شاه از مدتها قبل از بعدازظهر آن روز سرنوشتساز یکشنبه یازدهم اسفند 1353 درباره نظام حزبی موجود در کشور و اینکه ضرورتاً باید تغییراتی جدی در آن ایجاد کند، در حال تفکر و به اصطلاح سبک سنگین کردن اوضاع بود.
مصطفی الموتی از رهبران حزب ایران نوین ضمن اینکه انحلال یکباره احزاب را تقبیح و تصریح میکند که آن همه تشکیلات گسترده و عریض و طویل به سرعت از هم فروپاشیده و از میان رفت، تأکید دارد که تا آن هنگام تقریباً هیچکس از رهبران این حزب اطلاعی از این قصد شاه نداشت و هویدا هم اگر مطلبی را درک کرده بود، با کسی در میان ننهاده بود. 1
اعلام انحلال احزاب چندگانه و تأسیس حزب رستاخیز در یازدهم اسفند 1353 انعکاس قابل توجهی در محافل داخلی و خارجی پیدا کرد و تعبیر و تفسیرها پیرامون آن فراوان شد. در این میان مردم بیاعتنای کشور و نیز مخالفان سیاسی حکومت این اقدام شاه را گامی دیگر در راستای گرایش بیشتر او به شیوه استبدادیتر حکومت ارزیابی کردند. مطرحترین مخالف رژیم شاه، آیتالله خمینی (ره)، عضویت در این حزب را از نظر مذهبی تحریم کرد.
انحلال احزاب و تأسیس حزب واحد رستاخیز، یکی از سوژههای شاعران ادبیات زیرزمینی ایران شد و دربارۀ آن شعرها سرودند. به عنوان نمونه:
جانشین حزب ایران نوین حزب نوبنیاد رستاخیز شد
حزب مردم هم به حکم شهریار شد برون از گود و حلق آویز شد
از دو حزبی چون نشد کاری درسـت رسم تکحزبی بشارت خیز شد
چون هوس گل کرد شاهنشاه را غرس این تک بوته در پالیز شد
شاه گفت آن کو بود بیرون زحزب بایدش بیرون ز کشور نیز شد
زانکه این حزب فراگیر بزرگ از «ارس» گسترده تا «تبریز» شد
عدهای را نیز دندان طمع بهر صید مال و منصب تیز شد
بیخبر کاین حزب خلقالساعه نیز داستانش جمله هزلآمیز شد
حزب شاهی هیچ گه چیزی نشد یا دو روزی چـیزکی ناچیز شد
روزی از حزبی زملت پا گرفت شاه دفعش را به جد، پیریز شد
در سیاست رشد ملت را نخواست واندرین ره طالب پرهیز شد
کاسۀ صبر وطنخواهان دگر از فضولیهای شه لبریز شد
عنقریب این شعله هم خواهد فسرد چند روزی گر شرارانگیز شد
زانکه واریز حساب جوجهها
فیالمثل در آخر پاییز شد
با انحلال حزب ایران نوین و تأسیس حزب رستاخیز، در محافل سیاسی نزدیک به رژیم این امید پیدا شد که بلکه این فرصتی برای رها شدن از فساد حزب ایران نوین باشد. همینها هشدار میدادند که مبادا در ساختار حزب جدیدالتأسیس باز هم ایراننوینیها نفوذ کنند که در این صورت رستاخیز از اول محکوم به شکست است.
