برای آنکه نشان دهیم مردم و رهبری اسلامی چگونه یک برگ زرین تاریخی را ثبت نمودند لازم است کمی به عقب برگردیم و مسیر را شناسایی نماییم. قبل از شهریور ۱۳۲۰ رضاخان با استبداد تمام به مدت بیست سال با حمایت بیگانه بر ایران تسلط داشت. او امتیاز نفتی را که انگلیسیها در زمان قاجار بهدست آورده بودند با اینکه زمینه الغای آن فراهم شده بود در سال ۱۳۱۲ به شکلی ظاهراً قانونی در اختیار آنها باقی گذاشت.
پاسخ به چرایی و چگونگی تحولات سیاسی و اجتماعی آنگاه مفید و عبرتآموز خواهد بود که فراتر از مقطع زمانی ــ مکانی وقوع حوادث، در مورد این تحولات تأمل شود. به بیان دیگر، آنگاه که روابط بازیگران و تعامل متغیرها با یکدیگر به یک عرصۀ خاص محدود نشود میتوان از جزئیات فراتر رفت. در این صورت صرفنظر از نحوۀ وقوع رویدادها و نتایج حاصل از آنها، افقی گشوده خواهد شد که آنها را میتوان در ذیل آن و در ارتباطی فراگیرتر با سایر عوامل و نتایج ملاحظه و بررسی کرد. قیام سیام تیر به مثابۀ حادثهای تاریخی و محصور در زمان و مکانی خاص، در این مقاله از زاویهای دیگر طرح گردیده که تأمل در آن را عبرتآموز ساخته است.
۵۵ سال قبل ملت مسلمان ایران در سیام تیر با وحدت اسلامی خود به پا خاست و توطئهای را درهم شکست که زمامداران وقت امریکا و انگلیس با عوامل داخلی خود از جمله شاه و درباریان در راه به ثمر رساندن ملی شدن نفت ایجاد کرده بودند. این ملت با این قیام طی یک روز خونین نشان داد بیگانگان سلطهجو نمیتوانند اراده ملت ایران را در جهت تامین منافع خود به بازی گیرند. در آن روز پرچم مبارزات را آیتالله کاشانی به دوش داشت. او توانست با جهتیابی اسلامی و دوراندیشی و استقامت کامل، با وجود صحنههای خطری که گروههای چپ و راست ایجاد کرده بودند، راه مبارزه را هموار سازد. بنابراین روز ۳۰ تیر به صورت یک قله درخشان در تاریخ سیاسی ما باقی ماند. این روز تجربه و درس بزرگی است از وحدت و انسجام ایثار و فداکاری برای حفظ کشور در مقابل تلاش بیگانگان توطئهگر و بدخواه. ۳۰ تیر ۱۳۳۱ اوج ایستادگی، مقاومت و رهبری روحانیت آگاه، بیدار و خستگیناپذیر در رسیدن به مقاصد اسلامی و ملی است.
برای آنکه نشان دهیم مردم و رهبری اسلامی چگونه یک برگ زرین تاریخی را ثبت نمودند لازم است کمی به عقب برگردیم و مسیر را شناسایی نماییم. قبل از شهریور ۱۳۲۰ رضاخان با استبداد تمام به مدت بیست سال با حمایت بیگانه بر ایران تسلط داشت. او امتیاز نفتی را که انگلیسیها در زمان قاجار بهدست آورده بودند با اینکه زمینه الغای آن فراهم شده بود در سال ۱۳۱۲ به شکلی ظاهراً قانونی در اختیار آنها باقی گذاشت. در جنگ دوم جهانی متفقین برای پیروزی بر دشمن خود ایران را اشغال کردند. در آن زمان انگلیس، شوروی و امریکا در یک صف قرار داشتند. با وجود آنکه اشغال نظامی مصائب بسیاری برای ملت به همراه آورد، به استبداد رضاخانی پایان داد و بدینترتیب فرصتی برای ملت ایران فراهم شد که به حقوق خود بیندیشد. در پی آن گروهها و دستجات متعددی به وجود آمد که بعضی ساخته و پرداخته همان اشغالگران بودند و درواقع برای ادامه اشغال یا حفظ منافع آنها پس از اشغال فعالیت میکردند. این فعالیتها در مقابل شخصیتهای دینی و ملی که مقاصد دشمنان و اشغالگران را ترسیم میکردند وزنه در خور توجهی نبودند. اشغالگران به دربار دستنشانده سیاست انگلیس اجازه دادند فرزند رضاخان، که ولیعهد سلطنت بود، باقی بماند و بر تخت سلطنت تکیه زند؛ درواقع شوروی و امریکا در مورد ایران و اداره آن نظر انگلیس را مبنی بر ادامه سلطنت پذیرفته بودند. اما شاه جدید در آن زمان کسی نبود که توان اجرای وظایف محول شده را داشته باشد. عمال این دول که در دربار جای گرفته بودند به عنوان هیات حاکمه سخن میگفتند، به جای شاه تصمیم میگرفتند، دولت معرفی میکردند، انتخابات انجام میدادند. بدینگونه منافع انگلیس در صنعت نفت ایران بعد از جنگ حفظ میشد، اما از سوی دیگر اتحاد جماهیر شوروی و امریکا راضی نبودند که در این منطقه حساس تمام منافع از آن انگلیس باشد. مجلس شورای ملی دوره چهاردهم در زمان جنگ و اشغال ایران با انتخاباتی متفاوت با ادوار قبل شکل گرفته بود؛ به گونهای که همه نوع نمایندهای در آن حضور داشت. آیتالله کاشانی، با سابقه مبارزه علیه انگلیس در عراق و مشارکت در انقلاب ۱۹۲۰ عراق، در ایران حضور داشت و ملت را علیه اشغالگران به مبارزه دعوت میکرد. او به عنوان ضدمتفقین شناخته شده بود و هر روز اقداماتش در جلب مردم توسعه پیدا میکرد. دولت ایران که ناچار مطیع اشغالگران بود بنا به خواست آنان ایشان را دستگیر کرد و به نیروی نظامی انگلیس تحویل داد. در انتخابات مجلس چهاردهم مردم تهران برای ادامه مبارزات کاشانی و برای اینکه وی را از بازداشت انگلیسیها نجات داده باشند ایشان را به نمایندگی مجلس برگزیدند، اما اشغالگران به این انتخاب اعتنا نکردند و همچنان وی را در بازداشت نگاه داشتند. در تمام دوره مجلس چهاردهم این بازداشت ادامه داشت اما خواست و مبارزه او در این مجلس مطرح شد. امریکا و شوروی، که خواهان کسب امتیازاتی بودند، به لحاظ مقابلهای که با هم داشتند نتوانستند در زمان اشغال به نتیجه برسند؛ زیرا ملت ایران در آن شرایط با وجود مشکلات بسیاری که با آن روبهرو بودند؛ از جمله شیوع بیماری و قحطی که داشتند، مبارزات را پی میگرفتند. پس از خاتمه جنگ و آزادی آیتالله کاشانی مبارزات فریاد استیفای حقوق ملت ایران از نفت کمکم طنینانداز شد و به صورت یکی از مسائل مهم سیاسی روز ایران و جهان درآمد. انگلیس میخواست به نحوی از این مخمصهای که به آن دچار شده بود با افزودن اندکی به حقوق ایران از نفت نجات پیدا کند.
