در واقع، در اینجا ما با آمریکا دقیقاً به عنوان یک نیروی استعماری تازه نفس روبرو هستیم. در همین دوران بود که توسط سران حزب دمکرات تقیزاده ـ نواب در زمان وزارت خارجه حسینقلی خان نواب، طرح استخدام مورگان شوستر آمریکایی به تصویب مجلس رسید(11 اوت 1910) و حسینقلی خان نواب در 22 ذیحجه / 1328 / 25 دسامبر 1910، دو روز قبل از استعفای اجباریاش از وزارت خارجه، دستور استخدام مستشاران آمریکایی را به نبیلالدوله، شارژدافر ایران در واشنگتن، صادر کرد...
در میان اوراقی که در لابلای کتابهای خطی آیتالله محدث قمی به دست آمد، یکی هم نوشته کوتاهی است که از طرف افراد «کمیته مجازات دموکرات مشهد» بعنوان تهدید وی از سخنانی که در انتقاد از امریکائیها در منبر ایراد کرده بود، برایش ارسال داشته اند.
در میان اوراقی که در لابلای کتابهای خطی آیتالله محدث قمی به دست آمد، یکی هم نوشته کوتاهی است که از طرف افراد «کمیته مجازات دموکرات مشهد» بعنوان تهدید وی از سخنانی که در انتقاد از امریکائیها در منبر ایراد کرده بود، برایش ارسال داشته اند.
عین آن نوشته این است: «آقای آقا شیخ عباس قمی! پدر سوخته! شنیدم که در منبر از امریکائیها حرف بد میزنید، اگر شنیده شد که دومرتبه از این گونه مزخرفات بگویید و تکذیب نکنید همین دوشنبه به ضرب گلوله شکمت را مثل سگ پاره پوره خواهیم کرد.
کمیته مجازات دموکرات مشهد
این در وقتی بوده که مرحوم حاج شیخ عباس در مشهد اقامت داشته، و ماه مبارک رمضان در مسجد گوهرشاد یاجائی دیگر منبر میرفته است. آن مرحوم در حاشیهی همان دستخط با مرکب قرمز نوشته است: «در چند سال قبل در ماه رمضان احقر منبر میرفتم. در اواخر ماه این کاغذ را برای من فرستادند، و آن روز دوشنبه که موعد بود روز یکشنبه آن، من به دیدن حاجیها رفتم... مبلغی دفعتاً برای من رسید از حاجیها، همان وقت من هم به حج مشرف شدم و دموکرات هم از بین رفت.»
میبینیم که مرحوم حاج شیخ عباس بر اثر سخنانی که زمان اقامت مشهد درمنبر راجع به نفوذ و خطر امریکائیها گفته است، از طرف «کمیتهی مجازات دموکرات مشهد» که یک انجمن سری بوده است، تهدید به قتل میشود و روز قبل از موعد، که به دیدن حاجیها رفته بود، وجهی فیالحال به او میدهند، و او نیز همان روز عازم حج میشود، دموکرات هم از بین میرود و قضیه منتفی میگردد. این حج، حج سوم آن مرحوم در سال 1341 ه بوده که از مشهد عازم شده است.
برای آگاهی از کار دموکراتها در دفاع از امریکائیها و نقشی که در کمیتهی مجازات داشته اند، از نویسنده پژوهشگر آقای عبدالله شهبازی خواستیم که در این خصوص ما را مطلع کنند، و ایشان هم لطف کردند، نوشتهی ایشان را در این مورد عیناً میآوریم که گویای اندکی از بسیار است:
بسمهتعالی
حسبالامر جناب آقای دوانی مطالب زیر دربارهی فعالیت کمیتهی مجازات و نامه آن دال بر تهدید به قتل مرحوم حاج شیخ عباس قمی، به دلیل اظهارات ضد آمریکایی ایشان، به استحضار میرسد:
ریشههای تهدیدات تروریستی علیه علما به دوران مشروطه باز میگردد و در این دوران نام دو تن از تشکیلدهندگان کمیته مجازات، که بعدها علنی شد، به چشم میخورد: ابوالفتحزاده و منشیزاده.
سابقه فعالیتهای تروریستی اسدالله خان و سیفالله خان ابوالفتحزاده، و میرزاده ابراهیم خان سرتیپ (منشیزاده) حداقل به سال 1324 و فعالیت در «انجمن غیرت» باز میگردد که به ریاست میرزاابراهیمآقا تبریزی، نمایندهی تبریز و عضو لژماسونی بیداری ایران، تشکیل شده بود. فعالین این انجمن گردانندگان کمیته مجازات بعدی هستند: سرتیپ اسدالله خان ابوالفتح زاده نایب اول انجمن و ابراهیم منشیزاده نایب دوم انجمن بودند. محمدنظر خان مشکوهالممالک، صندوقدار لژ بیداری ایران، نیز از پایهگذاران انجمن غیرت بود.
