در اکتبر 1917م / آبان 1291ش / محرمالحرام 1336ق انقلاب سوسیالیستى در کشور روسیه به ثمر رسید و به حکومت تزارها خاتمه داد، از آنجا که روسها مشغول برطرف نمودن آشفتگىها، آشوبها و مقاومتهاى داخلى بودند، سیاست استعمارى این کشور در ایران براى مدتى متوقف گردید و ناگزیر نواحى شمالى ایران را تخلیه کردند اما این به معناى مداخله در کشور ایران نبود و دولت شوروى توسط حزب توده وابسته، نفوذ و سلطه خود را در این کشور به صورت کمرنگ ادامه داد.
این حوادث زمینه را براى سلطه انحصارى انگلستان در ایران بوجود آورد، انگلیسىها که در صحنههاى سیاسى ایران بىرقیب مانده بودند، شیوههاى خود را در خاورمیانه تغییر دادند. قبل از خارج شدن روسها از صحنههاى رقابت استعمارى، استراتژى بریتانیا جلوگیرى از ایجاد حکومت قدرتمند مرکزى در ایران بود، اما تحولات مزبور و نیز عواملى چون کنترل منطقه حساس خاورمیانه، تثبیت منافع خویش در سرزمین ایران و سرکوب نهضتهاى ضد استبدادى و استعمارى ضرورت وجود یک حکومت مرکزى مقتدر ولى وابسته را براى انگلستان فراهم ساخت.
قرارداد وثوقالدوله کاکس که در سال 1919م / 1298ش بین ایران و انگلستان منعقد گردید و به موجب آن، نظارت بر تشکیلات نظامى و مالى و سیاسى ایران منحصراً در اختیار انگلیسىها قرار مىگرفت با تلاشهاى شخصیتهاى برجستهاى چون شهید آیتاللَّه مدرس و شهید شیخمحمد خیابانى و اوجگیرى مخالفتهاى مردمى منجر به شکست گردید، این ناکامى و نفرت تاریخى اقشار مسلمان ایران از نظام استعمارى انگلستان، این سرطان سلطه را وادار کرد تا براى دخالت در امور ایران، روش غیرمستقیم را پیش گیرد. (1)
انگلستان براى هموارسازى این مسیر فرماندهى نیروهاى نظامى و قزاق ایران را در اختیار گرفت و اداره این قوا را به ژنرال آیرون ساید و افسران انگلیسى سپرد. در بهمن 1299 ش با حضور این ژنرال حیلهگر میان دو عامل کودتا، ملاقاتى در قزوین صورت گرفت، در این دیدار رضاخان پذیرفت بعد از فتح تهران توسط قواى قزاق مقام نخستوزیرى به سیدضیاءالدین طباطبایى سپرده شود. سپس طبق نقشهاى از پیش طراحىشده، نیروهاى نظامى قزاق به فرماندهى رضاخان از قزوین به سوى تهران حرکت کردند و با توجه به اینکه نیروهاى ژاندارم و سایر قواى امنیتى پایتخت قبلاً از سوى انگلیسىها تطمیع شده بودند آنان شبانه در سوم اسفند ماه وارد تهران شدند و بدون هیچگونه مقاومت جدى مناطق حساس این شهر مهم را به اشغال خود درآوردند. (2)
با توجه به توضیحات فوق و انتشار اسناد و مدارک معتبر در اینباره، جاى هیچ تردیدى باقى نمىماند که رضاخان یک عامل انگلیسى بوده، البته از زمان کودتا تا موقعى که این جرثومه ستم موفق گردید حکومت را به طور کامل در دست گیرد پنج سال طول کشید. (3) خود رضاخان در جلسهاى با حضور تنى چند از شخصیتهاى سیاسى تصریح نمود: انگلیسىها او را سر کار آوردند. (4)
شب سیاه اهریمن
سرانجام در آذر 1304 مجلس مؤسسان با اصلاح چهار اصل از اصول متمم قانون اساسى، سلطنت دائمى ایران را به رضاخان و اعقاب ذکور او واگذار کرد و در چهارم اردیبهشت 1305ش رضاخان به عنوان پادشاه ایران رسماً تاجگذارى کرد. (5)
ابلاغیه یازدهم آبان 1304 رضاخان این ابلاغیه را خطاب به مردم ایران صادر کرد:
عموم اهالى ایران بدانند که من همیشه دو اصل مهم را سرسلسله مکنونات و عقاید خود قرار دادهام: اجراى عملى احکام شرع مبین اسلام؛ تهیه رفاه حال عموم مردم.