مجلس پانزدهم هم با مدتی وقفه در زمان زمامداری قوامالسلطنه بالاخره تشکیل شد، اما با اینکه تقریباً تمام نمایندگان آن از اعضای حزب دموکرات قوام بودند به دلایلی به وی رأی اعتماد ندادند و در پایان دوره پانزدهم آخرین تلاش انگلیس در تصویب قرارداد الحاقی گس ــ گلشائیان به نتیجه نرسید. اقلیتی که در مجلس پانزدهم شکل گرفت با اقدام خود و ایستادگی در مقابل اکثریت جای محکمی در بین ملت ایران پیدا کرد. مساله نفت و حفظ منافع ملت ایران به صورت یک شعار روز درآمد و آیتالله کاشانی که در این زمان در تبعید لبنان بود مشوّق اصلی ملت در این مبارزه بود. انگلیس میخواست با طرح مساله ترمیم حقوق ملت ایران از هدف مطرحشده که ملی کردن و قطع دست انگلیس بود رهایی یابد و بنابراین برای این مقصود تلاش میکرد و مرتب دولت عوض میشد تا شاید این نظر تامین گردد. انتخابات دوره شانزدهم در شرایط بسیار حساسی انجام شد. اقلیت دوره پانزدهم، که از حقوق ملت به شایستگی پاسداری کرده بود، در اوج محبوبیت قرار داشت و با برگزاری انتخابات آزاد حتما به عنوان نمایندگان منتخب ملت به مجلس راه مییافتند، اما دربار و هیأت حاکم ــ که دستنشانده سیاست انگلیس بودند ــ خواهان تشکیل مجلسی بودند که نظر انگلستان را در مساله نفت تامین نماید و میخواستند انتخابات را با تقلب و صندوقسازی و لغو بعضی آرای مردم به شکلی درآورند که اثری از اقلیت دوره پانزدهم نباشد.
مأموریت اجرای چنین برنامه خیانتباری به عهده هژیر، وزیر دربار، گذاشته شده بود، اما با قتل وی به دست یکی از فرزندان فداکار، که این سد محکم را درهم شکست، انتخابات تهران به راهی رفت که در نهایت تمامی اقلیت دوره پانزدهم مجلس و شخص آیتالله کاشانی، که در تبعید لبنان بود، به نمایندگی دوره شانزدهم مجلس انتخاب شد. در این تاریخ که سال ۱۳۲۸ بود کاشانی با استقبالی بیسابقه وارد تهران شد و علناً و رسماً در راس مبارزات برای ملی شدن صنعت نفت قرار گرفت. بعد از این ورود، منزل کاشانی مرکز مبارزات گشت و اکثر نمایندگان مجلس هم نتوانستند در مقابل اقلیت محکم مورد حمایت ملت کاری از پیش ببرند. یکی از عوامل مهم پیروزی انگلیس و همراهان این کشور، چه در جنگ جهانی اول و چه در جنگ جهانی دوم، در اختیار داشتن نفت ایران بود. به علاوه همین نفت بود که امکان سرمایهگذاری برای تاسیس شرکتهای مختلف را فراهم ساخته بود. حیات انگلستان و تجارت خارجی آن تا حد زیادی مربوط به استفاده نامحدود از این ماده گرانبها بود. انگلیس هنوز به نفت دیگر نقاط خاورمیانه دسترسی پیدا نکرده بود و بنابراین میخواست به هر نحوی که شده است جلو ملی کردن را، که خواست ملت ایران بود، بگیرد. امریکا هم وارد میدان رقابت شده بود و میخواست اگر امتیاز مستقل دیگری در مورد نفت ایران به دست نمیآورد به گونهای با انگلستان شریک شود. اتحاد جماهیر شوروی هم که خود را همسایۀ واقعی ایران میشناخت و برای تاسیس حزب توده و گسترش آن زحماتی کشیده بود در پی فراهم ساختن محیط مساعدی برای کسب امتیاز بود و در اجرای این نقشه از هیچ اقدامی فروگذاری نکرد، اما انگلیس و امریکا که از نفوذ شوروی احساس خطر میکردند برای دفع خطر شوروی متحد شدند و با استفاده از نفوذی که در دربار و هیات حاکم داشتند در تعویض دولت اقدام نمودند. از همین رو بعد از شهریور ۱۳۲۰ هر یک از کابینههایی که تشکیل میشد بیش از چند ماه بر سر کار نبودند و فقط دولت قوامالسلطنه در این خصوص استثنا بود که او هم ماموریت خاصی را داشت که با پایان مساله آذربایجان به انجام رسید.
