خلاصه قسمت پنجم
با پخش پنجمین قسمت «معمای شاه» رویدادهای مختلف سیاسی ایران در شهریور 1320 به تصویر کشیده شد. استعفای رضاخان از سلطنت پهلوی و خروج از کشور، حضور متفقین در تهران و حواشی آن و بازگشت ارنست پرون از رامسر به تهران نزد محمدرضا برخی از این رویدادها هستند. در این قسمت از «معمای شاه» مخاطبان شاهد رویدادهای مختلف و متنوعی شدند. اولین «فلاشبک» سریال نیز در این قسمت شکل گرفت. رضاخان پیش از ترک تهران بهمرور خاطراتش میپردازد و در فلاشبکی نسبتاً طولانی، حضور او در قزاق خانه، ملاقات با اردشیر ریپورتر، زمینهسازی برای کودتای اسفند 1299 و دیگر رخدادهای منجر به نخستوزیری رضاخان ازجمله رأی مجلس وقت به انقراض قاجاریه، بهصورت فشرده و موجز در این فلاشبک روایت گردید.همچنین در این قسمت از سریال، با حضور شخصیتی به نام «کهزاد شاهنامه خان»، به بختیاریهای عزیز و دلاور که در طول دوران پهلوی اول متحمل آزار و اذیتهای مختلفی از ناحیه رضاخان شدند، ادای دین صورت گرفت. از این قسمت بازی «مژگان ربانی» در نقش اشرف نیز بهمرور پُررنگ شد و اشرف بخشی از زندگی شخصی خود را برملا کرد.
قسمت پنجم معمای شاه پذیرای بازیگران مختلفی در نقشهای گوناگون است. «عزتالله مهرآوران» در نقش کهزاد بختیاری، «بیژن افشار» در نقش سید ضیاء طباطبایی، «مهران مطیع» در نقش اردشیر ریپورتر و «فرهاد شریفی» در نقش یکی از مردم عادی چهرههای جدیدی هستند که از این قسمت به جمع بازیگران معمای شاه اضافه گردیدند.
1) مقدمه
روابط ایران و انگلیس در برهه های زمانی مختلف تحت تاثیر متغیرهای مختلف اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی و متناسب با شرایط منطقهای، داخلی و بینالمللی فراز و نشیب متعددی را سپری نموده است. در دوره شاه عباس کبیر نیازهای اقتصادی و سیاسی سلطنت صفویه زمینهساز حضور نیروهای انگلیسی در منطقه گردید و البته در برههای از تاریخ معاصر ایران نیز (دوران قاجاریه)، ضعف و فترت داخلی و عدم انسجام درونی نخبگان سیاسی زمینه دخالت طرف انگلیسی را فراهم آورده و پادشاهان ناتوان یا نادان قجری با همراهی عمال و فریبخوردگان بیگانه مقدمه اقدامات مخرب انگلستان علیه منافع ملی ایران را مهیا ساختهاند. نقش انگلیس در حوادث منجر به قتل و حذف امیرکبیر ، قرارداد 1907 و تقسیم ایران به مناطق نفوذ (پس از جریان مشروطیت)، تحرکات انگلیس در روی کار آمدن و سپس برکناری و تبعید رضاخان، نقش انگلیس در انتصاب محمدرضا پهلوی، اقدامات انگلیس در جریان ملیشدن صنعت نفت، اقدامات منجر به کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق، نقش حمایتی انگلیس از عراق در کنار سایر دول غربی، ظهور ماجرای سلمان رشدی، استمرار و تشدید فشارها علیه ایران در مورد برنامه هستهای کشورمان و... از جمله مواردی است که در شکلگیری تدریجی ذهنیت منفی و سوءظن شدید تودههای مردم و نخبگان ایرانی علیه این کشور تأثیرگذار بوده است.[1] اما بدون شک یکی از تاثیرگذارترین مداخلات انگلستان در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران؛ طراحی کودتای اسفند 1299 شمسی و آغاز دوران استبداد رضاخانی بود. مستندات تاریخی گویای یک واقعیت اساسی در مورد روی کارآمدن رضاخان می باشد و آن اینکه رضاخان یک مهره تمام عیار انگلیسی بود که طی یک کودتای نظامی بر سرکار آمد تا با تاسیس سلطنت پهلوی؛ زمینه ها و بسترهای لازم برای تامین منافع استعماری انگلستان را فراهم نماید. برای اثبات این مدعا نیز می توانیم به نقش انگلستان در ماجرای اشغال ایران در سوم شهریور 1320 و در نتیجه خلع رضاخان از سلطنت اشاره نماییم. درواقع مقامات انگلیسی رضاخان را مانند یک مهره سوخته از صحنه شطرنج سیاسی ایران حذف نمودند. ازاینرو در این مجال کوتاه برآنیم تا از نقش انگلستان در ساختار سیاسی ایران در دوره پهلوی اول رمزگشایی نماییم.
