صفر سال ١٣٣٦ مصادف با وقوع انقلاب بلشویکى در روسیه بود، و این مىتوانست به نفع ایران تمام شود. امّا مقارن آن تحول، در وضعیت کشور هیچ تحول مثبتى روى نداد. اینک انگلیسىها کارهاى روسها را هم اداره مىکردند، پلیس جنوب تا اصفهان گسترش یافت، صاحبمنصبان انگلیسى هر روز وارد ایران مىشدند. اما «از همه گرفتارىها بالاتر امر نان و قلت آذوقه و ارزاق است که در تمام ایران روز به روز بر شدت و وسعت خود مىافزاید.
جوان و تاریخ- سبک زندگی
صفر سال ١٣٣٦ مصادف با وقوع انقلاب بلشویکى در روسیه بود، و این مىتوانست به نفع ایران تمام شود. امّا مقارن آن تحول، در وضعیت کشور هیچ تحول مثبتى روى نداد. اینک انگلیسىها کارهاى روسها را هم اداره مىکردند، پلیس جنوب تا اصفهان گسترش یافت، صاحبمنصبان انگلیسى هر روز وارد ایران مىشدند. اما «از همه گرفتارىها بالاتر امر نان و قلت آذوقه و ارزاق است که در تمام ایران روز به روز بر شدت و وسعت خود مىافزاید. رحمت الهى هم قطع شد. در تمام شهرهاى ایران از گرسنگى آدم تلف مىشود و از هیچ ممرى نمىتوانند آذوقه برسانند. در خود طهران متصل آدم تلف مىشود.» با اینکه در روسیه انقلاب درگرفته بود، اما هفتاد هزار قشون تازهنفس روسى وارد شهر ارومیه شدند، دوازدههزار نیرو وارد رشت گردیدند، «همه قشونکشى آنها براى ما یک مشت عاجز مسکین است که از خود زورى نداریم. اهل ایران از گرسنگى متصل تلف مىشوند باز آنقدرها از آذوقۀ ما باید به مصرف آن پدر سوختهها برسد.» وضعیت شهرهاى ایران درست بعد از عزل نیکلاى دوّم بسیار وخیم تر شد. بازار قزوین به دست روسها غارت گردید، همدان را دو بار غارت و چپاول نمودند، شهر ارومیه پس از چند روز نهب و غارت، به آتش کشیده شد. روسها در سراسر بازارها را نفت پاشیدند و کاروانسراها را آتش زدند. در این شهر خسارات فراوانى بر جاى ماند، قریب دویست تن از مردم مال باختهاى که بدون دلیل به افلاس کشیده شده بودند، دیوانه شدند. تمام مردم شهر گرسنه و برهنه بودند، گفته مىشد حتى یک ذرع چلوار و چیت براى دفن مردگان و پیراهن زنان یافت نمىشود:
این یغماى عاشر و عشرون است، زیرا چندین مرتبه ارومیه دست به دست افتاده. عثمانى آمد پول گرفت، اعانه گرفت، سگ گرفت، گربه گرفت، روس آمد همانطور. این هم آخرین مرحمت روسها بود که پس از آزادى، پس از برهم خوردن رژیم قدیم، پس از سرودها و شعرها و دسته گلها که به اتفاق ایرانىها خوانده سر قبر شهدا گذاشتند به سر مردم فلکزده ایران مىآورند. رشته نظم گسیخته شده، صاحب منصبها قوه و قدرت جلوگیرى ندارند. سالدات گداى گرسنۀ از حق بىخبر آنچه میل دارد مىکند. در روزنامهها فجایعى را که روسها در ارومیه مرتکب مىشدند به رشته تحریر درمىآوردند، مطالب رقتانگیزى که انسان را به درد مىآورد. مىنوشتند اشخاصى که داراى مکنت فراوان بودند به نان شب محتاجند و با یک تومان سرمایه تخمه فروشى مىکنند. بسیار از اشخاص متمول گدایى مىنمودند، مردمان آبرومندى که مال و منال و خانواده از دست داده بودند، در کوچهها سرگردان بودند، «خداوند لعنت کند روس را که در حال استبداد و آزادى هم به ما صدمهاش مىرسد. اینها هستند که مىگویند براى حمایت دول صغیرۀ ضعیفه جنگ مىکنیم. امپراتور بد آدمى بود کرنسکى هم براى ما از او بدتر است.» در قزوین هر شب مغازهها غارت مىشد، شبى نبود که مردم خواب راحت داشته باشند. به طور واضح و علنى مىرفتند و از حکومت قزوین تقاضاهاى شرمآور مىکردند، زنان جرأت نداشتند از خانه بیرون آیند. دکانها همه خالى بودند، کسى حتى جرأت نمىکرد با خود کالایى حمل نماید، یا در خیابان پول بشمارد. مردم دارایى خود را در خانه پنهان مىکردند، روسها باغهاى انگور مردم را چپاول نمودند، احدى جرأت نداشت با آنان مقابله کند. ارزش منات به شدت در حال سقوط بود، وضع روز به روز بدتر مىشد. انگلستان از فرصت به دست آمده از انقلاب روسیه استفاده کرد و نفوذ خود را در ایران تحکیم نمود