اسدالله علم با خوشحالی آشکار در یادداشتهای شامگاه یازدهم اسفند 1353 خود مینویسد:
در پشت این مصاحبه تاریخی چه نکتههایی که نهفته است. اولاً شاهنشاه بلندپروازیهای بیربط حزب اکثریت را که تمام کارهای شاهنشاه را به اعتبار حساب خودش میگذاشت از بین بردند و همچنین به خردوانیهای بیربط حزب اکثریت که باعث ناراحتی و عقده عده زیادی از مردم شده بود[خاتمه دادند]. به علاوه حزب اکثریت امسال نمایش مضحک عجیبی را به راه انداخت [اشاره علم به برگزاری کنگره سوم حزب اکثریت بود] که از تمام احزاب سیاسی دنیا از کشورهای سرمایهداری و کمونیستی نماینده به کنگره خواست. یک دفعه به او گفته شد فضولی موقوف! حساب خود هویدا هم با آنکه به او گفته شد که فعلاً دبیرکل است به نظر من به آخر رسید. شاهنشاه باید به یک صورتی خودشان و کشور را از این مخمصه نجات میدادند. 2
یک روز پس از اعلام انحلال احزاب شاه به علم گفته بود که «من حالا چهار پنج ماه است در این زمینه فکر میکنم و جز این راهی نبود اما به هیچکس نگفته بودم». 3 علم از این تصمیم نابخردانهتر شاه بسیار شادمان و این اقدام او را «شاهکار سیاسی بزرگ» خوانده و او را بسیار ستوده بود. 4 علم که سخت کینه دیرینه هویدا و حزب ایران نوین را بر دل داشت مدعی بود که انحلال احزاب و تشکیل حزب رستاخیز با استقبال عمومی مواجه شده واین همه را به دلیل این میدانست که «از بس که از حزب اکثریت دل پردردی داشتند». 5 علم طی همان چند روز نخست تأسیس حزب رستاخیز طی مصاحبهای از انحلال احزاب گذشته بسیار ابراز خرسندی کرد و اوضاع حزبی سابق را اسفبار خواند. 6 شاه در بیست و یکم اسفند 1353سربسته به اسدالله علم اظهار کرده بود که ترس او از بلندپروازیهای حزب ایران نوین و هویدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشکیل حزب واحد رستاخیز شده است. علم در این باره چنین نوشته بود:
باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخستوزیر هم خیلی پکر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران داشت و شاید هم حسابهای دیگر، کسی چه میداند. فرمود او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که میداند هیچ گهی نمیتواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیالهایی بپروراند. این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه میشنوم. حتی فرمودند در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیونهای قوی بودند البته میتوانند با هم ائتلاف کـرده دولت با اکثریت درست کنند. 7
علم با شنیدن این سخنان از شاه البته در پوست خود نمیگنجید که بالأخره پس از سالها توانسته او را نسبت به نیات احتمالی حزب اکثریت و هویدا مردد ببیند. او در جایجای خاطرات خود هم این خشم و کین دیرپا و فراموش ناشدنیاش را پنهان نکرده است. چنان که در خاطرات روز پنجشنبه بیست وهشتم فروردین 1354 خود در این باره باز هم متذکر شده است: «شاهنشاه واقعاً به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازیها و گهخوریهای دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیش رو و پس رو و کمونیست و غیر کمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهـنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست». 8
