اولین کسی که به دست برخی اعضای کمیته مجازات به قتل رسید میرزااسماعیلخان رئیس انبار غله وزارت مالیه بود. مساله نان و توزیع آرد از معضلات آن روزهای جامعه ایرانی بود. میرزااسماعیل از سوی اعضای کمیته متهم به سوءاستفاده و فساد مالی شده بود. همچنین یکی از جرائم او رفت و آمد به سفارت بریتانیا بود. کریم دواتگر و رشیدالسلطان و سیدمرتضی با یاری یکدیگر از مجریان طرح ترور میرزااسماعیل بودند.
روز ۱۰ شهریور ۱۲۹۵ ه. ش مجموعهای تروریستی با عنوان «کمیته مجازات» در ایران موجودیت خود را اعلام کرد.
کمیته مجازات عنوان گروهی بود با مشی قهرآمیز که ۱۰ سال پس از انقلاب مشروطیت شکل گرفت و میخواست از طریق اعمال خشونت به آرمانهای خود دست یابد. این گروه گرچه عمری بیش از دو سال نداشت اما در سالهای بعد حکایتی مکرر داشت. بعد از به توپ بستن مجلس و تعطیلی آن، مشروطهخواهان در به در شده و همه دستاوردهایشان را بر باد رفته میدیدند. سکوت مرگبار و خفقان سنگین پس از انحلال مجلس، برای آزادیخواهانی که به انقلاب مشروطیت دل بسته بودند سخت آزاردهنده بود. قزاقها مجلس را گلولهباران کرده و نمایندگان را تار و مار کردند، تعدادی از مشروطهخواهان را دستگیر کردند که در باغشاه به دار آویخته شدند. تعدادی به سفارتخانهها پناهنده شده و به خارج از کشور رفتند. عدهای هم خانهنشین بودند.
اما شرایط چنان که مستبدین میخواستند پیش نرفت. بار دیگر مقاومت شکل گرفت. در تبریز تلاشهایی برای بازگرداندن حکومت قانون آغاز شد. به تدریج در اصفهان، رشت و تهران نیز تکاپوهایی شروع شد. اعتراضات شکلها و روشهای مختلفی داشت. از آن میان برخی افراد نیز به روشهای تندتر و خشنتر رغبت داشتند هرچند خشونت از همان سال پس از مشروطه نیز پایهگذاری شده بود. کشتن اتابک اعظم توسط عباس آقا به پشتوانه گروهی از مشروطهخواهان از آن جمله بود. با بازسازی دوباره استبداد محمدعلیشاهی زمینه گرایش خشونت و نظامی شدن فراهم شد.
کسروی از واقعه ترور شیخ فضلالله نوری یاد میکند که در روز ۱۹ دیماه ۱۲۸۷ اتفاق افتاد: «جمعهشب بود و شیخ از دیدن کسی برمیگشت که هنگام پیاده شدن از درشکه توسط شخصی که بعد معلوم شد کریم دواتگر است به وسیله ششلولی هدف قرار گرفت. گلولهها به همراهان شیخ اصابت کرد و شیخ مجروح شد ولی جان سالم به در برد. کریم که خود را گرفتار اطرافیان دید، زیر گلوی خود گلولهای شلیک کرد که از گونهاش بیرون پرید. مجروحان را به خانه شیخ بردند و به مداوایشان پرداختند. کریم نیز مانند بقیه مجروحان بهبود یافت و به جرم این اقدام به زندان افتاد. او در زندان بود که مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه و دشمنان مشروطه پیروز شدند.»(تاریخ مشروطه، احمد کسروی، ص۸۳۰)
محمدعلیشاه به روسیه گریخت و شیخ فضلالله نوری توسط فاتحان تهران به دار آویخته شد. کریم دواتگر که پیشتر قصد کشتن شیخ فضلالله را کرده بود از زندان آزاد شد و شاید خود را پیشتاز و پیشکسوت جریانی میدید که آن روزها جاری بود. آشکار بود که حس انتقام بر تحقق اهداف و آرمانها غلبه دارد؛ اما کریم به جای ترک خشونت و ترور، چند سال بعد به کاری سازمانیافته و تشکیلاتی برای کشتن مخالفان روی آورد.
