کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بن بست استراتژیک در پارادایم نظام سرمایه داری

بالتیمور و بحران اندام وار در جامعه امریکا

6 آذر 1394 ساعت 22:33

امانوئل والرشتاین» نظریه پرداز نظام جهانی و منتقد نظام سرمایه¬داری¬ معتقد است که «اگر در جامعه¬ای تبعیض نژادی و حتی تبعیض جنسیتی به گونه فزاینده¬ای رشد نماید؛ نژادپرستان خواهند کوشید تا گروههایی را که از لحاظ هویتی به عنوان «غیرخودی» و به اصطلاح «دیگری» تعریف کرده اند، به‌¬طور کامل طرد کنند. این سیاست قطعاً مقاومت قربانیان آن را به دنبال خواهد داشت. این سیاست جداسازی، محدودسازی و یا طرد دیگری باعث شکل¬گیری طبقه اجتماعی با مختصات و ویژگیهای خاص خود می شود؛ طبقه ای که از لحاظ درآمد اقتصادی، دسترسی به خدمات دولتی، رفاهی و آموزشی و بهداشتی و درمانی در پایین ترین سطح خود قرار دارند.


جوان و تاریخ- جعفر عظیم زاده

 

دیرزمانی است که در گوش ما خوانده¬اند که مدرنیته و جهان مبتنی بر آموزه های لیبرالیسم؛ برای سعادت بشریت بهترین الگو و مدل مطلوب می باشد و تنها  نظامی است که می تواند «برابری و برادری جهانی» را برای بشریت به ارمغان بیاورد. ارزشها و فرهنگ امریکایی به عنوان نقطه ثقل جهان مدرن معرفی شده و به اصطلاح، هارتلند مدرنیته و مهد تمدن ، آزادی، برابری و برادری؛ ایالات متحده امریکا می باشد. اما بازخوانی تاریخ سیاسی و اجتماعی امریکا و نشانه¬شناسی تحولات اخیر آن نظیر خشونت و تبعیضات نظامند و سیستماتیک علیه اقلیت سیاهپوست امریکا و به دنبال آن رشد فزاینده¬ی اعتراضات و آشوبهای خیابانی در شهرهای «فرگوسن» در ایالت «میزوری» و شهر «بالتیمور» واقع در ایالت «مریلند»، خود به خود ترمینولوژی آموزه‌¬ی «برادری و برابری تمام انسان‌¬ها» در نظام مبتنی بر لیبرال دمکراسی غرب را رسوا می کند. به عبارت دیگر، روند فزاینده رشد تضادها و شکافهای طبقاتی، قومی و نژادی در درون جامعه امریکا، بسیاری از واقعیات و مولفه¬های ذاتی سیاست و حکومت در این کشور را آشکار و روشن می سازد. امریکای این دوران روزگار جالبی دارد؛ روزگاری که حکایت از نوعی «فروپاشی از درون» دارد.
«جیمز بالدوین»- نویسنده سیاهپوست امریکایی که بیشتر به خاطر پرداختن به موضوعات نژادی و تبعیضات روا شده علیه سیاهان امریکایی مشهور است- را باید یکی از چهره های تاثیرگذار مبارزه علیه تبعیضات نژادی در امریکا بدانیم؛ مردی که از خشم و نفرت در برابر جامعه امریکایی لبریز است. بالدوین در یکی از نوشته های خود می نویسد: «در برهه¬هایی که تمامی سازوبرگهای قدرت همچنان دست نخورده و پیداست و به نظر نمی رسد که از کار افتاده باشد؛ ولی نه شهروندان و اتباعی که در داخل مرزهای آن به سر می برند و نه انبوه وصف ناپذیر کسانی که در بیرون از امپراطوری قرار دارند دیگر اعتقادی به اخلاقی بودن یا واقعیت پادشاهی ندارند؛ زمانی که دیگر هیچ¬کس در هیچ¬کجا چشم به معیارهای امپراطوری ندارد؛ در چنین برهه¬ای می توان از سقوط یک امپراطوری سخن گفت.»