همچنین براى اینکه بتواند حمایت نیرومندترین قشر اجتماعى یعنى روحانیت و علماى شیعه را به سوى خود جلب کند یا حداقل مانع از مخالفت آنان با خود شود بارها به دیدار روحانیان قم مىشتافت و خود را در حضور آنان مردى متدین و مدافع شریعت و پاسدار آن معرفى مىکرد، با این نیرنگ و شیوه منافقانه توانست حمایت اشخاصى از اقشار گوناگون را به سوى خود جلب کند. (6)
اما وقتى رضاخان پایههاى قدرت خود را محکم کرد ضمن حاکم نمودن اختناقى شدید بر ایران، به مقابله با ارزشهاى اسلامى و شعائر مذهبى پرداخت و به بهانه گام نهادن به سوى ترقى و تمدن آداب مذهبى را خلاف تجدد دانست، تفکیک دین از سیاست را یک اصل قرار داد و براى کنار زدن روحانیت از صحنه، برنامههاى نگرانکننده زیادى را به اجرا نهاد. در عین اینکه خود را متولى آستان قدس رضوى معرفى کرد و اوقاف را به صورت ابزارى در دست خود درآورده بود با سرکوبى خشن و خونین هرگونه خیزش، خروش و اعتراضى را سرکوب کرد. (7)
براساس اصل تمرکز به اداره امور پرداخت و با تکیه بر ارتش، انتقامگیرى سختى را از مخالفین به ویژه علما و روحانیان آغاز کرد که به شهادت، زندان، شکنجه و تبعید آنان انجامید. ایلات و عشایر سرکوب شدند، مجالس مقننه برحسب تمایل دیکتاتور تشکیل گردید، اراضى بسیارى از مالکان آنان خلع ید گردید و به شخص شاه اختصاص یافت، رضاخان یک نوع استثمار قرون وسطایى را بر کشور حاکم ساخت و کشور را در یک نوع فلاکت و عقبافتادگى اقتصادى اجتماعى، همراه با سیر قهقرایى فرهنگ، اندیشه و آموزش نگاه داشت.
مجلس شوراى ملى که سابقه نسبتاً خوبى از ادوار گذشتهاش داشت کارآیى خود را از دست داد صرفاً به اصلاحات عبارتى در لوایح ارسالى دولت اکتفا کرد تمامى لایحهها را دولت تصویب مىکرد. (8)
با تسلط حکومت استبدادى تمامى توجهات به رفتار و کردار شخص رضاخان معطوف گردید. (9) و به عنوان یک مصلح اجتماعى مطرح شد و سعى گردید براى شاه مقامى همشأن خدا دست و پا شود! تمامى تبلیغات در راستاى ستایش و تمجید از او قرار گرفت و با نظارت و کنترل بر نشریات، اختناق و سانسور همه جا سایه افکند. (10)
یورش به اصالتهاى دینى و بومى
غربزدگان سطحىنگر، پیشرفت همهجانبه کشور را در اشاعه فرهنگ تجددگرایى ناسنجیده، شتابزده و تقلید از غرب مىدانستند و لذا تمامى تلاش خود را به کار مىبردند تا خرده نمایشى را که نشاندهنده ترک فرهنگ سنتى و پذیرش فرهنگ مهاجم باشد به اجرا درآورند. (11) دولتمردان رژیم جدید که با دیکتاتورى و اختناق شدید در تمام زمینههاى ادارى، فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى مجال هرگونه رشد، شکوفایى، نوآورى و خلاقیت را از دانشوران متفکران و پژوهشگران گرفته بودند ابتدا همان تجربه اروپا را که یورش به ارزشهاى اخلاقى و معنوى و هویتهاى اصیل بومى بود در برنامه خود قرار دادند و از طریق رواج سکولاریسم و بىاعتنایى و لاقیدى به تحقیر نمادهاى دینى پرداختند و در اولین مرحله از سیاست نوسازى فرهنگى با حجاب و عفاف به ستیز پرداختند، آنان عامدانه و مغرضانه ادعا مىکردند با تغییر لباس و پوشاک سنتى و به ویژه آن حالتى از پوشش که باورها و اعتقادات را آشکار مىساخت و به حراست از مبانى دینى مىپرداخت، جامعه متمدن مىگردد و از کهنهگرایى و انجماد و خرافات دست برمىدارد. (12)
