بررسی دیدگاه علما و روحانیون درباره رابطه ایران و غرب در گفت وگو با محمد حسن رجبی دوانی؛
اصلان الیاس زاده:در شکل گیری رابطه میان ایران و غرب عوامل و اشخاص بسیاری دخیل بوده اند. علما و روحانیون ایرانی نیز به هر جهت در شکل گیری نگاه ایرانیان نسبت به غرب و آگاهی بخشی نسبت به توطئه های استعمار تاثیرگذار بوده اند. نقش برجسته علما در صدور فتوا علیه معاهدات اقتصادی ننگین و همچنین انقلاب مشروطه و سپس هدایت و رهبری انقلاب اسلامی ایران بسیار مشهود است. محمد حسن رجبی دوانی یکی از مورخین و پژوهشگران بنام ایرانی است که در این زمینه به تحقیق وپژوهش پرداخته و آثاری در این زمینه با عناوین«رسایل و فتاوی جهادی علمای مسلمان» و « مکتوبات و بیانات سیاسی علمای شیعه» تالیف کرده است. با وی با موضوع رابطه ایران و غرب ونقش علما و روحانیون در نگرش و تعیین نحوه این رابطه از دوران قاجار تاکنون به گفت وگو نشسته ایم که در ادامه می آید:
*اولین واکنشهای علما و روحانیون دینی در خصوص رابطه با غرب به چه شکل بود و این واکنش ها چه نحله فکری را در این زمینه ایجاد کرد؟
جنگهای ایران و روس در سال 1918 قمری آغاز شد. به دلیل طولانی شدن جنگ فتحعلی شاه برای اینکه جنگ را با پیروزی ایران به پایان برساند توسط دو نفر از علمایی که با دربار ارتباط داشتند از مراجع ایرانی و عرب عتبات درخواست کرد که خطابه های جهادی صادر کنند که مردم بسیج بشوند و همچنین باعث تشویق سپاهیان گردد تا این جنگ با پیروزی سپاه ایران پایان یابد.
واکنشی دفاعی علما در برابر حمله اقتصادی، نظامی و فرهنگی غرب
به این منظور سلسله خطابه هایی صادر شد، که میرزا عیسی قائل مقام این خطابه ها را در آن زمان اگر عربی بود به زبان فارسی ترجمه می کرد و بعدها به عنوان مسائل جهادیه که در سه ویرایش مختلف ارائه شد، انتشار یافت کهاین سه ویرایش به وسائل جهادیه اکبر، اوسط و اصغر مشهور هستند. اولین برخورد علما در این زمینه مقابله نظامی با روسهایی بود که به هر حال به صورت اشغال نظامی به سرزمین های شمالی ایران و قفقاز هجوم آورده بودند. پس اولین خطابه وموضعی که توسط روحانیون اتخاذ شد در زمینه آزادسازی سرزمین ایران با قوه قهره و نظامی بود. اما به دلیل اینکه درجنگ های اول ایران شکست خورد و تحلیل دولتمردان ایرانی این بودکه با تجهیزات کهنه و فرسوده و باشیوه های کهن نمی شود با ارتش مدرن روسیه مقابله کرد به این ترتیب دولت در صدد این برآمد که تهجیزات را نوین سازد و شیوه های جنگی خود را تغییر دهد و این غیر از این نبود که با سلاح های اروپایی و شیوه های مدرن اروپایی خودش را مجهز بکند.
از این نظر چون در بین مسلمانان این اصل مسلمی بود که اگر مسلمانان خودشان را شبیه به کفار از آنها هستند،دولت از علما درخواست کرد که در این مورد نظر بدهند و همان علمایی که فتوای جهاد داده بودند، این فتوا را صادر کردند که پیروزی سپاه اسلام در گرو اقتباس آلات حربی، شیوه های جنگی و حتی متشبه شدن به لباس جنگی دشمن است و این اشکال نداردو جایز است. درواقع مرحله دوم این خطابه ها سیاسی بود که برای تجهیزو آماده سازی سپاه اسلام برای یک پیروزی نهایی صادر شد.
مرحله بعدی یا مراحل بعد یک نوع مقابله اقتصادی بود به دلیل اینکه کالاهای اروپایی به صورت بی رویه وارد کشور می شد و چون به صورت کارخانه ای تهیه می شد و به ایران می رسید قیمت ارزان تری داشت و مرغوبتر بود و از این لحاظ صنایع ایرانی را در معرض ورشکستگی قرار داده بود. از این جهت علما درصدد برآمدند برای دفاع از اقتصادداخلی و صنایع داخلی خطابه هایی در تحریم کالاهای خارجی صادر کنند. در این زمینه تقریبا ما می بینیم که در اواخر عصر ناصری و مظفری یک موجی به این صورت در کشور بوجود می آید که هم توسط علمای داخل و هم خارج از کشور دردفاع از صنایع داخلی و استفاده از کالاهای داخلی و همچنین نهی کردن مردم از مصرف کالاهای خارجی صورت می گیرد.
