جوان و تاریخ- ادب و هنر
بدون شک یکی از آرمانهای اصلی مشروطیت تشکیل و تقویت مجلس شورای ملی بود، مجلسی که با انتخاب نمایندگان تا حدودی مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود سهیم باشند و از اختیارات و قدرت پادشاه کاسته شود . میتوان عنوان کرد که استقرار نظام پارلمانی در ایران یکی از مهمترین رهاوردهای نهضت مشروطه بوده است، هرچند که در تحلیل نهایی باید عنوان کرد که هیچگاه به آرمانهای خود دست پیدا نکرد؛ آرمانهایی که در دوران پهلوی اول و دوم به دلیل ساخت خاص سیاسی ایران در این برههی زمانی و به دلیل تسلط رگههای فرهنگ پدرسالاری در پهلوی اول و انحصارگرایی سیاسی در پهلوی دوم، کاملاً به باد فراموشی سپرده شد. به ویژه اینکه در دوران بعد از کودتای 28 مرداد 1332 و به اغاز دیکتاتوری محمدرضاشاه ما شاهد ظهور مجالس وابسته و برگزاری انتخابات فرمایشی و دستوری هستیم، انتخاباتی که نتایج آن ازقبل توسط شاه تعیین می شود و محمدرضاشاه با انتخاب سیستم تک حزبی سعی داشت پایه های سلطنت خود را مستحکم نماید.
به گواه تاریخ بعد از کودتای 28 مرداد 1332 محمدرضا پهلوی چکمه های استبدادی رضاخان را پوشید و با بازیابی هویت دیکتاتوری رضاخان، سعی داشت در تمامی شئون و اداره امور جامعه دخالت مستقیم داشته باشد و از اینرو انتخابات مجلس در این برهه تبدیل به نوعی دموکراسی از مدل شاهنشاهی گشت و افرادی دستچینشده و مطابق با میل همایونی عمدتاً وارد مجلس و مسند قانونگذاری میشدند. بیگانههراسی، انحصارگرایی سیاسی و شخصی بودن ساخت قدرت، مهمترین عواملی بودند که به محمدرضا بهلحاظ روانی اجازه نمیدادند تا قدرتی برتر از خود را ببیند و در همین راستا، ارتش، مجلس و کابینه کاملاً تحت سیطرهی وی بودند و شاید در این میان، مجلس از درجهی غلظت وابستگی بیشتری برخوردار بود.
اگر بخواهیم شاخصهای مثبت توسعه سیاسی در دوران پهلوی دوم را مورد ارزیابی قرار دهیم، باید بگوییم که میزان توسعه سیاسی در این دوره در پایین ترین سطح خود قرار داشت و به دلیل عدم اعتماد مردم به رژیم پهلوی ، در هر دوره انتخابات مجلس ما شاهد مشارکت حداقلی مردم در انتخابات هستیم و اساساً مشارکت انتخاباتی در رژیم شاه معتبر نبود، اما با این وجود، رژیم سعی داشت تا به شیوههای مختلف مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند. آنچه مورد اهمیت شاه بود، مسائل ظاهری دموکراسی بود و انتخابات هرگز این مسئله را نشان نمیداد که مجلس در اجرای سیاستها دارای نفوذ است.(1)
از طرف دیگر یکی از عواملی که باعث بی اعتمادی مردم به سازوکارهای دمکراتیک در رژیم پهلوی شده بود ، نتیجه از پیش تعیین شده تمامی انتخابات بود. به عبارت دیگر ، محمدرضا به موازات تحکیم کنترل خویش بر حکومت، انتخابات مجلس را بهصورت مستقیم تحت اختیار خود گرفت تا مطمئن شود که مجلس به شخص وی وفادار خواهد بود. روند مداخلهی آشکار شاه در انتخابات به حدی رسید که انتخابات مجلس بیستویکم بهشدت زیر سلطه قرار گرفت و نتیجهی آن مجلسی بود که به قول گازیوروسکی، دیگر چیزی جز یک مُهر لاستیکی برای تأیید تصمیمهای شاه نبود.(2) این عامل سبب میشد تا نمایندگان مجلس در این دوران افرادی سستعنصر، مطیع و بیبهره از قاطعیت باشند و به جز تعداد معدودی از نمایندگان که اعتقادات ایدئولوژیکی محکمی داشتند، اکثر آنها فرصتطلبانی ثابتقدم بودند که گفتارشان چندان با کردارشان نمیخواند.
یکی دیگر از ویژگی های فرآیند تحزب در عصر پهلوی دوم ، حضور احزاب فرمایشی در انتخابات مجلس بود، احزابی که محمدرضاشاه به تقلید از کشورهای اروپایی ایجاد کرده بود. این مسئله از زمان انتخابات بیستم مجلس شورای ملی، شکل و نمودی دیگر به خود گرفته بود، زیرا در شرایطی که شاه همهی نیروهای مخالف را سرکوب کرده بود و سانسور شدیدی نیز بر مطبوعات حاکم بود، دو حزب مردم و ملیون ایجاد شدند.(3) درواقع این احزاب یک فرصت بی نظیری را برای شاه پهلوی فراهم می نمودند تا در عین نمایش دمکراسی، پایه های سلطنت خود را تحکیم نماید. پارلمان در دوران پهلوی با توجه به ساخت پدرسالارانهی پهلوی اول، به نتیجه نرسید و در پهلوی دوم نیز دالهایی مانند انحصارگرایی سیاسی، بیگانههراسی، اعتماد به حلقهی نزدیک اطرافیان و شخصی شدن ساخت سیاست، سبب شد تا مجلس تبدیل به نهادی فرمایشی شده و میزان مشارکت مردم نیز در انتخابات آن کاهش یافته و افراد صرفاً براساس نزدیکی به شخص پادشاه بهعنوان نماینده انتخاب شوند.