جرج بوش پدر، معاون رئیسجمهوری وقت آمریکا (ریگان)، سه ماه پس از تصرف فاو، در اردیبهشت 1365 برای تبادل نظر با سران شیخنشینهای خلیج فارس به منطقه سفر کرد و راههای مقابله با نفوذ نظامی و سیاسی ایران در منطقه را با آنان بررسی کرد. گویی در این مذاکرات، گزینهی مقابلهی نظامی با ایران، کاری بس دشوار ارزیابی شده و آشتی و مذاکره از سوی آنان در اولویت قرار گرفت...
سرالدون گریفیث دربارهی ماجرای ایران گیت مینویسد: دهها کتاب، برنامه های تلویزیونی شرح جزئیات این مأموریت تراژدی-کمیک را نوشتند که بهنوبهی خود باعث بی آبرویی آمریکاییان شد.
صراط: سیزده آبان 1365، سالگشت تسخیر سفارت آمریکا، رسوایی جدید آمریکا را در معرض اذهان سیاسی جهان قرار داد. رویدادی که به روایت آمریکایی، به ایران-کنترا، ایران گیت و به روایت ایرانی، به مک فارلین معروف شد. نوشتار مزبور واکاوی این رویداد در بستر شرایط زمانی و تحولات حاکم بر آن است.
زمینههای ماجرای مک فارلین
پیروزیهای مسلسلوار ایران در جنگ تحمیلی، که از ابتدای سال 1361 و فتح خرمشهر آغاز شده بود و تا تصرف فاو (شهر بندری عراق) در بهمن 1364 ادامه یافت، زمامداران آمریکایی را متوجه شکست پروژهی مهار انقلاب اسلامی ایران، آن هم از سوی عراق کرد. از سویی نیز شیوخ خلیج فارس احساس خطر کردند و پس از تهدید کویت از سوی ایران، در مورد عواقب در اختیار دادن جزیرهی بوبیان برای حملهی عراق به نیروهای ایرانی، کشورهای خلیج فارس، توانمندی قدرت نظامی ایران را در کنار خود خطری بالفعل یافتند.
جرج بوش پدر، معاون رئیسجمهوری وقت آمریکا (ریگان)، سه ماه پس از تصرف فاو، در اردیبهشت 1365 برای تبادل نظر با سران شیخنشینهای خلیج فارس به منطقه سفر کرد و راههای مقابله با نفوذ نظامی و سیاسی ایران در منطقه را با آنان بررسی کرد. گویی در این مذاکرات، گزینهی مقابلهی نظامی با ایران، کاری بس دشوار ارزیابی شده و آشتی و مذاکره از سوی آنان در اولویت قرار گرفت.
پس از این بود که رابطهای ارتباطی آمریکا فعال شدند.[1] هرچند به گفتهی هاشمی، آمریکاییها پیش از اینها به این نتیجه رسیده بودند و برخی معاملات پنهانی و خرید تجهیزات آمریکایی صورت گرفته بود که ایران در فاو از آنها استفاده کرده بود،[2] اما به نظر پیروزی ایران در فاو بر تمایل آمریکا به نزدیکی با ایران بیشتر افزود.
از سویی دیگر نیز تعدادی از نیروهای آمریکایی توسط حزبالله لبنان به گروگان گرفته شده بودند. انتخابات ریاستجمهوری آمریکا نیز نزدیک بود و حل شدن مسئلهی گروگانهای آمریکایی در لبنان میتوانست بر محبوبیت ریگان بیفزاید. این امر در پی معاملهای صورت گرفت که زمینههایش از چندی پیش توسط دلال اسلحه، منوچهر قربانیفر، صورت گرفته بود.
آغازی برای مک فارلین
قربانیفر را یک ایرانی ساکن در پاریس با محسن کنگرلو، مشاور نخستوزیر ایران، آشنا کرد. طبق گفتههای کنگرلو، ایران در آن زمان، بیشتر از اسلحه به موشک و تانک احتیاج داشت. با این حال نمیخواست به هر قیمتی این امکانات را به دست بیاورد. وزارت اطلاعات و وزارت خارجه بهعنوان پشتیبان کنگرلو، در مذاکرات وی با قربانیفر حضور داشتند.[3]
بنابراین پیش از رویداد مک فارلین، ارتباط با قربانیفر شکل میگیرد تا اینکه نامهای از طرف قربانیفر به کنگرلو نوشته میشود و بدینگونه به گفتهی هاشمی رفسنجانی، رویداد مک فارلین با این نامه آغاز میشود. قربانی فر در این نامه مینویسد در جلسهای در یکی از سران جمهوریخواه با حضور ریگان و بوش، بحثی شکل گرفته مبنی بر اینکه در صورت پیروزی عراق، حمایت آمریکا از این کشور به سود شورویها خواهد بود پس بهتر است از جنگ استفاده و به ایران کمک نماییم تا در پیروزی آن سهیم باشیم.