راهکاری های علما در برابر نقشه های استعماری غرب
مرحله بعدی مقابله با ترفندهای فرهنگی دشمن است. به عبارت دیگر به همین ترتیب که نقشه های استعمار رنگارنگ تر و پیچیده تر می شد علما نیز راهکارهای جدیدی را در مقابله با آن در قالب فتاوی که صادر می کردند، ارانه می کردند. این است که وقتی در فتوایی که مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی در 1338 صادر می کند، مجموعه ای از این خطابه ها را در آن مشاهده می کنیم. یعنی هوشیاری و آگاهی نسبت به توطئه های سیاسی، اقتصادی،نظامی و فرهنگی دشمن و اینها سعی می کردند که مسلمین اعم از مردم ایران و مردم سایر کشورهای اسلامی نسبت به توطئه های دشمن آگاه کنند که استراتژی دشمن چیزی جز نابودی اسلام و مسلمین و به زانو درآوردن ملت و به تحقیر کشاندن مسلمین چیز دیگری نیست. جامعه ترین فتواها را می توان در همین فتوای شیخ الشریعه اصفهانی دید که علیه هجوم ایتالیا به لیبی یا طرابلس غرب صادر شد که البته ایشان تنها نبودند، علمای دیگری نیز بودند که به نظر من جامع ترین آنها فتوای شیخ الشریعه اصفهانی است.
*نگرش های متفاوتی که در آن زمان میان علما شکل گرفت به چه صورت بود؟
عرایض بنده معطوف به علمای بزرگ ومراجع دینی بود که این موارد مربوط به قبل از مشروطه می شود. تا قبل از مشروطه عمده مباحث علما سلبی بود اما در جریان مشروطه موضع ایجابی جای این موضع سلبی را گرفت. حال اگر قرار است که استکبار مترود و محکوم باشد چه چیزی باید جایگزنی برای نظام مطلقه و دیکتاتوری باشد. این بودکه علما مجبور بودند که در مقابل این موضوع با موضع اثبات و ایجابی برخورد کنند و این بود که مواضعشان در اینجا متفاوت بود با مواضع علمای ماقبل.
*علمایی بزرگی مانند مرحوم نائینی و دیگرانی چون شیخ فضل الله نوری چه نظر و برخوردی در این زمینه داشتند؟
مرحوم نائینی که از برجسته ترین علمای وقت بود و به یک معنا دست راست مرحوم آخوند خراسانی بود، مشروطه را به آن معنا و درواقع یک نظام آرمانی و جایگزین برای نظام استبدادی مطرح کرد و بر این نظر بود که همان گونه که قوه عصمت در ائمه اطهار (ع) موجب می شود که ائمه هیچگونه خطایی سهوا صادر بشود، عدم وجود مجلس در یک نظام مشروطه هم مانند این می شود که نظام سیاسی به استبداد و ستم به مردم دچار بشود و لذا با یک چنین تعبیری ایشان مشروطه را تایید کرد.
علما تحلیل و تببین کننده مسائل جدید غرب در جامعه ایران بودند
درمقابل گروهی بودندکه علی رغم این خوش بینی ماهیت نظام مشروطه ماهیت لیبرالی است و به قول اینها اباحی است که هیچ سنخیتی با قواعد و مقررات اسلامی ندارد و لذا در مقام مقابله برآمد. البته مقابله بیشتر ایدئولوژیک بود و در مقابل این جریان و نهضت فکری شیخ فضل الله نوری بود. البته ایشان هم اوائل در صدد این برآمد که نسبت به این مساله موضع گیری کند ولی دید که چون جو غالب و به قول امروزی ها گفتمان غالب، گفتمان مشروطه خواهی است، حتی المقدور تلالش کرد این موضوع را به سمت یک نظام مطلوب اسلامی سوق دهد.
لذا اصطلاح جدی را وضع کرد به نام مشروطه مشروعه که مشروطیتی که همان مشروعیت غالبی است که به هر حال در اروپا وغرب وجوددارداما مبتنی و مقید به احکام اسلامی بشود که خوب از یک طرف جو غالب یک چنین چیزی را نمی پذیرفت اعم از جریان تجدد خواهانه و بخش عظیمی از علما و روحانیت و این دو آگاهانه یا ناآگاهانه نتوانستند عمق این موضوع را درک کنند.
در نتیجه این گفتمان و نقطه نظر به محاق رفت و آن نظریه علمای مشروطه خواه غالب شد؛ یعنی همان تفسیری که مشروطیتی که استقلال یافته بود تایید می شد.
این هم یک نقطه نظری بود یعنی دو جریان فکری که با پیدایش مشروطیت در ایران به مدت چند سال در فضای سیاسی ایران حاکم شده بود.
