س از کودتای 28 مرداد 1332ش/19 آگوست 1953م و سرنگونی دولت ملّی و قانونی دکتر محمّد مصدق، محمّدرضا شاه به کشور بازگشت و سرلشگر فضل الله زاهدی به مقام نخست وزیری رسید.
از پیامدهای مهّم کودتا در ایران، انتقال سلطه و نفوذ انگلیس به آمریکا بود؛ البته تنها جابهجایی قدرت نبود، بلکه تغییرات عمدهای در ارکان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی ایران به وجود آمد. آمریکا از این زمان به بعد به قدرتی تعیین کننده در عرصة سیاست خارجی ایران تبدیل شد. شاه با حمایت آمریکا و با سلطه بر تمامی ساختار قدرت به مدّت 25 سال دیگر، مستبدانه به حکومت پرداخت. دولت ایران، در سال 1334ش/1955م، با پیوستن به پیمان بغداد، آشکارا در صفبندیهای نظام دوقطبی، جانب آمریکا را گرفت. اقدام دولت ایران، واکنش شدید دولت شوروی و مخالفتهای صریح و علنی جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر را به همراه داشت. مخالفتها و جنگ سرد رادیویی و تبلیغاتی ایران و شوروی و ایران و مصر، حتی زمانی که پیمان بغداد به پیمان سنتو (سازمان پیمان مرکزی) تغییر نام داد و به آنکارا پایتخت ترکیه منتقل شد، شدّت بیشتری یافت. با کودتای نظامی در عراق توسط عبدالکریم قاسم در سال 1337ش/1958م، پیمان بغداد منحل نشد، بلکه با نام جدید سنتو (سازمان پیمان مرکزی) به فعالیت خود ادامه داد. عضویت ایران در پیمان بغداد، موقعیت و جایگاه ایران را در دوران جنگ سرد به طور آشکار مشخص نمود. زمینههای ایجاد پیمان بغداد چه بود؟ چرا ایران به این پیمان پیوست؟ آثار و نتایج این پیمان بر روند سیاست خارجی ایران چگونه بود؟ این مقاله سعی بر آن دارد که به این پرسشها پاسخ دهد.
زمینههای ایجاد پیمان بغداد
پس از «جنگ جهانی دوم» (24-1318ش/45-1939م) به ویژه در «دوران جنگ سرد»(Cold War Era) در نخستین سالهای دهه 1330ش/1950م، دولت شوروی به تدریج در چهره قدرتی بزرگ نمایان شد؛ از این رو دولت آمریکا برای تثبیت برتری خود در جهان و مقابله با توسعهطلبی ایدئولوژیکی و نظامی شوروی، دست به اقداماتی زد که از جمله آنها میتوان به ایجاد پیمانهای نظامی مانند پیمان ناتو (آتلانتیک شمالی)(1) در 18 فروردین 1328ش/7 آوریل 1949م، و تأیید و تقویت پیمان بغداد(Baghdad Pact) در سال 1334ش/1955م، اشاره کرد (فونتن، 1366، ج2: 180). از نظر «جان فاستر دالس» وزیر امور خارجه دولت«دی وایت. آیزنهاور» (Diwight D.Eisenhower) رئیس جمهور آمریکا، سیاست «سد نفوذ» ترومن- رئیس جمهور قبلی آمریکا- نوعی «سیاست درجا زدن»(Tread Mill Policy) به شمار میرفت. وی تأکید داشت که سیاست زمان ترومن نباید دوباره به کار رود، چراکه این سیاست، دولت آمریکا را آن قدر در یک موقعیت قرار میدهد که از شرایط و کارکرد خود خسته میشود؛ و دیگر انگیزههای لازم را برای مقابله با بحرانهای منطقهای و توطئههای فراگیر در عرصة بینالملل نخواهد داشت (متقی،1376: 55).
دولت آمریکا برای حفظ منافع خود در منطقه ژئواستراتژیک خاورمیانه، همچنین برای جلوگیری از گسترش کمونیسم، درصدد ایجاد کمربندی امنیتی به دور بلوک شرق برآمد (منصوری، 1364: 49؛ زهیری،1379: 190). آمریکا که گردانندة پیمانهای ناتو و سیتو (آسیای جنوب شرقی)(2) محسوب میشد، از پیمان بغداد میخواست به عنوان لولا و جایگاهی میان آن دو پیمان استفاده کند. در حقیقت هدف اصلی آمریکا از ایجاد پیمان بغداد، اتصال پیمان ناتو به سیتو بود. پیمانهای نظامی ناتو و سیتو، بیانگر تلاش بلوک غرب برای پُر کردن مناطق حائل و ایجاد خط دفاعی و کمربند امنیتی در برابر تهدیدات شوروی بود (لنچافسکی،1373: 94). به عبارت دیگر میان دو زنجیره اتحاد نظامی ناتو و سیتو، منطقه خاورمیانه حائل به نظر میرسید که سالها درگیر ناپایداری حکومتها، آشوب و نا آرامی بود؛ و این حلقه خالی در این زنجیره خط تدافعی در برابر تهاجم شوروی میتوانست خطر آفرین باشد و راه نفوذ شوروی و متحدانش را به منطقه خاورمیانه باز کند؛ از این رو آمریکا درصدد ایجاد پیمان بغداد برآمد.
سیاستمداری آمریکایی در باب اهمیت استراتژیک ایران در آن زمان گفته بود: «ایران مانند یک توپی وان حمام است. اگر این توپی را درآورند، دریاچه خزر که دریاچه شوروی است، به خلیج فارس میریزد و در آنجا یک خلاء سیاسی به وجود میآورد و روسها به بنادر آبهای گرم که از زمان پترکبیر همواره خواهانش بودند، دست پیدا میکنند؛ و بدین طریق در فاصله وحشتناکی از 181 میلیارد بشکه نفت خاورمیانه قرار میگیرند» (مک کی،1380: 252). به هر حال آمریکا و انگلیس بیشتر درصدد حفظ منطقة خاورمیانه از خطر کمونیسم بودند. کشورهای منطقه خاورمیانه به اصطلاح خط مشی ضد کمونیستی داشتند و گروههای دست راستی حاکم بر این کشورها در اختیار امپریالیستهای آمریکایی و انگلیسی بودند (گرانتوسکی و دیگران، 1359: 556).