آخرین دولتی که میبایست به بحران نفت به نفع سیاست انگلیس پایان میداد و از قبل درباره او پیشبینیهای بسیاری شده بود دولت سپهبد رزمآرا بود که در سال ۱۳۲۹ قدرت حکومت را بهدست آورد و مجلس شورای ملی به او رای اعتماد داد. اولین ورود او به مجلس با اعلامیههای کاشانی مواجه شد که به او تکلیف استعفا میشد و اعلام میکرد که حق ندارد و نمیتواند سیاستی برخلاف خواست ملت ایران در پیش گیرد. رزمآرا صریحاً اعلام مینمود که از جانب شاه مأموریت ادارۀ کشور را برعهده دارد، مجلس به او رأی اعتماد داده، در صدد است مساله نفت را حل و فصل نماید که در این خصوص لایحه الحاقی گس ــ گلشائیان را بهترین راه حل میدانست و چنین استدلال میکرد که ایران توانایی اداره صنعت نفت را ندارد. این بیان او اهانت مستقیم به ملت ایران بود.
بنابر تفاسیری که از وضع رزمآرا در محافل سیاسی میشد و گاهی هم در مطبوعات افشا میگردید این بود که وی برنامه اجرای کودتایی علیه شاه را دارد و نصب او به نخستوزیری از جانب شاه امری تحمیلی بوده است. فدائیان اسلام، که در آن تاریخ برای اجرای مقررات اسلام به مبارزه دست برده بودند، در این مسیر فداکاری جدی کردند و با ترور رزمآرا محیط کشور را برای خائنان به ملت، رعبآور ساختند. رزمآرا سد محکمی در مقابل ملت بود. زمامداری او را شوروی، امریکا و انگلیس تایید کرده بودند. با قتل او راه برای پذیرش اصل ملی شدن نفت از جانب مجلس هموار گشت. دیگر از آن رجال هواخواه سیاست انگلیس کسی نبود که جرأت نماید زمامداری را در آن وضعیت بپذیرد. در اواخر اسفند ۱۳۲۹ کمیسیونی که لایحه الحاقی را بررسی میکرد و ریاست آن با دکتر مصدق بود، این لایحه را رد کرد و مجلس شورا در ۲۹ اسفند اصل ملی شدن صنعت نفت را تصویب نمود. دولت حسین علا که موقت بود و به جای رزمآرا بر سر کار آمده بود طبعا نمیتوانست تصمیمی اتخاذ نماید. اجرای اصل ملی شدن صنعت نفت به دولتی مردمی و قومی نیاز داشت. در آن زمان مصدق برای تحقق این امر موجه تشخیص داده شد که مورد حمایت جدی آیتالله کاشانی بود. به همین دلیل این ماموریت مهم به او واگذار شد. وی دولتی را تشکیل داد که باید مصوبه مجلس را اجرا میکرد؛ یعنی اکتشاف، استخراج، فروش و صدور نفت را بر عهده میگرفت و از انگلیس خلع ید مینمود. انگلیس، که موقعیت خود را در خطر میدید، ایران را به حمله نظامی تهدید کرد و ناوگان خود را به خلیج فارس آورد، اما اعلام جهاد آیتالله کاشانی، با توجه به سابقه و نفوذ گسترده این روحانی بزرگ، انگلیس را به عقبنشینی وادار ساخت. این کشور که اقدام مجلس ایران در ملی شدن صنایع نفت را برخلاف حقوق بینالملل میدانست میخواست از طریق سازمان ملل متحد، دیوان دادگستری بینالمللی لاهه و شورای امنیت امر خلع ید را متوقف سازد و ابتدا هم قرار تامین علیه ایران صادر شد، اما با دفاع دولت ایران و مراجعه هیات ایرانی به ریاست مصدق و حمایت یکپارچه ملت سودی نصیب زمامداران انگلیس نشد. از این رو این کشور باعث شد صنعت نفت ایران تعطیل شود؛ زیرا از صدور نفت به انحای مختلف جلوگیری کرد و بعضا کشتیهای نفتی را مصادره نمود. انگلیس به محاصره اقتصادی ایران دست زد و از هر راهی که امکان متوقف ساختن ایران وجود داشت وارد شد. هیاتهای مختلفی به ویژه با وساطت امریکا به ایران آمدند و هر یک پیشنهاداتی دادند که ایران از اصل ملی شدن انصراف حاصل نماید و به شکل دیگری توافق حاصل گردد. در این بحبوحه مجلس شانزدهم به پایان رسید. در انتخابات مجلس هفدهم اقلیت مدافع حقوق ملت به مجلس راه یافتند. مجلس از دولت حمایت میکرد، اما شاه میخواست نظر انگلیس در مساله نفت تامین شود و اختلافات حل گردد. دکتر مصدق در مراجعه به شاه برای گرفتن فرمان مجدد نخستوزیری خواهان آن شد که وزیر جنگ را هم که به طور سنتی شاه معین میکرد خود انتخاب نماید، اما شاه به این امر راضی نبود. مصدق تصمیم به استعفا گرفت و بلافاصله برنامهای که از قبل تدارک دیده شده بود؛ یعنی نخستوزیری قوامالسلطنه، اجرا گردید و فرمان نخستوزیری وی را شاه صادر کرد.