در دهه¬ اخیر بحثهای زیادی در محافل سیاسی و علمی- دانشگاهی درباره افول هژمونی امریکا و فروپاشی هیمنه¬ امپراطوری امریکایی و تزلزل پایه¬های قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی «یانکی»ها هم در حوزه داخلی و هم در حوزه¬های خارجی صورت گرفته است، سوال اینجاست که تا چه اندازه¬ای این تحلیلها و تفاسیر مبتنی بر واقعیات است؟ آیا نشانه¬هایی از فروپاشی امپراطوری امریکایی وجود دارد؟ بدون شک آن چیزی که برای یک امپراطوری اهمیت و جایگاه راهبردی دارد این است که بتواند نظامات خاصی از کنترل رسمی و یا غیر رسمی در چند حوزه همپوش یعنی حوزه¬های اجتماعی – اقتصادی، جغرافیایی– سیاسی ایدئولوژیک – فرهنگی و امنیتی - نظامی در عرصه¬های داخلی و خارجی ایجاد نماید تا در نهایت بتواند به چیرگی و هژمونی مطلوب و مورد نظر امپراطوری بیانجامد. با توجه به مطالب ذکر شده، هدف از نوشته حاضر نقد و بررسی جنبه هایی از تحولات داخلی، تظاهرات و آشوب های خیابانی در جامعه امریکا است که ما آن را به تأسی از «آنتونیو گرامشی» وضعیت «بحران اندام¬وار» (Organic Crisis) می نامیم. در واقع این بحران متضمن تجدید ساختار اندیشه¬های حاکم، نهادها و توانایی¬های مادی است که ساختارهای تاریخی نظم یک کشور را می سازد. این روند در هرکشور شکل متفاوتی دارد ولی محتوای آن همه جا یکسان و مشابه است. بدون شک محتوای آن چیزی جز بحران چیرگی طبقه حاکم نیست. گاهاً در ادبیات علم سیاست از این بحران با عنوان «بحران اقتدار» سخن می¬آید و گاهی نیز تعبیر به «بحران عمومی دولت» می¬شود.
ایالات متحده آمریکا بر خلاف آن تصویری که از رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی به مردم مخابره می¬شود، قطعاً مهد دمکراسی و تمدن نیست. نگاهی به واقعیات درونی جامعه امریکا گویای این واقعیت است که این کشور فاصله و شکاف زیادی با اصول و ارزشهای مدعایی خود دارد. شکاف طبقاتی فزاینده، شکستن حریم خصوصی شهروندان توسط سازمان اطلاعات مرکزی(CIA)، اعمال تبعیضات نظامند علیه سیاهپوستان امریکا، کم¬رنگ شدن شاخصهای عدالت اجتماعی در بهره¬وری تمامی طبقات جامعه از خدمات دولتی(نظیر خدمات بهداشتی، آموزشی، رفاه اجتماعی و ... )، خشونت بی رحمانه¬ پلیس در برخورد با سیاهپوستان- که اخیراً منجر به فوت چند جوان سیاهپوست به دست پلیس امریکا شد- همه و همه نشان دهنده افول ارزشهای انسانی در سبک حکومتداری دولتمردان امریکا و در نتیجه ایجاد شکاف بین مردم و طبقه حاکم بر امریکا می¬باشد. ظهور جنبش «تسخیر وال استریت» و تظاهرات و اعتراضات نسبت به تبعیضات نژادی و قومی اعمال شده علیه سیاهپوستان در شهرهای فرگوسن و بالتیمور؛ نشان از واقعیت جدایی بخش اعظمی از مردم امریکا از طبقه حاکم دارد؛ موضوعی که دولتمردان امریکایی چشم خود را بر روی آن بسته¬اند و حتی گوش شنوایی به فریاد تظلم¬¬¬خواهی سیاهان امریکایی ندارند و پلیس امریکا کماکمان به سیاست خشونت نژادی خود بدون هیچ مخالفتی از سوی مسئولین دولتی ادامه می دهد. بدون شک دلیل این همه آشوب، هرج و مرج و شکافهای قومی و طبقاتی موجود در جامعه امریکا را باید در ایجاد بن¬بست استراتژیک در پارادایم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک نظام سرمایه داری دانست.