پیمان بغداد از تراوشات فکری «جان فاستر دالس»(John Foster. Dulles) وزیر امور خارجه آیزنهاور و «آنتونی ایدن»(Anthony Eden) وزیر امور خارجه انگلیس بود. در ابتدا قرار بود شامل تعدادی از کشورهای عربی از جمله مصر شود که با مخالفت مصریها روبرو گردید. چون آنها بیشتر از آنکه به فکر دفاع در برابر تهدیدات شوروی باشند، به آزادی خود از قید و بند انگلیسیها میاندیشیدند (آرشیو اسناد ملّی، 1334ش، محل در آرشیو 751 و 4 آ پ 1).
پیمان بغداد ابتدا میان عراق و ترکیه امضا شد تا امنیت خاورمیانه به نفع دولتهای آمریکا و انگلیس تضمین شود و در آغاز به نام «پیمان همکاری متقابل» میان «نوری سعید» نخست وزیر عراق و «عدنان مِندرس»(Adnan Menderes) نخست وزیر ترکیه در 5 اسفند 1332ش/24 فوریه 1955م، در هشت ماده و یک مقدمه و دو نامه تفسیری برای مدّت پنج سال با حمایت و پشتیبانی آمریکا و انگلیس به امضا رسید (مدنی،1369،ج1: 573. علی بابائی، 1375: 129- 128). در ماده 5 آن آمده بود که این پیمان برای قبول عضویت کشورهای عضو جامعه عرب یا هر کشور دیگری که به صورت جدّی در امر صلح و امنیت خاورمیانه علاقهمند باشد و از طرف هر دو کشور امضا کننده-ترکیه و عراق- به رسمیت شناخته شود، آمادگی دارد. در همین راستا دولتهای انگلیس، پاکستان و ایران به این پیمان پیوستند و چون در بغداد آخرین مراحل برنامهریزی و تصمیمگیریها و امضای پیمان مشترک نظامی- سیاسی انجام گرفت، لذا به نام پیمان بغداد معروف گشت (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 1370، ج1: 533. منصوری، 1364: 49).
دولت آمریکا که از گردانندگان پشت پرده و تأمین کنندة بخش عمده ای از هزینههای نظامی پیمان بغداد بود، به چند دلیل به پیمان مزبور ملحق نگشت. یکی به دلیل اینکه از رویارویی علنی با دولت شوروی و شدّت یافتن مخالفتهای برخی کشورهای عربی به ویژه مصر، اردن و سوریه، پرهیز میکرد. به عبارت دیگر، آمریکا نمیخواست دوستی اعراب را از دست بدهد و مصر را از خود برنجاند و در یک جنگ تبلیغاتی جدّیتر، رو در روی دولت شوروی و کشورهای هم پیمان آن قرار بگیرد. دوستی و نزدیکی با کشورهای بزرگ غیر متعهد، به ویژه هند، مصر و اندونزی و با رهبرانی چون جواهر لعل نهرو، مارشال تیتو و جمال عبدالناصر و نظایر آنها، در آن زمان جزو ملاحظات سیاست خارجی آمریکا بود. دلیل دیگر یان که، در آن زمان هنوز منطقه خاورمیانه تحت نفوذ اختصاصی انگلیس بود. دولت آمریکا بیشتر تمایل داشت که به عنوان عضو ناظر با کشورهای عضو پیمان بغداد همکاری کند؛ و بر فعالیتهای کمیسیون نظامی و اقتصادی آن نظارت داشته باشد (مدنی، 1369، ج1: 573). ساختار رسمی پیمان بغداد عبارت بود از یک شورای وزیران منعقد در بغداد و چندین کمیته و دبیرخانه. از جمله کمیتههای مهّم آن: کمیتة نظامی و کمیتة مبارزه علیه خرابکاری- ضد اخلالگری- بود. در کمیتة نظامی، فرماندهان کل نظامی یا رؤسای ستاد ارتش کشورهای عضو پیمان بغداد شرکت داشتند و برنامههای نظامی را بررسی و خط مشی نظامی پیمان را تعیین میکردند. از دیگر کمیتهها: کمیتة ویژه برای برنامهریزی و همکاری اقتصادی و کمیته ارتباطات بود. آمریکا اگرچه عضو رسمی پیمان بغداد نبود، اما به کمیتههای اقتصادی و کمیته ضد اخلالگری پیوست و با کمیتة نظامی، ارتباط دائمی برقرار کرد و با اعطای کمک و آموزشهای نظامی به اعضای منطقهای پیمان، به صورت غیر مستقیم از پیمان بغداد، حمایت و پشتیبانی کرد (گازیوروسکی، 1371: 209. دکتر اقبال به روایت اسناد ساواک، 1379: 29).
هدف نهایی پیمان بغداد از نظر طراحان این پیمان، حفظ ذخایر و منابع نفتی خاورمیانه در مقابل نفوذ و رخنة دولت شوروی بود، نه دفاع از سرزمین ایران؛ و بهترین خط دفاعی هم از نظر آنها کوههای زاگرس بود، نه البرز. حتی مقامات بلند پایة کشور درک کرده بودند که پیمان بغداد یک پیمان واقعی که حافظ منافع و مصلحت ملّت ایران باشد، نیست؛ بلکه سازمانی است با اهداف سیاسی خاص که قسمتی از بودجة آن را دولت ایران باید بپردازد (سنجر،1370: 185و181). پیمان بغداد در عمل ضامن استقلال و تمامیت ارضی ایران نبود و همه ساله مبالغ گزافی صرف هزینه عضویت در چنین پیمانی میشد.
اهدف دولت ایران از پیوستن به پیمان بغداد
با سقوط کابینة سپهبد زاهدی در 16 فروردین 1334ش/5 آوریل 1334ش، حسین علاء در روز 17 فروردین 1334ش/6 آوریل 1955م، روی کار آمد و تا 15 فروردین 1336ش/5 آوریل 1957م، در سِمت نخستوزیری باقی ماند. وزیران امور خارجة کابینة حسین علاء، عبدالله انتظام و دکتر علیقلی اردلان بودند.