2) زمینه تاریخی حضور انگلستان در ایران
همانطور که در مقدمه بحث به آن اشاره شد امپراطوری بریتانیا ، از زمان شاه عباس اول صفوی با انگیزه های تجاری و بازرگانی و به منظور برقراری روابط بازرگانی و اختصاص دادن تجارت خارجی منطقه خلیج فارس به خود وارد صحنههای اقتصادی و سیاسی گردید[2] و در دوره های تاریخی مختلف سعی در توسعه و گسترش نفوذ خود در ساختارهای سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ایران داشت؛ هرچند که پادشاهان ایرانی در دوره های زندیه و افشاریه اغلب به حضور انگلستان در ایران با بی اعتمادی می نگریستند. پیروزی انقلاب کمونیستی در روسیه و خروج نیروهای روسی، از ایران باعث شد استراتژیستهای انگلیسی توجه ویژه ای نسبت به منطقه قفقاز و از جمله ایران داشته باشند. به عبارت دیگر انگلیس زمانی که خود را در عرصه تحولات منطقه و از جمله ایران بی رقیب دید؛ سعی نمود نقش پررنگتری در صحنه سیاسی ـ اقتصادی ایران نماید. انگلیسیها که با استراتژی نظامی دقیق و تسلط بر امور سیاسی اداره کشورمان را بر طبق علائق خود رقم میزدند پس از جنگ جهانی اول سیاست استعماری جدیدی مبنی بر خروج نیروی نظامی و روی کار آوردن یک دولت وابسته - به ظاهر مستقل- سعی در حفظ و گسترش منافع خود در ایران کردند. ژنرال آیرونساید اجراکننده این برنامه در ایران بود که زمینهساز تحولات بعدی همچون کودتای سوم اسفند 1299 شد. حضور «اردشیر جی» واسطه هندی- پارسی که عامل آشنایی رضاخان و آیرون ساید در مناسبات دو طرف بود، در جهت جلب نظر انگلیسیها به حمایت از رژیم پهلوی تاثیرگذار بود. درواقع با کمک انگلستان ، سلطنت پهلوی به ریاست رضاخان میرپنج تاسیس شد و تا کودتای 28مرداد 1332 انگلستان به عنوان قدرت بلامنازع خارجی سعی داشت تحولات مختلف ایران را در جهت تامین منافع خود هدایت و کنترل نماید. استراتژی فرهنگی انگلیسیها در طول این دوره برای یارگیری از لایههای مختلف جامعه ایرانی جهت حفظ منافع شدت یافت در نتیجه تشکلهای فعال وابسته به انگلیس شروع به جذب گسترده نخبگان سیاسی و فرهنگی کردند که تشدید نفوذ انگلیسیها را در ایران به دنبال داشت. نقطه اوج نفوذ انگلیسیها را میتوان در اشغال ایران در جنگ دوم جهانی و کودتای 28 مرداد 1332 مشاهده کرد.[3]
3) انگیزه های مداخله انگلستان در ایران
تحلیل گران و تاریخ نگاران در تحلیل دلایل و عوامل تاثیرگذار بر مداخله و نفوذ استعمار انگلیس بر ایران بر متغیرهای مختلفی تاکید داشته اند که از برآیند همه آنها می توان به موارد ذیل اشاره نمود. الف) انگیزه های ایدئولوژیکی جهت سد نفوذ کمونیسم به سایر مناطق تحت نفوذ انگلیس؛[4] ب) انگیزه ژئوپولتیکی و استراتژیکی جهت حفظ و تامین امنیت قلب تپنده امپراطوری انگلیس یعنی هندوستان ج) انگیزه های تجاری و اقتصادی و تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای انگلیسی و همچنین غارت و چپاول منابع معدنی و نفتی ایران. بازار مصرف ایران نیز برای انگلستان اهمیت فراوانی داشت. بانک شاهنشاهی انگلیس، کمپانی لینچ، و کمپانی استریکا و دهها مؤسسه تجاری و ارتباطی دیگر در ایران فعالیت گستردهای داشتند. نفت ایران به خاطر سود سرشاری که برای انگلیس آورده بود، ثروت سرشاری برای انگلیس محسوب میشد که به هیچ وجه حاضر به از دست دادن آن نبودند.[5]
