کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

حکایت ملانصرالدین و همسرش

28 اسفند 1393 ساعت 12:02

اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم



روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید:

فردا چه می کنی؟

گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم.

همسرش گفت: بگو ان شاءا...

او گفت: ان شاءا... ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی.

از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند.

ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد.

همسرش گفت: کیست؟

او جواب داد: ان شاءا... منم.


کد مطلب: 21947

آدرس مطلب :
https://www.cafetarikh.com/news/21947/حکایت-ملانصرالدین-همسرش

کافه تاریخ
  https://www.cafetarikh.com