اولین بار در زمان نخستوزیری حسین علاء، قرار شد ایران وارد پیمان بغداد شود. حمایت محمّدرضا شاه از پیمان و پیوستن به آن از جمله برنامههایی بود که در عرصة سیاست خارجی خویش دنبال میکرد. از نظر شاه، پیمان بغداد با اینکه دارای جاذبة قرارداد سعدآباد زمان پدرش رضا شاه بود، اما با آن قرارداد تفاوتهای ویژهای داشت. از جمله اینکه پیمان بغداد علاوه بر شرکت دولت انگلیس در آن، بر حمایت و پشتیبانی دولت آمریکا استوار شده بود (آوری، 1371، ج3: 138). از نظر محمّدرضا شاه، پیوستن به پیمان بغداد بسیار اهمیّت داشت، چرا که کشور را در عرصة بینالملل استوار میساخت و اعتبارش را از طریق منابع مالی جهان غرب افزایش میداد (دوویلیه، 1382: 490). از سال 31-1320ش/52-1941م، در نخستین سالهای حکومت محمّدرضا شاه، ایران نوعی سیاست بیطرفی و پرهیز از اتحاد را دنبال مینمود. البته زمینههای چنین سیاستی هم وجود داشت. اشغال ایران توسط متفقین در زمان جنگ جهانی دوم و حمایت و پشتیبانی از جمهوریهای جداییطلب در کردستان و آذربایجان، همراه سلطة بریتانیا در امور نفتی، ایران را به سوی اتخاذ نوعی سیاست «موازنه ی منفی» سوق داد که مبتنی بر مخالفت با دولتهای شوروی و انگلیس که زیانبار بودن آن کشورها برای حاکمیت ایران در جنگ جهانی دوم به اثبات رسیده بود (Chubin & Zabih,1974:2- 4
محمّدرضا شاه در توجیه الحاق ایران به پیمان بغداد، همواره روی موقعیت استراتژیک ایران در منطقة خاورمیانه تأکید مینمود؛ و اظهار میداشت: موقعیت مهّم و حساس ایران سبب نادیده گرفتن «سیاست بی طرفی» ایران و در نهایت اشغال کشور از سوی متفقین در طول دو جنگ جهانی اول و دوم شد. شاه هدف از پیوستن ایران به این پیمان را از بُعد داخلی حفظ استقلال و تمامیت ارضی، بالا بردن سطح زندگی، افزایش رفاه مردم و اصلاح وضع زندگی اجتماعی و از بعد خارجی و در عرصة بینالملل، تأمین آرامش و صلح منطقة خاورمیانه، توسعه، عمران و آبادانی این منطقه برشمرد (نشریه وزارت امور خارجه، 1335: 21 و 15).
ایران با پیوستن پیمان بغداد، همراهی و همپیمانی با بلوک غرب را پذیرفت. اولین نشانة جدید همبستگی نظامی میان ایران و آمریکا را باید در پیمان بغداد جستجو نمود (ازغندی،1379: 270). از نظر محمّدرضا شاه، امنیت ملّی از امنیت داخلی جدا نبود و امنیت داخلی با امنیت نظام پادشاهی و خاندان سلطنتی به هم پیوسته بود. تهدید بالقوه و بالفعل خارجی علیه امنیت ملّی ایران، دولت شوروی بود. مهمترین تهدید کنندة داخلی، اخلالگریهای کمونیستها ضد امنیت ایران و از بُعد خارجی دولت شوروی به شمار میرفت. بنابراین از نظر شاه، اساسیترین و مهمترین وسیلة برخورد و مقابله با این تهدید- چه داخلی و چه خارجی- پیوستن به پیمان بغداد و بهرهمندی از توان یک قدرت برتر خارجی یعنی آمریکا بود (پهلویها، 1388: 64). دولتهای انگلیس و آمریکا گمان میکردند که با امضای پیمان بغداد یک پیروزی بزرگ سیاسی به دست آورده اند که مکمّل پیروزی آنان در ساقط کردن حکومت مصدق است، اما در واقع این پیمان به جای تأمین امنیت خاورمیانه، جنگ سرد را در منطقه ی ژئواستراتژیک خاورمیانه گسترش داد و آن را به کانون جنگ سرد تبدیل کرد (علیزاده، 1384: 80). به هر حال محمّدرضا شاه، به میل خود و نه به زور و اجبار به پیمان نظامی بغداد پیوست و به این ترتیب «سیاست بی طرفی» را طرد نمود.
بیهودگی این گونه پیمانهای دفاعی منطقه ای، به خصوص در برابر کشور نیرومند و وسیعی چون شوروی حتی قبل از انعقاد این پیمانها مشخص بود. اگر زمامداران این کشورها اندکی بصیرت از خود نشان میدادند هرگز کشور و ملّت خود را درگیر جنگ سرد در منطقه نمیکردند. تنها دستاوردهای کشورهای جهان سوم از عضویت در این پیمانها، کمکهای به ظاهر مالی، فنی یا تجهیزات جنگی بود که از دنیای غرب می رسید (شهیدزاده، 1378: 224). البته این کمکها به تدریج نوعی وابستگی به وجود آورد؛ و فرصت دخالت بیگانگان را به بهانههای گوناگون در عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فراهم کرد. به این ترتیب پیمان بغداد به ظاهر قراردادی نظامی و تدافعی جلوه داده شد، اما در حقیقت خصلت اصلی آن تأمین منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا و انگلیس در منطقه خاورمیانه بود.
دیدگاه مخالفان و موافقان نسبت به پیوستن ایران به پیمان بغداد
پیوستن ایران به پیمان بغداد، موافقتها و مخالفتهایی چه قبل از الحاق و چه بعد از آن به همراه داشت. شوروی و مصر از جمله کشورهایی بودند که موافق اقدام دولت ایران نبودند. عبدالله انتظام وزیر امور خارجة کابینه علاء، مردم و برخی از نمایندگان مجلس شورای ملّی هم مخالفت میکردند. از سوی دیگر علی امینی وزیر دادگستری کابینه علاء، حسین علاء (نخست وزیر) و دکتر علیقلی اردلان موافق اقدام محمّدرضا شاه بودند.
