جان فان (Jun Fan) مشهور به بروس لی، که بدنش را در شامگاه 20 ژوئیه سال 1973 آمبولانسی آژیرکشان در خیابانهای هنگکنگ به سوی بیمارستان "ملکالیزابت منتقل میکرد. در بیمارستان چند پزشک و پرستار، مرد جوان را که روی برانکارد بیهوش بود، به سرعت به بخش کمکهای اضطراری منتقل کردند. در راهروی بیمارستان تنی چند منتظر بودند که در میان آنان از جمله ریموند چو، فیلمساز معروف هنگکنگی به چشم میخورد. پس از یک ساعت و نیم تلاش پزشکان، یکی از آنان از اتاقی بیرون میآید و به سوی ریموند چو میرود و آهسته به او چیزی میگوید. لحظهای بعد ریموند چو از بیمارستان خارج میشود و رو به دهها خبرنگاری که آنجا اجتماع کردهاند، میگوید: «بروس لی برای همیشه ما را ترک کرد».
دربارهی مرگ بروس لی شایعههای فراوانی وجود دارد. برخی حتی معتقدند که او را مسموم کردهاند. اما در گزارش رسمی پزشکی، علت مرگ او را واکنش آلرژیک بدن به داروی مُسکن ذکر شده است که به تورم مغزی و بیهوشی و نهایتاً مرگ انجامیده است.
بدینسان کتاب زندگی مردی بسته میشود که جهان او را به نام "اژدهای کوچک" و استاد هنرهای رزمی و همزمان ابرستاره سینما میشناخت؛ مردی که با نبوغ خود در ورزشهای رزمی انقلابی برپا کرد. زمانی روزنامهنگاری درباره او نوشته بود: «بروس لی نیز در 32 سالگی به همان اشتهاری در جهان دست یافت که اسکندر کبیر در 32 سالگی دست یافته بود. با این تفاوت که اسکندر بدینمنظور به سپاهی عظیم نیازمند بود، ولی بروس لی فقط ارادهای پولادین داشت».
بروس لی، سنتز نبوغآسای ورزشهای رزمی در جامعیت استادانه و هنرمندانه آن بود. وی قالبهای سنتی ورزشهای رزمی را در هم شکست و طرحی نو به نام "جیت کان دو" در انداخت که میتوان آن را "سبک فاقد سبک" نامید.
اما به راستی بروس لی که بود و چه ویژگیهایی داشت که از چنین آوازهای برخوردار شد؟ چرا هیچ ستاره رزمیکاری بعدها نتوانست به جایگاه او دست یابد؟ برای پاسخ به این پرسش بد نیست اندکی با فلسفه او از هنرهای رزمی آشنا شویم.
جیت کان دو؛ طرحی انقلابی برای رزم
جهان ورزشهای رزمی ستارگان بزرگی به خود دیده است، ولی هیچ یک موفق نشدهاند به آوازه و محبوبیت بروس لی دست یابند. بیتردید یکی از علتهای این پدیده را باید در نوآوریها و سبک کار بروس لی جستجو کرد. گفتهاند که نابغه از هیچ قانونی پیروی نمیکند، چرا که خود قانونگذار است. بروس لی برای ورزشهای رزمی قوانین تازهای بر پا کرد، قوانینی که به انقلابی انجامید. او خود به چنین انقلابی واقف بود و از این رو با اعتماد به نفس در برابر فشارها ایستاد، همه سنتها را درنوردید و راه تازهای در ورزشهای رزمی گشود. او برای سبک خود نام "جیت کان دو" را برگزید که در واقع طرحی اساسی برای هنر دفاع از خود و معنای آن در چینی چیزی معادل "روش مهار مشت" است.
"جیت کان دو" شکل عالی تکامل یافته هنر رزمی است که او در مکتب استاد خود، ییپ من در هنگکنگ آموخته بود. این استاد به بروس لی جوان همه دانستنیهای خود از ورزش رزمی کونگ فو را آموخته بود. اما بروس لی کسی نبود که فقط بخواهد به سطح استاد خود برسد. اینگونه قالبها برای بروس لی تنگ بود و میخواست همه آنها را درهم شکند. بروس لی یک کمالگرای تمام عیار بود و از این رو بعدها طرحی نو درانداخت. با این همه باید گفت که "جیت کان دو" سبک دیگری در کنار دیگر سبکهای رزمی اعم از کاراته یا کونگ فو یا حتی مشتزنی نبود. سبک بروس لی، سنتزی از همه ورزشهای رزمی و جامعیت آفریننده آنها بود. یا اگر بخواهیم آن را دقیقتر و به زبان خود بروس لی بیان کنیم: سبک فاقد سبک!
