کریم دواتگر، مردى آشوبطلب و ماجراجویى- به قول ویکتور هوگو- از طبقه سوم زیرین اجتماع. کریم لمپنى بود که منطقش اسلحه بود و تهدید و ارعاب. این پادوى بازار وارد در ماجراهایى شد که به قیمت جانش تمام شد. کریم دواتگر اصلا اهل زنجان بود. در تهران با محافل افراطى مرتبط شد و همین گروهها او را تشویق به ترور شیخفضلالله نورى کردند. او بعد از مضروب و مجروح ساختن شیخ، گلولهاى هم به خود زد، اما از مرگ نجات یافت و شیخ هم او را بخشید.
جوان و تاریخ- سبک زندگی
بدون تردید قابل تأمّلترین عضو کمیتۀ مجازت کریم دواتگر بود؛ مردى آشوبطلب و ماجراجویى- به قول ویکتور هوگو- از طبقه سوم زیرین اجتماع. کریم لمپنى بود که منطقش اسلحه بود و تهدید و ارعاب. این پادوى بازار وارد در ماجراهایى شد که به قیمت جانش تمام شد. کریم دواتگر اصلا اهل زنجان بود. در تهران با محافل افراطى مرتبط شد و همین گروهها او را تشویق به ترور شیخفضلالله نورى کردند. او بعد از مضروب و مجروح ساختن شیخ، گلولهاى هم به خود زد، اما از مرگ نجات یافت و شیخ هم او را بخشید. در دورۀ به اصطلاح مهاجرت، او هم تفنگى به دست گرفت و به جمع مهاجرین پیوست. بعد از سقوط دولت موقت کرمانشاه به ریاست نظامالسلطنه، همراه عدهاى دیگر از ماجراجویان به تهران بازگشت. در این زمان بود که به عضویت کمیتۀ مجازات در آمد.به واقع هیچ سنخیتى بین سه تن یادشده و کریم وجود نداشت، کریم نه مثل آنان از تحصیلات متعارف بهرهاى داشت، نه به شغلى مشغول بود و نه مردى قدرتمند مثل کامرانمیرزا از او حمایت نموده بود. به واقع کریم توسط جوخههاى تروریستى دورۀ مشروطه استخدام شد، کارش ایجاد رعب و هراس بود و وظیفۀ اصلىاش آشوبگرى. او شاید خود هم نمىدانست چرا باید به این اقدامات مبادرت ورزد، همانطور که یارمحمد کرمانشاهى نمىدانست و همانطور که بسیارى از دیگر اسلحه به دستان درک نمىکردند اصلاً مشروطه و فعالیت سیاسى یعنى چه؟ پیشتر به برخى از اقدامات شرارتآمیز او مثل ترور شیخ فضلالله نورى و آشوب در بازار تهران اشاره کردهایم و خواننده را به آن ارجاع مىدهیم، و اینجا به تحولات ادوار بعدى زندگى او مىپردازیم.
اندکى بعد از تشکیل کمیتۀ مجازات، کریم دواتگر به معرفى ابوالفتحزاده وارد آن تشکیلات شد. وظیفۀ او مشخص بود: قتل. همه دستاندرکاران با او و اعمالش در دورۀ مشروطه آگاهى داشتند، او ضارب شیخ فضلالله نورى و یکى از عوامل کمیتۀ جهانگیر بود که توسط مستعانالملک اداره مىشد. زمانى که به کمیته ملحق گردید، تازه از منطقۀ غرب کشور وارد تهران شده بود، در آن زمان اردوى نظامالسلطنه از هم متلاشى گردیده بود. کریم در دوره یادشده بیکار بود، پس حاضر شد «از هرجهت مورد استفاده قرار گیرد.» واضح است که منشىزاده و دیگران از تأسیس کمیته اهداف خاص خود را داشتند، اما افرادى مثل کریم که جز ماجراجویى از امور سررشتهاى نداشتند، خواسته و یا ناخواسته وارد بازى مرگبارى شدند که سرانجامى جز معدوم ساختن آنها توسط همان تصمیمگیرندگان اصلى جوخه ترور نداشت. کریم فقط براى پول به این گروه پیوسته بود. چون از اهمیت موضوع آگاهى نداشت، به خاطر پول و باجگیرى شروع به افشاگرى در مورد تشکیلاتى کرد که این شوخىها را برنمىتافت و جان خود را بر سر این راه گذاشت. کریم جوانى عامى بود، پس به راه و رسم تشکیلات وقوفى نداشت. او خودسرانه براى کمیته عضوگیرى مىکرد، یکى از این موارد ورود مردى بود به نام بهادرالسلطنه. او را کریم عضوگیرى کرده بود، حال آنکه اعضاى اصلى به این مرد اعتمادى نداشتند. کریم که جوانى عیاش بود، در مىگسارىهاى شبانه شرکت مىجست و آنگاه که از خود بیخود مىگردید، شروع به سخن گفتن مىکرد و ناخواسته اسرار کمیتۀ مجازات را فاش مىنمود. در همین حال بهادرالسلطنه