در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱ پس از سه ساعت مذاکره با شاه، دکتر مصدق استعفا کرد.[۱] علت استعفای وی، موافقت نکردن شاه با تصدی وزارت جنگ از سوی او بود. هیچ کس تصور نمیکرد در آن شرایط و با آن مسئولیتی که به دولت محول شده بود مصدق در برابر نظر شاه چنین عکسالعملی نشان دهد و مسئولیت و وظیفه واگذارشده را فراموش نماید. دکتر مصدق نخستوزیر بود و با وزرا در برابر قانون اساسی مسئولیت مشترک داشت. طبق قانون اساسی مشروطه وزیر جنگ را رئیس دولت میبایست انتخاب کند، اما شاه این را بر طبق سابقه عملی به خود اختصاص داده بود و نمیخواست از آن صرفنظر نماید و آن را از لوازم فرماندهی کل قوا میدانست. مصدق زمانی که متوجه شد شاه حاضر نیست در برابر خواست او تسلیم گردد، بدون مشورت با سران نهضت و همکاران در مقام استعفا برآمد و به این ترتیب از صحنه خارج شد. پس از آن فعالیت برای جانشینی او در جناحهای مختلف سیاسی آغاز شد و آنها که از مدتها قبل زمینهسازی میکردند بر کوشش خود افزودند. یکی از دستاندرکاران سیاست آن روز[۲] چیزی نوشته است: «… والاحضرت اشرف چند روز قبل از حوادث خونین سیام تیر وارد تهران شد و با قوامالسلطنه تماس گرفت و با نمایندگان مجلس برای زمینهسازی و تحمیل حکومت انگلیسیمنش وارد گفتوگو گردید و به تکاپو پرداخت. بدون تردید او یکی از مسئولین روی کار آوردن قوام و حوادث سیام تیر میباشد.»
حسین علا متن استعفای مصدق را روز ۲۶ تیر به رئیس مجلس (دکتر حسن امامی امامجمعه) داد و گفت: شاه استعفا را پذیرفته است و مجلس باید به نخستوزیر جدید رأی تمایل بدهد. پس از آن در تمام روز ۲۶ تیر وکلا در این باره بحث کردند. ۴۲ نفر از وکلا، که بیش از نیمی از نمایندگان حاضر در مجلس بودند، جمع شدند و با چهل رأی به احمد قوام ابراز تمایل نمودند.[۳] این در حالی بود که این جلسه نمیتوانست قانونی باشد، چون حد نصاب لازم رعایت نشده بود. نمایندگان نهضت ملی جلسه دیگری داشتند.[۴] براساس همین رای تمایل فرمان نخستوزیری به نام قوام صادر شد و لقب جناب اشرف را بازیافت. شاه که ارتش را در اختیار داشت به فرمانداری نظامی دستور داد تا اقدامات لازم را اجرا نمایند. وی که در مقام اجرای توطئه علیه نهضت فرمان نخستوزیری قوامالسلطنه را صادر کرده بود میدانست بدون اقدامات نظامی نصب چنین نخستوزیری ساده نیست. قوای نظامی با تانک و زرهپوش در خیابانها مستقر شدند و مجلس را احاطه کردند. جمعی از نمایندگان فرصتطلب با اینکه ظاهراً حامی مصدق بودند پنهانی به دیدن قوامالسلطنه رفتند یا برای او پیام فرستادند و همکاری خود را با او اعلام نمودند. اینان طوری عمل میکردند که هر طرف پیروز شود جذب قدرت گردند. شاه در باطن با قوام موافق نبود، اما در شرایطی که پیش آمده بود تسلیم نظر امریکا و انگلیس شد؛ زیرا مثل دیگر موارد مهم میبایست نظر آنها را تامین مینمود. روز ۲۸ تیر قوام برای اعاده امنیت در سراسر کشور درخواست اختیارات فوقالعاده از شاه نمود و روز ۲۹ تیر از او خواست تا فرمان انحلال مجلسین را صادر کند. شاه به وی قول داد که در صورت وخامت اوضاع فرمان انحلال مجلسین را صادر خواهد کرد. در ضمن دستور داد برای برقراری نظم از نیروی انتظامی استفاده کند.[۵] آیتالله کاشانی در آن تاریخ دو مطلب را با صراحت و قاطعیت اعلام کرد: برای تحقق آن محکم ایستاد و آن را شعار عمومی ساخت که در نهایت به نتیجه رسید.
اولاً قوام خائن به ملت است و باید کنار رود، ثانیاً مصدق برای ادامۀ نهضت ملّت باید بازگردد. تلاش علا و دکتر امینی برای سکوت آیتالله کاشانی بدون نتیجه ماند. میزان نیروی کاشانی در آن روز برای دربار و قوام مشخص بود و آنها میدانستند اگر به نحوی نظر او جلب گردد مشکلی وجود نخواهد داشت. بنابراین علا، پس از اینکه مجلس را متوجه تمایل به قوام ساخت، به منزل آیتالله کاشانی رفت، اما نه تنها نتوانست رضایت یا سکوت وی را جلب کند، بلکه با خشم او مواجه شد. پس از آن دکتر علی امینی که وزیر کابینه مصدق هم بود در همین زمینه به ملاقات آیتالله کاشانی رفت و همان جواب منفی به او نیز داده شد.[۶] وی در تجدید ملاقات هم نتیجه نگرفت. ارسنجانی، همهکارۀ قوامالسلطنه که در این چند روز قوام را همراهی میکرد، یادداشتهای جالبی باقی گذاشته است که بسیاری مسائل را روشن میسازد.[۷] قوام، وقتی نتوانست از طریق وساطتها و اعزام اشخاص آیتالله کاشانی را راضی نماید که مخالفت نکند، اعلامیۀ معروف «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد و سیاست از دین بعد از این جدا خواهد بود» را صادر کرد.[۸]