ابوالفتحزاده به همراه دو برادرش حاجی خان و نصرالله خان از بریگاد قزاق مستعفی شده و به مشروطهخواهان پیوستند. پس از انحلال مجلس، او به همراه منشیزاده با لباس مبدل به تنکابن گریخت و از آن جا رهسپار رشت و مازندران شد و در ماجرای قتل آقابالاخان سردار و شورش گیلان شرکت داشتند. به نوشته ملکزاده، آنها پنهانی به تهران آمدند و در خانهای در قلهک (یعنی منطقه تحت نفوذ سفارت انگلیس) مستقر شدند و «با سایر مشروطهخواهان که به آن جا پناهنده شده بودند به تشکیل مجامع و مسلح کردن افراد برای جنگ نهایی با استبداد پرداختند.»
چون مجاهدین به رشت نزدیک شدند، «ابوالفتحزاده و برادران و پیروانش» به آنها پیوستند و در تمام جنگها شرکت کردند. منشی زاده نیز که در جنگ مجلس از فرماندهان نظامی بود، به همراه ابوالفتح زاده به گیلان رفت و «یک سال تمام با آزادیخواهان آن سامان همقدم بود.» و بعد به تهران آمد و در خفا عدهای را مسلح کرد. (ملکزاده، 4، 742)
ابوالفتحزاده به همراه برادرانش در فتح تهران نقش داشت و همو بود که قوای مشروطهخواه را برای نخستین بار به حمله به خانهی مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری ترغیب کرد: «دو ساعت به غروب مانده، نصرالله خان، برادر ابوالفتحزاده، خسته و فرسوده وارد مسجد سپهسالار شد و از طرف ابوالفتحزاده به سرداران ملی اطلاع داد که در حدود دو هزار نفر از اتباع حاجی شیخفضلالله و شیخ محمود ورامینی و آخوند آملی به سرکردگی صنیع حضرت و شیخ محمود و سیدجمال ما را از پشت سر مورد هجوم قرار دادهاند و اگر آنها را متفرق نکنند موقعیت ما در خطر خواهد افتاد.» بدین ترتیب، سالار فاتح مازندرانی و افرادش و جمعی از گرجیان با پرتاب بمب و تیراندازی «رشته انتظام قشون حاجی شیخفضلالله را از هم پاشیدند»!! (ملکزاده، 6، 1205)
در ترورهای مرموز زمان محمدعلی شاه و پس از آن، سرنخ سرانجام به همین هسته تروریستی وصل میشود. مثلاً در قتل اتابک (21 رجب 1325) برادر عباس آقا، قاتل اتابک، به نام حسنآقا در خانه حاجیخان، برادر فطنالملک، پنهان بوده و سپس ابراهیم منشیزاده او را در خانه خود پنهان میکند. (نوایی، فتح تهران، صص 131 ـ 13)
در ماجرای ترور نافرجام محمدعلی شاه (25 محرم 1326) حیدرخان عمواوغلی شش نفر تروریست خود را به خانه ابوالفتحزاده میبرد. (رائین، حیدرعمواوغلی، صص 92ـ 93)
در ترور نافرجام مرحوم حاج شیخفضل الله نوری (16 ذیحجه 1326) عامل اصلی کریم دواتگر، تروریست معروف بعدی در کمیته مجازات است، و در این ماجرا عوامل سرشناس سفارت انگلیس، چون میرزا محمدنجات خراسانی، شرکت دارند و مستر اسمارت، نمایندهی سفارت انگلیس، در محل بازجویی متهمین حاضر میشود تا به قول تقیزاده کسی نتواند به تروریستها «زور بگوید.» (تقیزاده زندگی طوفانی، ص 142)، میدانیم که حسینخانالله نیز در قتل مرحوم سیدعبدالله بهبهانی شرکت داشت. (فخرایی، گیلان، 198، ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج7، ص 1336)
این گروه تروریستی و مخفی، پس از خلع محمد علیشاه در کنار محافلی که بعداً «حزب دمکرات» را تشکیل دادند فعالیت مرموزی داشت. در این زمان حیدرعمواوغلی از فعالین حزب دموکرات بود و تحت امر هسته بالاتری مرکب از ابوالفتحزاده، منشیزاده و مشکاتالممالک قرار داشته که میتوانند هسته مسئولین گروه تروریستی مخفی تشکیلات فرقه باشند. در این دوران است که ماجرای ترور مرحوم سید عبدالله بهبهانی پیش میآید (9 رجب 1328) عاملین این ترور، رجب سرابی، علیاصغر ژاندارم و حسینخانلله بودند. سرابی در محرم یا صفر 1330 در تبریز کشته شد. علیاصغر ژاندارم بعدها به اتهام خیانت تیرباران شد و حسن خانلله در واقعه کمیتهی مجازات درتهران مصلوب شد. (فخرایی، گیلان، 198؛ ملکزاده تاریخ انقلاب مشروطیت، ج 7، ص 1336)