*آغاز راه
کمیته مجازات در سال ۱۳۳۵-۱۳۳۴قمری یعنی حدود ۱۰ سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه در تهران تشکیل شد. اعضای آن بر این باور بودند که تنها راه رهایی از شرایط موجود و مبارزه با فساد و ظلم باقیمانده، راه قهرآمیز و مسلحانه است. آنها گمان میکردند با کشتن برخی افراد که به نظر آنها فاسد بودند و اموال مردم را چپاول میکردند یا وابسته به بیگانه بودند دیگر کسی به انحراف نخواهد رفت و جامعه مطلوب ظهور خواهد یافت. طبیعی است شناخت یک تشکیلات مخفی که همه تلاششان بر کتمان افراد و برنامههایشان بود به سادگی میسر نیست. به ویژه که به دلیل همین عدم شفافیت، شایعات و بزرگنماییهایی توسط عامه مردم درباره آنها صورت میگرفت. وقتی در یک شرایط سیاسی بحرانی یک گروه مخفی مسلحانه اعلام موجودیت میکند به طور طبیعی هر اقدام نظامی و خشونتآمیزی واقع شود مردم از چشم آن میبینند.
اکثر مورخان این کمیته را زیرمجموعه فرقه اجتماعیون عامیون ایران رقیب اعتدالیون میدانند که مواضعی رادیکالتر نسبت به آن داشت. اجتماعیون عامیون پیوند نزدیکی با اجتماعیون عامیون یا سوسیالدموکراتهای قفقاز داشتند. اعضای اولیه کمیته مجازات ابوالفتحزاده، منشیزاده، مشکوه، عمادالکتاب، میرزا علیاکبرخان ارداقی، رشیدالسلطان و کریم دواتگر و احساناللهخان، حسینالله و سیدمرتضی و اکبرخان و تعدادی دیگر بودند. این سازمان به صورتی مخفیانه فعالیت میکرد. رویه آنان این بود که ضمن انتشار اعلامیههایی تهدیدآمیز علیه اشخاص هدف، به ترور آنها اقدام میکرد. اینکه چگونه آنها به این خط مشی خشونتآمیز رسیده بودند جای تامل دارد.
جالب است که یکی از بنیانگذاران این جریان یعنی اسداللهخان ابوالفتحزاده قبلاً سرتیپ گارد قزاق بود که در جریان انقلاب مشروطه از آن شغل کناره گرفت. از نظر نباید دور داشت که بریگاد قزاق نیروی نظامی مدافع حاکمیت استبدادی بود که در مقابل مشروطهخواهان قرار داشت و جز زبان قهر و خشونت نمیشناخت. طبیعی است کنارهگیری اعضای آن در جریان انقلاب مشروطه گام مثبتی به شمار میرفت اما کنار گذاشتن تفکر و خوی خشونتمدار کاری ناگهانی چون تغییر شغل نیست و نیاز به دگرگونی درونی، فکری و اخلاقی دارد. همچنین منشیزاده گرچه تحصیلکرده دارالفنون بود اما به نوشته کسروی(جلد دوم، ص ۸۳۸) وی نیز تا دوران مشروطیت در بخش دفتری نیروی قزاق مشغول به کار بود. طبعاً فضای حاکم بر این نیرو بر روحیات و افکار وی نیز بیتاثیر نبوده است.
عمادالکتاب یا میرزا محمدحسین سیفیقزوینی خوشنویس معروفی بود که برای مظفرالدینشاه شاهنامهای را خوشنویسی کرد و از او لقب عمادالکتاب دریافت کرد. او که در جریان انقلاب مشروطیت به آزادیخواهان پیوسته بود، بعد از به توپ بستن مجلس توسط قزاقان محمدعلیشاه آواره شد. با پیروزی مشروطهخواهان بر محمدعلیشاه و روی کار آمدن احمدشاه، عمادالکتاب نیز باردیگر مقامی پیدا کرد و معلم خط احمدشاه شد.