روزی که این اعلامیه از رادیو پخش شد نگارنده، که دانشآموز دبیرستان بود، از عبارات تهدیدآمیز آخر اعلامیه با توجه به محیط مبارزاتی آن زمان به وحشت توأم با تعجب دچار شد. این تعجب، شگفتی و وحشت در سیمای بسیاری از فعالان عرصۀ سیاست مشاهده میشد. همه فکر میکردند نویسندۀ آن اعلامیه ارسنجانی بود که معاونت قوام را به عهده داشت یا انتظار داشتند که داشته باشد. اما خود ارسنجانی بعدها در یادداشتهای خود طوری از اعلامیه یاد نموده که گویا وی نیز که با قوام ارتباط نزدیکی داشته نویسندۀ اعلامیه را نشناخته است. قوام مدعی شد خودش اعلامیه را نوشته است، این در حالی است که وقتی متن این اعلامیه در رادیو قرائت شد مطالبش برای شخص قوام هم تازگی داشت! وی با علاقه به آن گوش داد. وقتی با افشاگریهایی مثل اسناد خانه سدان، اسناد سفارت امریکا در دوران نهضت ملیشدن نفت یا وصیتنامه اردشیرجی مواجهه میشویم این ظن تقویت میگردد که ممکن است متن اعلامیۀ قوام در یکی از سفارتخانههای خارجی و به دست اشخاص ماهر و با سابقهای از نوع فراماسونهای کهنهکار تهیه شده باشد. آیتالله کاشانی در مقابل اعلامیۀ تهدیدآمیز قوام، مبارزه را تشدید کرد و حمله را به طور غیرمستقیم متوجه شاه ساخت. این امر به دو شکل انجام شد: اولاً با اعلامیهای خطاب به قوای انتظامی وضع آن زمان را برایشان تشریح کرد و از موضع یک رهبر روحانی آنها را به ادای تکلیف دینی و ملی دعوت نمود. این اقدام با وجود فرماندهی کل قوای شاه امر سادهای نبود و جرم بزرگی محسوب میشد. متن اعلامیه چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. سربازان وطن، افسران عزیزم پس از عرض سلام خدا را گواه میگیرم که جز سعادت و عزت ایران و شما برادرانم نظری نداشته و ندارم و به پروردگار سوگند که استقلال ملّت مسلمان و عزت آنها هدف نهایی من است هرکس مختصر تأمّل و تفکری داشته باشد به خوبی میفهمد که برای من هیچ لباسی جز لباس ارشاد زیبنده نیست و هیچ مقامی در نظر من بالاتر از مقام رضا و اطاعت از حضرت احدیت نمیباشد و اینک با همه شما اتمام حجت مینمایم. به خدای لایزال فردای قیامت در عرصه محشر و پیشگاه حضرت ختمیمرتبت و درگاه عدل و ربوبیت هرکس که با ندای وجدان و وطنخواهی و ملت دوستی مخالفت کرده باشد مسئول و مواخذ است در دنیا قبل از آخرت، مجازات و در پیشگاه ملت سرشکسته و بیآبرو خواهد بود. سربازان عزیز شما گرامیترین فرزندان وطن و عزیزترین افراد کشورید و این عزت شما در گرو خدمات صادقانه شما به مملکت و ملت و دین است و هر قدر استقلال بیشتر و محکمتر باشد قدر و ارزش شما بیشتر خواهد بود. بگذارید خدا و ملت از شما خشنود باشد، زیرا امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. اعمال احمد قوام، که تنها برای جاهطلبی و برگشت انگلیسیها و استعمار است، نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حقکشیها مسئول کند. سیدابوالقاسم کاشانی.»
معلوم است با نفوذ کلامی که در آن دوره آیتالله کاشانی در قشرهای مختلف ملت و از جمله نظامیان داشت تا چه حد میتوانست این اعلامیه مؤثر واقع شود. در عین حال کسی که چنین اعلامیهای را صادر میکند باید از قدرت معنوی بالایی برخوردار باشد تا در وضع حکومت نظامی از عواقب آن بیمی به خود راه ندهد و مسألۀ دستور مافوق و فرماندهی کل قوا را به هیچ انگارد. آیتالله کاشانی در اقدام دیگری نامهای به حسین علا نوشت و صریحاً قید کرد که اگر دکتر مصدق بازنگردد، انقلاب را متوجه دربار خواهد نمود. متن نامه چنین است: «عرض میشود دیروز بعد از رفتن شما، ارسنجانی از جانب قوامالسلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من میگذارد. همانطوری که حضوری عرض کردم به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما والسلام سید ابوالقاسم کاشانی.»
تاثیر این تهدید شدید با موقعیتی که آیتالله کاشانی در پیشوایی مذهبی سیاسی داشت معلوم است که قیامی چون قیام سیام تیر را باید به دنبال داشته باشد. اعلامیه خطاب به ارتشیان و نامه به علا، که شخص فرمانده کل قوا را مخاطب قرار داده و سلطنت او را در مخاطره سقوط مینمایاند، جای مقاومت جدی باقی نمیگذارد. بلافاصله در گزارشهای خبری چنین مقاومتی در مقابل دولت قوام به دنیا نشان داده شد. تمام وقت ارتباط تلفنی بیسیم خبرنگاران با دنیای خارج وجود داشت و انتظار حوادث مهمی در ایران میرفت. در گزارشها این نکته جلب توجه میکرد که کاشانی عصر یکشنبه وعده داده تا ۲۴ الی ۴۸ ساعت حکومت قوام سرنگون خواهد شد که هنوز بیست ساعت از وعده نگذشته بود که ملت پیروز شد و دولت قوام که با توطئه بیگانگان بر سر کار آمده بود واژگون گردید. خبرگزاری یونایتدپرس در تفسیر وقایع فوق گزارش داد سقوط حکومت چهارروزه قوام و تجدید زمامداری مصدق نشانه بارزی است که دیگر غیرممکن است که نهضتی سیاسی و ملی را در خاورمیانه که از طرف سازمان مذهبی تقویت میشود درهم شکست.
