحده و جستجوی استیلای جهانی»، بخش دوم یعنی، «جهانی شدن برای چه کسی؟» را آغاز می نماید، در عین حال، بعضی از موضوعات فصل اول را که در ارتباط با بحران جاری مشروعیت، هم از نظر ملی و هم از نظر جهانی برای هژمونی ایالات متحده وجود دارند را نیز ادامه می دهد. این فصل تلاش می کند تا راهبردهای نظامی و ژئوپلیتیک اخیر بوسیله ی دولت های مختلف ایالات متحده در راستای بقا به عنوان قدرت ممتاز در جهان، مخصوصا از برهه ی حساس دهه ی 1975، یعنی زمانی که به نظر می رسید هژمونی ایالات متحده در زوالی اجتناب ناپذیر قرار داشت تا جدیدترین تلاش های صورت گرفته بوسیله ی نومحافظه کاران برای برقراری دوباره ی هژمونی و حاکمیت امپراطوری ایالات متحده، را بررسی نماید. در این فرآیند، این فصل به بررسی حمایت آشکار و پنهان ایالات متحده از حکومت های سرکوبگر یا دوست می پردازد و عواقب و تناقضات امپریالیسم نظامی برای هژمومی و حاکمیت جهانی ایالات متحده را بررسی می نماید. ورای حمایت آشکار و پنهانی از حکومت های سرکوبگر، حمایت ایالات متحده و شرکت های فراملیتی واقع در ایالات متحده از سیاست های اقتصادی و جهانی است.
فصل پنجم، «امپریالیسم اقتصادی ایالات متحده و نابرابری های جهانی»، آن نابرابریهایی را که به عنوان نتیجه ی مستقیم بحران سوددهی و افزایش مالی شدگی سرمایه در دهه ی1970 با راهبرد طبقاتی خصوصی سازی نئولیبرال و آزادسازی پدیدار شد را تحلیل می کند. ترغیب و اتخاذ برنامههای تنظیمی ساختاری، مورد بررسی قرار خواهد گرفت، مخصوصا در زمینه ی اجرا و تداوم بخش سیاست ها علیه فقیران جهانی و کسانی که اینک به طور عمیق در آنچه که مایک دیویس به عنوان «سیارهی زاغه ها » نامیده است، تثبیت شده اند. همچنین، درگیری های خاصی که در سراسر جهان علیه سیاست های شرکت های سرمایه ای و فراملی بین المللی که توسط ایالات متحده کنترل می شوند، شکل گرفته اند، به عنوان راهی برای درک تنوعی از مقاومت های جهانی علیه این نابرابری های القا شده، برجسته می گردند.
فصل آخر بخش دوم یعنی فصل ششم، «امپریالیسم فرهنگی ایالات متحده و ناهماهنگی جهانی» تلاش می کند تا میزانی را که گسترش ارزش ها و عادات آمریکایی خاص، توسعه ی الگوهای فرهنگی ایالات متحده یا بخشی از پروژه ی بزرگتر کاپیتیالیسم مصرف کننده ی مدرن است را مشخص سازد. مدل های متباین تحلیل، در راستای بررسی این مسئله که چه نوع هم پوشانی(البته در صورت وجود)، بین امپریالیسم فرهنگی و جهانی شدن وجود دارد، به طور نقادانه مورد مطالعه قرار می گیرد .در این قسمت توجه خاصی به صداهای مخالف و نا هماهنگ می شود که نشان جهانی ساخت آمریکا را به چالش کشانده اند.
بخش سوم« مردمانی دیگر، دنیاهایی دیگر»، با بررسی پیدایش آنچه که گروهی، آن را جامعه ی مدنیِ جهانی می نامند و نوع شبکه های فراملی که در جهانی شدنِ مقاومت مشارکت کرده اند، آغاز می شود. فصل هفتم، «ضدمردمان فراملی و جهانی شدن مقاومت»، به چگونگی اتحاد گروه ها در مخالفت با سیاستهای ایالات متحده و نئولیبرال می پردازد. این بخش، همچنین، نقش فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی جدید در پیشبرد و تقویت مقاومت جهانی را مورد بررسی قرار می دهد. فصل پایانی، فصل هشتم، « آیا جهان دیگری ممکن است؟» به گزینه های خیالی و اوتوپیایی که در افسانه ها و حقایق یافت می شوند، می پردازد تا گزینه های جایگزین رادیکالی که برای امپریالیسم جهانی وجود دارند و چگونگی این امرکه آنها تلاش دموکراتیک مردم عادی برای تثبیت جهانی شدن از پایین را انعکاس می دهند را بررسی مینماید. تاکید ویژه ای بر عوامل خاص تغییر اجتماعی می شود. جای شگفتی نیست که آنچه که عاملیت تاریخی و مثال زدنی «جوامع پستی» که من مشاهده کردم و در دههی 1980 در نیکاراگوئه شکوفا شد را به این عوامل تاریخی معاصر متصل می سازد، توازن خاصی را به موضوع بزرگتر مقاومت جهانی می بخشد.
بخش نتیجه گیری این کتاب، « این، پایان جهانی است که ما می شناسیم» شرایط سخت و بالقوه قابل تغییری که در برابر ایالات متحده و جهان قرار دارد، از فروپاشی اقتصادی اخیر تا انقراض حاکمیت جهانی ایالات متحده را مورد بررسی قرار می دهد. بخش نتیجه گیریِ امپراطوری در حال احتضار، علاوه بر نشان دادن درون مایه ها ی مکرر و تحلیل آنچه که چالش های جدید و فرصت های جدید را شکل می دهند، داده های بنیادی بیشتری را برای عنوان این کتاب ارائه می دهد و همچنین وظایفی که به عهده ی شهروندان این کشور و رئیس جمهورشان باراک اوباما است را بررسی می نماید. نهایتا اینکه، این مواجهه، تنها در سطح نظری نخواهد بود، بلکه موضوعی بسیار کاربردی برای تمام ساکنان سیاره ی در خطر ما است. در واقع تبدیل ایالات متحده از وضعیت امپراطوری آن به عنوان ارباب جهان به یکی از بازیگران برابر در جهان، امری حیاتی است اگر ما می خواهیم به جهان عادلانه تر و پایدارتری دست یابیم، جهانی که به قول نویسنده ی اروگوئه ای، ادوارد گالیانو، خودش نیز، باید واژگون شود.