گفتنی است که بروس لی در صحنهای از آخرین فیلماش به نام "اژدها وارد میشود"، در برابر این پرسش یک مدعی که میپرسد سبک تو چیست، به این موضوع اشاره کوتاهی میکند و پاسخ میدهد: «رزم بدون رزمیدن»! این به معنای روال و روشی در رزم است که از پیش هیچ سبکی را برای خود مقرر نمیکند، شیوه پیکار را جزم و متصلب نمیانگارد و خود را به آن مقید نمیداند. یعنی در رزم همواره باز و منعطف بودن و از همه تکنیکها و ضرباتی استفاده کردن که بتواند موثر باشد و حریف را از کار بیندازد. این اوج عقلانیت در هنر رزمی مدرن است. یعنی فقط هدف رزم، ناتوان کردن حریف و واداشتن او به تسلیم است و نه چیز دیگر.
اما ببینیم خود بروس لی در این زمینه چه میگوید. او به فشردهترین ولی نافذترین صورت، فلسفه خود از هنرهای رزمی را در این عبارات بیان میکند: «ذهنات را تخلیه کن. مانند آب باش و ترکیب و شکل خاصی به خود نگیر. اگر آب را در فنجان بریزی، به شکل فنجان درمیآید. اگر آب را در بطری بریزی، به شکل بطری درمیآید. اگر آب را در قوری بریزی، به شکل قوری درمیآید. آب میتواند جریان یابد، یا ویران کند. اگر با مشت یا لگد، ضربهای به آب بزنی، میبینی که چگونه منعطف باقی میماند. اگر بخواهی آب را در مشت بگیری، میبینی که از لای انگشتان دست تو راه خود را به بیرون میگشاید. چیزی که مانند آب منعطف است، هرگز نمیشکند. پس مانند آب باش دوست من!».
آب برای بروس لی به عنوان یکی از عناصر بنیادین طبیعت، فقط نماد انطباقپذیری و تسخیرناپذیری نیست، بلکه بیانگر مداومت و قدرتی است که حتی میتواند سنگها را از درون تهی و نهایتاً ویران کند. از اینرو برای بروس لی، رزمیکار خوب کسی نیست که تنها به اصول و قواعد و تکنیکهای ورزشهای رزمی مسلط و وفادار باشد، بلکه کسی است که بیش از همه قابلیت انطباق دارد و خود را با حریف و شرایط مبارزه به بهترین نحوی تطبیق میدهد.
بروس لی در سال 1965 در نامهای به یکی از دوستانش مینویسد: «در هنر کونگ فو سه مرحله وجود دارد: مرحلهی اول، مرحله ابتدایی است که شناختی از هنر رزمیدن وجود ندارد. هر کس از این مرحله فراتر نرود، صرفاً بهطور غریزی عمل میکند، یعنی بهطور غریزی حملات را دفع میکند یا ضربه میزند. این مرحله بیتردید مرحلهی غیرعلمی است. مرحله دوم، مرحله نفوذ فکری به سپهر فلسفه کونگ فو است، یعنی مرحلهای که در آن ابزارهای دفاع و حمله، ایستادن درست، نفسگیری صحیح و تامل و اندیشیدن آموخته میشود. این مرحله بیتردید مرحلهای علمی است ولی متاسفانه آزادی و فردیت رزمیکار در آن از دست میرود، چرا که ذهن رزمیکار شروع به محاسبه و تحلیل حرکتهای گوناگون میکند و بدتر از همه اینکه این فعالیت فکری، رزمیکار را از معنای پیکار و واقعیت دور میسازد. مرحله سوم که من آن را مرحله خودانگیختگی مینامم، پس از سالها تمرین و ممارست به دست میآید و رزمیکار به این شناخت دست مییابد که کونگ فو یک مذهب نیست و نباید و نمیتوان سبک خود را به حریف دیکته کرد، بلکه باید مانند آب منعطف بود و خود را با حریف تطبیق داد. در این مرحله است که همه سبکهای رزم، به یک حداقل فروکاسته میشوند و تدریجاً رنگ میبازند و جای آن را انعطاف و سبکی و سادگی میگیرد. بدینسان زنجیرها از دست و پای رزمیکار گسسته و او آزاد میشود تا شخصیت رزمی خود را متجلی سازد».
بروس لی از استادان مسلم سلاحهای سرد مبارزاتی مانند نانچیکو
بدینسان هنر رزمی هنگامی به کمال خود میرسد که از دو مرحله "غریزی" و سپس "فکری" به مرحلهی "حسی" ارتقا یافته باشد. در این مرحله است که حرکات رزمیکار کاملاً خودانگیخته صورت میپذیرد. بیهوده نیست که بروس لی در صحنهای از فیلم "اژدها وارد میشود" در آموزش به شاگرد جوان خود تاکید میکند که او هنگام استفاده از تکنیک معینی به جای "فکر کردن" میباید "حس کند". و بیهوده نیست که او در یکی از بخشهای سریال تلویزیونی "لانگ استریت" به مرد نابینایی میآموزد که اگر موفق شود دیگر حواس خود را درست به خدمت گیرد، برای پیکار به قدرت بینایی نیازی ندارد و حتی میتواند بر حریف بینای خود غلبه کند. این، گذر از دو مرحله نخستین به مرحله سوم، در فلسفه رزمی بروس لی یعنی همان "جیت کان دو" است.