4) اقدامات استعماری انگلیس در دوره پهلوی اول
4-1) نقش انگلستان در کودتای 1299 شمسی و به قدرت رسیدن رضاخان
کودتای سوم اسفند 1299 موسوم به کودتای سیاه ، یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر ایران است. اگر این کودتا را نقطه عطفی در این فرآیند محسوب کنیم از این روست که ماهیت نظام سیاسی ایران را در بعد وابستگی به استعمار غرب دگرگون می کند. در آستانه کودتا ، رجال سیاسی وابسته به غرب حضور دارند و نفوذ کانونهای استعماری در شئون سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ایران بسیار زیاد است ؛ ولی نظام سیاسی ایران یک نظام صد در صد وابسته نیست و از استقلال نسبی برخوردار است . در حقیقت نظام سیاسی ایران در ماهیت خود ، یک نظام سنتی مستقل است. اما وقوع کودتا، سازمان سیاسی ایران را به سمت استقرار یک نظام کاملاً وابسته به استعمار ، یک نظام دست نشانده از آن نوع که در عرف جامعه شناسی سیاسی « نظام عروسکی » خوانده میشود ، پیش می برد . بعد دیگری که نقش و اهمیت کودتای 1299 را به عنوان یکی از نقاط عطف تاریخ معاصر ایران آشکار می سازد ، دگرگونی ساختارسیاسی حاکم بر ایران از زاویه تمرکز قدرت دولتی و تکوین استبداد سیاسی از نوع استبداد رضاخانی است که طی آن تمامی آرمانها و آروزهای مردم ایران در نهضت مشروطیت، یک شبه نابود شد. اردشیر جی ریپورتر در مورد آشنایی با رضاخان و معرفی وی به آیرونساید مینویسد: «... در اکتبر سال 1917م. بود که حوادث روزگار مرا با رضاخان آشنا کرد ... ملاقاتهای بعدی من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از یکسال بیشتر در قزوین و تهران صورت میگرفت... به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی اجتماعی ایران را برایش تشریح میکردم... اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش میداد... من به تفصیل برایش شرح دادم که طبقهی علما و آخوندها و ملاها چگونه در گذشته نه چندان دور، آمادهی وطن فروشی بودند ... به دستور وزارت جنگ (وینستون چرچیل) در لندن و نایب السلطنهی هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید. ... سرانجام او [(رضاخان) را به آیرونساید معرفی کردم...»[6]
ازاینرو در حافظه تاریخی ملت ایران، نقش و چهره انگلیس بسیار منفی و تیره می باشد. علل و عوامل متعدد داخلی و منطقهای، این کشور را نسبت به حمایت از تغییر حکومت ایران و واگذاری امور به رضاخان ترغیب نمود. اساس سیاست انگلیس در این دوره کمک به ایجاد دولتی مقتدر در ایران برای ایجاد سد نفوذ در مقابل کمونیسم بود؛ لذا بعد از روی کار آمدن پهلوی، انگلیس اولین کشوری بود که دولت جدید را به شرط حفظ پیمانها و تعهدات بین دو کشور به رسمیت شناخت.
