برای رد شدن از سیم خاردار باید یک نفر روی سیم خاردار می خوابید تا بقیه از روش رد بشن.داوطلب زیاد بود. قرعه انداختند،افتاد بنام یک جوان.همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد.گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه.عجب پیرمرد سنگدلی...دوباره قرعه انداختند،بازم افتاد بنام همون جوان . جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار.در دلها غوغائی شد…
برای رد شدن از سیم خاردار باید یک نفر روی سیم خاردار می خوابید تا بقیه از روش رد بشن.داوطلب زیاد بود. قرعه انداختند،افتاد بنام یک جوان.همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد.گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه.عجب پیرمرد سنگدلی...دوباره قرعه انداختند،بازم افتاد بنام همون جوان . جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار.در دلها غوغائی شد…بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان.همه رفتند الا پیرمرد.گفتند بیا؛گفت:نه شما برید من باید بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.
اینجاست که شاعر می گه :
خم گشته است قد پدرها دو تا دوتا
وقتی که می رسند پسرها یکی یکی