بر این پایه میتوان "جیت کان دو" را راه و روشی از مبارزه دانست که همه سبکهای رزمی را در هم ادغام میکند تا نهایتاً عصاره آنها را با ویژگیها و شخصیت رزمیکاری که آن را به کار میگیرد منطبق سازد؛ درست همانند زرهی که آن را مناسب قد و قواره مبارزی میدوزند تا با آن به بهترین نحوی آزادیعمل و قدرت رزمی او را ارتقا بخشند. برای بروس لی هدف مبارزه این نیست که به فرمی خاص تمکین کند و آن را از قوه به فعل درآورد؛ هدف مبارزه در وهله نخست پیروزی بر حریف است. بزرگترین تفاوت "جیت کان دو" با دیگر ورزشهای سنتی رزمی در آن است که انفعال و انتظار در آن مطلقا جایی ندارد. "جیت کان دو" فقط تهاجمی است. معنی این سخن آن نیست که در آن تکنیکهای دفاعی وجود ندارد، بلکه این است که بروس لی در هر حرکت دفاعی، همزمان نوعی حمله را میبیند و هر تکنیک دفاعی برای او مقدمهای برای تفسیری تهاجمی است که در فرجام خود به یک حمله میانجامد. خود بروس لی ویژگی "جیت کان دو" را در سه عنصر بنیادین خلاصه میکند: تاثیرگذاری، خودانگیختگی و سادگی.
بروس لی میگفت: «سبک من هیچ رازی ندارد. حرکات من سادهاند، مستقیم و غیرکلاسیک. آنچه این حرکات را فوقالعاده میکند، سادگی آنهاست. در همه تمرینها چنین است. هیچ تصنعی در آنها وجود ندارد. من همواره اعتقاد داشتم که چالاکی و سبکی و نرمش، بهترین روش است. "جیت کان دو" ساده و بیان مستقیم احساس یک رزمیکار با حداقل صرف حرکت و نیروست. شما هر اندازه بیشتر خود را به سبک خاصی مقید کنید، ناچارید بیشتر شخصیت رزمی خود را فدا کنید».
بروس لی میافزاید: «ما در مبارزه واقعی با یک جنازه طرف نیستیم. حریف ما زنده و سر حال و دائم در جنبش است. او هدفی است که در یک جا نمیماند، بلکه منعطف و کاملاً هوشیار است. حریف را باید کاملاً واقعبینانه در نظر گرفت و نه مانند یک روبات. من بر این نظر نیستم که سبکها و روشهای رزمی سنتی کاملاً بیمعنی هستند، ولی برای خود من مؤثر بودن بالاتر از هر سبکی است. نباید اجازه داد که روشها و سبکها خود را به ما تحمیل کنند و دست و پای ما را ببندند. یک رزمیکار با کاربرد یک تکنیک نمیخواهد آن تکنیک را نمایش دهد، بلکه میخواهد خود را در رزم بیان کند».
به قدرت، سرعت و نرمش پلنگ
یکی از شاگردان ممتاز بروس لی بعدها گفته بود که بروس لی در آموزشهای خود میآموخت که رزمیکار باید فضا را مانند حربهای در نظر گیرد و تلاش کند میان مکان و زمان (یعنی سرعت) پیوندی هارمونیک برقرار سازد. به گفته او حرکات بروس لی در تمرینها و آموزشها به یک پلنگ میماند، یعنی سرعت و قدرت را با نرمی و انعطاف فوقالعاده درهم میآمیخت. برای نمونه هنگامی که بروس لی در فاصله سه متری حریف ایستاده بود، ناگهان جهشوار و با سرعتی باورنکردنی این فاصله را درمینوردید و به حریف خود ضربهای وارد میکرد و در آنی به موقعیت آغازین خود بازمیگشت. او همواره توصیه میکرد که باید فضای کافی در اختیار داشت و از تنگنا گریخت، زیرا تنگنا ابتکار و قدرت مانور رزمی کار را محدود میکند. بروس لی همچنین میآموخت که باید از دستها و پاها مستقل از هم استفاده کرد و مهمتر اینکه به هنگام یک ضربه فقط عضلات مربوط به آن بخش از بدن نیستند که مورد استفاده قرار میگیرند، بلکه عضلات دیگر نقاط بدن نیز باید به یاری عضو فعال بیایند.
اهمیتی که بروس لی برای برقراری پیوند درست و هارمونیک میان فضا و سرعت قائل بود، باعث شد که در "جیت کان دو" طرحهایی برای مبارزه با سه فاصله متفاوت ارائه دهد: فاصله کوتاه، فاصله متوسط و فاصله زیاد. او بدین منظور تکنیکهای گوناگون از ورزشهای رزمی را در هم میآمیزد تا هر کدام را که برای این فواصل سه گانه مؤثرترند به خدمت گیرد. در "جیت کان دو" تکنیکهای همه ورزشهای رزمی جاری هستند، از کاراته گرفته تا کونگ فو، از جودو گرفته تا جوجیتسو و حتی مشتزنی. بروس لی نه تنها کتابخانه بزرگی از کتابهای همه ورزشهای رزمی مختلف را برای خود فراهم کرده و آنها را منظم مطالعه میکرد، بلکه فیلمهای مسابقات محمد علی (کلی)، اسطوره سنگین وزن مشتزنی جهان را تهیه کرده و مرتب تماشا میکرد. کسانی که فیلمهای بروس لی را دیدهاند به یاد دارند که حرکات و رقص پای او در جریان مبارزه بیشباهت به رقص پای محمد علی نبود. بروس لی در سال 1967 رسماً اعلام کرد که "جیت کان دو" ترکیبی کمالیافته از کونگ فوی چینی، کاراتهی ژاپنی و بوکس آمریکایی است.