عبدالله انتظام وزیر امور خارجه ی دولت علاء از «سیاست بی طرفی» میان دو بلوک به ویژه در زمان جنگ سرد طرفداری میکرد و تا روزی که وزیر امور خارجه کابینه علاء بود، زیر بار امضای این پیمان نرفت. انتظام، استدلال می کرد که با انعقاد پیمان بغداد، همسایة شمالی یعنی شوروی را بر ضد خود تحریک میکنیم (میرفندرسکی،1382: 81). به این ترتیب شاه او را برای مأموریتی به مراکش فرستاد تا او را از خود دور کرده باشد و بتواند با انتخاب وزیر خارجة جدید- دکتر علیقلی اردلان- به هدف خود دست پیدا کند. دکتر اردلان، زمانی که به جای انتظام، به وزارت امور خارجه منصوب شد، موافقت خود را در الحاق دولت ایران به پیمان بغداد اعلام نمود و پیمان بغداد را امضا کرد. دکتر اردلان معتقد بود که دولت ایران با الحاق ایران به پیمان بغداد کمکی به استقرار صلح و آرامش در منطقة خاورمیانه میکند. وی همواره به فلسفة پیدایش پیمان بغداد تأکید داشت که به منظور دفاع و برقراری صلح و تأمین امنیت منطقة خاورمیانه به وجود آمده است. وی اعتقاد داشت، در آیندهای نزدیک، دولت آمریکا رسماً به این پیمان خواهد پیوست (نشریه وزارت امور خارجه، 1335: 3-1). دکتر علی امینی وزیر دادگستری در کابینه حسین علاء در بیان توجیه این مسئله در مجلس گفت: «ما سیاست بیطرفی را با تسلیم و سستی در کنار عهدنامة ترکمانچای دفن میکنیم. با تصویب الحاق ایران به پیمان بغداد، صفحة اول تاریخ ایران نوین را باز میکنیم» (زندفرد، 1383: 62). علاء، این گونه استدلال مینمود که صلح و امنیت جهانی و صلح و امنیت منطقة خاورمیانه، همواره مورد توجّه دولت ایران بوده است و دولت ایران نمیتواند نسبت به این موضوع بیعلاقه باشد (روزنامه اطلاعات، 30 مهر1334: 10 و 1).
عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملّی مخالف الحاق ایران به پیمان بغداد بودند و پیمان نظامی بغداد را، سبب فقر و بدبختی در کشور میدانستند؛ و معتقد بودند به جای اینکه بودجة مملکت صرف امور نظامی و تسلیحات شود، صرف ارتقای سطح فرهنگی و بهبود سطح زندگی و رفاه مردم شود. آنها خواستار لغو پیمان بغداد شدند (آرشیو اسناد مجلس شورای اسلامی،1334: شماره سند 4631،ر.ک. پیوست). مردم هم با ابراز نارضایتی و اعتراضات داخلی همراه آیت الله کاشانی و گروه فدائیان اسلام که اعلامیة تندی علیه دولت صادر کرده بود، از دیگر مخالفان الحاق ایران به پیمان بغداد بودند (منصوری، 1364: 50)؛ و حتی زمانی که علاء، برای شرکت در اجلاس وزیران راهی بغداد شد، مورد سوء قصد قرار گرفت که حاکی از نارضایتیهای داخلی بود.
ایران در روز 30 مهر 1334ش/11 اکتبر 1955م، به پیمان بغداد پیوست. علاء، ماده واحده را به مجلس سنا برد. کمیسیون مجلس سنا ماده واحده پیشنهادی دولت را در 23 مهرماه/15 اکتبر همان سال تصویب کرد. در 26 مهرماه/18 اکتبر، نمایندگان مجلس سنا با 39 رأی موافق در برابر چهار رأی مخالف، الحاق ایران به پیمان بغداد را تصویب کردند و چهار روز بعد مصوّبة مجلس سنا در 30 مهر/22 اکتبر به اتفاق آراء به تصویب رسید (روزنامه اطلاعات،30 مهر1334: 10 و 1). روز 3 آبان/25 اکتبر به امضای محمّدرضا شاه رسید، 6 آبان/28 اکتبر برای اجرا به دولت ابلاغ شد و 10 آبان/1نوامبر، اسناد الحاق ایران به پیمان مزبور را به ستاد آن که در بغداد مستقر بود، ارسال نمودند. حسین علاء، در 25 آبان 1334ش/16 نوامبر 1955م، که در مجلس ترحیم سید مصطفی کاشانی- نماینده مجلس و فرزند آیت الله کاشانی ـ در مسجد شاه تهران (امام خمینی کنونی) شرکت کرده بود، هدف گلوله قرار گرفت که به وی برخورد نکرد. گلوله دوم نیز در هفت تیر عمل نکرد و ضارب که «مظفرعلی ذوالقدر» از گروه فداییان اسلام بود با هفت تیر به صورت علاء ضربه زد. محافظین علاء را نجات دادند، ولی سر وی زخمی شد (مشفق کاظمی، 1352،ج2: 328). فریاد مظفرعلی ذوالقدر در شبستان مسجد، پژواک نفرت عمومی مردم از اقدام دولت در الحاق به پیمان بغداد بود. سوء قصد به نخست وزیر وقت ولو نافرجام، از نارضایتی و اعتراض داخلی حکایت میکرد. سرانجام علاء- نخست وزیر وقت- با سر باندپیچی شده که نشانِ اعتراض مردم به عضویت ایران در پیمان بغداد بود، برای شرکت در کنفرانس بغداد راهی عراق شد.
عکس العمل دولت شوروی نسبت به عضویت ایران در پیمان بغداد
پس از اعلام عضویت ایران در پیمان بغداد در 18 مهرماه 1334ش/10 اکتبر 1955م، از یک سو وزارت امور خارجه آمریکا، در اعلامیهای که منتشر کرد از اقدام دولت ایران نسبت به پیوستن به پیمان بغداد قدردانی نمود (روزنامه اطلاعات، پنجشنبه 20مهر1334: 8). از سوی دیگر، دولت شوروی، به عضویت ایران در این پیمان اعتراض کرد. یکی از ابزارهای همیشگی مسکو به منظور تضعیف حکومت محمّدرضا شاه، تبلیغات بود و از این روش برای نفوذ هرچه بیشتر در ایران بهره می برد.
اولین یادداشت اعتراض آمیز در 19 مهر 1334ش/10 اکتبر 1995م، و دومین یادداشت در 4 آذر و سومین یادداشت در 14 بهمن 1334ش/3 فوریه 1955م، به دولت ایران داده شد، و حاکی از این بود که دولت شوروی توضیحات ایران را در زمینه ی الحاق ایران به پیمان بغداد قانع کننده نمی داند.