آیتالله کاشانی همهجانبه موضوع را دنبال میکرد. ارزش اعلامیه و نامۀ وی در روزهایی که قوام با اتکا به سیاست و خواست انگلیس و امریکا بر سر کار آمده و مجازات اعدام را با تشکیل محاکم انقلابی برای مخالفان در نظر گرفته بود بسیار زیاد است، اما علاوه بر این وی در جواب تهدید قوام اعلامیهای صادر کرد و اوضاع روز و سوابق قوام و دلایل مخالفت با او را تشریح نمود و نوشت: «… تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملّت حکم مرگ قطعی حیات سیاسی او را صادر کرده است. من نمیخواهم که درباره عدم صلاحیت احمد قوام بیش از این سخن گفته باشم، اما اعلامیه ایشان در نخستین روز این زمامداری به خوبی نشان میدهد که چگونه بیگانگان درصددند که به وسیله ایشان تیشه به ریشه دین و آزادی و استقلال مملکت زده و بار دیگر زنجیر اسارت را بر گردن ملت مسلمان بیندازند. توطئه تفکیک دین از سیاست که قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیسیها بوده از همین راه ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی بازداشته است، امروز سرلوحه برنامه این مرد جاهطلب قرار گرفته است. من صریحاً میگویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت بربسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعماری ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است و ملت مسلمان ایران به هیچیک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده، استقلال آنها پایمال شود.»[۹]
آیتالله کاشانی در آن ساعات سرنوشتساز فقط به اعلامیه، بیانیه و مصاحبه اکتفا نکرد و برای اینکه تمام جهات را به سوی قوام مسدود نماید تک تک و دسته دسته نمایندگان مجلس را به منزل دعوت میکرد و از آنها قول میگرفت تا به قوام رأی اعتماد ندهند. نتیجه این کوشش این بود که صبح روز ۲۹ تیر حدود پنجاه نفر از نمایندگان حاضر شده بودند که نظر مخالف بدهند و بدینترتیب از لحاظ پارلمانی و اکثریت مجلس هم پایداری قوام را غیرممکن سازند.[۱۰] اما مأموران نظامی بعضاً در اجرای وظیفه در بعضی نقاط متعرض مردم شده بودند. نمایندگان طرفدار نهضت ملی هم تصمیم گرفتند مقاومت کنند و تعهد کردند و سوگند یاد نمودند که از مصدق در تشکیل دولت حمایت نمایند. بدین منظور گروهی انتخاب شدند تا با شاه ملاقات نمایند[۱۱] و این زمان صبح ۲۸ تیر بود. در همین جهت به دنبال مصاحبه آیتالله کاشانی اعلامیهای مبنی بر تعطیلی روز ۳۰ تیر دادند و بالاخره نمایندگان تلگرافی به شاه مخابره کردند: «اعلیحضرتا! مردم ایران را به جرم وطنپرستی و نهضت ضدبیگانه، بعضی از افراد ارتش و مأموران پاره پاره میکنند. در سراسر مملکت عدۀ زیادی مردان شرافتمند و غیور به زندان تسلیم شدهاند. چندین نفر مردان ملی را در معابر عمومی شهید کردهاند. تا این ساعت این جریان قانونشکنانه و ناگوار ادامه دارد. مسلم است که این اعمال ناهنجار عواقب وخیم دربرخواهد داشت. ما نمایندگان ملت با توکل به خداوند و استفاده کامل از کلیه حقوق خود برای دفاع از مردم قیام کردهایم و لازم دانستیم مراتب را به استحضار مقام سلطنت برسانیم.»[۱۲] روز ۲۹ تیر عملاً دو گروه در مقابل هم قرار گرفته بودند: جبههای که میخواست قوام را به هر ترتیب نگهدارد و جبههای که با رهبری کاشانی متمرکز شده بود و ادامۀ نهضت ملّت ایران را با سقوط دولت قوام و به هر قیمت طلب میکرد. به نظر جبهۀ اول بازداشت آیتالله کاشانی میتوانست سنگر ملّت را به شکست برساند. به روایت ارسنجانی «شب جلسه شورای امنیت تشکیل شد. مذاکرات برای جلوگیری از تظاهرات ۳۰ تیر انجام گرفت و قوام گفت: اعلیحضرت با پیشنهاد من موافقت کردهاند که صدور فرمان انحلال مجلس مانعی ندارد و گفت دستوری دادهام که حالا نمیگویم که آن دستور چیست. ما شب را نخوابیدیم که چه دستوری قوام داده است؟ روز بعد قوام گفت: دستور دادم سیدابوالقاسم کاشانی را شهربانی توقیف کند و حتی وقتی دیدم کوپال دست به دست میکند دستور کتبی دادم و امروز او را توقیف خواهند کرد و شما خواهید دید چه تاثیری در اوضاع دارد. گفتم: کاشانی وکیل مجلس است و مصونیت دارد… . گفت مملکت را به آتش کشیده و در پناه مصونیت ایستادهاند من این حریم را میشکنم[۱۳]… .» توقیف کاشانی ناموفق ماند؛ زیرا قبل از اینکه توقیف شود خبرگزاریها خبر آن را پخش کردند و رادیوهای خارجی منعکس نمودند. همین مسأله باعث شد هیجان مردم افزایش یابد و توقیف وی عملی نگردد و امید قوامالسلطنه در این باره به یأس مبدل شود. در نتیجه کاشانی مجال یافت مصاحبه مطبوعاتی ۲۹ تیر را که سرنوشتساز بود از موضع قدرت انجام دهد و موجبات قیام عمومی ۳۰ تیر را فراهم سازد. این مصاحبه در حالی انجام شد که کامیونهای حامل سربازان حکومت نظامی سراسر خیابان محل اقامت کاشانی را در بر گرفته بودند. کاشانی در این مصاحبه اعلام کرد به خدای لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد میکنم و خودم کفن میپوشم و با ملت در پیکار شرکت مینمایم. آیتالله کاشانی در این مصاحبه با تفصیل وقایع روز را تشریح و مداخلات ۱۵۰ ساله انگلیس در امور داخلی ایران را بیان کرد و گفت: «این نهضت پرافتخار را کراراً انگلیسیها خواستهاند از بین ببرند و دولت دکتر مصدق را ساقط کنند. سه بار تعطیل عمومی در سراسر کشور دادم برای اینکه انگلیس کامیاب نشوند، ولی اینبار به دستیاری بعضی از عمال جنایتکار خود احمد قوام را روی کار آوردهاند.»