بروس لی بر این باور بود که هر رزمیکاری باید تواناییهای خود را خوب ارزیابی کند و بسنجد و نخست "خویشتن" را بیابد. سپس تکنیکها و روشهای سازگار با خویشتن را در خود بپرورد و تقویت کند. تکرار تمرینهای کلاسیک فقط باعث میشود که شخصیت رزمیکار در آنها مستحیل شود و از دست برود. از دیدگاه بروس لی برای چیرگی بر هر حریفی باید دست او را خواند و بدین منظور باید با او یکی شد و این کار جز با واکنشهای خودانگیخته میسر نیست. نیازی به رعایت حرکات قراردادی وجود ندارد و نباید فکر و انرژی خود را مصروف مدیتیشن یا تمرین نفسگیری صحیح کرد و همه چیز را از نو آزمود، بلکه همه چیز باید بهطور خودکار از قوه به فعل درآید.
بروس لی در تغذیه خود وسواس عجیبی داشت
با این همه باید افزود که در "جیت کان دو" آمادگی جسمی و روحی پیششرط همه چیز است. خود بروس لی با ارادهای آهنین تمرین میکرد و بدن خود را در فرم مطلوب نگاه میداشت. او از جمله روزانه 10 کیلومتر میدوید و در تغذیه خود وسواس عجیبی به خرج میداد. هنگامی که کمر بروس لی در یکی از تمرینات بدنسازی آسیب دید و مدتی اسیر تختخواب شد، پزشکان او را برای همیشه از ورزشهای سنگین منع کردند. ولی بروس لی با ارادهای آهنین و روحیهای باورنکردنی بر آسیبدیدگی و درد طاقتفرسای خود چیره شد و تندرستی خود را بازیافت.
در پشت حرکات نرم و سبک و ساده بروس لی نیرویی سهمگین نهفته بود. این را همه کسانی که با او تمرین میکردند به تجربه دریافته بودند. جیمز کابرن، هنرپیشه نامدار هالیوود که یکی از شاگردان او بود، در مصاحبهای با خنده تعریف میکند: «روزی بروس میخواست ضربهای با پا را به من نشان دهد. من برای جلوگیری از آسیبدیدگی کلاه و جلیقه ایمنی داشتم و یک متکای ابری هم بغل گرفته بودم. بروس که در چند متری من ایستاده بود چون تیری از جا جست و با لگد ضربهای به من زد که چند متر به عقب پرتاب و نقش زمین شدم. در یک لحظه فکر کردم که با کامیونی تصادف کردهام!». یک شاگرد دیگر بروس لی ضربات مشت او را به گلولهای آهنین و ضربات پای او را به کندهای تشبیه کرده بود که قادر است قفسه سینه هر آدم نیرومندی را به آسانی خرد کند.
بروس لی فرصت نکرد، فلسفه خود از هنر مبارزاتی را به صورتی مدون منتشر کند. ولی از او یادداشتها و طرحهای زیادی درباره "جیت کان دو" باقی ماند که بعدها به همت همسر و شاگردانش به صورت کتاب منتشر شد. افزون بر آن بروس لی در آخرین فیلم خود به نام "بازی مرگ" که سناریوی آن را خود نوشته بود، تلاش کرده بود که فلسفه خود از هنر مبارزاتی را به نمایش بگذارد. در صحنههای محدودی از این فیلم که پیش از مرگ بروس لی فیلمبرداری شده بود، او در هر طبقهای از یک معبد پنج طبقه با یکی از استادان مسلم سبکهای مختلف ورزشهای رزمی روبرو میشود و با استفاده از تواناییها و تکنیکهای "سبک فاقد سبک" خود و نیز ضعفهایی که هر یک از سبکهای مقابل به دلیل محدودیت خود دارند، بر تک تک حریفان خود پیروز میشود. مرگ فرصت نداد که بروس لی این فیلم را به پایان برساند و بعد از مرگ او این فیلم ناتمام با هنرپیشهای دیگر تکمیل شد و به نمایش درآمد. با این همه میتوان فلسفه رزمی بروس لی را در صحنههایی از این فیلم دید و به ژرفای آن پی برد.
75 سالگی بروس لی، مردی که همواره 32 ساله خواهد ماند
اگر بروس لی استاد هنرهای رزمی و ستاره نامدار سینما به مرگی نابهنگام چشم از جهان فرو نبسته بود، اکنون 75 ساله میشد. او به شهرت و محبوبیتی دست یافت که برای بسیاری از ستارگان یک رویا باقی خواهد ماند.
