جوان و تاریخ
گاهی از گوشهوکنار وسوسههایی شنیده میشود که عزاداری برای امام حسین (ع) باعث اختلاف بین شیعه و اهل سنت میشود. لذا بهتر است عزاداری نکنیم و یا حداقل بدون تبلیغات و سروصدا عزاداری کنیم! اما با کمی دقت، آشکار میگردد که این نگاه بسیار سطحی و سادهانگارانه است. این در حالی است که عزاداری امام حسین (ع) نه تنها باعث اختلاف و تفرقه بین صفوف مسلمانان نیست، بلکه عامل بسیار مؤثری در راستای تحکیم وحدت اسلامی است. برای تبیین این مدعا، توجه به چهار نکتهی ذیل، بسیار راهگشا خواهد بود:
الف) رواج عزاداری برای امام حسین (ع) در میان اهل سنت
ب) شخصیت یزیدبنمعاویه و عملکرد ضداسلامی او
ج) ترکیب یاران امام حسین (ع) و لشکریان عمر سعد
د) سخنان امام حسین (ع) از ابتدای شروع قیام تا انتهای آن
توجه به این چهار مؤلفه، روشن خواهد ساخت که عزاداری برای امام حسین (ع) میتواند از مؤثرترین عوامل وحدت و نزدیکی شیعیان و اهل سنت باشد. در ادامه، به برخی از این مؤلفهها میپردازیم.
الف) عزاداری امام حسین (ع)؛ سنت اسلامی
عزاداری برای امام حسین (ع) و مقتلنویسی و سرودن شعر در رثای اباعبدالله (ع) از امور مرسوم بین عموم اهل سنت و حتی بزرگان و علمای آنها بوده است. توجه به این نکته، ما را از این اشتباه که عزاداری امام حسین (ع) سنتی صرفاً شیعی است، برکنار میدارد و درک صحیح این مسئله را نصیب ما میکند. در این راستا، توجه به سه محور ذیل، کافی به نظر میرسد.
الف-1) عزاداری برای امام حسین (ع) در منابع اهل سنت
به گواهی اهل سنت، عزاداری برای سیدالشهدا (ع) سابقهای به درازای تاریخ اسلام دارد و به حیات پیامبر و سیرهی آن بزرگوار برمیگردد. منابع تاریخی اهل سنت بهوضوح این نکته را بیان نمودهاند که آن حضرت نخستین فردی بود که از شهادت فرزندش حسینبنعلی (ع) خبر داد و برای مظلومیت وی اشک ریخت. بهعنوان نمونه، به دو نقل زیر توجه کنید.
امام حسین (ع) نقل کرد: امسلمه خبر داد: جبرئیل نزد رسول خدا بود و تو پیش من بودی و ناگهان گریستی. پیامبر فرمود: بگذار فرزندم را. من تو را رها نمودم، پیامبر تو را برداشت و در آغوش کشید. جبرئیل پس از دیدن این منظره پرسید: آیا دوستش داری؟ پیامبر پاسخ داد: بلی. جبرئیل گفت: همانا امت شما بهزودی او را خواهند کشت. آیا میخواهی خاک سرزمینی را که در آنجا کشته میشود به تو نشان بدهم و آن را ببینی؟ گفت: بلی. پس جبرئیل بالهایش را گشود و زمین کربلا را نشان داد... پیامبر از آن حالت بیرون آمد و در دستش خاک سرخ بود...[1]
ابنسعد، از مورخان و رجالشناسان معروف اهل سنت، نقل میکند: «علی (ع) در یکی از سفرهایش از کربلا عبور میکرد و عازم صفین بود و هنگامی که در مقابل قریهی نینوا رسید، از همراهان پرسید: نام این سرزمین چیست؟ پاسخ داده شد: کربلا، با شنیدن نام کربلا، امام به گریه افتاد. به اندازهای که اشکهایش جاری شد و زمین را تر کرد. سپس افزود: روزی بر پیامبر اکرم (ص) وارد شدم، در حالی که وی میگریست. پرسیدم: چه چیزی شما را به گریه واداشته است؟ حضرت فرمود: جبرئیل چند لحظه قبل نزدم بود و به من خبر داد که فرزندم حسین در کرانهی فرات به قتل میرسد؛ جایی که برایش کربلا گفته میشود. بعد جبرئیل مشتی از خاک آن را به من داد و من آن را بوییدم و نتوانستم جلوی اشک خود را بگیرم.»[2]
با وجود فضای ضدحسینی که عباسیان از قرن دوم به بعد پدید آوردند و بهتدریج یاد و نام امام حسین (ع) را تهدید حکومت عباسیان و خطر امنیتی میدانستند، بزرگانی در میان اهل سنت عاشورا را از یاد نبرده و فداکاری فرزند پیامبر اسلام را در قالبهای گوناگون، بهویژه شعر، یادآور شدند. از جملهی این بزرگان میتوان به محمدبنادریس شافعی، امام مذهب شافعیهی اهل سنت، اشاره کرد.