هاشمی در خاطراتش مینویسد: ما پس از اطلاع، در جلسهی سران قوا، پیرامونش بحث کردیم.[4][5] هاشمی اما در تغییر استراتژی و یا تاکتیکی آمریکا در این زمان تردید دارد. او از رد و بدل شدن نامههای بسیاری میان قربانیفر و کنگرلو سخن میگوید که «بیشتر حرفهای معمولی بود.» کنگرلو نیز با تأیید این نامه، میگوید این نامه در ارتباط با همان خریدها و آزادی گروگانهاست و آنچه در نامه ذکر شده، درست است.
در نامهی نخست، مسئلهی خرید تسلیحات از بازار سیاه با قیمتی گزاف در مقابل خرید ارزان و مستقیم از آمریکا مطرح است. هاشمی در اینباره میگوید این ادعای آمریکاییها بود. ما هم گفتیم آزمایشی وارد بحث شویم ببینیم از ما چه میخواهند. نخستین تقاضا آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود. در مقابل، ایران نیز فهرست نیازهای ضروری خود، مانند موشکهای تاو و هاگ، لامپ رادار و موارد دیگر را مطرح کرد.[6]
همزمانی برخی رویدادهای داخلی، همچون پیگیری مهدی هاشمی از طرف وزارت اطلاعات، موجب انتشار اسناد مربوط به قضیهی مک فارلین میگردد. گویی این اسناد توسط امید نجفآبادی به بیت آیتالله منتظری داده شد و بدین وسیله در نشریهی «الشراع» منتشر گردید.
کنگرلو پیرامون چگونگی ارتباط خرید تسلیحات با آزادی گروگانها به تنگنای شدید ایران از لحاظ تسلیحات اشاره میکند. گویی قرار بود موشکهای آمریکایی اسلحهی استراتژیکی باشد که بتواند از پس تانکهای 72T روسها که دو هزار تای آن به صدام داده شده بود، بربیاید. از سویی نیز زمان انتخابات آمریکا فرارسیده بود و آنها میگفتند اگر گروگانها آزاد شوند، محبوبیت ریگان افزایش مییابد.[7]
در این مدت، آمریکاییها مقادیری کالا به صورت غیرمستقیم به ایران فروختند. ایران هم تلاشهایی برای آزادی گروگانهای آمریکایی انجام داد. در چنین شرایطی، خبر سفر هیئت آمریکایی برای مذاکره مطرح میشود. بحث این بود که همراه خود یک کشتی از نیازهای درخواستی ایران نیز آورده شود. البته هاشمی بر بیاطلاعی سران نظام از حضور مک فارلین در رأس هیئت تأکید دارد و میگوید اصل قضیه این بود که ما و امام خمینی (ره) در جریان سفر هیئت آمریکایی و نه شخص مک فارلین بودیم: «افرادی مثل دکتر هادی نجفآبادی، دکتر روحانی و وردینژاد که مذاکره میکردند، مطلع بودند.»[8]
سرالدون گریفیث در کتاب خود پیرامون این امر مینویسد: سرهنگ نورث در پی تعهد خود به آزادی گروگانهای آمریکایی، به همراه رئیس خود بادی مک فارلین، به قول یک دلال اسلحهی ایرانی، منوچهر قربانیفر اعتماد کردند و با گذرنامه و نام جعلی راهی ایران شدند.[9][10] کنگرلو استفاده از گذرنامهی ایرلندی و نام جعلی را طبق برنامهی ایران میداند؛ چراکه «اگر با پاسپورت آمریکایی میآمدند از همان مقصد لو میرفتند.»
هاشمی نیز مینویسد آمریکاییها فقط گفته بودند بعد از آمدن هیئت، خواهید فهمید چه اختیاراتی دارند. مقامات ایرانی نیز در همین چارچوب عمل کردند و اجازهی فرود هواپیما صادر شد.[11] به هر حال، چهارم خرداد 1365 پرواز آمریکا به زمین نشست. رابرت مک فارلین (مشاور امنیت ملی آمریکا) و الیور نورث (عضو شورای امنیت ملی آمریکا) مسافران این هواپیما بودند که در تعلیق روابط تهران-واشنگتن وارد ایران شدند.
نمایندگان آمریکا بهعنوان هدیه، کیکی به نشانهی دوستی، یک کلید طلایی بهمثابهی نشانهای برای گشایش روابط و نیز یک قبضه تپانچه و یک جلد انجیل مقدس با امضای یادگاری رونالد ریگان به همراه خود آوردند. اما سوغات اصلی آنها همان تپانچه بهعنوان نماد تجهیزات نظامی بود.