در این دوران بود که او بر اثر تبلیغات اعضای کمیته مجازات و نارضایتیای که از اوضاع داشت به خط مشی آنان گرایش پیدا کرد و به همکاری با آنان پرداخت. از آن پس اعلامیههای گروه را وی مینوشت اما شرکت در عملیات نظامی و ترور افراد از وی گزارش نشده است. عمادالکتاب بعد از فروپاشی کمیته و دستگیری اعضا و گذراندن دوران تبعید در دستگاه رضاشاه بار دیگر به کار خوشنویسی مشغول شد. فرد دیگری که به عضویت این کمیته درآمد و سرانجام نیز دستگیر و اعدام شد، حسینالله است. وی از عاملان ترور سیدعبدالله بهبهانی یکی از دو رهبر مشروطهخواه بود. سیدعبدالله در آن زمان از جرگه اعتدالیون بود و در مقابل تندرویهای اجتماعیون عامیون از جمله تقیزاده و حیدرعمواوغلی میایستاد. ترور وی در این مناسبات از سوی همان تندروان طرحریزی شد و حسینالله عامل اجرای آن شد. این کار خطای بزرگی بود که در شکست مشروطهخواهی و تغییر روند اوضاع تاثیر زیادی داشت.
*ترورها
اولین کسی که به دست برخی اعضای کمیته مجازات به قتل رسید میرزااسماعیلخان رئیس انبار غله وزارت مالیه بود. مساله نان و توزیع آرد از معضلات آن روزهای جامعه ایرانی بود. میرزااسماعیل از سوی اعضای کمیته متهم به سوءاستفاده و فساد مالی شده بود. همچنین یکی از جرائم او رفت و آمد به سفارت بریتانیا بود. کریم دواتگر و رشیدالسلطان و سیدمرتضی با یاری یکدیگر از مجریان طرح ترور میرزااسماعیل بودند.
اما دومین نفری که محکوم به مجازات توسط کمیته شد همین کریم دواتگری بود که خود عضو کمیته بود و حکم مجازات میرزااسماعیل را اجرا کرده بود. قبل از آن نیز اقدام به ترور نافرجام شیخ فضلالله نوری کرده بود. کریم از سوی دیگر اعضای کمیته متهم به سوءاستفاده شد. گفته شد بخشی از هزینهای را که بابت عملیات ترور میرزااسماعیل مقرر شده بود به نفع خود تصرف کرده است، همچنین تمرد و گردنکشی کریم در برابر دستورات کمیته عامل دیگر مجازات وی عنوان شده بود. رشیدالسلطان همدست او در آن عملیات خود حکم قتل کریم را اجرا کرد.
این تصفیه درونسازمانی نشان میداد این افراد حتی برای اصلاح اعضای خود راهی جز خشونت و برخورد قهرآمیز نمیشناسند. سومین قرعه فال به نام یک عنصر مطبوعاتی افتاد. متینالسلطنه مدیر روزنامه عصر جدید از سوی کمیته متهم شد که از اسماعیلخان دفاع کرده و با خارجیها مراوداتی دارد. اعلامیهای مبنی بر حکم مجازات وی صادر شد و متعاقب آن وی به قتل رسید.
اگر برای این قتلها کمیته توانست توضیحاتی دال بر خلافکاری مقتولان ارائه دهد اما در مورد قتل منتخبالدوله عضو وزارت مالیه نتوانست افکار عمومی را با خود همراه کند. مقتول جوانی سالم و فاضل بود و کشتن وی موجب بدنامی کمیته نزد مردم شد. مرحوم ملکالشعرای بهار که تا آن زمان نسبت به اقدامات کمیته مجازات سکوت کرده و مخالفتی ابراز نکرده بود در مجله نوبهار مقاله تندی علیه کمیته و این اقدام آنان منتشرکرد. متعاقب این مقاله تعدادی از اعضای کمیته در دوره رئیسالوزرایی نجفقلیخان بختیاری صمصامالسلطنه در سال ۱۲۹۷ شمسی(۱۳۳۶ قمری) دستگیر شدند اما با تهدید مقامات از سوی اعضای دستگیرنشده، صمصامالسلطنه عقبنشینی کرده و آنها را آزاد کرد. کابینه صمصام چند ماهی بیشتر دوام نیاورد و پس از وی میرزا حسنخان وثوقالدوله(عاقد قرارداد ۱۹۱۹) رئیسالوزرا شد.