بنابراین، دست تقدیر هر یک را به سزای خود رسانید. ابوالفتح زاده نیز در این ترور نمایان است. سران کمیته مجازات (1335 ق. / 1295 ـ 1296 ش.) به ویژه اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهیمخان منشیزاده و محمدنظرخان مشکات الممالک، بهایی بودند و به تبلیغات بهاییگری شهرت داشتند. (بامداد، ج 1، ص 112؛ تبریزی، اسرار تاریخی، 23). تبریزی مینویسد که آنان به بهائی بودن شهرت کامل داشتند. (تبریزی، ص 36)
عملیات کمیته مجازات تقریباً پنج ماه بود. از آخر دلو 1295 تا اول اسد 1296. با ترور میرزا اسماعیل خان شیرازی، رئیس انبار غله دولتی، آغاز و با قتل رضا منتخبالدوله ختم شد. ابوالفتحزاده، منشیزاده و مشکاتالممالک تا پایان کار کمیته مجازات هسته اصلی آن محسوب میشدند و جلسات سه نفره خود را داشتند مشی کمیته را تعیین میکردند. (تبریزی، اسرار تاریخی کمیتهی مجازات، ص 31)
لبه تیز حمله این گروه تروریستی و مرموز، که به غلط به عنوان یک گروه انقلابی معروف شده، علیه علما بود. مستشارالدوله صادق مینویسد: «آقایان علما برای جان خود خوفناک و از طرف دیگر بدون حق و حساب متوقع بودندکه هیئت دولت تازه روی کارآمده معجلاً قاتلین و محرکین را دستگیر کند.» (اسناد مستشارالدوله صادق، ص 117)
یکی از اقدامات آنها قتل میرزا محسن مجتهد، فرزند محمدباقر صدرالعلما و برادر میرزا جعفر صدرالعلما، بود، زیرا به گفته مهدی بامداد، «پیش از کشته شدنش به واسطه هر جهتی که بود عنوان و نفوذ زیادی در تهران و بلکه ایران پیدا کرده بود». (بامداد، شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 113)
و اما چرا باید کمیته مجازات مخالف سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییها باشد؟ در این دوران از سوی محافل ماسونی وابسته به لژ بیداری ایران و سازمانهای علنی آن، مانند فرقه دمکرات، تلاش وسیعی برای جلب آمریکائیان به ایران در جریان بود. گفته میشود که این اقدام خیرخواهانه و برای کشیدن پای نیروی سومی در مقابل روسیه تزاری و استعمار انگلیس بوده که چنین نیست.
در واقع، در اینجا ما با آمریکا دقیقاً به عنوان یک نیروی استعماری تازه نفس روبرو هستیم. در همین دوران بود که توسط سران حزب دمکرات تقیزاده ـ نواب در زمان وزارت خارجه حسینقلی خان نواب، طرح استخدام مورگان شوستر آمریکایی به تصویب مجلس رسید(11 اوت 1910) و حسینقلی خان نواب در 22 ذیحجه / 1328 / 25 دسامبر 1910، دو روز قبل از استعفای اجباریاش از وزارت خارجه، دستور استخدام مستشاران آمریکایی را به نبیلالدوله، شارژدافر ایران در واشنگتن، صادر کرد(مکدانیل، شوستر، 114)
زمانی که تلگراف نواب به نبیلالدوله رسید، او وقت را تلف نکرد و به گفتهی مکدانیل «آمادگی» داشت. او قبلاً ویلیام مورگان شوستر را یافته بود. همان روز نبیلالدوله با شوستر مذاکره کرد و شوستر با ویلیام تافت، رئیسجمهور آمریکا، ملاقات نمود. و بدینسان، به سرعت کار خاتمه یافته تلقی شد. (مکدانیل، شوستر، 115). بنابراین، حسینقلی خان نواب را باید طراح اصلی استخدام مستشاران آمریکایی در ایران دانست. در این ماجرا، بهاییان نقش مهمی داشتند که تاکنون مورد بررسی دقیق قرار نگرفته. نبیلالدوله از سران بهائیت و از دوستان عباس افندی بود. او از خانوادهی لسانالملک سپهر است و به گفته رائین، در فراماسونری امریکا مقام شامخی داشت. (رائین، فراموشخانه، ج 2، 152). نبیلالدوله به محفل بهائیان ایران نامهای نوشت و از آنها تقاضا کرد که در روز ورود شوستر از وی استقبال شایان به عمل آوردند. بهائیان دو نفر از افراد انگلیسیدان خود را به استقبال شوستر به انزلی فرستادند و هنگام ورود شوستر به تهران قریب به صد نفر از بهائیان تهران به قریه مهرآباد به استقبال شوستر رفتند.