دکتر حسین خطیبی از اعضای برجسته حزب ایران نوین و نایب رئیس وقت مجلس به روزمرگی افتادن احزاب پیشین که جز تکرار بسیاری از مسائل و مباحث کلیشهای و غیر قابل اعتنا، برنامه و ایده قابل توجهی را در چنته نداشتند، از دلایل انحلال آن احزاب و تأسیس حزب رستاخیز ارزیابی میکند. به عقیده خطیبی این احزاب از برآوردن خواستهای برنامه انقلاب سفید و ساختن و تربیت کردن رجال و دولتمردانی که بتوانند در آینده این طرح را به مورد اجرا بگذارند ناتوان بودند و جز وقتگذرانی و نمایشهای بیرونی و تظاهر که با فساد و بیاعتقادی توأم بود، خود پایهگذار بحران اجتماعی و سیاسی جدیدی شده بودند که خطیبی آن را «فئودالیزم حزبی» لقب میدهد. خطیبی اضافه میکند که رویگردانی و عدم اعتقاد مردم کشور به این احزاب، عرصه فعالیت اجتماعی احزاب را به حد هیچ تنزل داده بود. 9 پل یالتا مفسر روزنامه لوموند در همان زمان ناتوانی حزب ایران نوین از تقویت و توسعه برنامههای انقلاب سفید شاه که اساساً برای مجرا داشتن آن بنا شده بود و نیز بیاعتباری بسیار شدید و غیر قابل التیام این حزب درنزد مردم ایران را از دلایل اصلی انحلال این حزب و سایر احزاب موجود ارزیابی میکرد. 10
جواد صدر از کارگزاران برجسته آن روزگار، اقدام شاه در انحلال احزاب چندگانه (ایران نوین، مردم، ایرانیان، پانایرانیست) را به بازی کودکانه او با سربازانی سربی روی میز (به خیال میدان واقعی جنگ) تشبیه میکند که گویی پس از مدتها بازی با احزاب سابق اینک حوصلهاش سرآمده و قصد داشت با جابهجا کردن این سربازان سربی (در واقع هم احزاب آن روزگار جز خواسته و میل شاه هیچگونه حرکت و ابتکار عملی از خود نداشتند) به آن وضعیت خستگیآور پایان دهد. صدر میان احزاب منحل شده و حزب رستاخیز تفاوتی نمیبیند و هر دو این احزاب را ابزارهایی برای تثبیت و تحکیم موقعیت شاه در رأس قدرت و حاکمیت ارزیابی و اضافه میکند که «پدرم (صدرالاشراف) گاهگاه میگفت شاه مثل کودکانی است که از بازی با سربازهای سربی لذت میبرد و وقتی از نوع آرایشی جنگی خسته میشود آرایش دیگری به آنها میدهد». 11
مارک گازیورسکی ناتوانی حزب ایران نوین را در برآوردن خواستهها و آرزوهای شاه که عمدتاً در بسیج مردم کشور در راستای حمایت از انقلاب سفید بود و نیز عدم توانایی حزب اقلیت در ایفای نقش حزب منتقد مورد عنایت شاه را از دلایل انحلال این احزاب و تأسیس حزب واحد رستاخیز ارزیابی میکند. به گفتۀ او همان حزب ایران نوین در جامه حزبی جدید ظاهر شد و گردآمدگان در آن هم همان فاسدان و فرصتطلبان حزب ایران نوین دیروز بودند. 12
اشرف پهلوی صراحتاً اعتراف کرده که میل فزایندهتر شاه به روشهای مستبدانه و دلخواهانه در حکومت و اینکه او نمیخواست کورکورانه از شیوه حکومت دموکراتیک غربی تقلید کرده و به اصطلاح منافع کشور را زیرپا نهد باعث شد تا احزاب چندگانه را منحل کرده و برای کارآمد ساختن حکومت حزب واحد رستاخیز را بنیاد نهد. 13 رابرت گراهام (در کتاب: سراب قدرت) خسته شدن شاه از دو حزب وفادار سابق و اینکه تا حدی هم نگران شده بود مبادا در آینده یکی از همین دوحزب (و اساساً حزب ایران نوین) به پایگاهی برای مخالفت با حکومت او تبدیل شود، دست به انحلال این احزاب زده و حزب رستاخیز را تأسیس کرد. 14
