رضاشاه اساساً نسبت به بهائیان خوشبین بود؛ او به دلیل دهنکجی به علما و تحت فشار قرار دادن آنان توجه خاصی، به افراد فرقهی مذکور داشت. سرلشکر شعاعالله علائی از اعاظم بهائیان تهران که در زمان مؤتمنالملک کارمند وزارت گمرک و انحصارات بود، توسط رضاشاه مأمور ادارهی مالیه و سپس مأمور ادارهی محاسبات قزاقی شد...
خلاصه قسمت دوم
با پخش دومین قسمت «معمای شاه»، بیش از ۱۰ بازیگر جدید به جمع بازیگران این سریال تلویزیونی اضافه شد. همچنین در این قسمت ضمن به تصویر کشیدن بخشهایی از داستان در میان شخصیتهای دربار، زندگی عادی مردم نیز به صورت پُر رنگ مورد توجه قرار گرفت. در قسمت اول معمای شاه، طبقات مختلف جامعه معرفی شد و «دکتر احمد وزیری» با نقش آفرینی «سعید نیکپور» وارد داستان شد. حالا در قسمت دوم دوربین به «خانه دکتر وزیری» رفته و ضمن معرفی خانواده وی، چند رویداد مهم در میان این خانواده را به تصویر کشید. اتفاق اول بازگشت «محمود وزیری» با بازی «امیر یل ارجمند» از سوییس به ایران پس از تحصیل در رشته پزشکی است. اتفاق دوم ورود دختری به نام «گلنار» با بازی نرگس محمدی به جمع خانواده وزیری است. گلنار که ورودش به داستان با اضطراب و هیجان همراه است، از شخصیتهای اصلی معمای شاه است و شاهد حضور موثر او در قسمتهای آینده نیز خواهیم بود.
دیگر اعضای خانواده وزیری
گوهر خیراندیش» در نقش طوبی مادر خانواده، «آزاده اسماعیل خانی» در نقش نورآفاق دختر خانواده، «یوسف صیادی» در نقش امیر مسعود پسر کوچک خانواده و «محسن صادقی نسب» در نقش مش رمضون سرایدار خانه شخصیتهای اصلی هستند که در خانه وزیری خواهیم دید. این خانواده فضایی گرم و صمیمی دارد و حضور شخصیت مش رمضون شیرینی و طنز خاصی را در آن ایجاد کرده است. جالب است بدانید ایفاگر این نقش، به عنوان مدیر برنامه ریزی در طول ساخت سریال معمای شاه حضور داشته است.«جمشید مشایخی» در نقش استاد کمال دواتگر در کنار «ولی الله مومنی» در نقش آژان، «محمدرضا حق گو» در نقش ناپدری گلنار و «زویا امامی» در نقش نّیر مادر گلنار از دیگر بازیگرانی هستند که در قسمت دوم، معمای شاه میزبان آنها بود. البته وقایع این قسمت از سریال معمای شاه در سال ۱۳۱۸ رخ میدهد و بینندگان در این قسمت با جنبههای تازهای از روحیه رضاشاه آشنا شدند.
مقدمه
بازخوانی تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران نشان می دهد که فرقهی بهائیت در برهه های زمانی مختلف در ایران نقش منفی و مخربی ایفا کرده است. پیدایش این فرقه خود موضوع مفصلی برای پژوهشهای تاریخ معاصر میباشد؛ با این حال از همان بدو پیدایش، این گروه سیاسی در شکل و شمایل یک فرقهی به ظاهر مذهبی، در خدمت منافع بیگانگان روس، انگلیس و آمریکا قرار گرفت تا جایی که عباس افندی از سران این فرقه به پاس خدمات بیشائبهی خود به انگلیسیها و خیانت به مسلمانان؛ نشان و لوح سپاس از طرف امپراطور انگلیس دریافت کرد. در رزوگار سلطنت پهلویها، به ویژه پهلوی دوم، به علت مساعد شدن شرایط، حضور بهائیان در صحنههای اجتماعی، به خصوص سیاسی و اقتصادی گستردهتر شد؛ زیرا سیاستها و برنامههای ضددینی دستگاه حاکمه، مطابق میل و هدف بهائیان واقع گشت. بدینترتیب مقابلهی آنان با دولت از میان رفت و برعکس نوعی سازش و همکاری با آن به وجود آمد. این همکاری در روند افزایش تعداد نفوس بهائیان تأثیر گذارد. افزایش بیرویهی تعداد بهائیان به دنبال برنامهریزیها و سازماندهیهای جهانی شوقی افندی- جانشین عباس افندی (عبدالبهاء) و رهبر بهائیان همزمان با حکومت پهلوی- سرعت بیشتری به خود گرفت؛ چنانکه که در اوایل سدهی بیستم میلادی تعداد بهائیان در جهان، نزدیک به ده هزار نفر گزارش میشد.