4-2) تعمیق و توسعه میلیتاریسم نظامی
میلیتاریسم نظامی است که در آن ارتش و سران نظامی در سیاست مداخله و در اخذ تصمیمات اعمال نفوذ میکنند. با فروپاشی سلسله قاجاریه نظامی روی کار آمد که بن مایه تشکیل آن ساختار نظامی بود. رضاخان که فردی قزاق بود با حمایت انگلستان کودتایی را شکل و قدرت را در دست گرفت و در نهایت در 1305ش به طور رسمی سلسله پهلوی را بنیان نهاد. وی پایههای قدرت خود را بر سه بخش ارتش، بوروکراسی و دربار بنا نهاد که دراین میان به ساختار ارتش توجه ویژهای داشت. به تدریج نظامیان بر فرآیند تحولات این دوره تأثیر و فضای سیاسی متأثر از قدرت ارتش گردید. ارتشی که کوچکترین مقاومتی در مواجهه با حملات نظامی متفقین در جریان اشغال ایران در سال 1320 از خود نشان نداد. از اینرو هدف انگلیس از گسترش نظامی گری در ایران تامین منافع خود با توسل به قدرت نظامی و استبداد رضاخانی بود.
4-3) تاسیس و راه اندازی تشکیلات و سازمانهای استعماری نظیر تشکیلات فراماسونری
اولین رویاروییها با موضوع فراماسونری همزمان با آشنایی با دیگر پدیدههای تمدن غرب رخ داد. از آنجا که هویت بسیاری از پدیدههای علنی غرب ناشناخته شده بود، فراماسونری هم که پدیدهای نیمه علنی و مخفی بود به درستی درک نشد. انگلیس در دوران مشروطه و پهلوی در ایران دارای نفوذ زیادی بوده است و برای گسترش سلطه خود از روشهای گوناگونی برای دستیابی به اهداف خود استفاده کرده است. یکی از روشهای استعماری انگلستان، استفاده از سازمانهای مخفی و نیمه علنی بوده است.
4-4) تشویق رضاخان به اتخاذ سیاست سرکوب ایلات و عشایر
ایلات همواره در درون خود، چه به تحریک حکومت مرکزی، چه به تحریک کشورهای غرب مانند انگلستان، درگیر نبرد برای کسب قدرت بودهاند. همچنین هر ایلی، خواه به طور طبیعی و خواه به تحریک قدرتهای دیگر، با سایر ایلات درگیریهایی داشته است. علاوه بر این، هر ایلی بنابه دلایل گوناگون، ازجمله مقاومت در برابر درخواست مالیاتهای سنگین و یا سایر اخاذیها و اقدامات ستمگرانه، با حکومتهای مرکزی مبارزاتی داشته است. در دوره حکومت رضاشاه نیز همه انواع حوادث فوق، البته با شدت بیشتری به وقوع پیوستهاند. حکومت رضاشاه ماهیتاً با حکومتهای قبل از خود متفاوت بوده است بنابراین، سیاستهای او در مورد عشایر با سیاستهای عشایری حاکمان پیشین به لحاظ ماهیت متفاوت بوده و در نتیجه دخالت انگلستان به عنوان قدرت مهم در آن برهة زمانی این مبارزات را دامن میزد.