را از وجود تشکیلات آگاه کرد. براى تیم اصلى، عضوگیرى بهادرالسلطنه و عدهاى دیگر از سر ناچارى بود، علت اصلى کنار آمدن با آنان این بود که به هر حال از کم و کیف جریان اطلاع یافته بودند، پس بهتر بود آنان را در امور دخیل مىساختند. بین حاج زمانخان بانهاى مشهور به بهادرالسلطنه کردستانى با سردار محیى معزالسلطان پیوند دوستى وجود داشت و اینان بعدها با رضاخان ماکزیم رفاقتى به هم زدند. بهادرالسلطنه کسى است که از ترس کشته شدن، تشکیلات کمیتۀ مجازات را لو داد، خودش بعدها به کردستان رفت و حتى به ریاست نظمیۀ آنجا نایل آمد؛ در آن دوره هم هنوز زورگیرى و رشوهستانى مىکرد.بهادرالسلطنه به روایت قاسم غنى و به نقل از ناصرالملک داراى تبار اشرافى بود، او به خانوادهاى معتبر تعلق داشت، به همین دلیل ناصرالملک وقتى والى کردستان بود اظهار داشت به دلیل تبار اشرافى بهادرالسلطنه، نمىتواند شغلى را که در شأن وى است به او پیشنهاد نماید. در این زمان بهادرالسلطنه فقیر و تهیدست شده بود، از سویى نمىشد کارى مهم به او داد زیرا مستلزم اعتبار لازم اقتصادى و داشتن تمول بود؛ ناصرالملک پیشنهاد کرد به او ماهى سى تومان مواجب دهند اما بدون شغل بماند، به نظر او راهحل مورد نظر بهتر از این است که شغل درخور شأنى به وى داده نشود. قاسم غنى مىگوید ناصرالملک گفته بود بهادرالسلطنه «حکم جواهرى را دارد به درشتى تخممرغ که نه مىتوان به انگشت کرد و نه سنجاق کرد و به سینه زد. بهادرالسلطنه هم وقتى این را شنید گفت بلى ناصرالملک هم میکربى است به درشتى خرس». اگر این موضوع صحت داشته باشد اینگونه به نظر مىرسد که ناصرالملک مىخواست خود را از او برهاند، بین آن دو هیچگونه حُسن ظنّى وجود نداشت و این موضوع نشاندهندۀ اختلاف دیدگاههاى دو طرف است. بهادرالسلطنه کسى بود که تشکیلات کمیتۀ مجازات را در دوره کابینه دوّم وثوقالدوله لو داد، او در ازاى گرفتن تأمین از دولت این عمل را انجام داد. بهادرالسلطنه در سال ١٣٠٠ خورشیدى در بانه کردستان به دست طایفه گورک و مامش کشته شد. نکتۀ مهم، پیوند رجال سیاسى قدرتمند ایران با کسانى مثل کریم دواتگر است. یکى از این اشخاص مورخالدوله سپهر بود. مورخالدوله این برجستهترین چهرۀ پشت پرده، مقامى بسى بالاتر از کریم دواتگر داشت، لیکن با او محشور بود. علت این حشر و نشر نمىتوانست چیزى جز بهرهبردارى از این موجود مفلوک باشد. مورخالدوله نقل مىکند کریم دواتگر برایش توضیح داده مردى به نام کنت ریچ از طرف کمیته انقلابیون روسیه در رشت به تهران آمده و به او گفته است حاضر به هر نوع همکارى است. به صحت و سقم سخن مورخالدوله کارى نداریم، مهم این است که کریم چه موقعیتى داشت که طرف مذاکره انقلابیون روس واقع شود؟ بالاتر اینکه مورخالدوله مىگوید شاید کریم وارد تشکیلات مورد نظر روسها شده باشد، او از سیدمحمد کمرهاى مىخواهد که با هم به مساعدت روسهاى انقلابى برخیزند، کمرهاى قبول نکرد. ما از میزان صحت این اظهارات آگاهى نداریم، اما مىدانیم که مورخالدوله هر چه بود؛ انقلابى نبود. او همراه با تیمى از رجال قاجار به طور همسو علیه وثوق به کار مشغول بود. به عبارت بهتر ظاهر قضیه این بود که عدهاى آدمکش در کمیتۀ مجازات دور هم گرد آمدهاند تا به قول خودشان با خائنینى که باعث برباد رفتن کشور و قحطى بودند، مبارزه نمایند، اما واقعیت این است در پشت این ماجرا سیماى یک مافیاى سیاسى به وضوح قابل تشخیص بود. مورخالدوله هم با اعزازالسلطنه فرزند کامرانمیرزا نایبالسلطنه محشور بود. پیشتر گفتیم حداقل یکى از گردانندگان کمیتۀ مجازات یعنى میرزانظرخان مشکوةالممالک در دستگاه کامرانمیرزا بالید، پدر او اعتمادالملک یا اعتماد نظام هم نوکر کامرانمیرزا نایبالسلطنه به شمار مىآمد.