*برخورد علمای دینی با مفاهیم غربی مانند لیبرالیسم، سکولاریسم، دمکراسی و ... چه بود؟بیشتر در آن زمان چه مفهومی مورد بحث و بررسی بود؟
این بحث عمدتا با پیروزی انقلاب مشروطه در فضای سیاسی ایران طنین اندازشد و عمداتا بحث آزادی بودکه در بخش هشتم قانون اساسی و اصل 20 این موضوع متجلی شده بود که این مهمترین بحثی بود که در میان علما اسباب مناقشه فکری شد که تا قبل از این در فضای سیاسی نبود. تا قبل از این موضوع آزادی که مطرح می شد عمدا یک مفهوم کلامی بود یعنی آزادی در مقابل جبر بود و یا از آزادی همان بحث اختیار را دریافت می کردند. لذا بحث آزادی، تقید، جبر و اختیار عمدتا در مباحث کلامی موضوعیت پیدا می کرد.
بررسی مسائل سیاسی همچون آزادی و دمکراسی در میان علما و روحانیون
اما در دوره مشروطه به تدریج علما دیدند که موضوع جدیدی است و در مقابل آزادی حداقل مشروطه خواهان مطرح می کردند واژه اباحیت را عملا قرار دادند. یعنی مباح بودن هر نوع قول وفعل در مقابل جامعه واجتماع و مصنوعیت از هر گونه تهدید و فشار و پاسخ گویی. این بود که موضوع افراطی از نظر آزادی قلم و بیان از جمله موضوعاتی که در این زمنیه مطرح می شد پا در میان مناقشات گذاشت و مباحث جدیدی را بوجود آورد که در جریان مشروطه تقریبا عمده علما در مقابل این مساله موضع گرفتند که با آن مفهوم مخالف بودند.
*علمای دینی در خصوص کلیت تمدن غرب چه نظری داشتند وچه برخورد و رابطه ای را با غرب جایز می دانستند؟
اما اینکه علما در خصوص تمدن غرب چه نظری داشتند بسته به این بودکه چه وجوهی از فرهنگ و تمدن غربی درکشور و در آن زمان رایج شده و اسباب موضع گیری شده بود. در زمینه مباحث نظری همین بحث آزادی بود که فضای سیاسی ایران عمدتا تحت تاثیر آن بود و روزنامه هایی که منتشر می شدند عمدتا از این فضا استفاده و یا سو استفاده می کردند.
مساله دوم دستاوردهای مدنی غرب بود که خوب سودمندی برخی از این دستاوردها برای مردم مبرهن بود.لذا اگر مراجعه کنیم به نشریات دوره مشروطه بخصوص نشریاتی همچون« العلم» که توسط فضلای برجسته عراق در نجف اشرف و زیر نظر آخوند خراسانی منتشر می شد، مشاهده می کنیم که یک سلسله مقالاتی در همین مضمون و جود دارد که ما در مقابل فرهنگ غربی بایدچه موضعی اتخاذ کنیم. آیا بایدموضوع نفی وسلبی بگیریم وهمه دستاوردهای مادی غرب را نفی کنیم که یک واقعیت هایی در این میان هست که خیلی از اینها سودمند استمثلا بهداشتو درمان یا در حوزه ایاب و ذهاب و راهن و ... که به تازگی اختراع شده بودند و سودمندی اش برای همه آشکار شده بود.
یا موضع ایجابی بگیریم وهمه این موارد را قبول کنیم که برخی از اینها کاملا در تضادبا قواعد و مقررات اسلامی است یا موضع اقتباسی بگیریم یعنی متناسب با نوع نیاز جوامع اسلامی وآن هم در حوزه مسائل معیشتی و زندگی مادی مردم می شود ما گزینش کنیم. درواقع سه نوع موضع گیری ما دراین مجلات می بینیم که توسط علما طرح می شود.
اما این طرح مساله است که به نظر می رسد این موضوع همچنان به عنوان موضوع روز امروز ما نیز هست و بعد از بیشتر از 100 سال هنوز جوامع اسلامی ما در این رابطه با یکی از سه موارد آن مواجه هستند. یا کاملا فرهنگ غرب را پذیرفته اند مانند همان چیزی که دوره پهلوی اول در ترکیه و ایران رخ داد و یا مرحله نفی یا طرد همه مظاهر فرهنگی و تمدنی غرب بود که آنچه در افغانستان زمان طالبان رخ داد یا مرحله یا جریان اقتباسی بود که به معنی بهره برداری دستاوردهای مادی غرب و درعین حال پایبندی به سنن فکری و فرهنگی خودمان است.
این درواقع بحث هایی است که در دوره قاجار و پهلوی درفضای فکری علما طرح می گردید و منشا سلسله رسائل و کتابهای سیاسی و ایدئولوژی در این زمینه شد.