الف-2) عزاداری بزرگان اهل سنت
با وجود فضای ضدحسینی که عباسیان از قرن دوم به بعد پدید آوردند و بهتدریج یاد و نام امام حسین (ع) را تهدید حکومت عباسیان و خطر امنیتی میدانستند، بزرگانی در میان اهل سنت عاشورا را از یاد نبرده و فداکاری فرزند پیامبر اسلام را در قالبهای گوناگون، بهویژه شعر، یادآور شدند. از جملهی این بزرگان میتوان به محمدبنادریس شافعی، امام مذهب شافعیهی اهل سنت، اشاره کرد. این رهبر مشهور اهل سنت به جز یک قصیدهی بلند که در سوگ امام حسین (ع) سروده است، قصیدهی دیگری نیز در عزاداری امام حسین (ع) دارد که تنها این بیت آن باقی مانده است: «ابکی الحسین و ارثی حججاها/ من اهل بیت رسولالله مصباحا»[3]
با توجه به قصاید مختلف امام شافعی و جایگاه عظیم اهلبیت رسول خدا (ص) در میان اهل سنت، که بهطور طبیعی محبت خاندان پیامبر را در پی داشته، سوگواری بر مصایب آنان، از جمله عزاداری برای امام حسین را در میان آنان طبیعی مینماید. عبدالجلیل رازی قزوینی میگوید: «معلوم جهانیان است که بزرگان و معتبران ائمهی فریقین از اصحاب امام مقدم بوحنیفه و امام مکرم شافعی و علما و فقهای طوایف خلفاً عن سلف این سنت را رعایت کردهاند و این طریقت نگاه داشته، اولاً خود شافعی که اصل است و مذهب بدو منصوب است، بیرون (افزون) از مناقب، او را در حسین و شهدای کربلا مراثی بسیار است و یکی از آن قصیدهای که میگوید: ابکی الحسین و ارثی منه اهل بیت رسولالله مصباحا تا آخر قصیده با مبالغتی تمام و کمال و دیگر قصیدهای است که میگوید: تا وب همی... تا آخر همهی مرثیه اوست به صفتی که بر چنان معانی دگران قادر نباشند و مراثی شهدای کربلا که اصحاب بوحنیفه و شافعی را هست، بیعدد و بینهایت است...»[4]
الف-3) مقتلنویسی در میان اهل سنت
مسیری که طبری در اهتمام به کتابت و احیای روایت انقلاب حسینی گشود، توسط مورخان پس از وی ادامه یافت و در قرن ششم، شعبهی جدیدی در تاریخ اسلام تحت عنوان «مقتلنگاری» به وجود آمد و برخی دانشمندان اهل سنت بهگونهی مستقل بدین مهم پرداختند. از جملهی این گروه میتوان به ابوالمؤید خوارزمی (متوفی 568) اشاره کرد. او اثر ارزشمندی در رخداد عاشورا پدید آورد که به نام مقتل خوارزمی شهرت یافته است و مورد اعتماد عالمان عامه و خاصه است.