بسیاری از نشریات آن روزگار در تحلیل دلایل انحلال احزاب سابق، عمدتاً همان حرفهای شاه را که در یازدهم اسفند 1353 اظهار کرده بود تکرار کردند که در هر حال بازی کردن نقش اقلیت در این کشور دشوار شده بود و در حالی که زعمای این حزب هم جز آنچه حزب اکثریت میخواست، هدف دیگری دنبال نمیکردند، بنابراین تضاد و غرضورزی میان دو حزب ایران نوین و مردم با این اقدام از میان رفت. 15 با این حال حتی در میان حاکمیت و دولت، عدها ی بر این باور قرار گرفتند که با انحلال همان احزاب به شدت نانوان شده و فروپاشیده، شاه گام دیگری در راستای تبعیت از شیوههای خشنتر و مستبدانهتر حکومت و حکمرانی برداشته و به اصطلاح «به حکومت مشروطه پشت کرده است». 16
سفارت آمریکا در تهران هم در نوزدهم تیر 1354 طی گزارشی که برای وزارت امور خارجه آن کشور در واشنگتن فرستاد میل و عطش روزافزون شاه به پیروی از مشی مستبدانه و خودکامهتر در حکومت را از دلایل اصلی انحلال حزب ایران نوین و مردم ارزیابی میکند و میافزاید که او دیگر حتی راغب نبود وجود حزب به شدت ضعیف و غیرقابل اعتنایی مانند حزب مردم را در جایگاه حزب مخالف و منتقد تحمل کند. سفارت آمریکا در تهران روند روبه افزایش انتقادات شاه از نظام دموکراسی حاکم بر غرب و ناکارآمدی آن حتی در کشورهای اروپای غربی و آمریکا را از دلایل دیگری میداند که شاه را متقاعد ساخته بود به همان قالب تمسخرآمیز شیوه به اصطلاح دموکراتیک سیاسی و حزبی حاکم بر کشور پایان دهد. 17
منوچهر کلالی که تا حدود آذر و دی 1353 دبیرکل حزب ایراننوین بود، بعدها گفت که قدرتیابی روزافزون حزب ایراننوین که به ویژه در انتخابات میان دورهای شهسوار رقبا و مخالفان درون حاکمیتی حزب اکثریت را به شدت عصبانی و نومید ساخته بود و مجموعه این عوامل باعث شد تا روزبهروز سوء ظن شاه نسبت به حزب ایران نوین و قدرت مهار ناپذیرش افزایش یافته و نهایتاً جز انحلال مجموعه احزاب پیشین چارهای دیگر پیش روی خود نبیند. 18
کلالی بر این باور بود که نارضایتی شاه از عملکرد و جایگاه حزب مردم از اولین انگیزههای شاه برای بر هم زدن نظم حزبی موجود بود. به همین دلیل شاه در آغاز امر قصد داشت حزب مردم را ضمیمه حزب ایراننوین کرده و خود هدایت عالیه آن را بر عهده بگیرد. اما رقبای پرنفوذ حزب ایراننوین در بخشهای مختلف حاکمیت، مانند اطرافیان و مشاوران فرح پهلوی، نهاوندی و گروه اندیشمندان او، و دیگران و نیز مجموعه گزارشهایی که پیدرپی از سوی ساواک و غیره به شاه میرسید، باعث شد تا او نهایتاً انحلال احزاب چندگانه را تنها چارۀ رهایی از وضعیت موجود ارزیابی کند. 19 کلالی نقش سعایتکنندگان، رقبا و دشمنان حزب ایران نوین را از اصلیترین دلایل انحلال حزب ایران نوین و البته دیگر احزاب میداند. 20
دکتر منوچهر شاهقلی از اعضای بلندپایه حزب ایران نوین و نیز از وزرای کابینه هویدا از خود او شنیده بود که شاه به ویژه پس از پیروزی در جریان انتخابات میان دورهای شهسوار از قدرت حزب ایران نوین به شدت نگران شده و همین معنا را به هویدا هم (به تلویح و ریشخند) تذکر داده و اضافه کرده بود که «حزب ایران نوین خیلی قوی شده و کمکم میخواهد نخستوزیر را هم خودش انتخاب کند». هویدا این گفته شاه را بسیار برای آینده حزب ایران نوین نگرانکننده یافته بود. هویدا نقش سعایتهای افرادی مانند اسدالله علم وزیر دربار و نیز ساواک را در نگران شدن شاه از قدرت حزب ایران نوین بسیار تعیینکننده ارزیابی مینمود. 