در اعلامیهای که وزارت امور خارجة دولت شوروی، ضد پیمان بغداد و پیوستن ایران به آن صادر کرده بود؛ به اوضاع خاورمیانه و تلاش آمریکا و انگلیس برای کشاندن کشورهای این منطقه به دستهبندیهای مختلف نظامی و افشای ماهیت استعماری این گونه پیمانها اشاره شده بود، علاوه بر آن توضیحی دربارة سیاست خارجی دولت شوروی وجود داشت که اعلام شده بود دولت شوروی همواره خواهان صلح میان ملّتها است و به موضوعاتی از قبیل: عدم مداخله در امور داخلی ملّتها، احترام به حقّ حاکمیت، استقلال و تمامیت ارضی سرزمین آنها، برقراری صلح، کاهش تشنجات بینالمللی و قطع مسابقه تسلیحاتی و تحریم سلاحهای اتمی و هیدروژنی پایبند می باشد. دولت شوروی اعلام کرد، نمیتواند در برابر اوضاعی که در خاورنزدیک و خاورمیانه پیش آمده است، سکوت کند و در مقابل برپایی پایگاههای نظامی بلوک غرب در کشورهای خاورنزدیک و خاورمیانه بیاعتنا باشد.
روز چهارشنبه 19مهرماه 1334ش/11 اکتبر 1955م، «ویاچسلاو مولوتف»(Vyatcheslav Molotov) وزیر امور خارجه وقت دولت شوروی تذکاریهای به کاردار ایران «ابوالقاسم اعتصامی»، در مسکو تسلیم کرد و در آن اظهار داشته بود که «دولت شاهنشاهی ایران تصمیم به الحاق به اتحاد نظامی ترکیه ـ عراق و پاکستان ـ معروف به پیمان بغداد ـ نموده که در آن دولت انگلیس هم شرکت دارد. دولت شوروی دربارة این موضوع، اطلاعی از دولت ایران دریافت نکرده است، ولی نسبت به این اخبار نمیتواند بیتفاوت باشد» (روزنامه اطلاعات،23 مهر 1334: 1).
دولت شوروی در اعلامیة 20 مهرماه 1334ش/12 اکتبر 1995م، پیمان بغداد را «پیمانی تجاوزگرانه» بیان کرد و آن را نوعی گروه بندی نظامی در خاورنزدیک و خاورمیانه دانست که در دست گروههای متجاوز است و این پیمان به تحکیم صلح و امنیت بین الملل زیان میرساند و یادآوری کرد که ورود ایران به این پیمان با مناسبات حُسن همجواری ایران و شوروی مغایرت دارد. دولت شوروی هدف از این گروهبندی را، محکم کردن قید و بندهای استعماری در این کشورها دانست (ایوانف،1356: 188-187. گرانتوسکی و دیگران، 1359: 557).
پس از فرستادن این یادداشت، روزنامههای شوروی، مقالههای متعددی ضد ایران منتشر کردند و رادیو مسکو نیز در بخش فارسی، شروع به انتقاد از دولت ایران کرد (مسعود انصاری،1353، ج5: 60). دولت ایران در 23 مهر/15 اکتبر، به اعتراضهای دولت شوروی پاسخ داد و متن پاسخها را در جراید روز انتشار داد که: الحاق به پیمان همکاری متقابل منعقده میان عراق و ترکیه جز تحکیم مبانی صلح و امنیت در خاورمیانه که متضمن استقرار صلح بین الملل است، هدف دیگری ندارد و این اقدام کاملاً طبیعی و پیمانی است بر اساس منشور ملل متحد و با اعمال حق حاکمیت هر دولتی در اتخاذ روشی که برای دفاع خود مصلحت میداند میان چند دولت عضو سازمان ملل متحد منعقد شده و منظور از آن حفظ صلح و دفاع مشروع است و به دوستی و حُسن همجواری با دولت شوروی خللی وارد نمیسازد؛ و مغایرتی با مفاد قراردادهای موجود میان دو دولت ندارد (نشریه وزارت امور خارجه، دوره سوم، ش1، 1344: 16). بنابراین دولت ایران، پیوستن به پیمان بغداد را دفاع از حق حاکمیت خود تلقی نمود و آن را در چارچوب مقررات بینالمللی و موافق منشور ملل متحد دانست.
محمّدرضا شاه برای برطرف کردن تیرگی روابط ایران و شوروی، عبدالحسین مسعود انصاری، سیاستمدار آشنا به زبان و فرهنگ روسی را به مقام سفارت ایران در مسکو انتخاب نمود. انصاری در آذرماه 1334ش/ دسامبر 1955م، رهسپار مسکو شد (مسعود انصاری، 1353، ج5: 60) و بیدرنگ در 29 آذرماه/21 دسامبر، همان سال به دیدار «مولوتف» وزیر امور خارجة شوروی رفت. در این دیدار مولوتف، انصاری را به سردی پذیرفت و با لحن گلایهآمیزی سبب ورود ایران به پیمان بغداد را جویا شد و اینکه چرا دولت ایران به دوستی خود با دولت شوروی ارج ننهاده است و اگر این پیمان آن چنان که میگویند یک پیمان منطقهای است، چرا انگلستان به آن پیوسته است و چرا نمایندة دولت آمریکا به عنوان ناظر در جلسات آن شرکت میکند (طاهراحمدی، 1385: 37). علّت درگیری و خشم مقامات شوروی از پیوستن ایران به پیمان بغداد، در دومین یادداشت رسمی وزارت خارجة شوروی به سفارت ایران در مسکو به خوبی مشاهده میشد که در4 آذرماه 1334ش/25 نوامبر 1955م، به کاردار سفارت ایران در مسکو تسلیم شد؛ در آن آمده بود: ورود ایران به پیمان بغداد علیه شوروی بوده و به منظور تهاجم و تجاوز به مرزهای شوروی صورت گرفته است.