افزون بر وی، مورخان نامی اهل سنت همچون ابناثیر در «الکامل فی التاریخ»، ابوالفرجابنجوزی در «المنتظم» و همو در «الرد علی المتعصب العنید لمن ذم من لعن الیزید» و سبطابنجوزی در «تذکره الخواص» روشنگرانه به حادثهی عاشورا و عزاداری شهادت امام حسین و یارانش پرداختند و گزارشهای پیشینیان اهل سنت، از جمله طبری را نه تنها حفظ نمودند، بلکه بر تکمیل و تفصیل آن همت گماشتند.
ابومظفر سبطابنجوزی از جدش ابوالفرجابنالجوزی نقل میکند که نامبرده در مجالس خود میگفت: شگفتانگیز نیست که ابنزیاد با حسین جنگید و عمر سعد را بر او مسلط نمود تا او را به قتل رساند و شمر را دستور دهد تا سرهای بریده را برایش حمل کند. همانا شگفتانگیز و حیرتآور[تر] پست گردیدن یزید است؛ [تا آن حد] که دندانهای او را به چوب ببندد و خاندان پیامبر را بهعنوان اسیر بر شتران بیجهاز سوار نماید و عزم یزید بر اینکه فاطمه دختر [امام] حسین را به مردم واگذارد که او را میخواست بهعنوان کنیز ببرد و تکرار یزید شعر ابنزبعری (لیت اشیاخی ببدر شهدوا...)[5]
ابوالفرج در «المنتظم»، ضمن برشمردن اوصاف گوناگون و برجستهی امام حسین (ع)، واکنش آن حضرت را در برابر سب و زباندرازی یکی از فرماندهان یزید، اینگونه نقل میکند: «آیا به من ناسزا میگویی و فحش میدهی؟ نگاه کن من کیستم، آن وقت به خودتان مراجعه کنید و تأمل نمایید. آیا جنگ با من و کشتن من برای شما جایز است و هتک حرمت من حلال است؟ آیا من فرزند دختر رسول خدا (پیامبر شما) نیستم؟ آیا من فرزند پسرعموی پیامبر شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عموی من نیست؟ شمر در جواب گفت: خدا را جز به حرف عبادت نکرده باشم که من بفهمم تو چه میگویی!»[6]
این عزاداری و مقتلنگاری بهخوبی عظمت یاد امام حسین (ع) و جانفشانیهای او را در میان اهل سنت نشان میدهد و مردم مسلمان از جمله اهل سنت، نمیتوانستند در مقابل عظمت عاشورا اشک نریزند و برای امام حسین و یاران وی سوگواری نکنند.[7]
ب) یزید؛ دشمن اسلام
نگاهی کوتاه به شخصیت فاسد یزید نشان میدهد که چنین فردی هرگز نمیتواند نماینده و خلیفهی مورد قبول اهل سنت شمرده شود؛ تا کسی بخواهد از این امر سوءاستفاده کند و لعن و نقل فضایح رفتاری او را به پای دشمنی با اهل سنت بنویسد! در بسیاری از موارد، خود علمای اهل سنت پیشتاز در نقد و نفی افعال این انسان فاسد بودهاند که توجه به سه محور ذیل در همین راستا ضروری مینماید.
در میان یاران امام حسین (ع) کسانی بودند که شیعه (به معنای اصطلاحی نزد ما) نبودند. البته این غیر از یارانی مثل وهب است که اصلاً مسلمان نبود و با این وجود، به یاری امام حسین (ع) آمد و در این مسیر به شهادت رسید.