«امانوئل والرشتاین» نظریه پرداز نظام جهانی و منتقد نظام سرمایه¬داری¬ معتقد است که «اگر در جامعه¬ای تبعیض نژادی و حتی تبعیض جنسیتی به گونه فزاینده¬ای رشد نماید؛  نژادپرستان خواهند کوشید تا گروههایی را که از لحاظ هویتی به عنوان «غیرخودی» و به اصطلاح «دیگری» تعریف کرده اند، به‌¬طور کامل طرد کنند. این سیاست قطعاً مقاومت قربانیان آن را به دنبال خواهد داشت. این سیاست جداسازی، محدودسازی و یا طرد دیگری باعث شکل¬گیری طبقه اجتماعی با مختصات و ویژگیهای خاص خود می شود؛ طبقه ای که از لحاظ درآمد اقتصادی، دسترسی به خدمات دولتی، رفاهی و آموزشی و بهداشتی و درمانی در پایین ترین سطح خود قرار دارند. وضعیتی که شرح حال اکثریت جامعه سیاهپوست امریکا می باشد؛ به همین خاطر است که  بعضی از تحلیل¬ گران تحولاتی نظیر آشوبهای خیابانی در شهرهای فرگوسن و بالتیمور را بیش از آن که ناشی از تبعیض نژادی بدانند، برگرفته از نزاع طبقاتی قلمداد می کنند؛ بدون شک این نزاع و شکاف طبقاتی جامعه امریکا را به سمت وضعیت بحرانی مورد نظر والرشتاین سوق می دهد. وی معتقد است: «بایستی بحران را برای یک وضعیت نادر به کار بگیریم؛ که در آن شرایط یک نظام تاریخی به جایی می سد که اثر جمعی تناقضهای درونی آن باعث می شود که حل معماها و دشواری های آن از راه تعدیل در الگوهای نهادین جاری خود ناممکن شود. درواقع بحران وضعیتی است که در آن از میان رفتن نظام تاریخی حتمی است، لذا بحران به یک رشته وضعیتهایی گفته می شود که تنها یک بار در زمان پایایی نظام پدید آمده است و درواقع آغازی بر یک پایان است و نشانه ای بر جایگزینی نظامی دیگر است.» به گفته وی آمیختگی تناقضهای فزاینده، یک عامل بی ثباتی است که دیگر نظام توان آرام¬سازی آن را ندارد و نتیجه این تناقضهای فزاینده، از میان رفتن نظام است. درواقع گرایش سرمایه¬داری به انباشت ثروت در دست گروهی اندک و گسترش فقر در میان اکثریت مردم امروز مانند دوران کارگاههای شیطانی و تاریک قرن 19 انگلیسی به قوت خود باقی است و در تمامی کشورهای جهان اول و جهان سوم به وضوح مشاهده می شود. آمارهای اقتصادی در درون جامعه امریکا نشان می دهد که فقرا روز به روز فقیرتر و ثروتمندان ثروتمند تر می شوند؛ لذا تا زمانی که کالپیتالیسم سیطره بلامنازع خویش را بر اقتصاد جهانی حفظ کند؛ روند صعودی بهبود زندگی فقرا نیز بعید به نظر می¬رسد.
یکی از محملهای پیدایش این وضعیت سیاستهایی بوده است که معمولا اکثریت را تابع نیروهای بازار
 می¬¬سازند، ولی حمایتهای اجتماعی از قوی¬تر( مانند کارگران بسیار ماهر، سرمایه خصوصی یا به طور کلی ثروتمندان) را حفظ می کنند. این سیاستها در قالب گفتمان نولیبرالی درباره حکمرانی عرضه  می شود که بر کارایی، رفاه آزادی، بازار و خود شکوفایی از طریق روند مصرف تاکید دارد. اما این سیاستها نتایج و تبعات ضد و نقیضی دارد به طوریکه میتوان گفت چرخش به سوی نولیبرالیسم تا اندازه¬ای تجلی بحران اقتدار و اعتبار حکومت و به تعبیری بحران حکومت پذیری در داخل و حتی خارج از مرزهای سرزمینی است. این بحران همان چیزی است که  گرامشی آن را شکاف میان توده¬های مردم و ایدئولوژی طبقه حاکم