مقامات شوروی نگران امنیت مرزهای جنوبی خود بودند. آنها اعتقاد داشتند با ورود ایران به پیمان بغداد، فعالیت آمریکا در ایران بیشتر میشود و تعداد زیادی از کارشناسان و نظامیان آمریکایی به ایران خواهند آمد و فعالیتهای دامنهداری را ضد شوروی انجام میدهند. مقامات شوروی در گفتگو با انصاری تأکید میکردند، وقتی میبینیم دولت ایران با دشمنان شوروی هم پیمان میشود، دیگر نمیتوانیم به حُسن نیت آن دولت اعتماد کنیم و به دوستی ایران و شوروی مطمئن گردیم (مسعود انصاری، 1353، ج5: 65-64). مسعود انصاری سفیر ایران در مسکو، در پاسخ به اظهارات مقامات شوروی، تلاش زیادی نمود که آن دولت را متقاعد کند که پیمان بغداد فقط یک پیمان دفاعی است.
الحاق ایران به آن پیمان، تهدیدی ضد امنیت شوروی نیست. وی دو روز پس از دیدار با «مولوتف» در 2آذر/23 دسامبر، برای تقدیم استوارنامة خود به حضور «مارشال واراشیلف» صدر هیئت رئیسة شورای عالی شوروی رسید و در سخنانی کوتاه تأکید کرد تمامی کوشش خود را برای توسعة هرچه بیشتر روابط دوستانة کشور خویش با شوروی به کار خواهد برد. سفیر ایران با «نیکلائی پگوف»(Nicolai Pegov) کارمند عالی رتبة وزارت خارجه شوروی که بعدها به مقام سفارت در تهران ارتقا یافت، به گفتگو پرداخت و اظهار داشت: دولت ایران، صمیمانه مایل به تحکیم مناسبات دوستانة خود با دولت شوروی است و من مأمورم به دولت شوروی اطمینان دهم که عضویت ایران در پیمان بغداد، کوچکترین مانعی در بسط و توسعة مناسبات دوستانة دو کشور ایجاد نمیکند، زیرا این پیمان، به قصد تعرض به هیچ دولتی تشکیل نشده و صرفاً یک پیمان دفاعی است.
سفیر ایران، آن گاه اعلام نمود: هر کشوری حق دارد در صورت تعرض به خاک خویش، به دفاع از خود برخیزد؛ از این رو کشورهای سوسیالیستی، پیمان ورشو(3) را منعقد کردهاند؛ به همین جهت بر کشورهای عضو پیمان بغداد ایرادی نیست. بنابراین به جای خصومتورزی، لازم است به یکدیگر اعتماد کنیم و از در صلح وارد شویم و روابط خود را بر پایة احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، بنیان نهیم و به همکاری با هم پرداخته و برای تحکیم مبانی صلح در دنیا، بکوشیم (طاهراحمدی، 1385: 37). «واراشیلف» گفت آرزوی ما این است که با همسایة جنوبی خود یعنی ایران، که با آن 2500 کیلومتر(1200 مایل) مرز مشترک داریم، بهترین مناسبات دوستانه را برقرار سازیم و امیدوار باشیم هیچ گاه کدورتی بین ما به وجود نخواهد آمد (مسعود انصاری، 1353، ج5: 68-67).
علّت اعتراض و نگرانی دولت شوروی از پیمان بغداد به خاطر این بود که امضاءکنندگان پیمان مزبور در همسایگی شوروی قرار داشتند. چون هنوز موشکهای قاره پیما به وجود نیامده بود، ایجاد پایگاههایی برای هواپیماهای آمریکایی و فرستندههای رادیویی برای تبلیغات ضد شوروی و امکانات وسیع برای فعالیت عوامل و جاسوسان آمریکایی و انگلیسی در میان مسلمانان مناطق جنوبی شوروی از اهمیت زیادی برخوردار بود (هوشنگ مهدوی، 1368: 127).
لبة تیز حملههای تبلیغاتی دولت شوروی، متوجّه ایران و ترکیه بود. دولت شوروی به دنبال عضویت ایران در پیمان بغداد، برنامة سفر هفت تن از موسیقیدانان روسی را به ایران لغو و از تحویل گرفتن برنج صادراتی ایران بر اساس قرارداد رسمی تجاری منعقده میان ایران و شوروی، خودداری نمود (آوری، 1371، ج3: 62-61) «نیکیتا خروشچف»(Nicita Khrouchtchev) دبیر کل حزب کمونیست و نخست وزیر شوروی به صراحت بیان کرده بود که پیمان بغداد پیمانی علیه دولت شوروی است، اما دولت شوروی صبر میکند تا این پیمان خودش مانند کف صابون بترکد (مدنی، 1361، ج1: 333). به هر حال دولت شوروی این پیمان را نوعی وسیله تجاوز و تعرض معرفی کرد و نمیخواست ایران به این پیمان ملحق نشود اعتراض کرد. در هر صورت با وجود اعتراضهای دولت شوروی و نارضایتیهای عمومی در سطح کشور سرانجام این پیمان به تصویب مجلس سنا و شورای ملّی رسید.
عکس العمل جمال عبدالناصر از الحاق ایران به پیمان بغداد
پیوستن ایران به پیمان بغداد، آغاز دشمنی مصر و در رأس آن جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر با ایران بود. ایران با امضای پیمان بغداد، سوءظن جمال عبدالناصر را به یقین تبدیل نمود. ناصر این پیمان را توطئهای طراحی شده از سوی بلوک غرب برای جلوگیری از اندیشة ناصریسم و ایدئولوژی ناصر اعلام نمود (گلجان،1384: 63). جمال عبدالناصر این پیمان را نه تنها ضد شوروی، بلکه ضد وحدت عرب که خود داعیهدار آن بود تلقی کرد، چراکه به گمان او، عراق به جای همسویی با مصر در وحدت بخشیدن به جهان عرب، ضد استعمار انگلیس، در کنار استعمارگر ایستاده است. ناصر به درستی دریافته بود که شاه با حمایت آمریکا و انگلیس در حال تحکیم پایههای قدرت خود پس از کودتای نظامی علیه مصدق است و انگلیس درصدد است، جایگاه سابق خود را در منطقة خاورمیانه باز یابد؛ از این رو جمال عبدالناصر اعتقاد داشت که پیمان بغداد کفه ی ترازو را اول: به نفع انگلیس و آمریکا علیه شوروی در دوران جنگ سرد، دوم: به نفع شاه علیه مصدق، سوم: به نفع عراق محافظه کار با محوریت بغداد علیه وحدت جهان عرب با محوریت قاهره که آرمان ناصر بود و چهارم به نفع اسرائیل به علّت روابط گرمی که با ایران و ترکیه علیه اعراب داشت، تغییر خواهد داد. جمال عبدالناصر، پیمان بغداد را توطئه ای صهیونیستی توصیف نمود و به مخالفت شدید با آن پرداخت (علیزاده، 1384: 81-80). پیمان بغداد، پس از سه سال و نیم از زمان تأسیس، با کودتای23 تیرماه 1337ش/14 جولای 1958م، در عراق که به تغییر نظام سلطنتی به حکومت جمهوری منجر شد، عملاً منحل گردید؛ ولی آثار مخرب آن بر روابط تیرة شاه و عبدالناصر همچنان باقی ماند. در کوران مخالفتهای ناصر با پیمان بغداد، الحاق ایران به عنوان آخرین کشوری که پس از هفت ماه به عضویت پیمان درآمد، دامنة اختلافات شاه و ناصر را تا آنجا افزایش داد که به قول «حسنین هیکل» روزنامه نگار معروف مصری «خاکستری را که مدّت هزار و چهارصد سال روی دشمنی دیرینة ایرانیان و اعراب نشسته بود، به یکباره کنار زد» (علیزاده، 1384: 81).