4-5) غارت و چپاول منابع نفتی ایران
آغاز فعالیت صنعت نفت در ایران به کشف نفت در 5 خرداد 1287ش برمیگردد. در سال 1901م ویلیام ناکس دارسی امتیاز اکتشاف، استخراج و فروش نفت ایران را به مدت 60 سال در اختیار میگیرد. با وقوع جنگ جهانی اول و نیاز انگلیس به نفت ایران برای پیشروی در جنگ، طمع دستاندازی بر نفت ایران از سوی انگلیسیها بیشتر میشود و آنها شرکت نفت ایران و انگلیس را تأسیس میکنند، که عملاً یک شرکت انگلیسی بوده و تمام اختیارات نفت ایران را در دست داشته است. نتیجه این تسلط انگلیس، تلاش برای ملی کردن صنعت نفت ایران و در پی آن تحریمها و اقداماتی بوده که این کشور علیه مردم ایران به کار میگیرد.
4-6) ترغیب رضاخان به اتخاذ سیاستهای ضد دینی
بعد از تاجگذاری رضاخان در سال 1304 رضاشاه با عدهای از علما که مورد نیاز اهداف او بودند و آنها را شخصیتهای با نفوذی میدانست روابط حسنه برقرار کرده بود. حتی بعضی از علما را در مراسم تاجگذاری، دعوت کرد و همچنان تظاهر به دینداری را با عوامفریبی ادامه داد. مثلاً در هنگام سوگند در مجلس «در مقابل قرآن زانو زد و آن را بوسید.» و دیگر اینکه در جشن تاجگذاری خود بر توجه به حفظ اصول دیانت تأکید کرد و آن را «یکی از وسائل مؤثره وحدت ملی و تقویت روح جامعه ایرانیت که تقویت کامل از اساس دیانت است» ، یاد میکند. از سال 1306 یعنی دو سال بعد از تاجگذاری، که پایههای حکومت خود را مستحکم میبیند، حملات شدید خود را به روحانیت و تحدید نفوذ آنها آغاز میکند. از سال 1306 که با قیام حاج آقا نورالله اصفهانی، واقعه قم، وضع قوانین و دادن اطلاعیههای متعدد مانند لایحه امر به معروف و نهی از منکر، قانون متحدالشکل کردن لباس، محدود کردن جواز پوشیدن لباس روحانیون، قدغن کردن مجالس وعظ و خطابه و روضهخوانی، تصرف اوقاف در دست دولت، وضع قوانین در مورد محاضر شرعی و ... ظاهر اسلامستیز خود و به عبارتی چهره واقعی خود را به نمایش گذاشت.[7]
جمعبندی
تاریخ گواه است که رضاشاه باحمایتهای انگلیس به سلطنت رسید و وی به نوعی مدیون این کشور بود، ولی گویا رضاخان بعد از تحکیم پایه های سلطنت خود و پایهگذاری نظام متمرکز استبدادی، اطاعت چشم گیری از انگلستان نمی کند. نشانهها و شواهدی به چشم میخورد که نامبرده در مقاطعی برخی سیاستهایی را اتخاذ نمود که واکنش منفی انگلیس را به دنبال داشت. از جمله این سیاستها موضوع نفت بود که موجد اختلافاتی بین دو کشور شد و در سال 1932 با دخالت دبیرکل جامعه ملل همراه گردید. با انجام تحولات منجر به جنگ دوم جهانی و پیروزیهای متناوب قوای آلمان و استنباط رضاخان از پیروزی نهایی آلمان و این که کار انگلیس تمام است، مشارالیه سعی در نزدیکی به آلمان نمود که نهایتاً با حمله متفقین و اشغال ایران در 1941 مقدمات خلع و تبعید وی فراهم شد.[8] البته لازم به توضیح است برخی مفسران بر این باورند که رضاخان قبلاً (از سال 1304 خورشیدی) در دوره زمامداری خود، توسعه همکاریها بین ایران و آلمان را با نظر مساعد انگلیسیها که خواهان تجدید حیات اقتصادی آلمان بودند، در دستور کار داشته است.