یکی از اقدامات اولیه وی دستگیری افراد کمیته مجازات و پایان این ماجرا بود. در این زمان بود که رشیدالسلطان و حسین الله محکوم به اعدام شدند و در میدان توپخانه به دار آویخته شدند. عمادالکتاب و میرزا علیاکبرخان ارداقی و مشکوهالممالک هر یک به پنج سال زندان و تبعید محکوم شدند. برخی اعضای دیگر نیز به ۵ تا ۱۵ سال تبعید یا زندان محکوم شدند. منشیزاده و ابوالفتحزاده نیز ظاهراً به کلات تبعید شده بودند و توسط ماموران به آن منطقه اعزام شدند. اما در بین راه سمنان و دامغان در ۲۷ ذیقعده ۱۳۳۶ قمری به دست عوامل حکومت کشته شدند. احساناللهخان دیگر عضو کمیته مجازات موفق به فرار شد و به قفقاز رفت و بعدها به نهضت جنگل میرزا کوچکخان پیوست هر چند در آنجا نیز چندان رفیق وفاداری برای میرزا نشد.
در مجموع کمیته مجازات عمر درازی نداشت. اما در دو سالی که این کمیته فعال بود در ایجاد فضای رعب و وحشت تاثیر زیادی داشت. شیوه عمل آنها موجب شد هر کس خود را در معرض تهدید و سوءقصد آنها ببیند چون بر اساس خط مشی مشخصی عمل نمیکردند که تنها یک قشر و افراد خاص را هدفگیری کنند. هر کس را که کمیته خاطی و وابسته با اجنبی یا مخالف خود میپنداشت حکم بر مجازات وی صادر کرده و توسط عوامل خود وی را به قتل میرساند. برخی معتقدند عوامل انگلیس و فراماسونری نیز در میان آنها رخنه کرده و از آنها در جهت اهداف خود بهره میگرفتند. صاحبنظرانی نیز برخی از اعضای آنها را به فرقه بهائیت منتسب کرده و برآنند که گردانندگان این فرقه سیاسی مذهبی از این کمیته بهرهبرداری کردهاند.
*انگلیس و امریکا تکیهگاههای کمیته تروریستی مجازات
در میان اوراقی که در لابلای کتابهای خطی آیتالله محدثقمی به دست آمد، یکی هم نوشته کوتاهی است که از طرف افراد «کمیته مجازات دموکرات مشهد» بعنوان تهدید وی از سخنانی که در انتقاد از امریکائیها در منبر ایراد کرده بود، برایش ارسال داشته اند. عین آن نوشته این است: «آقای آقا شیخ عباس قمی! پدر سوخته! شنیدم که در منبر از امریکائیها حرف بد میزنید، اگر شنیده شد که دومرتبه از این گونه مزخرفات بگویید و تکذیب نکنید همین دوشنبه به ضرب گلوله شکمت را مثل سگ پاره پوره خواهیم کرد - کمیته مجازات دموکرات مشهد»
این در وقتی بوده که مرحوم حاج شیخ عباس در مشهد اقامت داشته، و ماه مبارک رمضان در مسجد گوهرشاد یاجائی دیگر منبر میرفته است. آن مرحوم در حاشیهی همان دستخط با مرکب قرمز نوشته است: «در چند سال قبل در ماه رمضان احقر منبر میرفتم. در اواخر ماه این کاغذ را برای من فرستادند، و آن روز دوشنبه که موعد بود روز یکشنبه آن، من به دیدن حاجیها رفتم… مبلغی دفعتاً برای من رسید از حاجیها، همان وقت من هم به حج مشرف شدم و دموکرات هم از بین رفت.»