کودتای نظامی در عراق
هنوز مدّت پنج سال پیش بینی شده در پیمان بغداد- ماده7- فرا نرسیده بود که اوضاع سیاسی در عراق دگرگون شد. در کشور عراق نارضایتی مردم از رژیم مستبد و خودکامه و عضویت آن کشور در پیمان بغداد روز به روز شدّت مییافت. نفوذ و دخالتهای دولت انگلیس در امور داخلی عراق از یک سو و وابستگی دربار و مقامات سیاسی عراق به دولت انگلیس از سوی دیگر، بر نارضایتی مردم عراق افزوده بود. خشم و نارضایتی مردم، زمانی شدّت یافت که فعالیت رادیو «صوت العرب» مصر در زمان ریاست جمهوری جمال عبدالناصر بیشتر شد. جمال عبدالناصر، همواره اعراب را به قطع نفوذ بیگانگان از کشورهای خویش و به دست آوردن استقلال کشورهایشان تشویق میکرد.
سرانجام گروهی موسوم به «افسران آزاد» به فرماندهی ژنرال عبدالکریم قاسم فرماندة نیروهای مسلّح عراق، در شب 23 تیرماه 1337ش/14جولای 1958م، با نیروهای نظامی خود وارد بغداد شدند و مراکز حساس مانند وزارت دفاع و از جمله ایستگاه رادیو را به تصرف خود درآوردند، سپس به کاخ سلطنتی حمله کردند. به این ترتیب تمام افراد خاندان سلطنتی از جمله ملک فیصل دوم پادشاه و امیر عبدالاله نایب السلطنه دستگیر و اعدام شدند. به این ترتیب سلسلة هاشمی عراق را سرنگون کردند و حکومت مشروطة سلطنتی به جمهوری تبدیل شد و عبدالکریم قاسم، به سمت ریاست دولت عراق منصوب گردید (پارسادوست، 1385: 134). به این ترتیب، به جای سیاست متمایل به غرب، مشی ملیگرایانه و گاه غربستیزانه در پیش گرفته شد. دولت ایران در 8 مردادماه 1337ش/30 جولای 1958م، رژیم جدید عراق را به رسمیت شناخت. مردم عراق هم که از سلطة بیگانگان و وابستگان حکومتی کشورشان به انگلیس ناراضی بودند، از عبدالکریم قاسم استقبال کردند.
آثار و نتایج کودتای نظامی عراق
از جمله آثار کودتای نظامی عبدالکریم قاسم در عراق در سال 1337ش/1958م، در درجة اول خروج دولت عراق از پیمان بغداد، انتقال مرکزیت آن از بغداد به آنکارا پایتخت ترکیه و در نهایت تغییر نام پیمان بغداد به سازمان پیمان مرکزی «سنتو»[3] بود. دولت ایران همراه ترکیه، پاکستان، انگلیس و آمریکا بدون عضویت دولت عراق در این پیمان شرکت کرد. پیمان جدید سنتو، پیمانی برای دفاع متقابل بر ضد تجاوز کمونیسم بود. آمریکا باز هم به عضویت کامل در این پیمان درنیامد، اما در چندین کمیتة این پیمان، نمایندگی داشت (Wilber, 1976:250). کودتای نظامی در عراق همزمان با دومین سال نخستوزیری دکتر اقبال در ایران بود و تحوّلات ناشی از آن بر روند سیاست خارجی ایران تأثیرات بسیاری بر جای نهاد. به گونهای که میتوان گفت طی سالهای 1332تا 1337ش/57-1953م، هیچ حادثهای به اندازةکودتای عراق بر روند سیاست خارجی ایران تأثیر قابل ملاحظه نداشته است(1975:280-281،.(Ramazani مهمترین اثر و نتیجة این کودتا بر روند سیاست خارجی ایران، رابطه و نزدیکی هرچه بیشتر دولت ایران به سوی بلوک غرب و به ویژه دولت آمریکا بود که بعدها با امضای قرارداد نظامی دوجانبه میان دو دولت، نمود عملی پیدا کرد.
قتل عام اعضای خاندان سلطنتی عراق مانند کابوسی بر فکر و روح محمّدرضا شاه سنگینی میکرد و از این زمان به بعد علاوه بر دولت شوروی، عراق را هم خطری جدّی ضد خود میدانست، زیرا رژیم جدید عراق متمایل به شوروی بود و در صورت حمایت جدّی شوروی از رژیم جدید عراق، خطری بالقوه برای ایران به شمار میرفت. نگرانی و ترس شدید محمّدرضا شاه دربارة احتمال اتحاد عراق و شوروی، بیمورد نبود. دولت شوروی از یک سو، درصدد بهرهبرداری از تحوّلات عراق برآمد و سرازیر شدن سیل اسلحه و مهمّات از شوروی به عراق، قدرت نظامی عراق را در مدتی کوتاه به دو برابر افزایش داد (روبین،1363: 90). این وقایع موجب تکان دادن دیپلماسی آمریکا در منطقه خاورمیانه شد؛ همچنین فشار محمّدرضا شاه و دیگر اعضای پیمان بغداد که از این پس سازمان پیمان مرکزی (سنتو) خوانده میشد، به منظور پیوستن کامل آمریکا به این پیمان افزایش یافت. این کشورها از دولت آمریکا خواستند که با پیوستن به پیمان سنتو امنیت آنها را تضمین نماید. ترس شدیدی که به دنبال کودتای عراق عارض کشورهای آسیایی عضو پیمان بغداد (سنتو) شده بود، باعث گردید که آنها خواستار تشکیل شورای فوق العادهای از وزیران شوند. شورای وزیران پیمان سنتو در 5 مرداد 1337ش/27 جولای 1958م، در لندن تشکیل گردید (بداقی، 1387: 97). به هر حال کودتای نظامی در عراق نشان داد رژیمهایی که مورد حمایت آمریکا، انگلیس و قدرتهای دیگر باشند و از حمایت مردم و ملت خود محروم باشند میتوانند ساقط شوند، اما با این حال محمّدرضا شاه هم از این واقعه درس نگرفت و بیشتر به دولت آمریکا نزدیک شد.