[i] با این وجود بر اساس اسناد میتوان اظهار داشت که افزایش جمعیت بهائیان و به تبع آن گسترش نفوذ آنان در دستگاه دولتی، به طور عمده از دههی 1330 آغاز شد. در سالهای 1326- 1320 ش محفل ملی بهائیان ایران برنامهی خود را برای گسترش بهائیت به مرحلهی اجرا گذارد و شدت تبلیغات و فعالیت ایشان، اعتراض شدید علما و روحانیون و سایر مردم را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتیهای شدید از طرف مردم مسلمان، حکومت پهلوی ناگزیر، به محدود کردن فعالیت بهائیان شد. با این وجود عناصر بهائی به خصوص بعد از نهضت 15 خرداد 1342 در بخشهای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور حضور فعال یافتند و با تضعیف قدرت روحانیت به عنوان یک نهاد «ملی» توسط دستگاه دولتی، زمینهی حضور روشنفکران و کارگزاران غیردینی، از جمله بهائیان فراهم شد. این تغییرات بهگونهای صورت گرفت که بخش بزرگی از نیروی دولت در اختیار بهائیان قرار میگرفت و طمع ایجاد مرکزیت این فرقه در ایران، به گونهای که مورد نظر رهبرانشان بود، بیشتر میشد. اما پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، جرقهای بود که سبب متزلزل شدن این فرقه متمرکز و قوی گردید. پس از انقلاب بسیاری از بهائیان همراه با اربابانشان به خارج گریختند، عدهای نیز سرکوب شدند و برخی هم به دین اسلام گرویدند. در این نوشتار تلاش داریم گوشههایی از عملکردهای بهائیان را از جنبههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، بررسی کنیم.
1) حیات سیاسی و اجتماعی بهائیان در دوران رضاخان
بعد از وقوع کودتای سوم اسفند 1299 و تصدی مقام نخست وزیری توسط سید ضیاءالدین طباطبایی؛ در کابینهی دولت کودتا یکی از سران درجهی اول بهائی به نام «موقرالدوله»[ii] از خویشان علیمحمد باب، وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت شد. این مقام به پاس خدمات بهائیان در پیروزی کودتا به ایشان اعطا شد. این انتصاب شروعی طوفانی برای بهائیت جهت اعمال نفوذ در ساختار سیاسی ایران بود. از اینرو بهائیان آغاز حکومت پهلوی را شروع عصر جدیدی در عرصهی تبلیغات و فعالیت خود میدانند. واقعیت این است که بهائیگری با تسامح نسبی رژیم پهلوی روبهرو شد و در اثر این تسامح بیش از پیش در ایران پا قرص کرد. در این زمان بهائیان که نظر مساعد رضاشاه را به خود احساس کردند، اقدام به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی نمودند. این امر علاوه بر گسترش تبلیغ بهائیگری به توسعهی نفوذ آنان در دستگاه دولتی نیز کمک کرد. تأسیس محفل ملی روحانی بهائیان ایران (1300 ش) و انجمن شور روحانی (1306 ش) نمونهای از اولین تشکیلات رسمی بهائیان در ایران بود. رضاشاه اساساً نسبت به بهائیان خوشبین بود؛ او به دلیل دهنکجی به علما و تحت فشار قرار دادن آنان توجه خاصی، به افراد فرقهی مذکور داشت. سرلشکر شعاعالله علائی از اعاظم بهائیان تهران که در زمان مؤتمنالملک کارمند وزارت گمرک و انحصارات بود، توسط رضاشاه مأمور ادارهی مالیه و سپس مأمور ادارهی محاسبات قزاقی شد.[iii] همچنین یکی از افسران معروف بهائی «سرگرد منیعی» را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود، (ولیعهد) انتخاب کرد. این مسئله خود حاکی از اعتماد و اطمینان شخص شاه به بهائیان و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی میباشد. از طرف دیگر چون بهائیان، دستگاه حاکمه را مورد اعتماد تشخیص دادند، در صدد کسب اقتدار برای خود از طریق به رسمیت شناساندن آیین خود برآمدند و تلاش کردند به طور رسمی در شناسنامههای خود مذهب بهائی را قید کنند. البته در این دوره تبلیغات بهائیگری صرفاً از طریق ترویج احکام و عقاید بهائیگری نبود، بلکه آنان تلاش میکردند با انجام خدماتی در زمینههای مختلف جامعه، پیروانی برای خود بیابند که یک نمونه از این خدمات آموزش و پرورش بود. در تعقیب این اهداف اهل بهاء مدارس زیادی در سراسر کشور تأسیس کردند. مربیان و معلمان این مدارس غالباً از نفوس بهائی بود. منیره خانم ایادی مدرسهی «تأییدیه و دوشیزگان وطن» را بنیاد نمود. مدرسهی «تربیت بنین»[iv] و «تربیت بنات» در تهران، «وحدت بشر» در کاشان، «تأییدیه مؤهبت» در همدان و مؤسساتی مانند اینها در بارفروش (بابل) قزوین به وجود آوردند. رضاخان نیز بهائیت را ابزار مناسبی برای سرکوبی نهادهای دینی و روحانیت میدانست و به همین دلیل در تقویت آنان میکوشید. بهائیان نیز سعی داشتند از طریق تأسیس مراکز و مجامع رسمی تبلیغاتی در تهران و شهرستانها، ابعاد وسیعی به نفوس خود بخشند. [v] با اینحال روز به روز جامعه مذهبی ایران و به ویژه روحانیت شیعه به شدت مقابل اعمال نفوذ بهاییت ایستادگی می کرد و عالمان دینی به طور شفاهی و مکتوب مردم را نسبت به خطر این فرقه ضاله روشنگری می نموند.