میبینیم که مرحوم حاج شیخ عباس بر اثر سخنانی که زمان اقامت مشهد درمنبر راجع به نفوذ و خطر امریکائیها گفته است، از طرف «کمیتهی مجازات دموکرات مشهد» که یک انجمن سری بوده است، تهدید به قتل میشود و روز قبل از موعد، که به دیدن حاجیها رفته بود، وجهی فیالحال به او میدهند، و او نیز همان روز عازم حج میشود، دموکرات هم از بین میرود و قضیه منتفی میگردد. این حج، حج سوم آن مرحوم در سال ۱۳۴۱ ه بوده که از مشهد عازم شده است. برای آگاهی از کار دموکراتها در دفاع از امریکائیها و نقشی که در کمیتهی مجازات داشته اند، از نویسندهی پژوهشگر آقای عبدالله شهبازی خواستیم که در این خصوص ما را مطلع کنند، و ایشان هم لطف کردند، نوشتهی ایشان را در این مورد عیناً میآوریم که گویای اندکی از بسیار است:
بسمهتعالی - حسبالامر جناب آقای دوانی مطالب زیر دربارهی فعالیت کمیتهی مجازات و نامه آن دال بر تهدید به قتل مرحوم حاج شیخ عباس قمی، به دلیل اظهارات ضد آمریکایی ایشان، به استحضار میرسد:
ریشههای تهدیدات تروریستی علیه علما به دوران مشروطه باز میگردد و در این دوران نام دو تن از تشکیلدهندگان کمیته مجازات، که بعدها علنی شد، به چشم میخورد: ابوالفتحزاده و منشیزاده. سابقه فعالیتهای تروریستی اسدالله خان و سیفالله خان ابوالفتحزاده، و میرزاده ابراهیم خان سرتیپ(منشیزاده) حداقل به سال ۱۳۲۴ و فعالیت در «انجمن غیرت» باز میگردد که به ریاست میرزاابراهیمآقا تبریزی، نمایندهی تبریز و عضو لژماسونی بیداری ایران، تشکیل شده بود.
فعالین این انجمن گردانندگان کمیته مجازات بعدی هستند: سرتیپ اسدالله خان ابوالفتح زاده نایب اول انجمن و ابراهیم منشیزاده نایب دوم انجمن بودند. محمدنظر خان مشکوهالممالک، صندوقدار لژ بیداری ایران، نیز از پایهگذاران انجمن غیرت بود. ابوالفتحزاده به همراه دو برادرش حاجی خان و نصرالله خان از بریگاد قزاق مستعفی شده و به مشروطهخواهان پیوستند. پس از انحلال مجلس، او به همراه منشیزاده با لباس مبدل به تنکابن گریخت و از آن جا رهسپار رشت و مازندران شد و در ماجرای قتل آقابالاخان سردار و شورش گیلان شرکت داشتند. به نوشته ملکزاده، آنها پنهانی به تهران آمدند و در خانهای در قلهک(یعنی منطقه تحت نفوذ سفارت انگلیس) مستقر شدند و «با سایر مشروطهخواهان که به آن جا پناهنده شده بودند به تشکیل مجامع و مسلح کردن افراد برای جنگ نهایی با استبداد پرداختند.»