ب-1) شخصیت یزید
یزید مردی شرابخوار[8] و شهوتران بود که گاهی نماز هم نمیخواند.[9] هنگاهی که معاویه خواست از مردم برای یزید بیعت بگیرد، به زیادبنابیه نامه نوشت و از او خواست تا از مسلمانان بصره به نام یزید بیعت بگیرد. زیاد در پاسخ او نوشت: «آخر مردم به ما چه میگویند اگر آنان را به بیعت با یزید بخوانیم؟! یزید که سگباز است و جامهی رنگارنگ میپوشد و همواره همدم می و مطرب است!»[10] ابوالفرج اصفهانی مینویسد: «یزید اولین خلیفهای بود که در اسلام، اساس لهو و لعب و سرگرمیهای خلاف شرع را آشکارا بنیان نهاد. او مطربان و آوازهخوانان را به گرد خود جمع میکرد و بیشرمی و شرابخوارگی را از حد میگذرانید!»[11] بلاذری نیز ضمن تأیید همین مطلب مینویسد: «او همدمی با مطربان و جوانان بیمو و شوخی و سرگرمی با ایشان و آنچه را موجب خنده و لذت خوشگذرانان از راه میمونبازی و به جنگ انداختن سگها و خروسها میشده، برگزیده است!»[12] یزید بوزینهای داشت به نام ابوقیس که او را در مجلس کنار خود مینشانید.[13]
ب-2) اشعار کفرآمیز یزید
سبطبنجوزی نقل میکند که ابنعقیل گفته است: از جمله دلایل بر کفر و زندقهی یزید اشعار اوست که با کمال وضوح دلالت بر الحاد و خبث طینت و ضمیر فاسد و بداعتقادی آن شقیبنشقی دارد.[14] از جمله در ضمن اشعاری خطاب به معشوقهاش، در انکار معاد چنین میسراید: «و تو ای اُم احیمر! اگر من مُردم، شوهر کن/ که دیگر پس از مرگ دیداری وجود ندارد!/ زیرا آنچه دربارهی بازگشت آن روز به ما گفته شده/ سخنان افسانهای است که ما را به خود مشغول میدارد!»[15]
در روایات مشهور آمده است که وقتی سر مقدس امام حسین (ع) را در مقابل او قرار دادند، اشعار ابنزبعری را خواند که تنها یک بیت آن چنین است: «لعبت هاشم بالملک فلا/ خبر جاء و لا وحی نزل»؛ بنیهاشم با سلطنت بازی کردند، وگرنه هیچ خبری نیامده و نه خبری نازل گشته است![16]
ب-3) واقعهی حرّه و قتل عام اهل سنت توسط یزید
مسلمبنعقبه به امر یزید وقتی به مدینه رسید، سه شبانهروز اهل شهر و مجاورین قبر پیامبر (ص) را قتل عام نمود. سبطابنجوزی در اینباره به نقل از کتاب «الحرّه ابوالحسن مدائنی» از زهری نقل میکند: کشتهشدگان روز حرّه هفتصد نفر از اشراف قریش، انصار و مهاجرین و موالی بودند و اما کسانی از زن و مرد آزاد و بندگان که شناخته نشدند ده هزار نفر بودند! و مردم در خون فرورفتند تا آنکه خون به قبر رسولالله رسید![17]
و نیز مدائنی از ابیقره از هشامبنحسان نقل کرده است: بعد از واقعهی حرّه، هزاران زن بیشوهر وضع حمل کردند![18]
ج) یاران امام حسین (ع)
سومین مؤلفهای که میتواند عزاداری امام حسین (ع) را بهعنوان نقطهی کانونی وحدت بین مسلمین معرفی کند، توجه به ترکیب یاران امام حسین (ع) و بعضی از چهرههای سپاه عمر سعد است. بررسی این مؤلفه را در دو محور ذیل پی میگیریم:
ج-1) غیرشیعیانی که امام را یاری کردند
در میان یاران امام حسین (ع) کسانی بودند که شیعه (به معنای اصطلاحی نزد ما) نبودند. البته این غیر از یارانی مثل وهب است که اصلاً مسلمان نبود و با این وجود، به یاری امام حسین (ع) آمد و در این مسیر به شهادت رسید.
اولین فردی که با قطعیت میشود گفت از شیعیان نبوده و به امام حسین (ع) پیوسته، زهیربنقین بجلی است. زهیر نه تنها شیعه نبود، بلکه عثمانی بود. عثمانیها نسبت به حضرت امیرالمؤمنین (ع) بدبین بودند و حتی کینه میورزیدند. بر اثر تنبهی که همسر زهیر در او ایجاد کرد، متحول شد و به امام پیوست.