«هنگام ورود شوستر به تهران، هیچ یک از مأمورین دولتی به استقبالش نرفت ولی در عوض بهائیان از او استقبال کرند.» (شوستر، اختناق ایران، مقدمهی اسماعیل رائین، ص 10 ـ 11)
پس از ورود شوستر به ایران با حمایت دموکراتها، مجلس دوم قانون 23 جوزا (15 جمادیالثانیه 1329) را گذرانید و به او اختیارات تام داد. مرحوم مدرس بعدها در مجلس سوم، گفت: «در دوره سابق یک قانون که از مجلس گذشت اسمش قانون 23 جوزا بود، و بدبختانه از روزی که از مادر متولد شد اسباب زحمت شد.» (مذاکرات مجلس سوم، 7 جمادیالثانیه 1333، ص 89)
درست در همین زمان بود که محافل مرموزی عباس افندی را به اروپا و آمریکا دعوت کردند و در این سفر سه ساله وی با تبلیغات جدید در رسانههای غرب معرفی شد و در مجامع فراماسونری سخنرانیهای مفصل کرد و از «مذهب انسانیت» و «تجدد در دین» سخن گفت. سرانجام شوستر به علت اولتیماتوم روسها، که حضور آمریکاییها در ایران را تحمل نمیکردند، از کار برکنار شد، ولی تلاش برای نفوذ کانونهای معین از آمریکاییان در ایران ادامه یافت.
با این توضیحات، رابطه مرموز و پنج جانبهای میان آمریکاییها، بهاییان، فراماسونری، حزب دموکرات و کمیته مجازات مشاهده میشود و در این چارچوب است که سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییان و علت تهدید او توسط کمیته مجازات روشن میگردد.
پس از واقعه بیرون کردن مورگان شوستر امریکائی، و اعدام سران کمیتهی مجازات وابسته به حزب دموکرات در تهران، باز هم فعالیت «کمیتهی مجازات حزب دموکرات» به طور پنهانی در ایالات ادامه داشته، و آنها که تز جدائی روحانیت را از سیاست دنبال میکردند و تحت حمایت غرب بودند دست از شرارت بر نمیداشتند. در همین زمانها بوده که محدث قمی با اطلاع از نفوذ امریکائیها و فعالیت میسیون تبشیری آنها در بعضی از شهرهای ایران و از جمله مشهد، علناً در منبر از آنها انتقاد میکرده و همان نیز باعث نوشتن آن نامهی تهدید آمیز شده بود.
سران کمیتهی مجازات حزب دموکرات توسط وثوقالدوله اعدام شدند، ولی بقیه تا مدتی بعد در تهران و مشهد و نقاط دیگر به طور پنهانی فعالیت داشتهاند. در کتاب «تقویم تاریخ خراسان ـ از مشروطیت تا انقلاب اسلامی» از جملهی حوادث سال 1337 قمری را «تصویب مواد تشکیلاتی و شرح وظایف کمیتههای محلی و اعضای حزب دموکرات خراسان توسط مجلس محلی مشهد» نوشته است و این همان زمان تهدید محدث قمی در مشهد توسط حزب دموکرات چند سال بعد بوده است.
میسیون امریکائی در آن موقع در مشهد تبلیغات وسیع تبشیری داشتهاند و مبلغان آنها سعی در گمراه ساختن افراد و مسیحی کردن آنها داشتهاند. همین معنی موجب میشود که محدث قمی در منبر علناً از آنها نام ببرد و خطر وجود آنها را از نظر سیاسی و دینی در مشهد و جاهای دیگر، و راهی که پیش گرفته بودند به مردم گوشزد کند. این تهدید کمیته مجازات دموکرات هم یا واقعیت داشته و یا عوامل امریکائی به نام آنها که سابقه تروریستی داشتهاند، او را تهدید کرده بودند. هر چه بود پس از سفر حج او که گفتیم باید حج سوم او در سال 1341 باشد، حزب دموکرات مشهد هم منحل میشود.