هاشمی در خاطراتش مینویسد: کنگرلو خبر ورود هواپیمای حامل قطعات گرانقیمت آمریکایی که با پاسپورت ایرلندی آمدهاند را داد. من نیز به دکتر روحانی گفتم تا برای کنترل قطعات و ادارهی مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند: «قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی، روحانی و مهدینژاد مخفی نگه داریم و مذاکرات محدود به مسئلهی گروگانهای آمریکایی و دادن قطعات هاگ و چند قلم دیگر اسلحه باشد.»
هاشمی بر بیاطلاعی سران نظام از حضور مک فارلین در رأس هیئت تأکید دارد و میگوید اصل قضیه این بود که ما و امام خمینی (ره) در جریان سفر هیئت آمریکایی و نه شخص مک فارلین بودیم: «افرادی مثل دکتر هادی نجفآبادی، دکتر روحانی و وردینژاد که مذاکره میکردند، مطلع بودند.»
هاشمی آنها را خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی میداند. وی حتی مینویسد این هیئت قرار بود در جایی غیر از هتل اقامت نمایند، اما چون جای مناسبی نبوده، در هتل آزادی اقامت میکنند و از اطلاعات سپاه برای حفاظت آنان استفاده میگردد.[12]مدتی در فرودگاه، آنها را معطل کردند. در نهایت تنها محمدعلی هادی از سوی مجلس و فریدون وردینژاد از سپاه به مذاکره با آمریکاییها رفتند.[13] اما مک فارلین تقاضای ملاقات با همهی مقامات ایران را داشت.
مک فارلین متعجب از درهای بستهی مذاکره، ورود این هیئت را شانسی برای ایران دانست: «...من اگر رفته بودم روسیه پوست بخرم، گورباچف روزی سه بار با من ملاقات میکرد. شما چهجور آدمهایی هستید؟...»[14]
آمریکاییها پنج روز در هتل به سر بردند و در نهایت به دلیل خلف وعده در ارسال تجهیزات و کمفروشی و وجود یک اسرائیلی در هیئت آمریکایی، ناکام به واشنگتن بازگشتند. مک فارلین گزارش داد هیچ فرد میانهرویی را پیدا نکردیم. او توصیه کرد که کاخ سفید به کلی ارتباط خود را با ایران قطع نماید.[15]
در ایران نیز امام خمینی اینگونه به این رویداد واکنش نشان دادند: آنکس که ادعا میکند اگر به شوروی رفته بودم، رئیس شوروی روزی سه بار به دیدنم میآمد، گمان میکند اینجا شوروی است. اینجا ایران است. اینجا نه کرملین، که کشور رسول خداست.[16]
مک فارلین در بوتهی ضدونقیضها
برخی سفر هیئت آمریکایی را با هماهنگی مقامات ایرانی میدانند که به دلیل اینکه امام اجازهی مذاکره ندادند، هیئت مزبور بدون مذاکرهی اساسی، ایران را ترک کرد. هرچند هنوز این مسئله بهطور شفاف از سوی مقامات ایرانی تأیید و یا تکذیب نشده است. سعید رجایی خراسانی، سفیر وقت ایران در سازمان ملل متحد، دولت آمریکا را به دلیل تحویل بخشی از سلاحهای مورد نیاز ایران، دارای حسن نیت میداند.[17]
کنگرلو نیز در اینباره میگوید آنها گفتند ما برای صحبت دربارهی گروگانها به ایران میآییم تا حرفی که زدید انجام شود. آنها فکر میکردند غیرممکن است ایران کاری را که گفته انجام ندهد. آنها وساطت ایران را برای آزادی گروگانهایشان در لبنان میخواستند، اما ما اعتماد نکردیم. احتمال میرفت که آنها به قولشان عمل نکنند.[18] هاشمی اما آمریکاییها را به تقلب محکوم میکند و میگوید: بنابراین ما نتوانستیم اعتماد کنیم.[19] او آمریکاییها را به دلیل فروش کالای اسرائیلی، آوردن یک اسرائیلی با خود، گرانفروشی و خرج کردن پول برای ضدانقلابیون نیکاراگوئه محکوم میکند.[20]
به هر حال همزمانی برخی رویدادهای داخلی، همچون پیگیری مهدی هاشمی از طرف وزارت اطلاعات، موجب انتشار اسناد مربوط به قضیهی مک فارلین میگردد. گویی این اسناد توسط امید نجفآبادی به بیت آیتالله منتظری داده شد و بدین وسیله در نشریهی «الشراع» منتشر گردید.[21] هاشمی رفسنجانی ماجرا را به گرانی تسلیحات آمریکایی و عدم پرداخت شش میلیون دلار آمریکایی مربوط میداند که شکایت قربانیفر به آیتالله منتظری را در پی داشته است.