21 مصطفی الموتی از رهبران درجه اول حزب ایران نوین که ریاست کنگره بزرگ (سوم) حزب ایران نوین را برعهده داشت به تلویح عظمت و قدرت شکننده حزب ایران نوین را از دلایل ترس شاه و نهایتاً تأسیس حزب رستاخیز برمیشمارد. او به ویژه از این نکته متعجب است که شاه موضوع برگزاری پرشکوه کنگره را با نظر مساعد پذیرفته بود و هیچ علامتی هم وجود نداشت که نشان دهد از وضع موجود ناراضی است. الموتی انحلال یکباره احزاب چندگانه را بسیار تأسفآمیز خواند. او به عنوان رئیس کنگره سوم فرصت نیافته بود پاسخ نامۀ بسیاری از شرکتکنندگان خارجی در کنگره حزب را تهیه و ارسال کند و این حادثه البته خود بهترین پاسخ به نامههای آنان بود که دریافته بودند حزبی با آن همه خدم و حشم و قدرت و عظمت ظاهری «با یک نطق و مصاحبه شخص شاه به کلی از هم پاشید». 22
گروهی دیگر بر این باور بودهاند که ناتوانی حزب ایراننوین از برآورده ساختن آنچه شاه از آن انتظار داشت، از دلایل انحلال احزاب چندگانه و تأسیس حزب رستاخیز بوده است. 23 برخی دیگر ترس شاه از توطئه نفوذ عوامل خارجی در احزاب سابق، فساد گستردۀ حاکم بر حزب ایراننوین، طرح پایان دادن به حکومت حزبی هویدا، نارضایتی کسانی از عوامل حاکمیت که هیچگاه امید دستیابی به قدرت و دولت را نداشتند و نهایتاً قدرت بلامنازع حزب اکثریت ایران نوین را از دلایل انحلال احزاب و تشکیل حزب واحد رستاخیز دانستهاند. 24
به دنبال اعلام تشکیل حزب رستاخیز، تمام ساختمانها، تجهیزات و تشکیلات حزب ایران نوین در سراسر کشور در اختیار حزب جدیدالتأسیس قرار گرفت. همچنین تمام کارمندان و کارکنان حزب ایران نوین هم مستقیماً حقوقبگیر و کارمندان این حزب جدید شدند. 25
ساواک هشدار میداد مبادا مدیریتها و مناصب کلیدی حزب رستاخیز، در اختیار مدیران و اعضای عمدتاً فاسد حزب ایران نوین قرار گیرد. 26
علاوه بر ساواک، علیاصغر امیرانی، مدیر نشریۀ خواندنیها که تحولات سیاسی داخلی را با دقت و علاقه دنبال میکرد، دلسوزانه هشدار میداد:
استفاده از تجارب حزبیِ حزب به حزب شدگان حرفهای که اثر انگشت و رد پای آنها وفاسدکاریشان حتی در صورت جلسات رسمی منعکس میباشد، غلط است و به این میماند که ما از تجارب آدمکشان حرفهای در نجات جان بیگناهان استفاده کنیم. اجازه تظاهر و خودنمایی و بهطور کلی نشو و نما به این قبیل میکروبها که خود داغ باطله بر پیشانی خویش زده و رسوای عام و خاص کردهاند، آن هم بارها، ستمکاری بر سایران است، تا چه رسد به ارجاع کار و سمت و مأموریـت حزبی آن هم حزبی، در مقام و موقعیت حزب رستاخیز، این است آفتی که این بنای در شرف بنیان را از داخل تهدید میکند. [باید] از همین ابتدا و ضمن ساختن پیها به مبارزه با آن پرداخت.27
اسدالله علم به شاه پیشنهاد میکرد از کارگردان شدن رهبران سابق حزب ایران نوین در حزب رستاخیز جلوگیری کند «تا مردم بدانند که وضع سابق تغییر کرده است». 28 اما پاسخ شنید که «خوب ما که نمیتوانیم آنهایی را که تاکنون جان کنده و زحمت کشیدهاند به این جرم از همه چیز محروم کنیم». «اعلیحضرت همایونی» به چنان نخوت و غروری دچار شده بود که نه هشدارهای سازمان امنیت و اطلاعاتش (ساواک) را جدی میگرفت؛ نه تذکرهای دلسورانۀ روزنامهنگاری را که از طرفداران جدی او (امیرانی) بود میخواند؛ و نه به پیشنهادهای وزیر دربار وفادارش (علم) وقعی میگذاشت.
چو تیره شود مرد را روزگار همه آن کند کش نیاید به کار