[۱۴] به این ترتیب آیتالله کاشانی توطئه جدیدی را که انگلیس و امریکا با کمک عمال خود برای شکست نهضت ملی ترتیب داده و قوامالسلطنه را با محاسبه خیلی دقیق به صحنه آورده بودند از هر جهت خنثی کرد و با افشاگری و تعطیل عمومی و آمادگی برای جهاد همه را آگاه کرد. تعطیلی بازار تهران که از ۲۶ تیر به دنبال اولین مخالفت کاشانی آغاز شده بود همچنان ادامه داشت. سرلشکر علوی مقدم، فرماندار نظامی، مراکز حساس پایتخت را اشغال و تظاهرات مردم را کنترل میکرد. در نقاط دیگر کشور نیز وضع متشنج بود. در آبادان و اصفهان تظاهرات وسیعی برگزار شد. موضوع فقط اعتراض و تظاهرات نبود مردم مکلّف بودند در فرصت تعیینشده، اگر استعفا پیش نیاید، قدرت مسلط را بشکنند. اعتراض به حکومت قوام به نحوی در نقاط مختلف کشور همچنان ادامه داشت که صحبت از انحلال مجلس بود. تعطیلی ۲۹ تیر وسعت بیشتری پیدا کرده بود. سرویسهای اتوبوس دست از کار کشیدند. تظاهراتی موضعی و پراکنده واقع میشد. فریاد مرگ بر قوام، زندهباد مصدق و زندهباد کاشانی در حوالی بهارستان شنیده میشد. این فریادها اجتماعات را به اقدامات عملی میکشید. سرلشکر وثوق به دستور قوام در کاروانسرا سنگی با کامیونهای سرباز، راه را بر جمعیتهایی که از همدان و کرمانشاه میآمدند بست و آنها را سرکوب کرد.[۱۵] احزاب ایران، زحمتکشان ملت ایران، مجاهدین اسلام و کمیته مقاومت ملی اعلامیههایی در جهت پیشرفت قیام صادر کردند. تهران احساس میکرد ۳۰ تیر روز سرنوشت است و همه وقایع بر این امر دلالت داشت. تانکها در شهر به گردش درآمدند و مردم از نقاط مختلف به سوی مرکز شهر سرازیر شدند. اکثر نمایندگان نهضت ملی شب را در مجلس مانده و روز ۳۰ تیر ناظر زدوخوردها بودند. جزئیات حوادث این روز و اینکه در هر خیابانی چه گذشت و چه اشخاصی تیراندازی کردند و مردم چگونه پاسخ دادند در بسیاری گزارشها به شکلهای مختلف نقل شده است. در ساعتی از همان روز خبر رسید که آیتالله کاشانی با جمع زیادی کفنپوش آماده حرکت به سوی بهارستان است. به قوای انتظامی دستور مقابله یا تیراندازی و کشتار مردم داده شد که در پی آن در میدان بهارستان با تیراندازی ماموران مردم تلفات زیادی دادند.
در نقطهای از شهر اتومبیل شاپور علیرضا گرفتار هجوم مردم شده بود و قوای انتظامی با محاصره محل او را نجات داده بودند.[۱۶] حوادث با سرعت پیش میرفت. پیروزی مردم با این قیام وسیع در ساعت ۱۲ حتمی به نظر میآمد. ماموران، دیگر در مقابل ابراز احساسات مردم و تظاهرات مقاومت نمیکردند و در بعضی نقاط جنبههای اسلامی پیام آیتالله کاشانی تاثیر خود را گذاشته بود و حتی در مواردی پلیس، سرباز، افسر شهربانی و ارتش از موضع رسمی مقابله با مردم خارج شده[۱۷] و در پارهای موارد دیده شد که اوامر مافوق را از یاد برده بودند و با مردم همراهی میکردند. با وجود این بعد از اعلام پیروزی ملت و سقوط دولت قوام تا مدتها اداره شهر و نظم و امنیت با خود مردم بود و کسی مأموران را در لباس رسمی نظامی نمیدید. شاید پیشرفت مردم و به دست گرفتن ابتکار عمل، بیش از توسعه کشتار و زد و خورد در نقاط مختلف، عقبنشینی مخالفان و شکست توطئه علیه نهضت را باعث شده بود. به هر حال اوج قیام ملت و پیروزی واقعی هنگامی بود که شاه با تلفن به مهندس رضوی اعلام کرد که قوام معزول گردیده است.[۱۸]
ارسنجانی، معاون و مشاور قوام، در آن زمامداری کوتاهمدت که لحظه لحظه حوادث مربوط به قوام را در خاطرات خود ثبت کرده نوشته است: قوام روز ۳۰ تیر در باغ سفارت آلمان بود و اخبار را دریافت میکرد. ذوالفقاری آمد (ذوالفقاری نایبرئیس دیگر مجلس بود) و گفت شهر شلوغ است و ماموران جلو اغتشاشات را نمیگیرند. اخبار تا ساعت ۵ به قوام داده میشد. در این ساعت قوام به سوی کاخ سعدآباد حرکت کرد، ولی خبر استعفای خود را از رادیو شنید. قیام به نتیجه رسید ارتش به پادگانها بازگشت و مردم اداره تهران را مستقیماً به عهده گرفتند. در آن زمان بین ارتش و مردم اختلاف دیدگاه وجود داشت. ملت پشتیبانی و حمایت ارتش را نداشت و ارتش هم خود را برگزیده یک قدرت میدانست و به مردم بیاعتنا بود و عنوان ارتش شاهنشاهی را داشت. رودرروی هم قرار گرفتن ارتش و ملت یکی از علائم بارز رژیمهای دیکتاتوری است و دیکتاتور به دست قوای انتظامی بزرگترین صدمات را بر پیکره وحدت، قدرت و ابتکار یک ملت وارد میسازد. ارتش باید در وضعی باشد که بیگانگان از آن بهراسند و بدانند که تمامی ملت پشتیبان اوست و هیچ عاملی نمیتواند صدمهای به تمامیت ارضی و حاکمیت و حقوق ملت وارد آورد و این پیوستگی را به هم زند. نیروی انتظامی هم باید حافظ نظم و امنیت جامعه باشد تا مجرمان و تبهکاران به خود اجازه ندهند که آرامش و آسایش عمومی را متزلزل گردانند.