به گزارش دویچه وله؛ بروس لی در 27 نوامبر 1940 در خانوادهای هنرمند به دنیا آمد. پدرش هو چوئن لی، خواننده اوپرای کلاسیک چینی ایالت کانتون و مادرش گریس لی یک دورگه چینی ـ آلمانی بود. پدر بروس لی، زمانی که همسرش باردار بود، باید با گروه اوپرایی که عضو آن بود در سواحل غربی ایالات متحده آمریکا کنسرتهای متعددی برگزار میکرد. بنابراین او در این سفر همسر باردار و سه فرزند دیگر خود را نیز همراه برد.
بروس لی در جریان همین سفر در بیمارستانی در محله چینیهای سانفرانسیسکو زاده شد. این رویداد باعث شد که او از همان آغاز از تابعیت دوگانه آمریکایی و چینی برخوردار شود. "بروس" نام کوچک یک پزشک آمریکایی بود که در بیمارستان سانفرانسیسکو به مادر بروس لی برای زایمان کمک کرد و مادر بروس لی برای قدردانی، این نام آمریکایی را برای فرزند خود برگزید. اما بروس لی یک نام چینی هم داشت که معنی آن "ققنوس کوچک" بود. ولی از آنجا که سال 1940 در تقویم چینی سال اژدها بود، بعدها بروس لی را در محیط خانوادگی "اژدهای کوچک" مینامیدند. نام "اژدها" بعدها الهامبخش عنوان فیلمهای او بود.
خانواده بروس لی سه ماه پس از تولد او به هنگکنگ بازگشت. آن زمان مصادف بود با جنگ جهانی دوم و هنگکنگ به اشغال ژاپنیها درآمده بود. بعدها با شکست و تسلیم ژاپن، هنگکنگ از چین جدا شد و تحت تسلط بریتانیا قرار گرفت. دورهی خردسالی بروس لی در چنین فضای سخت و آشفتهای گذشت. با این همه، وضع مالی خانواده او بد نبود. به دلیل فعالیتهای هنری پدر بروس لی، پای او هم از همان کودکی به فعالیتهای هنری کشیده شد. 6 ساله بود که در فیلمی ایفای نقش کرد و بعدها با چند فیلم دیگر به عنوان هنرمند خردسال از خود شایستگی نشان داد.
نوجوانی و آموزش کونگ فو
دوره نوجوانی او با تلاطمات زیادی همراه بود. هنگکنگ شهر آشفتهای بود که در آن بیقانونی موج میزد. این شهر به محلات گوناگونی تقسیم شده بود و در هر محله جوانان شرور باندهایی تشکیل داده بودند. زدوخوردهای خیابانی با چماق و زنجیر و چاقو از ویژگیهای این باندها بود و حتی گاهی قربانی میگرفت. پای بروس لی از 13 سالگی به این باندها باز شد. اما او بهرغم شهامت و انرژی فوقالعاده خیلی زود دریافت که برای بقا در چنین جنگلی از نظر جسمی بسیار ناتوان است. پدر بروس لی گاهی او را با خود به کلاس "تای چی چوآن" میبرد که ورزشی کهن با سابقه 1500 ساله است و ویژگی آن پرورش روح و جسم با حرکاتی موزون و هماهنگ است. ولی اینها بروس لی را راضی نمیکرد و او هنوز به دنبال گمشدهای میگشت.
سرانجام با موافقت مادرش او را در مدرسه هنرهای رزمی استاد "ییپ من" ثبت نام کردند. او به شاگردان خود "وینگ چون کونگ فو" میآموخت. بروس لی دیگر گمشده خود را بازیافته بود. او با پیگیری و تعصب عجیبی به آموختن هنر رزمی پرداخت و میتوان گفت که از آن پس همهی زندگی خود را وقف آن کرد. در کنار کونگ فو رشتهی دیگری نیز برای بروس لی جاذبه داشت و آن رقص بود که بروس لی در آن موفقیت زیادی داشت. شاید شمار اندکی بدانند که او در هفده سالگی قهرمان رقص "چاچاچا" در هنگکنگ شد. اما هیچ کدام از این فعالیتها روح سرکش بروس لی را رام نکرد و باعث دور شدن او از محیط خطرناک خیابانهای هنگکنگ نشد.
در سال 1958 دو باندی که بر سر تسلط بر منطقهای اختلاف داشتند، قرار گذاشتند که بهترین مبارز خود را روانهی پیکاری تن به تن کنند و هر کس پیروز شد، باند او بر آن منطقه تسلط داشته باشد. این مبارزه قرار بود بر بام یک ساختمان متروک 5 طبقه صورت گیرد. ولی قرار وحشتناکتر این بود که برندهی این مبارزه حق داشت در پایان بازنده را از بام به پایین پرتاب کند. بروس لی به نمایندگی از طرف باند خود به این نبرد فرستاده شد. حریف قلدر او مبارزی سخت و نیرومند بود، ولی نتیجهی این پیکار خیلی زود آشکار شد و حریف بروس لی در حالی نقش زمین شد که استخوانهای هر دو ساعد و یک ران او شکسته بود. اما بروس لی به جای اینکه او را از بام به زیر افکند به دوستانش خبر داد که او را هر چه زودتر به بیمارستان برسانند.