2) سلطنت محمدرضاشاه و جولان بهائیان در ساختارهای سیاسی و اجتماعی
از آینجاییکه بهائیها هیچ نوع وابستگی به ایران نداشتند، آنان از همان ابتدا به قصد خدمت به دول بیگانه پدید آمدند و همواره در بحرانها و آشوبهایی که در کشور رخ میداد، سران بهائی، با دسیسههای اربابان انگلیسی- آمریکایی و اسرائیلی خود با عنوان بانیان توطئه شناخته میشدند. فعالیتهای سپهبد پرویز خسروانی، یک نمونه از اینها بود.[vi] فردوست میگوید: «بهائیهایی که من دیدم واقعاً احساس ایرانیت نداشتند و این کاملاً محسوس بود و طبعاً این افراد جاسوسهای بالفطره بودند».[vii] حکومت پهلوی نیز هیچگونه محدودیتی برای آنها ایجاد نمیکرد؛ زیرا اساساً برنامههای بهائیها در پیشبرد اهداف حکومت خود میدید و معتقد بود که بهائیها را علیه او توطئه نمیکنند فردوست میگوید: «زمانی که سپهبد پرویز خسروانی ورزشکاران را به خیابانها ریخت
(28 مرداد 1332) و علیه مصدق و به نفع شاه شعار دادند، موضوع را به محمدرضا گفتم، پاسخ داد بی اشکال است حالا که به نفع من عمل میکنند».[viii]
شخص محمدرضا شاه وجود بهائیها را در مشاغل و مناصب مهم دولتی، حساس و مفید تلقی میکرد. در این دوره بهائیها به طرز عجیبی در دستگاه دولتی و دربار نفوذ یافتند، این امر به چند دلیل بود: 1ـ نظر مساعد شاه به آنان؛ 2ـ وجود چهرههای باسواد و تحصیلکردهی غربی در میان بهائیها؛ 3ـ وجود افکار و عقاید تجددخواهانه و دنیاگرایانه در میان آنان؛ 4ـ داشتن روحیهی جهانوطنی و عدم تعلق خاطر به سرزمین خاص؛ 5ـ و از همه مهمتر ارتباط قوی و پیچیدهی بهائیها با دول استعماری و صهیونیسم.[ix]
البته لازم به ذکر است که نفوذ قوی شبکهی بهائیت در دستگاه دولتی صرفاً به دلیل حمایت دولت از آنان نبود، بلکه بیشتر مشارکت قوی آنان با سازمانهای جاسوسی دول استعماری، عامل عمدهی تقویت و دوام بهائیها بود، به عنوان نمونه عبدالحسین نعیمی از مأموران قدیمی اینتلیجنس سرویس و از کارگزاران اصلی بهائیت بود. او در سالهای 1320- 1324 رئیس کمیتهی [شبکه] محرمانهی سفارت انگلیس در تهران بود. در دورهی صدارت اسدالله علم، به ویژه پس از سرکوب نهضت 15 خرداد 1342، بهائیت در ایران جانی تازه یافت. از واکنش بهائیان در قیام 15 خرداد اطلاع چندانی در دست نیست، اما برخی از قراین و اسناد، حاکی از همدلی و همراهی فرقهی بهائیت با دولت اسدالله علم در سرکوب تظاهرکنندگان و مخالفان دولت بود و این اقدام علم را به نوعی انتقام از مسلمین تلقی میکردند. روابط نزدیک و همکاری قوی اسدالله علم با بهائیها، سبب شد که در برخی از محافل سیاسی و مجالس، وی و معاونش محمد باهری را به بهائیت منتسب کنند.[x]
دورهی نخستوزیری طولانی هویدا، اوج گسترش بهائیگری در ایران و نهایت نفوذ آنان در مراکز دولتی بود. هویدا بهائی بودن خود را انکار میکرد و در برابر سؤال یکی از زنانی که در هیئت حاکمه جایگاهی داشت و از او پرسیده بود که آیا راست است که شما بهائی هستید؟ پاسخ داده بود: من اساساً لائیک هستم و به هیچ دین و مذهبی اعتقاد ندارم، مادر من خانم مقدسهای بود که قرآن خواندن او ترک نمیشد،[xi] پدر من هر مذهبی داشت به خودش مربوط بود، اما من نه مسلمانم، نه بهائی و نه پیرو هیچ مذهب دیگری، من لائیک هستم و حداکثر پراگماتیست».[xii] اما عملکرد او در موقعیتهای مختلفی که متصدی امور شد، در تشکیل حلقهی افراد بهائی به گرد خود، یکی از دلایل محکمی بود که مسلک بهائی او را برملا کرد.[xiii]