نزدیک غروب ۳۰ تیر، پس از پیروزی قاطع ملت در آن مقطع تاریخی، آیتالله کاشانی اعلامیهای به این شرح صادر کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. پس از سلام به عموم برادران عزیزم از اینکه برای مرتبه دیگری همت عالی و شهامت خداپسندانه شما به نتیجه بسیار گرانبها رسید و عنصر سفاک و جنایتکاری مانند احمد قوام را از صحنه زمامداری پوشالی طرد و آخرین تیر ترکش استعمار به سنگ خورد لازم میدانم اولاً خدای بزرگ را شکرگزاری نموده و در ثانی از این همه فداکاری و استقامت شما مردم قهرمان ایران صمیمانه قدردانی نمایم. عزیزان من مسلم است همانطور که استقامت و همت شما برای استقلال و آزادی و حفظ دین و دنیا ثمربخش میباشد، همانگونه سبب ایجاد آبرو و حیثیت شما در بین جهانیان خواهد بود. لازم به تکرار نیست که رمز موفقیت ملت ایران در گذشته و حال اتحاد و اتفاق و فداکاری و جانبازی بود و در آینده همین خصال سبب ادامه حیات پرافتخار فرزندان رشید ایران خواهد بود. لازم میدانم به مناسبت شهادت رشیدانه فرزندان عزیزم تأثرات بیپایان خود را به عموم هموطنان گرامی از تهران و شهرستانها، بالخصوص بازماندگان آن شهیدان پرافتخار، ابراز دارم و از خدای بزرگ صبر جمیل و اجر جزیل در این مصائب برای بازماندگان و آمرزش روح پرفتوح آنان را خواستارم در خاتمه با ابراز صمیمانهترین تشکرات از احساسات عالیه هموطنان عزیز تقاضا دارم از فردا به اعتصاب خاتمه داده و با نصب پرچمهای ملی سبب کوری چشم دشمنان داخلی و خارجی نهضت ملی ایران بشوید. بدیهی است میتوانم با کمال صراحت به هموطنان عزیز قول دهم که از گرفتن انتقام قانونی و خداپسندانه از عاملین وقایع ناگوار امروز کوتاهی ننمایم… . والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته، سیدابوالقاسم کاشانی.»
روز بعد از پیروزی قیام سیام تیر، دادگاه بینالمللی لاهه دعوی انگلیس علیه ایران را رد کرد و رسیدگی آن دعوی را در صلاحیت مراجع قضایی ایران شناخت. صدور چنین رأیی در آن شرایطی که با قیام عمومی ملت، دولت قوام ساقط شده بود شادمانی ملت را مضاعف ساخت. مردم ایران، با اعلام این رأی و بازگشت دولت مستعفی، خود را در قله پیروزی علیه استعمار انگلیس میدیدند. هر دو این موضوعات مهم و اساسی بود: شکست انگلیس در مرجع بینالمللی قضایی و شکست این کشور و امریکا در بر سر کار آوردن دولتی در ایران که نظر آنها را در مسائل نفت تأمین نماید. در همان لحظه پیام دیگری به این شرح از جانب آیتالله کاشانی صادر شد: «بسم الله الرحمن الرحیم. پس از سلام به عموم برادران عزیز دینی و ملت رشید و پرافتخار ایران، اکنون که دادگاه بینالمللی لاهه با توجه به حقانیت ایران علیه شکایت دولت استعماری انگلستان با تصدیق به عدم صلاحیت خود رأی داده است، لازم میدانم از عموم برادران عزیز تقاضا نمایم که امشب را به شکرانه این موفقیت که به عنایت پروردگار و استعانت بینظیر شما به دست آمده جشن عمومی برقرار نمایند. سیدابوالقاسم کاشانی.»
حکومت سهروزه قوام ثمره توطئه انگلیس و امریکا و عوامل داخلی آنها علیه نهضت ملی ایران بود. دامنه این توطئه آنقدر وسیع بود که استعفای آرام مصدق را هم در بر میگرفت. مردم ایران با خون خود توطئه را در قیام شکوهمند ۳۰ تیر درهم شکستند و مصدق را در کرسی صدارت قرار دادند. اما دکتر مصدق از فردای تصدی جدید، به جای حفظ وحدت برای تحقق آرزوهای اعلامشده ملت، در اولین قدم محافظت از جان قوامالسلطنه و همراهان او را مخفیانه عهدهدار شد. وی طوری عمل کرد که گویا به نام ملّت و به جبران قیام سیام تیر! برنامههای اعلام شده از سوی قوامالسلطنه را اجرا مینماید! و اولین این برنامهها جدایی دین از سیاست و آخرین آن انحلال مجلس هفدهم بود که راه را برای همان توطئه با شکل دیگر باز کرد. این بار به جای قوامالسلطنه زاهدی را مأموریت دادند. در طول دویست سال گذشته انگلستان صدمات بسیاری به ملت ایران وارد ساخته است. این کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی هماهنگ با امریکا به این اقدامات خود ادامه داده است.