چون مجاهدین به رشت نزدیک شدند، «ابوالفتحزاده و برادران و پیروانش» به آنها پیوستند و در تمام جنگها شرکت کردند. منشی زاده نیز که در جنگ مجلس از فرماندهان نظامی بود، به همراه ابوالفتح زاده به گیلان رفت و «یک سال تمام با آزادیخواهان آن سامان همقدم بود.» و بعد به تهران آمد و در خفا عدهای را مسلح کرد.(ملکزاده، ۴،۷۴۲)
ابوالفتحزاده به همراه برادرانش در فتح تهران نقش داشت و همو بود که قوای مشروطهخواه را برای نخستین بار به حمله به خانهی مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری ترغیب کرد: «دو ساعت به غروب مانده، نصرالله خان، برادر ابوالفتحزاده، خسته و فرسوده وارد مسجد سپهسالار شد و از طرف ابوالفتحزاده به سرداران ملی اطلاع داد که در حدود دو هزار نفر از اتباع حاجی شیخفضلالله و شیخ محمود ورامینی و آخوند آملی به سرکردگی صنیع حضرت و شیخ محمود و سیدجمال ما را از پشت سر مورد هجوم قرار دادهاند و اگر آنها را متفرق نکنند موقعیت ما در خطر خواهد افتاد.» بدین ترتیب، سالار فاتح مازندرانی و افرادش و جمعی از گرجیان با پرتاب بمب و تیراندازی «رشته انتظام قشون حاجی شیخفضلالله را از هم پاشیدند»!!(ملکزاده، ۶،۱۲۰۵)
در ترورهای مرموز زمان محمدعلی شاه و پس از آن، سرنخ سرانجام به همین هسته تروریستی وصل میشود. مثلاً در قتل اتابک(۲۱ رجب ۱۳۲۵) برادر عباس آقا، قاتل اتابک، به نام حسنآقا در خانه حاجیخان، برادر فطنالملک، پنهان بوده و سپس ابراهیم منشیزاده او را در خانهی خود پنهان میکند.(نوایی، فتح تهران، صص ۱۳۱ ۱۳)
در ماجرای ترور نافرجام محمدعلی شاه(۲۵ محرم ۱۳۲۶) حیدرخان عمواوغلی شش نفر تروریست خود را به خانهی ابوالفتحزاده میبرد.(رائین، حیدرعمواوغلی، صص ۹۲ ۹۳) در ترور نافرجام مرحوم حاج شیخفضل الله نوری(۱۶ ذیحجه ۱۳۲۶) عامل اصلی کریم دواتگر، تروریست معروف بعدی در کمیته مجازات است، و در این ماجرا عوامل سرشناس سفارت انگلیس، چون میرزا محمدنجات خراسانی، شرکت دارند و مستر اسمارت، نمایندهی سفارت انگلیس، در محل بازجویی متهمین حاضر میشود تا به قول تقیزاده کسی نتواند به تروریستها «زور بگوید.»(تقیزاده زندگی طوفانی، ص ۱۴۲)، میدانیم که حسینخانالله نیز در قتل مرحوم سیدعبدالله بهبهانی شرکت داشت.(فخرایی، گیلان، ۱۹۸، ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج۷، ص ۱۳۳۶) این گروه تروریستی و مخفی، پس از خلع محمد علیشاه در کنار محافلی که بعداً «حزب دمکرات» را تشکیل دادند فعالیت مرموزی داشت. در این زمان حیدرعمواوغلی از فعالین حزب دموکرات بود و تحت امر هسته بالاتری مرکب از ابوالفتحزاده، منشیزاده و مشکاتالممالک قرار داشته که میتوانند هسته مسئولین گروه تروریستی مخفی تشکیلات فرقه باشند. در این دوران است که ماجرای ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی پیش میآید(۹ رجب ۱۳۲۸) عاملین این ترور، رجب سرابی، علیاصغر ژاندارم و حسینخانلله بودند.
سرابی در محرم یا سفر ۱۳۳۰ در تبریز کشته شد. علیاصغر ژاندارم بعدها به اتهام خیانت تیرباران شد و حسن خانلله در واقعه کمیتهی مجازات درتهران مصلوب شد.(فخرایی، گیلان، ۱۹۸؛ ملکزاده تاریخ انقلاب مشروطیت، ج ۷، ص ۱۳۳۶) بنابراین، دست تقدیر هر یک را به سزای خود رسانید. ابوالفتح زاده نیز در این ترور نمایان است.
