در یادداشتها و سفرنامههاى ناصر الدین شاه،اشاراتى هست که پشیمانى او را از قتل امیرکبیر مىرساند و به هر صورت مىتوان گفت که قتل آن مرد بزرگ،بزرگترین ضایعهى جبرانناپذیرى بود که به حیات سیاسى و اجتماعى ایران وارد آمد و محققا بقاى امیر بر سر کار، صفحهى جدیدى در تاریخ حیات ملى ایران باز مىکرد و اصلاحاتى که آن مرد بلندهمت آغاز کرده بود اگر به دست خود او به اتمام مىرسید، شرایط زندگى ملت ایران کاملا تغییر مىکرد و از آنهمه لطمات سیاسى و اقتصادى که بعد از قتل امیر از طرف بیگانگان و به دست عمال پست و خیانتپیشهاى چون میرزا آقا خان اعتماد الدوله به ایران وارد آمد، جلوگیرى مىشد.
جوان و تاریح- سبک زندگی
در یادداشتها و سفرنامههاى ناصر الدین شاه،اشاراتى هست که پشیمانى او را از قتل امیرکبیر مىرساند و به هر صورت مىتوان گفت که قتل آن مرد بزرگ،بزرگترین ضایعهى جبرانناپذیرى بود که به حیات سیاسى و اجتماعى ایران وارد آمد و محققا بقاى امیر بر سر کار، صفحهى جدیدى در تاریخ حیات ملى ایران باز مىکرد و اصلاحاتى که آن مرد بلندهمت آغاز کرده بود اگر به دست خود او به اتمام مىرسید، شرایط زندگى ملت ایران کاملا تغییر مىکرد و از آنهمه لطمات سیاسى و اقتصادى که بعد از قتل امیر از طرف بیگانگان و به دست عمال پست و خیانتپیشهاى چون میرزا آقا خان اعتماد الدوله به ایران وارد آمد، جلوگیرى مىشد. مورخان معاصر ناصر الدین شاه که یا از ترس مجازات و یا به صرف حفظ مقام و تقرب یافتن به دربار، فاجعهى قتل امیر را پردهپوشى کردهاند، در عینحال نتوانستهاند از عظمت روح و فکر آن مرد آزاده چشمپوشى کنند و جسته و گریخته در خلال نوشتههاى آنان،عبارات و مطالبى حاکى از ارزش و اهمیت شخصیت امیر به چشم مىخورد. و مطالعهى دقیق در عبارات و جملاتى که از نوشتههاى مورخین مزبور بهویژه لسان الملک سپهر مؤلف«ناسخ التواریخ» این نکته را به خوبى درمىیابد که خردهگیرى نویسندگان مزبور بر اعمال و رفتار امیرکبیر،در حقیقت تمجید و تجلیل از امیر و معرف قدرت نفس و توانایى روحى اوست.غیر از امیرکبیر چه کسى قادر بود که به قول مؤلف ناسخ التواریخ:«شاهزادگان بزرگ و بزرگان سترگ»یعنى خیل مفتخواران را «مخذول کند و در زوایاى خمول بازدارد»و آیا کدام سیاستمدار ایرانى را جز امیر،مىتوان یافت که در برابر سلطان مقتدر قاجاریه که خود را ظل اللّه مىدانست با آن بىپروایى و صراحت و آزادگى سخن بگوید و اظهار عقیده کند.سفارت انگلستان در تهران،از طرف دولت انگلیس طى نامهاى نسبت به قتل امیرکبیر، اعتراض کرد تا به آن وسیله تهمت دخالت در قتل آن مرد وطنپرست را از خود دور کند و همین امر عدهاى از مورخین را بر آن داشته است که در قتل امیرکبیر بیشتر به سیاست و تمایلات دولت روسیه توجه کنند،و آن دولت را مسئول قتل وى بدانند!در حالىکه حمایت و جانبدارى صریح انگلستان از رقیب امیر،میرزا آقا خان نورى و جنبهى نوکرمآبى و تسلیم نورى در برابر سیاست انگلیس غیرقابلانکار است و خود این امر نیز یکى از آثار و دلایل خدعه و نیرنگهاى سیاسى انگلستان در ایران و نشانهاى از صدها مداخلهى مستقیم و غیرمستقیم در امور داخلى کشور ما مىتواند باشد.به هر صورت قدر مسلم آن است که از مرگ امیرکبیر هردو همسایه نیرومند شمالى و جنوبى ایران خرسند و شاد شدند.زیرا کشورى آشفته و بىنظم و ملتى سرگردان و متحیر و بىخبر،براى پیش بردن مقاصد سیاسى و استعمارى آنان،مناسبتر از آنچه بود که امیرکبیر مىخواست بوجود آورد و اصلاحات و کوشش مداوم امیر،تیشهاى بود که به ریشهى نفوذ سیاسى و استعمارى آن دو دولت و هر دولت استعمارى دیگرى در ایران زده مىشد.مسئلهى انتساب امیرکبیر به روسیه و هوادارى امیر از سیاست آن دولت،یکى از شاهکارهاى سیاست خدعهآمیز بریتانیا در ایران است و مسلما سرپرسى سایکس عامل امپریالیزم بریتانیا و نویسندهى کتاب«تاریخ ایران»موظف و مکلف بوده است که این معنى را در کتاب خود بگنجاند. وى دربارهى امیرکبیر و علت عزل او مىنویسد:«شاه(ناصر الدین شاه)یک عده مستحفظ در اطراف قصر خود گذاشته و قاصدى به نزد وزیرش امیرکبیر فرستاد تا به او ابلاغ کند که به شغل وزارت او خاتمه داده شده و فقط فرماندهى قشون با او خواهد بود.امیرنظام این ابلاغ را به حسن اطاعت پذیرفت و میرزا آقا خان اعتماد الدوله به صدراعظمى تعیین گردید.لیکن اقدام بىرویه و خارج از احتیاط سفیر روس که اعلام داشت امیرنظام معزول تحت حمایت تزار امپراتور روس مىباشد و بعد هم تغییر مشى داده و خود را از حمایت او کنار کشید،ممکن است بیشتر باعث برافروختن شاه و شدت خشم و غصب او شده باشد.اما روى همرفته این وساطت و توطئههاى دشمنان او بالاخره شاه را مجبور ساخت که او را به کاشان تبعید نماید».