در بررسی پروندهی ننگین بهائیت در این دوره آنچه قابل ملاحظه است، همکاری دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ساواک با عناصر ذینفوذ بهائی بود. زمانیکه فرخرو پارسا، وزیر آموزش و پرورش در کابینهی هویدا بود، با همکاری مأموران ساواک، چندین مورد به مدارس دخترانه هجوم بردند و چادر و روسری آنان را برداشته و هتک حرمت کردند.[xiv] در سالهای آخر رژیم که بهائیان به بالاترین حد خود رسیده بودند، اعتراضات و مخالفتهای مردم نیز علیه دستگاه حاکمه و عناصر بهائیت اوج گرفته بود. مردم مسلمان ایران، در شهرستانهای مختلف گورستانهای بهائیها را آتش میزدند. متعاقب این اعمال، بهائیها با همدستی سران خود در ساواک، به مقابله با مبارزان و مخالفان پرداختند. آنان جهت تحریک احساسات مذهبی مردم مسلمان اعلامیههای تند و جعلی منتشر میکردند و ساواک نیز در اینباره با آنان همکاری میکرد. چنانکه در سال 1354 از سوی ادارهی کل سوم ساواک، پرویز ثابتی، تقاضای چاپ چهار هزار برگ اعلامیه به زبان عربی مبنی بر بهائی شدن آیتالله خمینی، صادر گردید و دستور داده شد پس از تهیه و چاپ، اعلامیههای مذکور را به طریق مقتضی، بین ایرانیان مقیم کشورهای عربی نیز توزیع کنند.[xv] اساساً هدف بهائیان و همکاری ساواک با آنان در این برهه از زمان، مخدوش کردن احساسات مذهبی مردم و ایجاد آشوب و بحران در جهت حفظ منافع خود بود. اما پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی تمام امیدهای آنان و کارگردانانشان را ناتمام گزارد. بدین ترتیب، چون دیگر فضایی برای غارتگری خود ندیدند، ناگزیر راه فرار را انتخاب کردند و با ثروتهای کلان خویش، نزد اربابان قدیمی خود برگشتند. از سوی دیگر برخی از آنها سالها پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تبلیغات خود را پنهانی ادامه دادند و حتی ارتباط قوی و مخفیانهی خود را با اسرائیل نیز حفظ کردند. غالب بهائیانی که از ایران فرار کردند، به آمریکا گریختند، این نیز به دلیل حمایتهایی بود که بهائیگری بیش از یک قرن با تکیه بر آن توانسته بود اهداف و عملکردهای خود را پیش ببرد. پس از این نیز، با تکیه بر حمایتهای ایالات متحدهی آمریکا، بهائیگری به سازمانی بسیار متنفذ، هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی، بدل شد. مرکز بهائیان جهان در آوریل 1985 م تعداد اعضای این فرقه در کل قارهی آمریکا را 857 هزار نفر اعلام کرده است.[xvi] بخش مهمی از این گروه، بهائیان ایرانی مهاجر، در سالهای پس از انقلاب اسلامی هستند و بخشی بهائیان ایرانی که در طول یکصد سال اخیر به تدریج به ایالات متحده و سایر کشورهای قارهی آمریکا مهاجرت کردهاند، میباشند. صرفنظر از جمعیت کثیر بهائیان آمریکا، به نفوذ این فرقه در نهادهای دانشگاهی و پژوهشی ایالات متحدهی آمریکا که به حاکمیت ایشان بر حوزهی مطالعات ایرانی در ایالات متحدهی آمریکا انجامیده است نیز باید توجه کرد؛ که البته باتوجه به وضعیت حساس ایران و تحولات سیاسی و امنیتی منطقه ، انجام پژوهشی مستقل در این خصوص ضروری به نظر می رسد.