سران کمیته مجازات(۱۳۳۵ ق. / ۱۲۹۵ ۱۲۹۶ ش.) به ویژه اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهیمخان منشیزاده و محمدنظرخان مشکات الممالک، بهایی بودند و به تبلیغات بهاییگری شهرت داشتند. (بامداد، ج ۱، ص ۱۱۲؛ تبریزی، اسرار تاریخی، ۲۳). تبریزی مینویسد که آنان به بهائی بودن شهرت کامل داشتند.(تبریزی، ص ۳۶)
عملیات کمیتهی مجازات تقریباً پنج ماه بود. از آخر دلو ۱۲۹۵ تا اول اسد ۱۲۹۶. با ترور میرزا اسماعیل خان شیرازی، رئیس انبار غله دولتی، آغاز و با قتل رضا منتخبالدوله ختم شد. ابوالفتحزاده، منشیزاده و مشکاتالممالک تا پایان کار کمیته مجازات هسته اصلی آن محسوب میشدند و جلسات سه نفره خود را داشتند مشی کمیته را تعیین میکردند.(تبریزی، اسرار تاریخی کمیتهی مجازات، ص ۳۱)
لبه تیز حمله این گروه تروریستی و مرموز، که به غلط به عنوان یک گروه انقلابی معروف شده، علیه علما بود. مستشارالدوله صادق مینویسد: «آقایان علما برای جان خود خوفناک و از طرف دیگر بدون حق و حساب متوقع بودندکه هیئت دولت تازه روی کارآمده معجلاً قاتلین و محرکین را دستگیر کند.»(اسناد مستشارالدوله صادق، ص ۱۱۷)
یکی از اقدامات آنها قتل میرزا محسن مجتهد، فرزند محمدباقر صدرالعلما و برادر میرزا جعفر صدرالعلما، بود، زیرا به گفته مهدی بامداد، «پیش از کشته شدنش به واسطه هر جهتی که بود عنوان و نفوذ زیادی در تهران و بلکه ایران پیدا کرده بود».(بامداد، شرح حال رجال ایران، ج ۱، ص ۱۱۳)
و اما چرا باید کمیته مجازات مخالف سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییها باشد؟ در این دوران از سوی محافل ماسونی وابسته به لژ بیداری ایران و سازمانهای علنی آن، مانند فرقه دمکرات، تلاش وسیعی برای جلب آمریکائیان به ایران در جریان بود. گفته میشود که این اقدام خیرخواهانه و برای کشیدن پای نیروی سومی در مقابل روسیهی تزاری و استعمار انگلیس بوده که چنین نیست. در واقع، در اینجا ما با آمریکا دقیقاً به عنوان یک نیروی استعماری تازه نفس روبرو هستیم. در همین دوران بود که توسط سران حزب دمکرات تقیزاده نواب در زمان وزارت خارجه حسینقلی خان نواب، طرح استخدام مورگان شوستر آمریکایی به تصویب مجلس رسید(۱۱ اوت ۱۹۱۰) و حسینقلی خان نواب در ۲۲ ذیحجه / ۱۳۲۸ / ۲۵ دسامبر ۱۹۱۰، دو روز قبل از استعفای اجباریاش از وزارت خارجه، دستور استخدام مستشاران آمریکایی را به نبیلالدوله، شارژدافر ایران در واشنگتن، صادر کرد(مکدانیل، شوستر، ۱۱۴)
زمانی که تلگراف نواب به نبیلالدوله رسید، او وقت را تلف نکرد و به گفتهی مکدانیل «آمادگی» داشت. او قبلاً ویلیام مورگان شوستر را یافته بود. همان روز نبیلالدوله با شوستر مذاکره کرد و شوستر با ویلیام تافت، رئیسجمهور آمریکا، ملاقات نمود. و بدینسان، به سرعت کار خاتمه یافته تلقی شد.(مکدانیل، شوستر، ۱۱۵). بنابراین، حسینقلی خان نواب را باید طراح اصلی استخدام مستشاران آمریکایی در ایران دانست. در این ماجرا، بهاییان نقش مهمی داشتند که تاکنون مورد بررسی دقیق قرار نگرفته. نبیلالدوله از سران بهائیت و از دوستان عباس افندی بود. او از خانوادهی لسانالملک سپهر است و به گفته رائین، در فراماسونری امریکا مقام شامخی داشت.(رائین، فراموشخانه، ج ۲،۱۵۲). نبیلالدوله به محفل بهائیان ایران نامهای نوشت و از آنها تقاضا کرد که در روز ورود شوستر از وی استقبال شایان به عمل آوردند. بهائیان دو نفر از افراد انگلیسیدان خود را به استقبال شوستر به انزلی فرستادند و هنگام ورود شوستر به تهران قریب به صد نفر از بهائیان تهران به قریه مهرآباد به استقبال شوستر رفتند.