این مبارزه پیامدهای قضایی داشت. شامگاه همان روز پلیس هنگکنگ به خانه لی مراجعه کرد و اگر تعهد کتبی پدر بروس لی برای جلوگیری از تکرار حوادثی مشابه نبود، بروس لی را به زندان برده بودند. به تشخیص والدین بروس لی، هنگکنگ دیگر جای مناسبی برای فرزندشان نبود. داشتن گذرنامهی آمریکایی دریچهای به روی والدین میگشود. آنان فرزند سرکش خود را در تاریخ 3 دسامبر 1958 با کشتی روانهی زادگاهش در آمریکا کردند. همهی دارایی او در این سفر 100 دلار آمریکایی بود.
بروس لی در سانفرانسیسکو نزد یکی از دوستان پدرش اقامت گزید و با تدریس رقص درآمد ناچیزی داشت. پس از مدتی به امید یافتن کاری بهتر روانه سیاتل شد. در آنجا در کالج ادیسون در رشته فلسفه و تاریخ ثبتنام کرد. مانند بیشتر جوانان مهاجر چینی عصرها در رستورانی گارسونی میکرد و روزها درس میخواند. به موازات آن همهی وقت آزاد خود را صرف تمرینات پیگیرانهی خود در کونگ فو میکرد.
یک سال پس از ورود به آمریکا بروس لی شروع به تدریس ورزش رزمی کرد. او برای این کار در آغاز محلی نداشت و شاگردان خود را در پارکینگها آموزش میداد. تا آن زمان استادان چینی هرگز کونگ فو به غیرچینیها آموزش نداده بودند، ولی بروس لی از این سنت گسست، زیرا برای او در ورزش رزمی مرزهای ملی معنایی نداشت. همین باعث شد که محافل چینی آمریکا او را تهدید کنند. سرانجام قرار بر این شد که چینیهای آمریکا بهترین مبارز خود را به پیکار بروس لی گسیل کنند و اگر نتیجه این مسابقه پیروزی حریف بروس لی باشد، او دیگر هرگز کونگ فو به غیرچینیها آموزش ندهد؛ و در غیر این صورت بتواند این کار را بکند. نتیجه این پیکار خیلی زود آشکار شد و حریف بروس لی شکست سختی خورد.
چینیها دیگر از آن پس هرگز مزاحم بروس لی نشدند. در همین ایام بود که بروس لی اندک اندک از سبکهای سنتی ورزشهای رزمی گسست و سبک ویژه خود به نام "جیت کان دو" را ابداع کرد و تکامل بخشید. و در همین دوره بود که او با یکی از شاگردان خود که دختری آمریکایی به نام لیندا امری بود دوست شد و آن دو پس از مدتی زندگی مشترک ساده و محقری را آغاز کردند. درآمد بروس لی از محل تدریس کونگ فو کفایت نمیکرد. بنابراین کلاس دیگری برای آموزش کونگ فو گشود و مسئولیت آن را به یکی از شاگردانش سپرد. ولی اینها بروس لی را راضی نمیکرد و او رویاهای بلندپروازانهای در سر داشت.
از آنجا که در استعداد هنرپیشگی خود تردید نداشت، تصمیم گرفته بود روزی کارخانه رویاسازی هالیوود را تسخیر کند. اگر چه هالیوود در آن زمان برای یک جوان آسیایی آرزویی دست نیافتنی به شمار میرفت، ولی همه نگاه بروس لی متوجه فیلم و دنیای سینما بود. تمام نقشهایی که آسیاییهای شرق دور تا آن زمان در فیلمهای هالیوودی بازی کرده بودند، از نقش کوچکی به عنوان خدمتکار یا گارسون یا دربان و در بهترین حالت جنگجویان و سربازان ژاپنی فراتر نرفته بود. ولی بروس لی میخواست این وضعیت را دگرگون کند.
شانس نیز اندکی به یاری او آمد. شخصی به نام اد پارکر که استاد کاراته در آکادمیهای پلیس بود و چند تن از هنرپیشگان هالیوود مانند فرانک سیناترا و وارن بیتی را نیز آموزش میداد، یکسری مسابقات به همراه نمایش ورزش کاراته در لانگ بیچ ترتیب داده بود و از بروس لی نیز دعوت کرد که سبک خود را در آنجا نمایش دهد. این رویداد از آن جهت اهمیت داشت که از کل مراسم فیلمبرداری میشد. بروس لی در آن مراسم نمایش باشکوهی از تواناییهای رزمی خود ارائه کرد. یکی از نقاط اوج این نمایش ضربه مشت او بود که به "مشت یک اینچی" معروف است. بروس لی در این تکنیک مشت خود را در یک اینچی بدن حریف میگیرد و سپس با ضربهای محکم او را نقش زمین میسازد. این ضربه با اعجاب و تحسین حاضران در ورزشگاه روبرو شده بود.