نخستین گام در وادار ساختن مردم به تغییر کلاه و لباس در مرداد 1306 ش برداشته شد و هیئت وزیران به پیروى از اندیشه بیمار رضاشاه در نیمه مرداد تصویبنامههایى را گذرانید که به موجب آن تمامى کارکنان دولت، شاگردان مدارس و فرهنگیان موظف به پوشیدن لباس متحدالشکل و کلاه لبهدار بودند. سپس مجلس هفتم تصمیم گرفت به پوشیدن لباس متحدالشکل صورت قانونى بدهد. به این منظور طرحى با امضاى گروهى از نمایندگان مجلس تهیه گردید و پس از گفتگو و جرح و تعدیل پیرامون آن، در جلسه دهم دىماه 1307 ش به عنوان قانون متحدالشکل به تصویب رسید. تمامى اتباع ایران جز مجتهدین مجاز از مراجع تقلید مسلم، مراجع امور شرعى، ائمه جماعات داراى محراب، محدثین داراى اجازه روایت از دو نفر مجتهد، مدرسین فقه، اصول و حکمت، مُفتیان اهل سنت، موظف گردیدند به لباس متحدالشکل درآمده و کلاه پهلوى بر سر بگذارند و نظامنامه متحدالشکل شدن البسه براى شهر و روستا در سوم بهمن 1307ش به تصویب هیئت دولت رسید. (13)
مخیرالسلطنه هدایت (مهدى قلىخان) که در این زمان رئیسالوزرا بود مىگوید:
«در این موقع روزى به شاه عرض کردم، تمدنى که آوازهاش عالمگیر است، دو تمدن است، تمدنى که مفید است و قابل تقلید، تمدن ناشى از لابراتوارها و کتابخانههاست. یکى هم تمدن بولوارها. گمان کردم به این عرض من توجهى فرمودهاند، آثارى که بیشتر ظاهر شد تمدن بولوارها بود که به کار لالهزار مىخورد و مردم بىبندوبار خواستار بودند.» (14)
الول ساتن مىنویسد:
«در تعقیب علاقمندى جنونآمیز جدید شرقى درباره متحدالشکل شدن لباسها شاه ایران در سال 1928م / 1307ش دستور اجبارى شدن لباس متحدالشکل را براى مردان صادر کرد.» (15)
طرح تغییر لباس هم زمان با تبلیغ درباره پاسدارى از ارزشهاى ملى صورت مىگرفت در حالى که با اجراى این طرح، پوششهاى سنتى که صبغه ملى داشت ممنوع مىگردید، حامیان این طرح بیهوده، چنین القا مىکردند که لباس بومى ایرانیان در نتیجه تأثیر اقوام بیگانه دگرگون شده و شکل فعلى را گرفته و باید کنار گذاشته شود ولى از آن سوى در توضیح علت اقتباس و تقلید از پوشش اروپایى، این عمل را گام نهادن در مسیر ترقى و توسعه تلقى مىکردند. (16)
یکى از مهمترین نتایج این طرح توأم با توطئه، از بین رفتن ملاکهاى مذهبى در زندگى اجتماعى بود به علاوه وقتى مردم از پوشش غربىها پیروى مىکردند دیگر نگرش منفى نسبت به افراد غیر مسلمان نداشتند، اما این تغییرات مقدمهاى بود براى موضوعى مهمتر یعنى «کشف حجاب» زیرا هنگامى که غرور و غیرت مردان خدشهدار مىگشت، مشکلات تغییر پوشش زنان برطرف مىشد. البته اجراى این طرح با مقاومت مردم و جنبشهاى خودجوش روبهرو گردید چنانچه در شیراز مردم با رهبرى روحانیان در مسجد وکیل اجتماع کردند و به ابراز مخالفت با این نیرنگ پرداختند و کارگزاران وقت را مورد حمله قرار دادند، قیامهاى عشایرى هم در سالهاى 1307 تا 1309 ش در اعتراض به استعمال کلاه پهلوى صورت گرفت. (17)
مرحله دوم تغییر لباس از موقعى به اجرا درآمد که رضاشاه از سفر ترکیه بازگشت، این مسافرت از دوازده خرداد تا بیستم تیر 1313 به طول انجامید. عباس مسعودى مدیر روزنامه اطلاعات که از همراهان رضاشاه در این سفر بوده است، مىنویسد:
«بعد از بازگشت از مسافرت ترکیه بود که فکر تغییر کلاه [از لبهدار پهلوى به کلاه اروپایى] در [ذهن] رضاشاه قوت گرفت و این تغییر را تشویق مىنمود و معتقد بود که اختلافات ظاهرى ایرانىها با اروپایىها برداشته شود. او مىگفت باید ایرانىها خود را با خارجىها یکسان بدانند و در ترقى و پیشرفت تشویق و تأیید شوند و بدانند تفاوتى از لحاظ روح و جسم و استعداد جز همین کلاه در ظاهر در بین نیست و باید این تفاوت را بردارند و عملاً کار کنند تا خود را به آنها برسانند.» (18)
بدین گونه فرمانى اجبارى صادر گردید تا مردها از اول فروردین 1314 کلاه فرنگى (لگنى) بر سر بگذارند این برنامه از اعضاى کابینه دولت و نمایندگان مجلس آغاز شد، ابتدا کوشیدند از طریق سیاستهاى فرهنگى و تبلیغى و ایجاد جوّ کاذب و برپایى جشنهاى مصنوعى مردم را متقاعد سازند که به این روند روى آورند ولى وقتى با عدم رضایت آنان روبهرو شدند، خشونتى شدید و تهدیدکننده به کار گرفته شد. (19)