«هنگام ورود شوستر به تهران، هیچ یک از مأمورین دولتی به استقبالش نرفت ولی در عوض بهائیان از او استقبال کرند.»(شوستر، اختناق ایران، مقدمهی اسماعیل رائین، ص ۱۰ ۱۱) پس از ورود شوستر به ایران با حمایت دموکراتها، مجلس دوم قانون ۲۳ جوزا(۱۵ جمادیالثانیه ۱۳۲۹) را گذرانید و به او اختیارات تام داد. مرحوم مدرس بعدها در مجلس سوم، گفت: «در دورهی سابق یک قانون که از مجلس گذشت اسمش قانون ۲۳ جوزا بود، و بدبختانه از روزی که از مادر متولد شد اسباب زحمت شد.»(مذاکرات مجلس سوم، ۷ جمادیالثانیه ۱۳۳۳، ص ۸۹)
درست در همین زمان بود که محافل مرموزی عباس افندی را به اروپا و آمریکا دعوت کردند و در این سفر سه ساله وی با تبلیغات جدید در رسانههای غرب معرفی شد و در مجامع فراماسونری سخنرانیهای مفصل کرد و از «مذهب انسانیت» و «تجدد در دین» سخن گفت. سرانجام شوستر به علت اولتیماتوم روسها، که حضور آمریکاییها در ایران را تحمل نمیکردند، از کار برکنار شد، ولی تلاش برای نفوذ کانونهای معین از آمریکاییان در ایران ادامه یافت.
با این توضیحات، رابطه مرموز و پنج جانبهای میان آمریکاییها، بهاییان، فراماسونری، حزب دموکرات و کمیته مجازات مشاهده میشود و در این چارچوب است که سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییان و علت تهدید او توسط کمیته مجازات روشن میگردد - والسلام عبدالله شهبازی ۲۹/۱۰ / ۱۳۷۵
پس از واقعه بیرون کردن مورگان شوستر امریکائی، و اعدام سران کمیتهی مجازات وابسته به حزب دموکرات در تهران، باز هم فعالیت «کمیتهی مجازات حزب دموکرات» به طور پنهانی در ایالات ادامه داشته، و آنها که تز جدائی روحانیت را از سیاست دنبال میکردند و تحت حمایت غرب بودند دست از شرارت بر نمیداشتند. در همین زمانها بوده که محدثقمی با اطلاع از نفوذ امریکائیها و فعالیت میسیون تبشیری آنها در بعضی از شهرهای ایران و از جمله مشهد، علناً در منبر از آنها انتقاد میکرده و همان نیز باعثنوشتن آن نامهی تهدید آمیز شده بود.
سران کمیتهی مجازات حزب دموکرات توسط وثوقالدوله اعدام شدند، ولی بقیه تا مدتی بعد در تهران و مشهد و نقاط دیگر به طور پنهانی فعالیت داشتهاند. در کتاب «تقویم تاریخ خراسان از مشروطیت تا انقلاب اسلامی» از جملهی حوادثسال ۱۳۳۷ قمری را «تصویب مواد تشکیلاتی و شرح وظایف کمیتههای محلی و اعضای حزب دموکرات خراسان توسط مجلس محلی مشهد» نوشته است و این همان زمان تهدید محدثقمی در مشهد توسط حزب دموکرات چند سال بعد بوده است.
میسیون امریکائی در آن موقع در مشهد تبلیغات وسیع تبشیری داشتهاند و مبلغان آنها سعی در گمراه ساختن افراد و مسیحی کردن آنها داشتهاند. همین معنی موجب میشود که محدثقمی در منبر علناً از آنها نام ببرد و خطر وجود آنها را از نظر سیاسی و دینی در مشهد و جاهای دیگر، و راهی که پیش گرفته بودند به مردم گوشزد کند. این تهدید کمیته مجازات دموکرات هم یا واقعیت داشته و یا عوامل امریکائی به نام آنها که سابقه تروریستی داشتهاند، او را تهدید کرده بودند. هر چه بود پس از سفر حج او که گفتیم باید حج سوم او در سال ۱۳۴۱ باشد، حزب دموکرات مشهد هم منحل میشود.