اختلافنظر و تناقضگوییها دربارهی ورود مک فارلین در ایران نیز همچون آمریکا وجود داشت، اما هیچگاه به رسانههای داخلی درز نکرد. در قبال تکذیب نخستوزیر پیرامون خرید از آمریکا، سعید رجایی خراسانی بهصورت تلویحی خرید از آمریکا را تأیید کرد، لیکن این اسلحهها را همان اسلحههای خریداریشده در زمان شاه دانست.
در پی انتشار این اسناد، هاشمی قضیه را با امام مطرح کرده و امام نیز دستور دادند تا قضیه علنی شده و به گوش مردم برسد. بنابراین هاشمی در جایگاه ریاست مجلس، در سالگشت تسخیر سفارت آمریکا، پرده از این رویداد برداشت.
پس از اظهارات هاشمی، مک فارلین و سایر مقامات آمریکایی حضور هیئت خود را در ایران تکذیب کردند، ولی با افزایش فشار و تبلیغات رسانهها به واقعیت اعتراف کردند. بدین ترتیب، این مسئله به یک رسوایی بزرگ برای مقامات آمریکایی بدل شد؛ چنانکه پس از واترگیت، این رسوایی دومین رسوایی بزرگ سیاسی-تاریخی آمریکا با عنوان ایران گیت یا رسوایی ارتباط با ایران لقب گرفت. گریفیث در اینباره مینویسد: دهها کتاب و برنامههای تلویزیونی شرح جزئیات این مأموریت تراژدی-کمیک را نوشتند که بهنوبهی خود باعث بیآبرویی آمریکاییان شد. وی معاملهی نورث با ایران را معاملهی «موشک در ازای گروگان» خوانده است؛ معاملهای یکطرفه، چراکه ایرانیان موشکها را دریافت کردند، ولی فقط سه تن از گروگانها آزاد شدند.
وی همچنین به مأموریت دیگر نورث در این میان پرداخته است؛ معاملهای که وی مبلغ شش برابر بهای موشکها از ایران دریافت داشت و این پول را به حساب کنتراها گروه نظامی دست راستی در نیکاراگوئه، واریز کرد تا حکومت ساندیسیتها را سرنگون نماید. پس از انجام این امور، نورث در مجلس سنا حاضر شد؛ مجلسی که هرگونه کمک به کنتراها را ممنوع اعلام کرده بود.
در این میان، ریگان مجبور شد تا نقش خود را در این رسوایی بزرگ مشخص نماید. او که تاکنون مکرراً معامله با ایرانیان را انکار میکرد، در برابر تلویزیون ظاهر شد و گفت: «من به مردم آمریکا گفتم برای آزادی گروگانها اسلحه ندادم و معامله نکردم. قلب من و صمیمیت من به من میگوید که این صحیح است، ولی حقایق و شواهد به من میگویند که چنین نیست.»[22]
این رسوایی برای آمریکاییها گران تمام شد و به عزل سه تن از مقامات آن و محاکمه در دادگاه منجر شد. الیور نورث، مک فارلین و پوینت کستر در ارتباط با این رسوایی از سوی نمایندگان سنا بازخواست شدند. اختلافنظر و تناقضگوییها در اینباره در ایران نیز وجود داشت، اما هیچگاه به رسانههای داخلی درز نکرد. در قبال تکذیب نخستوزیر پیرامون خرید از آمریکا، سعید رجایی خراسانی بهصورت تلویحی خرید از آمریکا را تأیید کرد، لیکن این اسلحهها را همان اسلحههای خریداریشده در زمان شاه دانست. وی چندی بعد از مقام خود عزل شد.
با بالا گرفتن اختلافات دو جناح بر سر این مسئله و طرح سؤال از وزیر امور خارجه در اینباره، امام خمینی که شائبهی اختلاف دولت با مجلس را حول این قضیه درک کردند، چنین فرمودند: «مسئلهی رئیس آمریکا با آن همه به قول خودش جلال و جبروت، کسى را از مقامات عالى بفرستد به اینجا که با مقامات اینجا ملاقات کنند و هیچیک از آنها حاضر به ملاقات نشود. این مسئلهی بزرگى است که دنیا را منفجر کرده است و باید هم بکند. کاخ سفید را به عزا نشانده است و باید هم بنشاند. مسئله، مسئلهی مهم است...»[23]
«چرا باید فریادی را که بر سر آمریکا بکشید بر سر مسئولان خودتان میزنید؟ لحن نامهی شما از لحن اسرائیلیها بدتر است» و بدین ترتیب سپس همه را به وحدت و دوری از اختلاف میخواند. امام خمینی آمدن هیئت آمریکایی به ایران و بیتوجهی مقامات ایران به آنها را پیروزی میخواند و میخواست تا این امر موجب وحدت بیشتر در کشور شود.(*)