چندی بعد هنگامی که فیلمسازان کمپانی "فوکس قرن بیستم" برای تهیه یک سریال تلویزیونی به نام "زنبور سبز" دنبال نقش کوچکی برای یک رزمیکار آسیایی میگردند، ویلیام دوژر کارگردان تلویزیون، فیلم آن مراسم را برای آنان نمایش میدهد و بروس لی را برای آن نقش توصیه میکند. تواناییهای رزمی بروس لی برای آنان چنان اعجابآور است که فیلمنامه سریال تلویزیونی را بازنویسی میکنند و نقش بیشتری برای بروس لی در نظر میگیرند. با این همه بروس لی در این سریال تلویزیونی که 30 قسمت آن ضبط و پخش میشود، فقط نقش دستیار و راننده قهرمان اصلی فیلم را دارد. سرعت ضربات او در این سریال به گونهای است که فیلمسازان ناچار میشوند آنها را با دور آهستهتر برای تماشاگران نمایش دهند. و نکته دیگر اینکه درآمد بروس لی در این سریال تلویزیونی فقط هفتهای 250 دلار است که البته برای او و همسرش در آن زمان پول هنگفتی به شمار میرفت. در سال 1965 نخستین فرزند بروس و لیندا که برندون نام دارد متولد میشود.
بروس لی بعدها در برخی دیگر از سریالهای تلویزیونی آمریکایی مانند "ایرونساید"، "بتمن" و "لانگ استریت" و نیز در فیلمی سینمایی به نام "مارلو" با شرکت جیمز گارنر نقشهای کوچکی برعهده میگیرد. پای او در این میان به محافل هنری هالیوود باز شده و آوازه او باعث شد که هنرپیشگان نامداری چون استیو مککوئین، جیمز کابرن، جیمز گارنر و لی ماروین به جرگه شاگردان او بپیوندند. اما بروس لی هنوز به آنچه خود را شایسته آن میداند دست نیافته است. دیوارهای هالیوود برای پذیرش هنرپیشهای با ظاهری آسیایی بلندتر از آن است که او فکر میکرد. بنابراین او راه دیگری برمیگزیند.
در سال 1968 یک فرستنده تلویزیونی از بروس لی دعوت میکند که هنر رزمی خود را نمایش دهد. این فرصتی بینظیر برای بروس لی است، چرا که این برنامه از تلویزیون پخش میشود و میلیونها تماشاگر دارد. بروس لی در حرکاتی زیبا همزمان قدرت تندر و سرعت آذرخش را به نمایش میگذارد. در برابر چشمان حیرتزده میلیونها تماشاگر تلویزیون پنج تخته چوبی را که قطر هر یک 3 سانتیمتر است با یک ضربه درهم میشکند. خوششانسی بروس لی در آنجاست که ریموند چو، فیلمساز معروف هنگکنگی یکی از تماشاگران آن برنامه تلویزیونی است.
همان شب تلفن خانه بروس لی زنگ میزند. آن طرف ریموند چو است که به بروس لی پیشنهاد میکند به هنگکنگ بازگردد و نقش اصلی فیلم بعدی او به نام "رئیس بزرگ" را بر عهده بگیرد. ریموند چو به بروس لی برای بازی در این فیلم دستمزدی 150 هزار دلاری پیشنهاد میکند. دیگر جای درنگ نیست. هالیوود به بروس لی بیاعتنایی کرده بود و اینک زمان آن رسیده بود که او به عنوان فرزند گمشده هنگکنگ به سرزمین پدری بازگردد و سینمای آنجا را فتح کند.
فیلم "رئیس بزرگ" در سال 1971 در دهکدهای در تایلند فیلمبردای میشود. این فیلم رکورد همه فیلمهای هنگکنگی تا آن زمان را میشکند. در دو هفته نخست نمایش این فیلم در هنگکنگ، یک میلیون و 250 هزار تماشاگر از آن دیدن میکنند و بیش از یک میلیون دلار بلیت فروخته میشود. پس از سالها تلاش، ستاره هنری بروس لی شروع به درخشش کرده است، البته نه در آسمان غرب، بلکه در آسمان شرق.
با این موفقیت، کمپانی "گلدن هاروست" به سرعت دست به کار تهیه دومین فیلم بروس لی میشود. عنوان این فیلم "مشت خشم" (در ایران: خشم اژدها) است. نقش دیگر این فیلم را به نورا میائو، ستاره هنگکنگی میدهند. موضوع فیلم بر سر اشغال چین توسط نیروهای ژاپنی و جنبش مقاومت علیه این اشغالگری است. این فیلم احساسات میهندوستانه چینیها را تحریک میکند. هنر بازیگری بروس لی در این فیلم چشمگیر است. منتقدان آمریکایی در همان زمان مینویسند که بروس لی از هر لحاظ در اندازههای هنری یک بازیگر هالیوود است. "مشت خشم" به موفقیتهای تازهتری دست مییابد و رکورد نخستین فیلم بروس لی را هم میشکند. جوانان خاور دور بت خود را یافتهاند و او را "جیمز دین شرق" میدانند.