می داند. بدیهی است که این الگو از سیاست¬مداری، مقاومت بر انگیز و محرک جنبشهای سیاسی معارض است و قطعاً حکومت برای مهار چنین مقاومتهایی سرشتی غیر لیبرال، آمرانه و ضد مردم سالارانه اتخاذ خواهد نمود و در مجموع گرایشهای دیکتاتوری پیدا می کند. وضعیتی که به وضوح ما امروزه در لایه¬های تحرکات طبقات و گروه¬های سیاسی و اجتماعی مختلف جامعه امریکا مشاهد می نماییم. بر این اساس بحران اندام¬وار اشاره به وضعیتی دارد که گرچه قدرت ساختاری سرمایه افزایش یافته است ولی نتایج ضد و نقیض آن به معنی ناتوانی نولیبرالیسم از بدست آوردن پذیرش در درون جامعه¬ی خود است. نابرابریهای آشکار درآمدی، تبعیضات نژادی،  شکاف طبقاتی در امریکا، بسیاری از ناظران سیاسی را به این اندیشه رهنمون کرده¬است که کشور امریکا دارای جوامع و اقتصادهای «دوپاره» می باشد که به گونه ای فزاینده از لحاظ هویتی طرف مقابل را «دیگری» و «غیر» تعریف نموده است. درواقع ساختار نظام سرمایه¬داری امریکا مسئول پدید آمدن جنبشهای ضد نظام هستند. این جنبشها در نتیجه محدودیتهای فزاینده اقتصادی که از روندهای چرخه¬ ای در اقتصاد و همچنین محدودیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که از برخوردهای خشن دستگاهای حکومتی با اقلیت ، قومیت و نژاد خاص پدید می آید سرچشمه می گیرد. نیروهای اجتماعی جدید که در نتیجه گسترش شکاف میان طبقه فقیر و ثروتمند پدید آمده¬اند؛ خواهان دگرگونی نظام نابرابر و ناعادلانه می باشند. این جنبشهای مخالف گرایش به جایگیری در نظام دارند و خود به خود مایه الهام بخش دیگر جنبشها  می¬شوند و فضای سیاسی را برای رشد آنها فراهم می کند. این روند رو به بالا و تصاعدی ظهور نیروها و جنبشهای اجتماعی جدید، خود یک عامل بحران در مشروعیت و پذیرش مردمی حکومت به شمار می رود. به تعبیری دیگر نظام سرمایه¬داری مانند کودکی که بیماری مهلکی را به طور مادرزادی همراه خود دارد یا بدنی که خود سلولهای سرطانی را در درونش می سازد و می پروراند، دارای تعارضات درونی با اصول مدعایی خود است. امروزه در درون جامعه امریکا شکل گیری کارتلها و تراستها اصل رقابت را به یک شوخی بزرگ تبدیل نموده است، تبعیضات و خشونت اعمال شده علیه سیاهان امریکایی در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نیز بزرگ¬ترین تناقض لیبرالیسم امریکایی با اصولی همچون حقوق بشر ، برادری و برابری می باشد. و این چنین است که نباید از وقوع آشوبها و شورشهای زنجیره¬ای گسترده در شهرهای مختلف به خاطر اعتراض عمومی به کشته شدن یک یا چند جوان سیاهپوست به دست پلیس، شگفت¬زده شویم؛کشوری که 45 میلیون نفر از جمعیت آن زیر خط فقر زندگی می کنند، بیش از 20 میلیون نفر از نداشتن شغل و بیکاری رنج می برند و ثروت فقط 400 نفر آمریکایی معادل ثروت نیمی از جمعیت 320 میلیون نفری این کشور را تشکیل می دهد  و حدود 50 میلیون نفر فاقد بیمه¬های درمانی جهت بهره¬برداری از خدمات بهداشتی و درمانی هستند.




کد مطلب: 20844

آدرس مطلب :
https://www.cafetarikh.com/news/20844/بالتیمور-بحران-اندام-وار-جامعه-امریکا

کافه تاریخ
  https://www.cafetarikh.com