بعد از کودتای نظامی عراق، ایران به سوی آمریکا، اسرائیل و دولت عراق به سوی دولت شوروی کشیده شدند. سیاست دولت شوروی این بود که حکومت عبدالکریم قاسم بتواند بر تمام جزایر عربی و شیخ نشینهای حوزة خلیج فارس مسلّط شود و عملاً اختیار خلیجفارس را در دست بگیرد؛ سپس دولت عراق با انعقاد قراردادهایی با دولت شوروی، به تدریج نیروهای دریایی شوروی به خلیج فارس وارد شوند. دولت شوروی در نظر داشت دولت جدید عراق به تحریک شیخنشینهای خلیج فارس بپردازد و حتی جزیرة بحرین را مورد تجاوز قرار دهد تا اینکه دولت شوروی با کمک حکومت عراق و مصر، نفوذ خود را به داخل خلیج فارس برساند و به این ترتیب قادر به براندازی حکومت ایران شود (چپ در ایران به روایت اسناد، 1378، ج3: 59).
وقوع کودتای نظامی در عراق، ضربهای مرگبار بر پیکر پیمان بغداد بود و آن را از پایه و اصل متزلزل ساخت. گسترش روابط نامطلوب دو کشور ایران و عراق و قوّت گرفتن اندیشة «پان عربیسم» و گرایشات افراطی عربی در نظام سیاسی عراق آغاز شد. در این دوره اختلافات مرزی دو کشور افزایش یافت و علاوه بر ادعای حاکمیت عراق بر خوزستان، تشکیل جبهة آزادیبخش خوزستان، اختلاف ایدئولوژیک نیز بر روابط دو کشور بروز پیدا نمود. ایران پس ازکودتای قاسم، رژیم وی را به رسمیت شناخت، ولی این اقدام مانع از ابراز سیاستهای تند و خصمانة قاسم نسبت به ایران نشد، زیرا قاسم نه تنها به هیچ یک از قراردادهای مرزی و تعهّدات حکومت قبلی عراق دربارة اختلافات آبی با ایران پایبند نبود، بلکه ادعاهای ارضی نیز نسبت به خاک کویت ابراز میداشت که خطری برای امنیت منطقه محسوب میشد.
نتیجهگیری
بعد از کودتای 28 مرداد 1332ش/19 آگوست 1953م، سیاست خارجی ایران به اشارة آمریکا میچرخید که ناشی از ماهیت دستنشاندگی دولت ایران، شرایط و مقتضیات بین المللی، علایق و منافع سیاسی- اقتصادی آمریکا در ایران بود. ایران اگر «سیاست بی طرفی» را اتخاذ میکرد، میتوانست از تضاد و درگیری میان دو بلوک شرق و غرب استفاده کند و کشور را درگیر جنگ سرد دو ابرقدرت- آمریکا و شوروی- نکند؛ اما نه تنها دولت ایران سیاست بیطرفی را در پیش نگرفت، بلکه در دستهبندیهای نظامی همراه با آمریکا و بلوک غرب شرکت کرد.
پیمان بغداد به عنوان جزئی از استراتژی بلوک غرب در سالهای پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد که به منظور جلوگیری از نفوذ کمونیسم طراحی شده بود، اما واقعیت امر چیز دیگری بود. آمریکا و انگلیس بیشتر به دنبال جستجو و حتی حفظ رژیمهای دست نشانده در منطقة ژئواستراتژیک خاورمیانه بودند تا بهتر بتوانند به منافع خود در این منطقه دست پیدا کنند. ایران به علّت نزدیکی و طولانی بودن مرزهای خود با شوروی، در وضعیت حساسی قرار گرفته بود. از یک سو، شوروی تهدید میکرد و از سوی دیگر، آمریکا جا پای خود را در ایران مستحکمتر میساخت. آنچه از این رهگذر نصیب مردم ایران شد، مخارج سنگین نظامی و تسلیحاتی بود که از رفاه مردم میکاست و عامل مهّم در عقبماندگی کشور، از امور زیربنایی شد. علاوه بر مسائل مالی و اقتصادی، باید به مصائب ناشی از این بحران اشاره کرد و آن فرسایش روحی مردم بود که سالها فضای تهدید را بر کشور تحمل کردند.
وجود مناسبات غیرمنطقی ایران با بلوک غرب و در رأس آن با آمریکا، از جمله ورود به پیمان بغداد (سنتو)، بیانگر سرعت گسترش روابط سیاسی ایران و آمریکا بود. دولت ایران در برنامهریزیهای خود برای بهرهبرداری از این پیمانها چندان کامیاب نبود. این عامل به سبب درک نادرست نسبت به جوّ حاکم در روابط بینالملل و مواجه با بحران مشروعیت در داخل بود که موجب از دست رفتن فرصتهای به دست آمده شد و آثار و نتایج خود را در سالهای بعد نشان داد. ایران در صورتی که از فرصتهای به دست آمده استفاده میکرد، میتوانست به پیشرفتهای اقتصادی و صنعتی دست پیدا کند. برقراری روابط سیاسی، اقتصادی و از همه مهمتر روابط نظامی و تسلیحاتی، رژیم پهلوی با آمریکا، منافع اقتصادی و نفوذ سیاسی بیشتر آمریکا را در ایران تأمین کرد.
پیوستها
مخالفت نمایندگان مجلس شورای ملّی در خصوص الحاق ایران به پیمان بغداد (آرشیو اسناد مجلس شورای ملّی شماره ی سند :4631)