بروس لی پس از موفقیت این فیلم با شراکت ریموند چو یک شرکت فیلمسازی به نام "کنکورد" تاسیس میکند. در سومین فیلم به نام "راه اژدها" که در ایتالیا فیلمبرداری شده است، بروس لی نه تنها کارگردانی و نقش اول فیلم را برعهده دارد، بلکه فیلمنامه را هم خود او نوشته است. در صحنههای آخر فیلم در ویرانههای با شکوه کولوسئوم رم، پیکاری صورت میپذیرد که آن را در جهان ورزشهای رزمی "نبرد قرن" خواندهاند، یعنی صحنهای که بروس لی با چاک نوریس، قهرمان وقت کاراته آمریکا دست و پنجه نرم میکند. این صحنه رویارویی دو غول ورزشهای رزمی و همزمان دو مکتب و سبک هنر رزمی را به نمایش میگذارد. "راه اژدها" همه رکوردهای فیلمهای هنگکنگی را میشکند و در چند هفته نخست نمایش نزدیک 3 میلیون دلار فروش دارد.
"اژدها" هالیوود را تسخیر میکند
بروس لی با فیلم "راه اژدها" به یک سوپراستار فرا روییده است. هالیوود دیگر نمیتواند او را انکار و به او بیاعتنایی کند. کمپانی فیلمسازی "برادران وارنر" بیدرنگ به سراغ بروسلی میرود و به او پیشنهاد میکند که نقش اول فیلمی به نام "اژدها وارد میشود" را بر عهده گیرد. رابرت کلوز، فیلمساز آمریکایی کارگردانی این فیلم را برعهده دارد و جان ساکسون، هنرپیشه هالیوود نقش دوم فیلم را ایفا میکند.
فیلمبرداری این فیلم در آوریل سال 1972 آغاز میشود. کارگردانی همه صحنههای رزمی فیلم بر عهده شخص بروس لی است، اما انتظارات او بیش از اینها است. او خواهان کنارهگیری فیلمنامهنویس میشود زیرا معتقد است که او توانایی لازم را ندارد. تهیهکنندگان فیلم چارهای جز پذیرش درخواست بروس لی ندارند. ولی آنان بعدا اذعان میکنند که این بهترین فیلمی است که تا آن زمان تهیه کردهاند. این فیلم فقط در عرض چند هفته نخست نزدیک 5 میلیون دلار در آمریکا فروش دارد و بعدها فروش آن از مرز 20 میلیون دلار میگذرد. این فیلم در هنگکنگ نیز 5 میلیون دلار فروش داشت.
"اژدها وارد میشود" نه تنها نخستین فیلم هالیوود درباره هنرهای رزمی است، بلکه بهترین و موفقترین فیلم در این زمینه در سراسر جهان است. صحنه پایانی این فیلم در اتاق آینهها، الهامگرفته از یکی از فیلمهای معروف اورسن ولز به نام "بانویی از شانگهای" است. فیلم "اژدها وارد میشود" فقط تماشاگران فیلمهای رزمی را در آمریکا و اروپا به تحسین وانداشت، بلکه همچنین با استقبال بینظیر تماشاگران خاور دور و سراسر جهان روبرو شد. با این فیلم بروس لی در سراسر جهان به یک ابرستاره تبدیل شد و بعدها در "پیادهرو شهرت" هالیوود ستارهای را به خود اختصاص داد. نام این فیلم در سال 2004 وارد "فهرست ملی ثبت فیلم آمریکا" شد.
"اژدها وارد میشود" و دیگر فیلمهای بروس لی باعث شهرت و محبوبیت ورزشهای رزمی در سراسر جهان شد و انبوهی از جوانان در کشورهای مختلف و از جمله ایران به اینگونه ورزشها روی آوردند. "آکادمی کاراته ایران" که در اوایل دهه 50 خورشیدی (اوایل دههی 70 میلادی) در تهران فعالیت محدود و اعضای کمشماری داشت، با موجی از اعضای جدید روبرو شد که خواهان فراگیری ورزش رزمی بودند. این امر به اعتلای ورزشهای رزمی در سراسر ایران انجامید و آن را از ورزشی در محفلی نسبتاً کوچک به رشته ورزشی محبوبی در میان مردم تبدیل کرد. این را باید در وهله نخست مدیون بروس لی و نمایش تواناییهای او از طریق فیلمهایش دانست.
گفتنی است که بخش بزرگی از شهرت زمانی به سراغ بروس لی آمد که او دیگر زنده نبود. چند هفته پیش از نخستین اکران فیلم "اژدها وارد میشود" بروس لی با مرگی نابهنگام و تراژیک چشم از جهان فروبست. در پوسترهای تبلیغاتی این فیلم در توصیف این نابغه هنرهای رزمی جملهای به چشم میخورد که شاید به بهترین نحوی توانایی فوقالعاده او را توصیف میکرد: «به سرعت گزیدن افعی و به مرگباری زهرش»!
منبع: تسنیم