دومین فرد، حربنیزید ریاحی است. او نه تنها شیعه نیست که حتی یزید را امام خود دانسته و راه را بر امام حسین (ع) بست. او با احتجاجات امام (ع) فهمید که اشراف کوفه چه خیانتی کردهاند. لذا متحول شد و به یاری امام حسین (ع) آمد.
فرد دیگر، یزیدبنزیادبنمُهاصر کِندی، معروف به «ابوالشعثا کندی» است. وی در لشکر عمربنسعد بود، اما همین که دید جنگ در آستانهی شروع است، به یاران امام حسین (ع) پیوست.
دو برادر دیگر وجود دارند به نامهای سعدبنحارث و ابوالحَتوفبنحارث که نه تنها شیعه نبودند، بلکه تصریح شده که از خوارج بودهاند. این افراد تا عصر عاشورا هم با امام (ع) جنگیدند، ولی متحول شده و گفتند چگونه فرزند رسول خدا را بکُشیم و در روز قیامت از رسول خدا بخواهیم که ما را شفاعت کند؟! لذا به سپاه امام حسین (ع) پیوستند.[19]
ج-2) شیعیانی که امام را یاری نکردند
هرچند بودند غیرشیعیان و حتی غیرمسلمانانی که امام حسین (ع) را یاری کردند، اما بعضی از شیعیان نیز با بیوفایی و دنیاطلبی، امام خود را تنها گذاشته و از یاری ایشان سر باز زدند. عبداللهبنحنظله، طرماحبنعدی طائی و سلیمانبنصرد خزاعی از جملهی این افراد بودند. در حقیقت، آنان مرعوب شده و بهعمد، دست از یاری و نصرت امام کشیدند، در حالی که میتوانستند امام را یاری دهند. از این رو، دچار اشتباه و گناه بزرگ تاریخی شدند.
با توجه به دو محوری که ذکر شد، روشن است که خطکشی شیعه و سنی بین دو لشکر درگیر در معرکهی کربلا (به این شکل که یک طرف همگی شیعه و طرف دیگر همگی از اهل سنت باشند) خطکشی دقیق و مطابق با واقع نیست.
د) سخنان امام حسین (ع)
توجه به سخنانی که در مسیر طولانی قیام از امام حسین (ع) صادر شدهاند نیز خود عاملی است در تبیین هرچه بهتر مأموریت فراگیر این امام بزرگوار. ایشان چه در سخنرانیها و نامهها و چه در گفتوگوهای خود با افراد مختلف، مکرر بر روی اعتقادات مشترک دینی و اصول عقلایی پای میفشردند. با توجه به بیانات، سخنان و شعارهای عاشورا، میتوان عناصر انسانساز، جامعهساز و فرهنگسازی را ملاحظه کرد که در دایرهی تعالیم یک مکتب خاص نمیگنجند؛ مواردی چون: عبادت، ایثار، شجاعت، توکل، صبر امر به معروف و نهی از منکر، نابودی اسلام در شرایط سلطهی یزیدیان، حرمت بیعت با کسی چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگی ذلتبار، اندک بودن انسانهای راستین در صحنهی امتحان، لزوم شهادتطلبی در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت برای انسان، تکلیف مبارزه با سلطهی جور و طغیان، اوصاف پیشوای حق، تسلیم و رضا در برابر خواستهی خدا، همراهی شهادتطلبان در مبارزات حقجویانه، حرمت ذلتپذیری برای آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ برای عبور به بهشت برین، آزادگی و جوانمردی، یاریخواهی از همه و همیشه در راه احقاق حق.[20]
نتیجهگیری
حاصل آنکه ما با حادثهای مواجهیم که در آن حادثه، پیشوایی بههمراه پیروان خود، برای احیای ارزشهای اسلامی و انسانی علیه موجودی پست و فرومایه و ضداسلام قیام کرده و در این راه از هیچگونه فداکاری و بذل جان دریغ ننموده است. عزاداری برای چنین شخصیتهایی، قبل از آنکه یک عمل مذهبی خاص باشد، یک واکنش اسلامی و انسانی است و چه دستگیرهای محکمتر از این برای چنگ زدن تمام مسلمانان به آن و جمع شدن حول محور آن؟!
پی نوشتها